بهائیت در ایران : بازخوانی یک سند
به نقل از سایت حقیقت بهائیت
!!!
داستان گفتگوی باب با علماء تبریز خیلی جالب و شایان توجه بوده است. جوان شیرازی به
پا خواسته و نام خویش را بر سر زبانها انداخته گاهی خود را نماینده ی ویژه امام
غایب شیعیان قلمداد کرده و نوشته ای به نام - بیان - نگاشته و به جای قرآنی که بر
طبق معتقدات شیعه در نزد امام زمان عجل الله تعالی فرجه به ودیعت گذاشته شده، به رخ
مردم می کشید و زمانی نغمه ی دیگری ساز کرده پیغمبری یا به تعبیر خود مظهریت ادعا
نموده، دم از تأسیس کیش جدید و پایان یافتن دوران اسلام می زد؛ و هنگامی زمینه را
مساعد دیده قدم فراتر گذاشته خود را رب جلیل و خداوند حی و قیوم معرفی مینمود و
چنان سماجت به خرج میداد که به هیچ قیمت حاضر نبود از گفته هایش دست بردارد [۱]
.
گروهی دانسته و ندانسته دور وی گرد آمده سخنانش را به جان پذیرفتند، و چنان شیفته و
فریفته ی گفتار وی شدند که جان بر کف سر به آستانش نهادند و چند نفر مرموز یا
مزدور که سمت ریاست اینان را داشتند؛ هر روز به یک دسیسه ی نو دست زده و
نمیگذاشتند هیجانات اینان فرو نشیند.
و برخی از آنان به اطراف و اکناف متفرق شدند؛ در خراسان، قزوین، کرمان، مازندران و
شیراز به نام تبلیغ و تبشیر در جوش و خروش بودند؛ و به یک کار بس خطرناک هم تصمیم
گرفته بودند، که سرشناسان از علماء و دولتیان را یکی پس از دیگری با ترور از میان
بردارند [۲]
.
اینها ظاهر کار بود؛ در پشت پرده گرگان خون آشام آدم نما که به طمع ربودن طعمه
لذیذ به هر خیانت و ناجوانمردی دست میزدند و شاهزادگان و حکمرانان محلی را به
مخالفت و خودسری تحریص می نمودند تا قدرت حکومت مرکزی و نفوذ شاه را بر ولایات روز
به روز ضعیفتر سازند ، زیرا این راه را برای رسیدن به مقصود نزدیکتر و این نقشه را
ماهرانه تر تشخیص دادند.
تا میتوانستند هر روز آتش انقلاب را تیزتر و جار و جنجال را دامنه دارتر ساختند
تا بهتر و بیشتر بهره برداری کنند. هنگامه ای برپا شد، آگاه دلان از آینده دین و
ملت بیمناک، گروهی از ساده لوحان تماشاگر؛ برخی سرسپرده، اکثریت قریب به اتفاق که
از نزدیک ناظر صحنه سازیها بودند از توهین به مقدسات مذهبی در شدت عصبانیت، با
مشتهای گره شده آماده حمله و انتقام بودند.
در این گیرودار حکومت مرکزی برای فرونشاندن آتش انقلاب و آرامش مردم کوششها می
نمود،باب را که از شیراز به اصفهان فرار کرده بود ،از اصفهان به ماکو و از ماکو به
زندان چهریق فرستاد، شاید بتواند با این اقدام جلو هیجانات عمومی را گرفته و پیروان
باب را مرعوب سازد تا دست از آشوبگری بردارند.
در مراحل نهائی زمامداران چاره را در این دیدند که محفلی
آراسته علماء و دانشمندان و رجال سرشناس را، با باب گرد آورند و به وی فرصت دهند
سخنان خود را بدون هر گونه ترس و واهمه بازگوید و دانشمندان محضر با استدلال و
برهان با او روبرو شوند و نادرستی گفته هایش را به او گوشزد کنند، و باب به
پرسشهای آنان پاسخ گوید، و این تأسیس بدین منظور بود که باب را از راه دلیل و منطق
قانع سازند، و سخنان او را در معرض افکار عمومی گذاشته و صاحبان انصاف را به داوری
خواهند.
برطبق این خواسته محفلی به ریاست ناصرالدین میرزا ولیعهد در تبریز برپا گردید. از
علماء ملا محمد مامقانی معروف به (حجةالاسلام) رئیس علماء شیخیه و حاج ملا محمود
ملقب به (نظامالعلماء) و چند تن دیگر، و از رجال دولت محمدخان زنگنه (امیرنظام)
میرزا فضلالله علی آبادی ملقب به (نصیرالملک) وزیر داخله ،میرزا جعفرخان ملقب به
(معیرالدوله) کفیل وزارت خارجه، میرزا موسی تفریشی کفیل وزارت مالیه و غیر اینها
بودند. متأسفانه این حقیقت تاریخی نیز مانند دهها نظیرش از آفت تحریف مصون نمانده
و دستهای جنایت بار مغرضین آن چنان تغییرش داده که چگونگی آنرا به کلی از نظر
آیندگان پنهان داشته است.
ما این داستان را از روی مدارک متعدد بررسی میکنیم تا حقیقت آن چنانکه بوده بدست
آید.
اینک نخست داستان را از روی روضةالصفا [۳]
مفتاح باب الابواب، [۴]
ناسخ التواریخ و قصص العلماء [۵]
که همه از نوشته های غیر بابیان است، و هر چهار نوشته چندان فرقی با هم ندارند
مینگاریم، سپس به نوشته ی بهائیان میپردازیم.
عالیجنابان آخوند ملا محمد مامقانی و حاج مرتضی قلی مرندی (علم الهدی) و جناب حاج
میرزا علی اصغر (شیخ الاسلام) و حاج ملا محمود نظام العلماء با سید کمال احترام به
ظهور آورده، در هنگام جلوس در مجلس حضور حضرت شاهزاده ی معظم او را بر خود مقدم
نشانیدند پس از مدتی پرسش آغاز گردید.
نظام العلماء : حکم اعلی حضرت شاهنشاهی چنان است که شما ادعای خود را در حضور
علماء اسلام بیان نمائید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد، اگر چه من اهل علم نیستم و
مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم تصدیق من خالی از وقع نخواهد بود و مرا از شما سه
سؤال است:
اولا این کتبی که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران
منتشر شده از شماست و شما تألیف کردهاید و یا به شما بسته اند؟.
باب :از خدا است.
نظام العلماء : من چندان سواد ندارم اگر از شما است بگوئید آری و الا نه؟
باب : از من است.
نظام العلماء : معنی کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره
ی طور است.
روا باشد انا الحق از درختی
چرا نبود روا از نیکبختی
این همه آوازها از شه بود؟.
باب : رحمت به شما همین طور است.
نظام العلماء : شما را باب میگویند چه کسی به شما این اسم را گذاشته و کجا
گذاشتند و معنی باب چیست شما به این اسم راضی هستید یا نیستید؟.
باب : این اسم را خدا به من داده است.
نظام العلماء : در کجا؟: در خانه کعبه، یا بیت المقدس، یا بیت المعمور؟
باب : هر کجا باشد اسم خدائی است.
نظام العلماء : البته در این صورت راضی هم هستید، معنی باب چیست؟
باب : أنا مدینة العلم و علی بابها (من شهر علمم و علی در آن است) فرموده محمد ابن
عبدالله (ص).
نظام العلماء : شما باب مدینه ی علم هستید؟
باب : بلی.
نظام العلماء : حمد خدا را که من چهل سال است قدم میزنم که به خدمت یکی از ابواب
برسم مقدور نمی شود حال الحمد لله در ولایت خودم به سر بالینم آمد، اگر چنین شد و
معلوم گردید شما بابید منصب کفشداری را به من دهید.
باب : گویا شما حاج ملا محمود باشید؟
نظام العلماء : بلی.
باب : شأن شما اجل است باید منصب بزرگی به شما داد.
نظام العلماء : من همین را میخواهم مرا کافی است.
ولیعهد : ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مینمائیم.
نظام العلماء : به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است: العلم علمان علم
الابدان و علم الادیان در علم ابدان عرض میکنم که در معده چه کیفیتی حاصل میشود
که شخص تخمه میشود بعضی به معالجه رفع میگردد و برخی منجر به سوء هضم میشود یا
به مراق منتهی میگردد؟
باب :من علم طب نخوانده ام.
ولیعهد : در صورتی که شما باب علوم هستید میگوئید علم طب نخوانده ام با دعوی شما
منافات دارد.
نظام العلماء : عیب ندارد این علم بیطره است داخل علوم نیست با بابیت منافات ندارد
پس از باب پرسید علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدء دارد و معاد، بگوئید
آیا سمع و بصر و قدرت عین ذات هستند یا غیر ذات؟.
باب : عین ذات هستند.
نظام العلماء : پس خدا متعدد شد و مرکب؛ ذات با علم دو چیزند مثل سرکه و دوشاب عین
یکدیگر شدند؛ مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت علاوه بر این ذات لا ضد له و لا
ند له است، علم که عین ذات است ضد دارد که جهل باشد علاوه بر این دو مفسده خدا عالم
است پیغمبر هم عالم است من هم عالمم در علم شریک شدیم ما به الامتیاز داریم علم خدا
از خودش هست و علم ما از او، پس خدا مشترک شد از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک و
حال آنکه خدا مرکب نیست.
باب : من حکمت نخوانده ام.
نظام العلماء : علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم
بسیار مثل صرف و نحو و معانی و بیان و منطق، شما که بابید قال را صرف کنید.
باب : کدام قال؟
نظام العلماء - قال یقول قولا ،قال قالا قالوا قالت قالتا قلن، آقای باب باقی را
شما صرف کنید.
باب - در طفولیت خوانده بودم فراموش شده.
نظام العلماء : در هو الذی یریکم البرق خوفا و طمعا خوفا و طمعا برحسب ترکیب چیست؟
باب : در نظرم نیست.
نظام العلماء : معنی این حدیث را بگوئید لعن الله العیون الثلاثة فانها ظلمت عینا
واحدا.
باب : نمیدانم.
نظام العلماء : مأمون خلیفه از حضرت رضا علیه السلام پرسید: ما الدلیل علی خلافة
جدک قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا. وجه استدلال امام رضا علیه
السلام چیست و وجه رد مأمون بر امام و رد امام بر خلیفه چیست؟
باب : (با تحیر) این حدیث است؟
نظام العلماء :بلی حدیث است. شأن نزول انا اعطیناک الکوثر معلوم است حضرت رسول می
گذشت عاص گفت: این مرد ابتر است بزودی میمیرد اولادی از او نمیماند حضرت غمگین شد
از برای تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت، حال بگوئید این چه تسلیتی است؟.
باب : واقعا شأن نزول سوره این است؟
نظام العلماء : آقایان این طور نیست؟
حضار : (همگی) بلی.
باب :مهلت دهید فکر کنم.
نظام العلماء : ما در عهد جوانی به اقتضاء سن شوخی میکردیم و این عبارت علامه را
میگفتیم اذا ادخل الرجل علی الخنثی و الخنثی علی الانثی وجب الغسل علی الخنثی دون
الرجل و الانثی.
باب : (پس از فکر) این عبارت از علامه است؟
حضار : بلی.
نظام العلماء : از علامه نباشد از من باشد معنی آن را بیان فرمائید آخر نه شما باب
علمید!.
باب : چیزی به خاطرم نمیرسد.
نظام العلماء : یکی از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است
تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرق دارد و نسبت بین آنها چیست؟
باب : در نظرم نیست.
نظام العلماء : اگر در نماز کسی شک کند بین دو و سه چه کند؟
باب :بنا را بر دو بگذارد.
ملامحمد مامقانی : ای بیدین تو شکیات نماز را نمیدانی ادعای بابیت میکنی؟
باب : بنا را بر سه بگذارد.
ملامحمد مامقانی : پیداست دو نشد سه است تو نوشته ای که اول کسی که به من ایمان
آورد نور محمد و علی است؟
باب : بلی.
ملامحمد مامقانی :پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلی؟
علم الهدی : خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفته ای
یک سوم مال را دهید، چرا؟
باب : ثلث هم نصف خمس است چه تفاوت دارد. خنده ی شدید حضار.
نظام العلماء :
چند از این الفاظ و اخبار مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
من در بند لفظ نیستم کرامتی مطابق ادعای خود بر من بنما تا مرید شوم
باب : چه کرامت میخواهی؟
نظام العلماء : اعلیحضرت در پایش مرض نقرس هست او را صحتی ده.
ولیعهد : دور رفتی همین شما را تغییر حال داده جوان کنند ما این مسند را به او
واگذار میکنیم.
باب : در قوه ندارم.
نظام العلماء : عزت بی جهت نمیشود در عالم لفظ گنگ، در عالم معنی لنگ ،چه هنر
داری؟
باب : آیات فصیحه میخوانم: الحمد لله الذی خلق السموات و الارض - و تاء سماوات را
با «فتحه» خواند.
ولیعهد - (با تبسم):
«و ما بتاء و الف قد جمعا
یکسر فی الجروفی النصب معا»
باب - اسم من علیمحمد است با رب موافق است [۶]
.
نظام العلماء : هر علیمحمد و محمدعلی چنین است گذشته از این باید شما دعوی ربوبیت
کنید نه بابیت.
باب :من آن کسم که هزار سال است انتظار او را میکشید.
نظام العلماء : یعنی شما مهدی صاحب الامرید؟
باب : بلی
نظام العلماء : شخصی یا نوعی؟
باب : شخصی
نظام العلماء : نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس یا صیقل یا سوسن است
و نام تو علیمحمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر، زادگاه آن حضرت سامره است و
زادگاه تو شیراز است سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است وانگهی من
شما را نفرستاده ام.
باب : دعوی خدائی میکنید؟.
نظام العلماء : مثل تو امامی مانند من خدائی میخواهد.
باب : من به یک روز دو هزار بیت مینویسم! که میتواند چنین کند؟.
نظام العلماء : من در دوران توقف در عتبات، آدمی داشتم که هر روزی دو هزار بیت
مینوشت آخرالامر کور شد، شما هم این عمل را ترک کنید و الا کور خواهید شد.
پاورقی:
[۱]
گرچه چون به مخمصه میافتاد، توبه و لابه مینمود چنانچه در شیراز و تبریز نمود و
همین که از بند میرست سخنانش را از سر میگرفت.
[۲]
کشتن ملا محمدتقی شهید ثالث - تیراندازی به ناصرالدین شاه و تهدید میرزا ابوالحسن
جلوه در نتیجهی این تصمیم بود.
[۳]
مرحوم هدایت مؤلف روضةالصفا جریان داستان را از روی نوشتهی حاج ملا محمود
نظامالعلماء که از حضار مجلس و از مباحثه کنندگان با باب است، نقل میکند.
[۴]
مفتاح باب الابواب نوشته مرحوم محمد مهدیخان زعیمالدوله است و این شخص مدرکش نوشته
پدر خویش است که او نیز از اعضاء مجلس مباحثه بوده است.
[۵]
قصص العلماء نوشته مرحوم تنکابنی که معاصر باب بوده در کربلا در مجلس درس سید کاظم
رشتی باب را مکرر دیده است.
[۶]
یعنی به حساب معروف ابجد.