جنبش باب؛ شورش دهقانی يا جنبش آزادانديشی؟
نوشته شده توسط امیر
سالمی
دکتر آرمین اشراقی
متولد اصفهان سال 1355
از مادری آلمانی و پدری ایرانی
فوق لیسانس شرق شناسی
و دکترای اسلام شناسی از دانشگاه فرانکفورت آلمان
فعال در حوزه مباحثات
ادیان در رسانه های خصوصا رسانه فرقه ضاله بهائیت
وبا نگاه کاملا طرفدارانه از این فرقه ضاله
بهائیت در ایران : چندی پیش، یکی از خبرگزاریهای جهانی که از غولهای بزرگ
امپراطوری رسانهای نیز محسوب میگردد، در بخش فارسی زبان خود اقدام به انتشار
مقالهای نمود که اعتبار و سابقهی حرفهای این پایگاه اطلاعرسانی را با چالش جدی
مواجه ساخت. مقالهای به ظاهر علمی-پژوهشی که علاوه بر تناقضات و اشتباهات فاحش، از
کمترین حد معیارها و استانداردهای نگارش علمی نیز بیبهره بود. شاهد کلام این که
در موضوعی تاریخی، از ابتدا تا انتهای مقاله حتی یک مرجع و منبع مورد استناد قرار
نمیگیرد. چنین مقالهای از نویسندهای که عنوان استادی دانشگاه گوته آلمان را با
خود یدک میکشد، بسیار زننده مینماید. اما شاید هیچ کدام از نکات منفی ذکر شده در
بالا، به پای مسدود نمودن بخش نظرات مقاله نرسد. از آن جا که درگاه انتشار دهندهی
مقاله، امکان ارائهی نظر را حذف نموده، لذا نوشتار پیشرو به تحلیل گوشههایی از
موارد ذکر شده میپردازد.
در عبارات آغازین،
جناب آقای دکتر آرمین اشراقی بدون ذکر هیچ دلیل و مدرکی عنوان نمودهاند: «جنبش باب
يکی از مهمترين جنبشهای تاريخ معاصر، ولی در عين حال ناشناختهترين آنها است».
گرچه ادعای ذکر شده مبنی بر مهمترین جنبش بودن نیاز به ارائهی دلیل دارد، لکن
بیدرنگ در جملهی پس از آن و برخلاف ادعای قبل، تصریح گردیده «آثار فراوانی
دربارهی آن نوشته شده است» و این خود به تنهایی لااقل ادعای ناشناختهترین بودن
جنبش را رد مینماید. جنبشی که آثار فراوانی پیرامون آن نگاشته شده را نشاید
ناشناختهترین نامید!
اما در ادامه،
استاد دانشگاه گوتهی آلمان در مغالطهای آشکار، سه موضوع
مختلف، شامل ادعاهای باب، گرایشات فکری بابیان و تاریخ پیدایش بابیگری را به هم
آمیخته و در کنار هم قرار داده و از این رهگذر به صورت ناجوانمردانهای سعی در
بیاساس نشان دادن نظر منتقدان به ادعاهای مختلف و متناقض باب دارد. حال آن که اگر
قرار است ادعاهای باب مطرح گردند، میبایست داعیههای مختلف وی مورد اشاره قرار
گیرند. اگر گرایشات فکری بابیان مد نظر است، نباید آن را با ادعاهای باب به هم
آمیخت. و بالاخره اگر هدف بررسی پیدایش بابیگری است، ارائهی دو موضوع قبل در کنار
آن قیاس مع الفارق محسوب میگردد. به عبارت روشنتر، این سه موضوع را نمیتوان در
کنار هم به مقایسه نشست؛ چرا که سه موضوع متفاوت میباشند. یعنی هر یک از موارد ذکر
شده جنبههای گوناگونی دارند که نگارندهی محترم به عوض پراختن به زوایای گوناگون
هر موضوع، به صورت گزینشی به ذکر تنها یک جنبه از جوانب مختلف هر موضوع اکتفا نموده
تا از این رهگذر به هدف خود نایل آید. بر اساس آن چه ذکر شد میخوانیم: «اما
عدهای از اين نويسندگان خواستهاند اثبات کنند که سيد علی محمد ملقب به"باب" قائم
آل محمد بوده، و عدهای ديگر با استناد به حديث و روايت اين ادعا را باطل
ناميدهاند. برخی از نويسندگان با تمايلات "چپ" جنبش باب را قيام دهقانی
ناميدهاند، عده ای هم بابيت را دست پخت روس و انگليس معرفی میکنند.» ابتدا سخن از
ادعای قائمیت باب شده حال آن که کمی مداقه در لفظ و معنی «باب»، پرده از کذب بودن
ادعای قائمیت وی بر میدارد؛ باب در لغت به معنی "در"[1] است و منظور این نام، دری
است که مهدی موعود یا همان قائم آل محمد،[2] از آن طریق دستورهای خود را برای مردم
صادر میکند. لذا لغت "باب"، که از قضا خود شخص جناب علی محمد شیرازی آن را اختیار
نموده و بر خویشتن نهاده،[3] به روشنی پرده از این حقیقت برمیدارد که از ابتدای
امر، داعیهای بالاتر از واسط و رابط بودن بین امام و خلق از سوی وی مطرح نگردیده و
این خود به تنهایی ثابت مینماید ادعای مهدویت و فرض این که این جوان کم سن و سال
همان قائم آل محمد باشد، چیزی جز پندار باطل نمیتواند باشد.
اما ادعاهای متفاوت و
البته متناقض جناب باب، امری نیست که کسی را یارای انکار آنها باشد؛ تنها و تنها
مراجعه به آثار و منابع بابی و بهایی کفایت میکند از این که نشان دهد جناب علی
محمد شیرازی، دست کم پنج ادعای صریح و البته متناقض داشتهاند: زمانی که در خط فکری
شیخیه گام مینهاده، با مرگ سید کاظم رشتی، ادعای جانشینی وی را مینماید.[4] اما
دیری نمیپاید که در سن 25 سالگی عَلَم باب و ذکر امام عصر بودن برمیافرازد.[5] با
هیچ انگاشتن دست کم دو مرتبه توبه از چنین داعیهای که مستندات آن در تاریخ ثبت
گردیده،[6] تا اواخر سال 1264 هجری قمری (تقریبا به مدت چهار سال) بر این ادعا باقی
ماند. مستندات فراوانی به این امر تصریح دارند از جمله: صفحهی 180 کتاب ایقان
(نوشتهی بهاءالله)، صفحات 21 تا 24 رحیق مختوم (نوشتهی اشراق خاوری)، صفحهی 11
جلد دوم اسرارالآثار (نوشتهی فاضل مازندرانی) و نظیر این منابع بسیارند.
لذا مشخص گردید آن چه
پیش و بیش از همه مطرح بوده، ادعای باب بودن جناب علی محمد شیرازی است و از قضا
همین ادعای بابیت وی منجر به باب نامیده شدن او میگردد. علت اقبال برخی تودهها به
وی در آن زمان نیز به همین ادعای باب بودن ایشان میباشد؛ چرا که شرایط سخت پس از
جنگهای بدفرجام ایران و روس، که مردم را مستاصل نموده بود توانست شرایطی فرآهم
آورد تا فرهنگ انتظار و مهدویت در آن برهه از زمان مستمسک خوبی گردد و عدهای را
گرد خود جمع آورد.
اما از اواخر سال 1264
هجری قمری به بعد و در مدت حدود دو سال و نیم آخر عمر وی سایر ادعاهای باب مطرح
میگردد. نکتهی قابل توجه و تاملی که بایستی بدان التفات ویژهای نمود، شرایطی است
که باب این ادعاها را مطرح مینماید. تمامی ادعاهایی پس از ادعای بابیت صورت گرفته،
جملگی مربوط به زمانی است که وی در زندان به سر میبرده و لذا عموم پیروان وی از
ادعاهای جدید او بیاطلاع بودهاند. شاهد این مدعی بازگشت و رویگردانی بسیاری از
مریدان وی از جمله برخی از همان هجده نفر مریدان نخست او معروف به حروف حی میباشد
که به محض اطلاع یافتن از ادعاهای بدیع وی، دیگر این مسلک را برنمیتابند. چنانکه
ملا عبدالخالق يزدي که فرزندش شيخ علي را در جنگ قلعهی طبرسي در راه باب از دست
داده بود، چون مکتوب و نوشتهی باب که حاکي از دعوي مهدويت باب بود بدو رسيد، در
حين قرائت نامه چون به اين فراز نامه رسيد: أنَا القائِمُ الحَقُّ الَّذي أنتُم
بِظُهُورِهِ تُوعَدُون،[7] (من همان قائمی هستم که به ظهورش وعده داده شدهاید.)
لوح را انداخت و فريادش بلند شد که: "اي داد که پسرم به ناحق کشته شد."
به هر حال پس از آن در
سن 29 سالگی و پس از جریان بدشت، یعنی زمانی که علی محمد شیرازی با هدف کنترل و
خاموش نمودن شورشها و آشوبهای بابیان، دستگیر میگردد، وی نوای قائمیت ساز
مینماید؛[8] جناب شوقي، سومین رهبر بهاییان در صفحهی 178 جلد يكم قرن بديع
مينويسد:
«چيزي از اين مقدمه
[بدشت] نگذشت كه حضرت باب ... با اظهار مقام قائميت و اثبات استقلال و اصالت امر
مبارك، قيام پيروان خود را در احتفال بدشت تأييد و نظرات و معتقدات آنان را نسبت به
شريعت الهيه تقويت و تصويب فرمودند.»[9]
اما کار بدین جا ختم
نمیگردد و پس از آن در مقام نبوت و رسالت برمیخیزد و به گمان خود با آوردن کتاب
بیان، احکام اسلام را نسخ کرد و در آغاز آن نوشت: «در هر زمان خداوند جل و عز، کتاب
و حجتی از برای خلق مقدر فرموده و میفرماید در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت
رسول الله، کتاب را بیان، و حجت را ذات حروف سبع (علی محمد که دارای حروف سبع است)
قرار داد.»[10] وی خود را برتر از همه انبیاء الهی میانگاشته و مظهر نفس پروردگار
میپنداشته[11] و عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در
قرآن، به پا شده است.[12] سرانجام در آخرين نوشتهاش به نام لوح هيکلالدين مقام
الوهيت را مدعي شد.
بررسی بیشتر ادعاهای
باب مجال دیگری را میطلبد که خارج از حوصلهی نوشتار پیشروست. در نوشتههای بعدی
به فرازهای دیگری از مقالهی جناب آقای دکتر اشراقی مورد مداقه قرار داده میشود.
پی نوشتها :
[1]به فرهنگ لغات عربی مراجعه شود: فرهنگ ابجدي عربي فارسي، ص171، الباب- ج
أَبْواب و بِيبَان: در، درب، دروازه، جاى داخل شدن
[2] احسن القصص، ص1
[3]تفسیر سورهی یوسف،
قیوم الاسماء، نسخهی خطی - ايقان بهاءالله، صفحهی 180 ، چاپ مصر - صحيفهي
مخزونهي باب
[4] اسرار الآثار، ج2،
ص 61 و 62
[5] رحيق مختوم، اشراق
خاوري، ص21 تا 24 - اسرار الآثار، فاضل مازندراني، ج2، ذيل کلمهي باب، ص11 -
مقالهي شخصي سياح، عباس افندي،ص 3 و 4
[6] تاريخ نبيل زرندی،
ص137 تا 141 - کشف الغطاء عن حیل الأعداء، ص 201 تا 204
[7] ظهور الحق، ص 173
[8] قاموس توقیع، ج 2،
ص 51 - تاریخ نبیل زرندی، ص 198 - بهائیان، محمد باقر نجفی، ص 209 - تلخیص تاریخ
نبیل، ص 317
[9] قرن بديع، شوقي
افندی، ج1، ص 178
[10] بیان عربی، ص3
[11] بیان عربی. ص 1
[12] لوح هیکل الدین،
ص 18