همگی
پنداشتند اما هیچکدامشان فکر نکردند که شاید ...(قسمت اول)
نوشته شده توسط پیمان ایرانی
بهائیت در ایران :
چند شب پیش ایمیل ( یا به قول فرهنگستان ادب فارسی « پست الکترونیکی » ) جالبی به
دستم رسید که دریغ دیدم دوستان را از شنیدنش محروم نمایم :
« دستم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند، اما هیچ کس فکر نکرد که شاید
یک گل کاشته باشم – ارنستو چهگوارا . » بیاختیار یاد صد و هفتاد سال تاریخ
بهائیان افتادم. نگاهی بیندازیم و دیگر بار بررسی کنیم، شاید بتوان به نحو دیگری هم
اندیشید
:
بهائیان باب را گفتند که ابتدا باب بوده و سپس ادعای مهدویت،سپس قائمیت، سپس مظهریت
و در انتها الوهیت نموده و این از فضل خداست؛ همچون خورشید که اندک اندک زمین را
گرم میکند تا تحمل شدت گرمای خورشید در میانهی آسمان باشد، اما هیچ کس فکر نکرد
که شاید به همین دلیل الهی بودن جناب باب مشکوک باشد. چرا که همانند دیگر پیامبران
آسمانی از ابتدا مشغول به یک ادعا نبوده و با طلوع از افقهای مختلف و متعدد موجب
حیرانی خلق شده و نظم طبیعی که یک خورشید باید داشته باشد را ندارد.
باب
را گفتند همان قائم موعود است. همان ثمرهی اسلام و نجات بخش ادیان، همو که به
خاطرش شب را صبح میکنیم و صبح را شب. موعود محبوبی که در انتظارش روز شماریم و به
یادش از جای بر میخیزیم اما هیچ کس نیندیشید که صرف نظر از حقیقت ادعای ایشان،
انحطاط روز افزون جهان و سقوط آزاد مردم در درهی ظلم که تا امروزِ تاریخ بیبدیل
بوده است چگونه با قائمیت جناب باب قابل جمع است؟ جنگهای بزرگ جهانی و خانمان سوز
اول و دوم با فاصلهی کمی از دعوت ایشان رخ داده و خود جناب شوقی اذعان دارد : «
جهان را ملاحظه میکنیم که در مسیری افتاده که بالمره از صراط مستقیم منحرف و روز
به روز از میزان الهی دور و دورتر می گردد.» [1]
خاتَم را زیور پنداشتند تا شاید ردّ خاتمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ،
توجیه مناسبی برای ادعاهای رهبرانشان باشد، اما هیچکدام فکر نکردند که شاید پیش از
این سخن، بهتر است نگاهی به تقریرات بزرگانشان انداخته که در قاموس ایقان نگاشته
شده : «و اما خاتم النبیین نظر به نصوص مبارکه دربارهي حضرت رسول درقرآن نازل شده
و نه تنها آن حضرت خاتم النبیین بوده بلکه خاتم الرُسل هم بودند و این نکته براى آن
نفوس ذکر میشود که بین نبى و رسول فرق قایل هستند جمال مبارك در آیات مقدسه بصراحت
ذکر کردهاند که نبوت ورسالت به حضرت محمد صلی الله علیه وآله انتها یافت و ختم
شد.»
گفتند بهائیت همان دین حقی است که از جانب پروردگار متعال برای بشر نازل گشته و
باید بدان گروید اما یکی نیندیشید با در نظر گرفتن سخن جناب عبدالبهاء که در
خطاباتشان میخوانیم: « اگر (دین) مخالف علم و عقل باشد شبههای نیست که اوهام
است.»[2] چگونه آیینی که به کرّات به مسائل غیر عقلی و علمی پرداخته
همچون : خلق الساعه[3] ، تبدیل شدن مس به طلا پس از هفتاد سال[4] و
... میتواند شایستگی پذیرش داشته باشد؟
پی نوشت :
[1] شوقی افندی ص80 بدیع
[2] خطابات ج 2 ص 219
[3] خطابات 2 ص 78 ، برای مطالعه بیشتر رجوع شود به مقاله « نابغه
تر از نابغه »
[4] ایقان ص 104 ، برای مطالعه بیشتر رجوع شود به مقاله « طلا
و مس »
منبع : وب سایت یار جوان