كلمه راديكالي
نوشته شده توسط امیر علی کامرانی
باز تنظیم از پایگاه بهائیت در ایران
اگر برگ هاي كهنه كتاب قطور تاريخ را ورق بزنيم و با نگاهي ريزبينانه، تك تك
كلمات آن را جست و جو كنيم به واژه اي مهم بر خواهيم خورد . واژه اي كه در كنارش
تلاش و كوشش نيز به چشم مي خورد و لذتي غير قابل توصيف را در خود محبوس كرده است .
در توضيحات اين كلمه، تكاپو و جستجو، اجزاء غير قابل تجزيه آن تلقي مي شوند و
دانايي و هوشياري، لازمه ی درك و فهم آن و ديدگاهي وسيع و عاقلانه، راه كشفش به
حساب مي آيد. انسان، موجودي كه خوي آشوبگري در نهاد او آماده به فعاليت است هميشه
در طول تاريخ به هر وسيله اي خود را موظف به جستن اين واژه مي دانسته تا از لذت
چشيدنش محروم نماند.
حقيقت، واژه اي است كه محال است از ذهن كسي عبور كند و در او ايجاد شور و
انگيزه ننماید و او را به تكاپو نيندازد. بسياري از انسان ها، حقيقت را واژه حياتي
دنيا معرفي كرده و كماكان سعي داشته اند تا زندگاني خود را بر آن بنا كنند. بدون
اغراق مي توان گفت كه تمام انسان ها هميشه به دنبال حقيقت گشته اند و مي گردند و تا
به آن دست پيدا نكنند از تلاش و كوشش باز نخواهند نشست. به موجب همين امر، حس گرهاي
انسان به واژه حقيقت حساسيت بالايي نشان مي دهند؛ چرا كه اين واژه جزء مهم ترين و
اساسي ترين نيازهاي روحي و معنوي انسان به شمار مي رود. اما انسان ها هميشه در طول
تاريخ با مشكلي جدي رو به رو بوده اند . راه كشف حقيقت، بزرگترين اختلاف بشر از
ابتدای خلقت تا كنون به حساب مي آيد.در اين بين استفاده از عقل، پر طرفدار ترين و
اصلي ترين راه رسيدن به حقيقت به شمار مي رود. حقيقت طلبان واقعي دنيا، عقل را
تعبير به چراغ فروزان و روشنگر راه هاي تاريك كرده اند. خداوند عقل را در وجود همه
انسان ها قرار داده تا به واسطه تميز دادن حق از باطل، او را از ساير موجودات
متمايز گرداند . اهميت اين مطلب چنان از درجه بالايي بر خوردار است كه شيخ بهائي
يكي از دانشمندان بزرگ تاريخ مي نويسد:
«خدايا آن كه را عقل دادي چه ندادي و آن كه را عقل ندادي پس چه دادي؟!»
پس در واقع عقل بايد روشنگر زندگي انسان در راه رسيدن به حقيقت باشد.
بهائيت تحري حقيقت را يكي از شعار هاي مهم تبليغاتي خود قرار داده است و روزي
نمي شود كه سران آن بر اين موضوع پا فشاري نكنند. اهميت اين مطلب چنان از درجه
بالايي برخوردار است كه اين مسلك آن را جزء تعاليم دوازده گانه خود و اساس بهائيت
به حساب مي آورد. مانور هاي بيش از اندازه بهائيت بر روي تحري حقيقت موجب جذب انسان
هايي حقيقت طلب شده است. اما مشكل عمده اين مطلب، راه و روش كشف حقيقت در مسلك
بهائيت است.
جناب ميرزا حسينعلي نوري مؤسس اين مسلك، در همان ابتداي امر، عقل را که مهمترين
و اساسي ترين وسيله تميز حق از باطل است، از گردونه ی تحري حقيقت خارج مي سازد:
«بدان اليوم آن چه به عقلت رسيده و برسد يا به عقول فوق تو و دون تو ادراك
شود،هيچ يك ميزان معرفت حق نبوده و نخواهد بود» (صفحه286 بديع)
و درصفحه 192 ايقان به علماي بابي توصيه مي كند كه در شناخت من يظهره الله(كه
بعد ها معلوم شد خودشان را مي گفته اند)به دانش و بينش و فهم و خردشان متوسل نشوند.
به وضوح ديده مي شود كه جناب بهاءالله عقل را نقطه مقابل خود مي پنداشته اند و
با صراحت تمام با آن مقابله مي كردند و با اطمينان تمام ، راهي را كه خداوند
متعال براي تمامي انسان ها قرار داده است را در راه كشف حقيقت، بي كاربرد توصيف مي
كنند و جالب تر از همه آن كه راهي بسيار متفاوت را براي رسيدن به حساس ترين كلمه
تاريخ به دنيا عرضه مي كنند: استنشاق!
«در دبستان علم الهي نفوسي ظاهر شده اند كه به استنشاق حق را از باطل تميز
دهند»(صفحه50 اقتدارات)
آري درست شنيديد كنار گذاشتن عقل و بينش و آگاهي و استنشاق حق، راه و روش مسلكي
تازه تاسيس براي تحري حقيقت است. حال در اين جا پرسشي بزرگ ايجاد مي شود. آيا
راه اصلي حقيقت همان راهي است كه پيامبر اين مسلك به ما نشان داده است؟ آيا اين
همان حقيقتي است كه بشر به دنبال آن مي گردد؟چرا حقيقت در بهائيت كلمه اي راديكالي
و گنگ است؟
برداشت شده از وبلاگ یار جوان