برادر مسلمانم گفت :
شما ادعا دارید که
تعالیم 12 گانه بدیع بوده و تا قبل از بهائیت خبری از این تعالیم نبوده است اگر غیر
از این است یک آیه از کتب مقدسه قبل ذکر فرمائید که یکی از این اهداف یا
آرمانها به این صراحت آمده باشد
گویا فراموش
کرده اید که عبدالبهاء اعلام کرده است :
حضرت محمد اعلان وحدت انسانی نمود انجیل و تورات و قرآن اساس وحدت انسانی تأسیس
نمودند. آیاشما انتظار دارید می بایست در ادیان قبل دقیقا عین عبارات بهاء و
عبدالبهاء بیاید تا این به معنای وجود این تعالیم در ادیان سابقه باشد ؟ آیا صحیح
است اگر چند تیتر شماره بندی شده را در جایی نیافتید ادعا کنید این اهداف یا آرمان
ها به این صراحت در جایی ذکر نشده است؟ و یا این که مسئله ی تعالیم مسئله ی محتوا و
مضمون است؟ آیا ممکن است که هم حضرت محمد اعلان وحدت انسانی نمایند و هم انجیل و
تورات و قرآن اساس وحدت انسانی تأسیس کرده باشند، اما نه در آموزه های حضرت محمد و
نه در انجیل و تورات و قرآن، در هیچ کدام به تبیین آنچه از آن به نام وحدت عالم
انسانی یاد می کنید پرداخته نشده باشد؟ به چه صورت؟
آنچه شما به عنوان
تعالیم آیین بهائی ذکر می کنید اگر واقعا متضمن کمالی انسانی باشد، مطمئن باشید که
پیش تر در ادیان الهی آموزش داده شده است. این که مجموعه ای از عناوین شماره بندی
شده به منزله ی آرمان های دینی عنوان شوند، بدون آن که بیان روشنی در مورد مضمون و
محتوای آنها ارائه شود، نه برای آن دین کمال خاصی محسوب می شود، و نه نقصی را برای
آنکه از این عناوین استفاده نکرده نشان می دهد.
سخن گفتن صرف از وحدت
عالم انسانی یا صلح عمومی، نه هیچ صراحتی را به ذهن متبادر می نماید، و نه می تواند
منظور روشنی را برای شنوندگان تداعی کند.
از وحدت عالم انسانی
اگر مقصود آنست تا انسان ها زیر سایه ی ایمان به خدای یگانه جمع شوند و جملگی گام
در راه حقیقت و رستگاری نهند براحتی می توان نشان داد که در اسلام این هدف پیگیری
شده است.
اگر منظور از وحدت
عالم انسانی آن است که آدم ها به انسانیت انسان ها ارج نهند، کمال را خدمت به
بندگان خدا بدانند و خود را متعهد به رعایت حقوق خلق بدارند، در این صورت هم می
توان نشان داد که اسلام به شیواترین بیان این فضائل را آموزش کرده است.
اگر مراد از وحدت عالم
انسانی آن است که آدم ها بر خشم خویش فائق آیند، بر مردم خطاکار ببخشایند و با
جاهلان مدارا نمایند، این نیز به روشنی تمام در اسلام تعلیم داده شده است.
اما اگر قرار است وحدت
عالم انسانی به انسان ها دستور دهد تا اهرمن را ملائکه شمارید، جفاکار را مانند
وفادار به نهایت محبت رفتار کنید و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختا مشک
معطر به مشام رسانید (مکاتیب عبدالبهاء جلد 3، صفحه 160)
و اگر ستمکاری دست
تطاول بگشاید و مانند گرگ تیز چنگ هجوم نماید، احبای الهی مانند اغنام تسلیم شوند
ابدا مقاومت ننمایند بلکه تیغ و شمشیر را بشهد و شیر مقابله نمایند، زخم بجگرگاه
خورند، دست قاتل راببوسند (مکاتیب عبدالبهاء جلد 3، صفحه 124)
چنین دیدگاهی هیچ گاه
از سوی دینی که قرار است تمام انسانها به احکامش عمل نمایند ترویج نمی شود. این سخن
تنها می تواند به عنوان راهی جهت گسترش و رشد یک دین پیگیری شده باشد.
هموطن بهائی نیز چنین گفت :
همانگونه که پیش از
این هم ذکر کردم اساس ادیان الهی مانند عشق ، محبت ، دوستی ، کمک به همنوع و از این
قبیل در همه ادیان یکسان هستند ولی هر پیامبری متناسب با زمان ومکان ظهورش آنها را
به شکل قابل درک برای مردم زمانه اش تعریف کرده است دوست گرامی اگر با این دید به
بیان حضرت عبدالبهاء و مطلب بنده نگاه فرمائید متوجه درستی بیان مبارک خواهید شد
چرا که حضرت مسیح ، حضرت محمد و حضرت بهاء الله همگی از وحدت عالم انسانی سخن رانده
اند
و برادر مسلمانم پاسخ داد :
آقای بهائی، آیا امکان
دارد محبت بفرمایید و توضیح بدهید که روش جناب بهاء الله برای تعریف وحدت عالم
انسانی، متناسب با زمان ومکان ظهور، به شکل قابل درک برای مردم زمانه دقیقا چه بوده
است؟
این که بهاء الله
بگوید :عاشروا الادیان بالروح و الریحان ، اما جای دیگر قسم یاد کنند مسلمانانِ
شیعه مشرکند؛ لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمرا مذکور و مسطور
(مائده آسمانی، جلد4، صفحه 140)، و به پیروانشان دستور اکید دهند تا ای اهل رضوان
من، خود را ازسموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه (بادهای نابارور) که معاشرت با مشرکین
و غافلین است حفظ نمایید (مائده آسمانی، ج8، مطلب 53)، آیا این نیز به سبب درک خاص
مردم در زمان ما واقع شده است؟
حال این سوال مطرح است
:آیا بهاءالله برای تحقق وحدت عالم انسانی قدمی هم برداشته اند؟ آیا ایشان یا
فرزندان ایشان توانسته اند سخنانی که عبدالبهاء در 1912 میلادی یعنی نود و هفت سال
پیش در اروپا و امریکا بیان کرده اند را پیش از پیاده سازی در عالم انسانی، در میان
همان اعضای خانواده ی خویش اجرایی نمایند؟ آیا روش مواجهه ی جمال مبارک با مردم
واقعا مبتنی بر الفت و عشق ومحبت بوده، یا جناب بهاءلله هر جا که لازم بوده مخالفین
خود را و حتی معرضین از آیین شان را آماج انواع فحش ها و و دشنام ها و صفات ناشایست
قرار داده اند؟ راستی جناب بهاءالله برای تحری حقیقت چه ایده ی جدیدی را عرضه کرده
اند؟ آیا می توان تطابق دین باعلم و عقل را یکی از ویژگی های بارز تعالیم ایشان
دانست؟ آیین بهائی که مدعی تساوی حقوق میان زنان و مردان است، صرف نظر از درست و
غلط این سخن آیا توانسته است که در محدوده ی همان احکام و مطالب دینی خودش به این
حرف جامه عمل بپوشاند؟
آیا می توان صحبت
پیرامون تعلیم و تربیت عمومی و یا تعدیل معیشت را به عنوان دستاورد خاص آیین بهائی
برای بشریت در نظر گرفت؟
آیا بشریت بدون آیین
بهائی بر این مطالب واقف نشده بود؟ دینی که قرار است در سیاست هیچ دخالتی نداشته
باشد آیا می تواند در مورد تعلیم وتربیت عمومی ، اجباری و رایگان و تعدیل معیشت و
حل مشاکل اقتصادی با تاکید برتشکیل اتحادیه های اصناف بعنوان نمایندگان کارگران و
کارمندان و از طرف دیگر سهیم کردن کارگران بر سهم تولید کارخانه صحبت کند؟ آیا این
اظهارنظرها دخالت در تصمیم گیری اداره کنندگان جامعه محسوب نمی شود؟
به هر حال ما اگر از
چیزی به عنوان آرمان های یک آیین یاد می نماییم، لازم است بتوانیم حداقل هایی را به
عنوان دستاوردهای پیشوایان آیین در تحقق آرمان های مذکور بیان کنیم. به نظر نمی رسد
آنچه شما به صورت آرمان های دیانت بهائی عرضه کرده اید معرف راستین آموزه هایی باشد
که توسط جناب بهاءالله عرضه شده است.
و در پایان این بحث
وحدت عالم انسانی را با درگیریهای بهاء الله و صبح ازل چگونه توجیه می کنید ؟
با این که وحدت عالم
انسانی ارائه شده است و گفته می شود که همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار"میان خود
حضرت بهاءالله و برادرش صبح ازل بر سر مقام تفرقه افتاد و ایشان به او القابی زشت
دادند.گیریم که میرزا یحیی صبح ازل آدم بد و پلیدی بوده باشد. مگر قرار نبوده که
جمال مبارک به عنوان الگوی تعالیم بهائی هر ملحد عنودیرا پرورش دهند؟
(مکاتیب، جلد 2، صفحه 107) مگر بنا نبوده که ایشان حتی شیاطین و جفاکاران و گرگان
خونخوار را نیز مانند ملائکه و وفاداران و غزالان ختن و ختا مورد محبت خود قرار
دهند (مکاتیب جلد 3، صفحه 160) ؟ آیا در دیانت بهائی باید با ملائکه و مردم وفادار
با دشنام و ناسزا مواجه گردید؟
از وحدت عالم انسانی
بگذریم . در مسأله تساوی حقوق زن و مرد بهائی چه می گوید ؟
هموطن بهائی :
جناب عبدالبهاء فرموده
اند: "یا امة الله انّ النساء عند البهاء حکمهن حکم الرجال" (منتخباتی از مکاتیب
حضرت عبدالبهاء جلد 1 صفحه77) ای کنیزان خداوند زنان نزد بهاءالله حکمشان همان حکم
مردان است.
در دیانت بهایی زنان
پا به پای مردان در اداره امور جامعه بهایی دخیل و فعالند ودر شوراهای محلی و ملی
به نام محافل ، بانوان بسیاری عضویت دارند بسیاری از مسئولیتهای ملی و جهانی دیانت
بهایی به زنان واگذار شده مانند خانم دیان علایی که نماینده جامعه جهانی بهایی در
سازمان ملل متحد می باشد"
چون در اسلام طبقه ای
به نام روحانیت که دارای امتیازات خاصی میباشد ، وجود دارد لذا فکر میکنید که
بیت العدل اعظم هم در آئین بهایی مانند طبقه روحانیت در اسلام دارای مقام و
امتیازاتی خاص نسبت به سایر بهاییان میباشد اما متاسفانه باید خدمتتان عرض کنم که
در این مورد دچار سوء تفاهم شده اید چرا که بیت العدل مانند روحانیون ، فرد نیستند
که هر تصمیمی را به میل و علم خود بگیرند و سپس مقلدینشان آنها را کورکورانه اجرا
کنند ... اعضای بیت العدل به تنهایی صاحب مقامی نیستند و نمی توانند مانند روحانیون
به بهاییان حکم یا دستوری بدهند
از سویی دیگردر بین
اعضای بیت العدل می توان به بهائیانی از نژادها و رنگهای مختلف زرد ، سیاه ، سفید و
سرخ پوست برخورد کرد ، بهایی فقیر و غنی یا دکتر و دیپلمه ساده در این شورای بین
المللی کنار هم مینشینند و از هر پنج قاره جهان بهائیانی عضو این شورا شده اند
برای تائید این مطلب
می توانید به سایتها و وبلاگهای بهاییان مراجعه فرمایید در هیچکدام از این سایتها
یا وبلاگهای شخصی نمی توانید مطلبی دال بر اعتراض فردی بهایی بر عدم عضویت زنان در
بیت العدل یا نقیض بودن آن با تساوی حقوق زنان و مردان پیدا کنید حتی بسیاری از
بهاییان به چاپ مقالاتی برای رفع این سوء تفاهم نیز پرداخته اند چرا که عضویت در
بیت العدل کار مهمی برای بهاییان محسوب نمی شود و این قبیل اعتراضات از جانب اشخاصی
مانند شما ناشی از همان اندیشه اشتباه مقایسه بیت العدل با روحانیت اسلام است
بردار مسلمانم در جواب چنین گفت :
اولا در اسلام هیچ گاه
کسی ملزم به رعایت کورکورانه از شخصی روحانی نشده است. موضوع تقلید از فقیه عالم و
پرهیزگار از جنس مراجعه به عالم متخصص است. فقیه جامع الشرایط هیچ گاه به میل خود
تصمیمی نمی گیرد، و اساسا وظیفه ی او آن است که احکام دین را از منابع الهی مورد
استنباط قرار دهد. تقلید از او نیز تنها برای کسی می باشد که نه خود به فراگیری
احکام دینی از منابع آن پرداخته، و نه حاضر بوده در احکام دینی عمل به احتیاط نماید.
اما در مورد اعضای بیت
العدل قضیه از چه قرار است؟ شما می فرمایید آنها به میل و علم خود تصمیمی نمی گیرند
و لازم نیست بهائیان کورکورانه نظراتشان را اجرا کنند، اما "حضرت بهآءاللّه در ورق
هشتم از فردوس اعلی میفرماید : " آنچه از حدودات در کتاب بر حسب ظاهر نازل نشده
باید اُمنای بیت عدل مشورت نمایند آنچه را پسندیدند مجری دارند انّه یلهمهم ما یشاء
و هُو المدبّر العلیم ." " (دور بهائی، صفحه 81) لذا به فرموده ی جناب بهاءالله
امنای بیت العدل نه تنها بر اساس پسند خود حکم صادر می کنند، بلکه حکم آنها الهام
شده از سوی خداست و باید دوشادوش حدودات نازل شده در کتاب اقدس میان بهائیان اجرا
شود.
شما می فرمایید اعضای
بیت العدل نمی توانند به بهاییان حکم یا دستوری بدهند، اما "حضرت عبدالبهآء در
الواح وصایا میفرماید: " مرجع کلّ کتاب اقدس و هر مسئلهء غیر منصوصه راجع به بیت
عدل عمومی . به بیت عدل آنچه بالاتّفاق و یا به اکثریّت آراء تحقّق یابد همان حقّ و
مراد اللّه است من تجاوز عنه فهو ممّن احبّ الشّقاق و اظهر النّفاق و اعرض عن ربّ
المیثاق ." (همان) بنابراین به فرموده ی جناب عبدالبهاء نه تنها حکم و دستور مربوط
به "هر مسئلهء غیر منصوصه"، "راجع به بیت عدل عمومی" است، بلکه حکم آنها "همان حقّ
و مراد اللّه است"، و هرکسی نیز از آن تجاوز نماید جزء افرادی است که شقاق را
پسندیده و نفاق را آشکار کرده و از "پروردگار میثاق رویگردان شده است".
با بررسی در احکام
بهائیت مشاهده می کنیم که زنان در این آیین تفاوت های حقوقی بسیاری با مردان دارند،
برای مثال زنان حق عضویت در بیت العدل را ندارند و یا مثلا در ارث نیز میان زنان و
مردان تفاوت است."
بالاخره این که اعضای
بیت العدل تنها باید به "رجال" محدود شوند، حکم دیانت بهایی محسوب می شود یا نمی
شود؟ جناب عبدالبهاء فرموده اند که نزد بهاءالله حکم زنان همان حکم مردان است. آیا
حکم مذکور برای مردان همان فرمانی را صادر کرده که برای زنان صادر نموده است؟
اما این مطلب که زنان
بهائی حق عضویت در بیت العدل را ندارند، نقض تساوی حقوق زنان و مردان محسوب نمی
شود؟ مگر این بیت العدلی که به گفته ی شما عضویت در آن کار مهمی برای بهاییان محسوب
نمی شود، جایگاهی در صدر تمام آن شوراهای محلی و ملی ندارد؟ آیا در دیانت بهائی
مرجع تصمیم گیری والاتری از بیت العدل نیز موجود است؟
فرمودید: در بین اعضای
این سالهای پس از تشکیل بیت العدل می توان به بهائیانی از نژادها و رنگهای مختلف
زرد ، سیاه ، سفید و سرخ پوست برخورد کرد
می توانم سوال کنم
منظور شما از بیان این مطالب دقیقا چه بوده است؟ آیا این که در میان اعضای بیت
العدل افراد مختلفی از نژادهای گوناگون، از فقیر و غنی یا دکتر و دیپلمه یافت می
شود، قرار است بی مقداری و بی اهمیتی این مقام نزد شما را نشان دهد؟ آیا فکر نمی
کنید که حرفتان کمی بوی تبعیض نژادی می دهد؟ وانگهی، در این بیت العدلی که هر کسی
از فقیر و غنی یا دکتر و دیپلمه عضو آن می شود، چرا نباید برای زنان حق عضویت وجود
داشته باشد؟ آیا این یک نمونه ی آشکار از عدم یکسانی احکام زنان و مردان در دیانت
بهائی نیست؟
اما در مورد اعتراض و
یا عدم اعتراض زنان، ممکن است هیچ یک از زنان بهائی نسبت به عدم عضویت زنان در بیت
العدل یا نقیض بودن آن با تساوی حقوق زنان و مردان اعتراضی نداشته باشند. اما عدم
اعتراض آنها سبب نمی شود که این تعارض در بررسی تعالیم آیین بهائی از سوی دیگران
نیز نادیده انگاشته شود. بد نیست بدانید که تعارض مذکور از زمان جناب شوقی نیز
اعتراضات حامیان نهضت زنان را برانگیخته است. و جالب است بدانید که جناب شوقی به
جای آن که مانند شما حق عضویت در بیت العدل را کم اهمیت جلوه دهند و یا اشتغال زنان
در شوارهای محلی یا ملی را نمونه بیاورند، تنها به ذکر فرموده ی جناب عبدالبهاء
اکتفا کرده اند که حکمت این موضوع در آینده ظاهر خواهد شد، و تصریح کرده اند نمی
توانیم برای فرونشاندن اعتراضات حامیان نهضت زنان توجیهی ارائه دهیم. (انوار هدایت،
صفحه 776)
خوب است بدانید بهاء
الله در تمجید از مقام زن می گوید : امروز اماءالله از رجال محسوب طوبی لهن و نعیما
لهن". به نظر شما این چه افتخاری برای زنان محسوب می شود که از زمره ی رجال به حساب
آیند؟ آیا این حرف متضمن تحقیر جنس زن نسبت به مرد نمی باشد؟ چرا در آیین بهائی
باید مانند "همه ادیان"، "هنگام عادت ماهانه، زنان از خواندن نماز و گرفتن روزه
معاف" شوند؟ و چرا باید حج بهائی تنها بر مردان مستطیع واجب باشد؟