به زندگی نامه آیت الله برغانی در بخش اول به
طور مفصل اشاره گردید و در این پست اشاره ای می گردد به مبارزات آیت الله محمد تقی
برغانی معروف به شهید ثالث
عمر
شریف آیت اله برغانی در راه احقاق حق و ابطال باطل سپری شد. وی در راه مبارزه با
باطل و دفاع از حق و حقیقت لحظهای کوتاهی نکرد و به عنوان سرباز راستین امام
زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پیوسته در حال مبارزه بود که به طور مشخص به
موارد ذیل اشاره میشود:
۱-
در روزگاری که وی در تهران دارای کرسی تدریس و مقام فتوا بود، بر اثر بیکفایتی
فتحعلیشاه قاجار و شکست ایران در جنگ اول ایران و روس (۱۲۲۸
هـ .ق) ولایات شمال ایران به اشغال روسها در آمده بود و انگلستان و فرانسه شدیداً
در ایران رقابت داشتند و انگلستان در امور داخلی ایران دخالت میکرد.
این حوادث، خشم شهید ثالث را برانگیخت و برای نخستین بار، مسأله ولایت فقیه از طرف
ایشان مطرح شد. همین مسأله شاه قاجار را با دشواری مواجه کرد. از این روی، علمای
طراز اول تهران را به کاخ گلستان دعوت کرد. در حضور شاه، جلسهای تشکیل شد. شهید
ثالث در این جلسه، مسأله رهبری فقها را در عصر غیبت کبری عنوان کرد.
این مسأله مورد تأیید برخی از فقهای حاضر در جلسه قرار گرفت. شاه شدیداً از شهید
ثالث ناراحت شد و در پی آن دستور تبعید وی و دو برادرش، شیخ محمدصالح و ملاعلی
برغانی را به عراق صادر کرد
.
آیت اله برغانی پس از تبعید، کربلا را مسکن خویش قرار داد و به زعامت دینی اشتغال
یافت. وی مدت زمانی نیز به همین صورت در نجف اقامت گزید. هنگامیکه شیخ جعفر صاحب
کشف الغطاء، عازم ایران شد، شهید ثالث و برادران او را همراه خود به ایران آورد و
نزد فتحعلی شاه قاجار برای آنها وساطت کرد. شاه قاجار وساطت شیخ جعفر را با این شرط
پذیرفت که برغانیها در دارالخلافه تهران اقامت نگزینند.
شهید ثالث قزوین را مقر نهضت علمی خود قرار داد و مدرسه و مسجدی در آنجا بنا کرد که
طلاب علوم دینی از اطراف و اکناف به محضرش میشتافتند
.
شیخ آقا بزرگ تهرانی مینویسد: «… بین شهید ثالث و فتحعلی شاه نفرت و ناسازگاری
ایجاد شد که متعاقب آن، شهید تهران را ترک کرد و در قزوین اقامت گزید
.»
به هرحال، آنچه مسلم است این است که شهید ثالث از عالمان شجاعی بود که به تکلیف
خود عمل میکرد و از ملامت ملامتگران و قدرت قدرتمندان زمانه نمیهراسید و
محافظهکاری و عافیت طلبی به هیچ عنوان در زندگی آن بزرگوار، جایی نداشت.
۲-
ایشان به خصوص در زمانی که در قزوین سکنی گزیده بود، همچون سایر علمای زمانه، به
رفع خصومت بین مردم اقدام میکرد و در صورت لزوم حکم شرعی را بیان میکرد و همچنین
به اجرای حدود میپرداخت و همین مسأله باعث رنجش صاحبان زر و زور از ایشان میشد که
حتی گاهی تصمیم به قتل وی میگرفتند.
۳-
یکی از مبارزات ارزنده شهید ثالث، مبارزه با صوفیه بود که این امر به مزاج
درباریها خوش نمیآمد. مهدی بامداد مینویسد:
«چون
نسبت به متصوفه نیز تعرضات شدید داشته و در محضر و منبر به تکفیر و تحقیرشان سخن
همی گفت، در ایام سلطنت محمدشاه مورد تنفر خاطر سلطانی و حاجی میرزا آقاسی گشت
.»
بدیهی است که مبارزه آیت اله برغانی با صوفیه خوشایند حاجی میرزا آقاسی صوفی که
صدراعظم و معتمد و همه کاره محمدشاه بود، نباشد و ایشان در تحریک شاه علیه شهید
ثالث نقش داشته باشد.
۴-
مبارزه با شیخیه: آیت اله برغانی در مبارزه با این گروه
منحرف به دو شیوه علمی و عملی تمسک جست. مبارزه علمیش را با مناظره با بنیانگذار
شیخیه آغاز کرد تا وی را به لحاظ علمی خلع سلاح کند و پوچی ادعاهایش را به ویژه
برای علما روشن کند و مبارزه عملیش را با تکفیر احسایی شروع نمود. وی این کار را به
منظور حفظ و حراست عموم شیعیان انجام داد تا آنها در دام تفکر انحرافی شیخ احمد و
طرفدارانش نیفتند. به تعبیر دیگر وی میخواست با این کار، احسایی و
طرفدارانش را رسوا سازد تا توده شیعیان فریب عقاید انحرافی آنان را نخورند و
همچنان در صراط مستقیم مذهبی تشیع که حافظان و مروّجان آن، در زمان غیبت علما
هستند، حرکت کنند.
فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در تاریخ شیعه به شمار میرود؛ چون به دنبال آن
مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند: از
جمله آقا سید محمد مهدی فرزند آقا سیدعلی (صاحب ریاض) حاج ملا محمدجعفر استرآبادی،
آخوند ملا آقای دربندی (صاحب اسرار الشهادۀ) شریف العلما مازندرانی (استاد شیخ
انصاری) آقا سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط)، شیخ محمدحسین (صاحب فصول) و شیخ
محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)
.
پیروی علمای بزرگ جهان تشیع از شهید ثالث و تأیید و تأکید آنها مبنی بر تکفیر
احسایی، نشانه موقعیت بالای اجتهادی و فقاهتی وی در عصر خود به شمار میرود.
همچنین همین تأیید و تأکید آنها گواهی است روشن بر انحراف فکری و عقیدتی احسایی
بدیهی است که تلاشهای آیت اله برغانی و سپس سایر علما علیه او و طرفدارانش، باعث
مفتضح شدن شیخیه در جهان تشیع گشت و آنها را به شدت تحت فشار قرار داد و منزوی ساخت.
تلاش گسترده آیت اله برغانی علیه شیخیه ادامه یافت و پس از مرگ احسایی، جانشین آن
یعنی سیدکاظم رشتی نیز از طرف آن بزرگوار تکفیر شد و در مجامع و منبر مورد
طعن و لعن ایشان واقع گشت
.
۵-
مبارزه با بابیه: پس از مرگ سید کاظم رشتی، عدهای از شیخیه، طوق اطاعت سید
علیمحمد شیرازی را به گردن آویختند و وی را پیشوای خود ساختند. وی نخست ادعای
ذکریت و بعد ادعای بابیت (یعنی باب علوم و معارف الهی و راه اتصال به امام
دوازدهم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)) و سپس ادعای مهدویت نمود و بتدریج ادعای
نبوت و شارعیت کرد و مدعی وحی و دین جدید شد و بالاخره این ادعا را به ادعای نهایی
ربوبیت و حلول الوهیت پایان بخشید
.
به هرحال، فعالیت بابیها، علمای شیعه و به ویژه آیت اله برغانی را نگران ساخت و به
همین جهت وی دگربار به میدان آمد و فتوای تاریخی خود را در تکفیر این فرقه، صادر
کرد. شیخ آقا بزرگ تهرانی مینویسد:
«در
عصر شهید ثالث، بابیها سر به شورش برداشتند و طغیان و فساد کردند و خون بیگناهان
را به زمین ریختند. در این هنگام وی شجاعانه در مقابل آنان ایستاد و بر کفر و نجاست
آنان فتوا صادر کرد و گمراهی آنها را بر مردم اعلان نمود و آنان را در پیش چشم مردم
خوار و ذلیل کرد
.»
همچنین میرزا محمد تنکابنی در این رابطه مینویسد:
«در
سال آخر [عمر شهید ثالث] به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به
وعظ مردم اشتغال داشت و مردم را از سوء حال باب تحذیر و آن طایفه را تکفیر
میفرمودند
.»
دو گزارش فوقالذکر به روشنی نشان میدهد که فعالیت آیت اله برغانی، در مقابل فرقه
ضاله بابیت تا چه اندازه شدید بوده است و ایشان چه اندازه در قبال دین مردم احساس
وظیفه میکرده و تلاش مینموده تا ایتام آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از
صراط مستقیم خارج نشوند و گرفتار امثال باب نگردند