حقیقت زیر
خاکستر
نوشته شده توسط
امیرعلی کامرانی
بهائیت در ایران :
آن روز هم آسمان
پرالتهاب شهر، گرم و سوزان بود. عطش از سویی و گرمای کوچه های تنگ و باریک از سوی
دیگر همچون تنوری گدازان، رمق هر عابر بی پناه را می ربود. در این میان مردی با
پیراهن بلند و سفید رنگ عربی با متانت تمام زیر تازیانه های خورشید سوی مقصد خویش
حرکت می کرد. گذر از کوچه های پر پیچ و خم، تنها مسیر وی برای در امان ماندن از
تابش سوزناک و ظالمانه ی خورشید بود. اما در این میان، زمانی که در کوچه ای به دور
از تابشهای مکررخورشید، جانی دوباره می گرفت، مردی یهودی از پشت بام خانه اش
شکمبه های آلوده و بدبوی گوسفندی را بر سر و روی او ریخت. محمد امین نگاهی به بالای
سر خود و به خنده های تمسخر آمیز مرد یهودی انداخت؛ لیکن به سرعت ادامه ی راهش را
درپیش گرفت و حتی کوچک ترین اعتراضی بر زبان جاری نساخت؛ چراکه منش او بخشش و امیدش
هدایت دیگران بود.
چند روزی به همین
ترتیب گذشت و کار روزمره ی مرد یهودی، اذیت و آزار محمد بن عبدالله (صلی الله علیه
و آله و سلم) به همین منوال بود. اما یک روز که پیامبر دیگربار از همان کوچه می
گذشت، متوجه شد که مرد یهودی آن جا نیست. به سرعت جویای حال وی شد و اهالی، وضع
ناخوش مرد را به گوش پیامبر رساندند. چیزی نگذشت که حضرت محمد (صلی الله علیه و
اله و سلم) به عیادت او رفت. مرد در ابتدا از فرط خجالت، صورت خود را از رسول الله
پوشاند اما چندی بعد که آغوش پیامبر را برای بخشش خود باز دید، شیفته اخلاق و
مکارم پسندیده ی او شد و با آغوشی باز، اسلام را پذیرفت.
از جمله مسالکی که
امروزه هرکجا شرایط را مهیا ببیند به تبلیغ خلق و خوی خویش می پردازد، بهائیت نام
دارد. مرامی نوظهور که هر روز بیش از پیش بر تعالیم دوازده گانه ی خود پا فشاری می
کند. دیگر کسی درمیان بهائیان باقی نمانده که از سر و صدای فراوان تبلیغات وحدت
عالم انسانی بی بهره باشد؛ اما نگاهی دقیق به سرگذشت رهبران این مسلک، رنگ و بوی
دیگری به تبلیغات جذاب بهائیت خواهد بخشید. در ابتدا نظری اجمالی به برخوردهای
خانوادگی ایشان، می اندازیم. جناب بهاءالله سفارش کرد که بعد از وی، دو فرزندش به
ترتیب عباس افندی و سپس محمد علی، جانشین او باشند؛ اما با گذشت زمانی اندک ازمرگش،
رهبرانی که تاب دوری ازمسند ریاست را نداشتند به اختلاف افتاده و از توهین ها و
تحقیرهای فراوان نسبت به هم ذره ای فرو گذار نکردند و تربیت خویش را به نمایش
گذاردند؛ آن جا که یکدیگر را با اسامی حیوانات مختلف مورد خطاب قرار داده و از پشه،
سوسک، کرم خاکی، خفاش، جغد و... باغ وحشی خانوادگی تأسیس فرمودند. (جزء یکم مائده
آسمانی ص40) یا در نمونه ای دیگر، زمانی که جناب عبدالبهاء به عنوان جانشین پدر
انتخاب می شود با گفته های خویش سخنان او را که می گوید: ((همه بار یک دارید و برگ
یک شاخسار))(اشراقات صفحه78) نقض می کند و اسوه های بهائیت را در نظر مریدان، دچار
تزلزل و لغزش می گرداند: (( خلق الله البقر علی صورت البشر))(خطابات بزرگ صفحه119)
این فرموده جناب عبدالبهاء درباره ی سیاه پوستان آفریقایی است که ایشان را گاوهایی
می پندارد به صورت بشر. چگونه می شود مکتبی که خود را الهی و جهانی می شمارد و یکی
از بزرگترین ادعاهای خود را وحدت عالم انسانی قلمداد می کند با نژادی از انسان ها
این طور بر خورد نماید؟!! اگر این سخن را به فردی تحصیل کرده از قاره ی پهناور
آفریقا بگوئیم، نظر او درباره این مرام نو ظهور چه خواهد شد؟
((اندیشیدم
که ترک است و باید جوابی مضحک و مسکت داد)) این نیز سخنی دیگراز فرمایشات جناب
عبدالبهاء در مورد نژادی دیگر از انسان هاست. این بار نوبت ترک زبانان است تا مورد
توهین و تحقیر یکی از رهبران این مسلک به ظاهر الهی و جهانی واقع شوند.
حضرت علی (علیه
السلام): ((دل خویش را نسبت به مردمِ تحت حکومت، مهربان قرار بده و با همه دوست و
مهربان باش؛ چرا که مردم دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو و دسته ای دیگر در
آفرینش همانند تو.))(نهج البلاغه نامه 53 )