بهائیت در
ایران : طرد عملی است که به شکل آگاهانه، ارتباط فرد مطرود را با افراد و گروه های
دیگر قطع می کند. این مجازات در جوامع ابتدایی و توسعه نیافته، یکی از زجر آورترین
روش های تنبیه افراد خاطی است. یکی از اشکال مختلف طرد نفی سرزمین است که در زمان
های گذشته از رایج ترین مجازات ها بود.
در جوامع
ابتدایی افراد به صورت توده وار وابسته به هم زندگی می کردند، در چنین جوامعی،
اقلیت های قومی و فرقه ای، چون هویتی جدا از جامعه دارند، سخت محتاج وابستگی های
درون گروهی خود هستند و آنها تنها با حفظ روابط بین خود قادر به ادامه حیات اجتماعی
می باشند.
زندگی بدون
این وابستگی های شدید به بنیاد های قبیله ای، سخت زجر آور است. اساسا در چنین
جوامعی، فرد بدون این وابستگی ها فاقد هویت است و از آنجایی که وابستگی یک فرد به
جامعه ای خاص مهم ترین عنصر هویت ساز فرد است، در دوران ماقبل مدرن وابستگی آدمی به
قبیله، عشیره، شهر یا دیارش، همیشه جزئی از نام او بود و فرد با این هویت شناخته می
شد، کمااینکه در حال حاضر نیز این قضیه در بسیاری از موارد به قوت خود باقی است.
ساز و کار
مجازات طرد، اساسا مبتنی بر نفی این وابستگی ها است. در واقع شخصی که طرد می شود،
هویتش را از دست داده و بی هویت وارد جامعه ای میهمان با عناصر هویت ساز دیگری می
شود. بنا به ساختار جوامع ماقبل مدرن، فرد جدیدالورود در جامعه میزبان، پذیرفته نمی
شود و زندگیش همواره با رنج و عذاب همراه است چرا که در جوامع ابتدایی، تنها کسانی
که هویتشان مبتنی بر عناصر آن جامعه باشد حق حیات و استفاده از امکانات آن جامعه را
دارند و فرد تازه وارد، بیگانه و سربار جامعه به حساب می آید.
درجوامع جدید
به دلیل ساختارهای نوین این جوامع، نسبت های قومی و حتی ملی کمرنگ تر می شوند و ساز
و کار حیات اجتماعی بنا بر ارزش های دیگری شکل می گیرد. سیل عظیم مهاجرت هایی که در
دنیای جدید شکل گرفته بیانگر کمرنگ شدن اهمیت این وابستگی ها است. فرد از کشور خود
مهاجرت می کند و در جامعه دیگر با حفظ اعتقاد و سنت های خود زندگی می کند. بدون
اینکه جامعه جدید او را سربار خود بداند. نمونه بارز چنین جامعه ای، کشور هایی چون
آمریکا، استرالیا، نیوزلند و... هستند که افراد تشکیل دهنده آن جوامع عموما از
مهاجرین می باشند.
اساسا هر چه
جامعه ای با ارزش های جامعه مدرن همخوانی بیشتری داشته باشد، زندگی مهاجران در آن
آسان تر وراحت تر است. به همین دلیل است که امروزه مجازات طرد کاربرد گذشته خود را
از دست داده است.
با این اوصاف
در جوامع مدرن، هنوز هم گروههایی مانند فرقه بهائیت هستند که کاربری اصلی این
مجازات را حفظ کرده اند.
هرچند که
اجرای این حکم از ابتدای شکل گیری این فرقه وجود داشته است. آن هم به دلیل وجود سطح
بالایی از توهم در میان پیروان بهائیت که ناشی از بکار گیری تاکتیک های غیر اخلاقی
است که از سوی تشکیلات بهائیت مستقر در اسرائیل بر روی بهائیان به اجرا در می آید
تا این توهمات، تصویری قابل قبول از نقش مدیریت سران بهائیت در بین پیروان ایجاد
کند تا آنها بتوانند بر توده ای از انسان های گرفتار در این حصار، چند روزی بیشتر
اعمال قدرت نمایند.
در همین
راستا، وجود وحشتی از حضور دگراندیشان در بین بهائیان که
بر سران تشکیلات بهائیت احاطه پیدا کرده اند باعث ایجاد ترس و اضطراب شده تا سران
بهائیت از پروسه های غیر انسانی طرد و تکفیر برای کنترل اعضا بهره گیرند.که البته
منبعث از وجود سیستم خودسانسوری حاکم بر روابط بین پیروان بهائیت و راس هرم تشکیلات
می باشد که ریشه این سیستم نهادینه شدن اعتقاد مصون از خطا بودن سران تشکیلات در
بین بهائیان می باشد. وجود چنین مجازات هایی حقیقت فرقه بودن تشکیلات بهائیت
را به اثبات می رساند. که برای اثبات این ادعا به ترس و هراسی که شوقی از وجود برخی
از همین دگر اندیشان در بین بهائیان، اظهار داشته، اشاره می نمائیم:
"نقض عهد در
حقیقت یک بیماری روحانی می باشد و کلیه نقطه نظرات و رفتار یک ناقض به حدی زهرآگین
است که حضرت مولی الوری ( عباس افندی ) آن را با مرض جذام همانند دانسته اند و
یاران را از معاشرت با چنین نفوسی تحذیر فرموده اند. نباید به ظاهر کلمات ناظر بود.
وقتی که شما با چنین نفوسی معاشر شوید، ممکن است تحت تاثیر نفوذ افکار مهلکه آنان
قرار بگیرید."(1)
و نیز در جای
دیگری چنین گفته است:
"کسانی که
برای محفل ملی بدترین مزاحمتها را ایجاد کرده اند غالبا مومنانی صدیقند، که فکر می
کنند با مخالفت نسبت به تصمیمات محفل روحانی ملی از اهداف حقیقی امرالله ( بیت
العدل) محافظت و مدافعه می کنند."(2)
همچنین در جای
دیگر می گوید:
"نفوس مبارکه
روحانیه که ثابت و راسخند از معاشرت با نفوس پست]....[ دوری جویند."(3)
به هر حال
بهائیت مدعی دموکراسی و خرد جمعی در نهاد خویش می باشد. و مدعی است که اعضای شورای
بیت العدل(سران تشکیلات بهائیت) بر اساس اصول دموکراسی از محافل ملی بهاییان انتخاب
می شوند، اما نمی داند که نقد تشکیلات از اساسی ترین اصول دموکراسی و فعالیت گروهی
و جمعی است. نقد تشکیلات و تصمیماتی که سران تشکیلات می گیرند، از طرف اعضای ساده
گروه، از بدیهی ترین اصول دموکراسی در هر تشکیلاتی است که تمامی عالمان علوم
اجتماعی بر آن اتفاق نظر دارند. اما در جامعه بهایی هر انتقادی که از سوی هر عضو
تشکیلات نسبت به تصمیمات بیت العدل وارد شود به اتهام شکستن عهد و میثاق، با
مجازات طرد روبرو می شود که خود مجازاتی بدوی و خارج از حقوق انسانی است.
بنابراین در
چنین تشکیلاتی، علی رغم ادعاهای پر دامنه، نه تنها اصول مدرن کار تشکیلاتی رعایت
نمی شود، بلکه خاطیان دچار مجازاتی سخت ابتدایی و غیر مدرن چون طرد روحانی می شوند.
چنین مجازات هایی یاد آور ساز و کار تشکیلات غیر مدرنی چون سازمان های مخوف
کمونیستی و یا سایه ها و کاریکاتور های چنین سازمان هایی چون سازمان مجاهدین خلق
ایران (منافقین) می باشد. این تشکیلات که هدفشان کسب قدرت، آن هم به شیوه ای غیر
مدرن و غیر مدنی است، به محض بر خورد با عضوی که تصمیمات تشکیلات را بر نمی تابد،
به سرعت راهکار حذف و طرد را در پیش می گیرند.
وجود مجازات
حذف و طرد، نشان می دهد، سران بهائیت تنها سودای قدرت در سر می پرورانند نه چیز
دیگر. و از سوی دیگر در ظاهر عنوان می دارند که هدفشان کسب قدرت نیست و تنها در جهت
تقویت تشکیلات خود تلاش می کنند.
تشکیلات
بهائیت ادعای عدم دخالت در قدرت سیاسی را دارد که همزمان با آموزه ها و روش های
مندرج در بیانبه ها و پیام های با این ادعا کاملا در تناقض بوده به طوری که آن را
در اذهان به یک شوخی شبیه می نماید.
پی
نوشت:
1- پیام شوقی
افندی به محفل روحانی ملی کانادا 30 مارچ 1957
2- پیام شوقی
افندی به محفل روحانی ملی هندوستان 8 می 1948
3- نجم باختر
جلد12 ص 233 انگلیسی و مسئله نقض عهد و میثاق، ص 63.