نمونههای متعددی از عدم رعایت این اصل -که از موارد پر زرق و برق اصول دوازدهگانه است- در احکام و رفتار بهائیان به چشم میخورد. تناقضاتی که نه تنها زن را برخوردار از حقوق برابر با مرد ندانسته، که حتی بین خود زنان، به نحوی کاملاً تبعیضگرایانه رعایت مساوات را نکرده و مثلاً به خاطر محل زندگی که شهر باشد یا روستا، رفتاری متفاوت برای حقوق زن قائل شدهاست.
از مواردی که خود بهائیان هم نسبت به آن معترضاند، عدم حضور زنان در بیتالعدل است که با توجه به عنوان اصل “برابری” مصداق این جمله میشود که “همه با هم برابرند اما بعضی برابرترند!”. با این که چنین تضاد فاحشی حتی صدای طرفداران بهائیت را درآورده، تاکنون هیچ پاسخ غیرقابل قبولی از تشکیلات و اتاقهای فکر بهائی دریافت نشده است.
اگرچه رفتارهای دوپهلوی بهائیت مسئلهی تازهای نیست، اما توجیهات توخالی برخی بر این مسأله حقیقتاً غیرقابل اغماض میباشد. از جمله پاسخهای مورد اشکال، متن فردی به نام “ژوبین اصلاحپذیر” است که چندی است میان شبکههای بهائی دست به دست میشود تا مگر پاسخی باشد بر این عدم برابری.
در بخش ابتدایی متن به بررسی کلی تشکیلات اداری بهائیت پرداخته شده که خودِ روند انتخاباتی در این تشکیلات جای بحث و اشکال است که در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت. اما از آن بدتر ادامهی ماجرا است که با آسمان ریسمان بافتن، مغلطه و بازی با کلمات، ملغمهای بیمفهوم ایجاد شده که با وجود سعی در ایجاد نقابی از مفهوم عمیق، بسیار کودکانه مینمایاند. از شیوههای مرسوم بهائیت در دفاع از خود، وارد کردن هجمه به دیگر ادیان میباشد. اینجا نیز طبق معمول با جملاتی مملو از ایرادات معنایی و مغالطات گوناگون، به تلاش در مخدوشسازی وجههی دیگر ادیان پرداخته شدهاست. به طور مثال: « یک مسلمان مجبور نیست که شیخ یا عالم دینی بشود، این یک حق است که میتواند از آن استفاده بکند یا نکند. در حالی که در دیانت بهائی تمامی بهائیان وظیفه دارند در تشکیلات رهبری جامعه خود، شرکت کنند.»(۱)
این جمله از آغاز تا پایان سراسر مشکل است. در واقع مقایسهی دین الهی اسلام با تشکیلاتی بیاساس به خودی خود ایراد دارد؛ چه آنکه در اسلام نیز حصول اصول دین شخصی بوده و افراد مکرراً به تفقه در آیات یا خودشناسی و عالمشناسی توصیه شدهاند و به هیچ عنوان افراد بدون آگاهی ره به سر منزل مقصود نخواهند برد.”هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون(۲) (؟!)”.کما این که اکثر بهائیان هیچ یک از کتب دینی خود را -مگر آنچه در چارچوب از پیش معینی چون طرح روحی گنجانیده شده- نخواندهاند چه رسد به تفسیر و عالم شدن بدان! در رابطه با مشارکت در امور جامعه هیچ دینی چون اسلام امتش را دخیل نمیداند و زمامداران را به مشورت و تأثیر آن مطلع نساختهاست. اسلام تا جایی جامعه را مسئول میداند که حتی تمامِ وقایع را نتیجه مستقیم خواست مردمش میداند ” إن الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم.”(۳)
پس از این نویسنده روندی فریبکارانه در پیش گرفته و به نحوی که گویی کودکی را میفریبد، با تفکیک میان حق و وظیفه، جایگاههای اداری تشکیلات بهائی را وظیفهای معرفی کرده که در آن هیچ سودی اعم از مادی، معنوی و اجتماعی عاید فرد نمیشود. با ادامهی همین روند بیان میدارد « عضو شدن در تشکیلات بهایی بجز اینکه اشخاص انتخاب شده، مقدار مهمی از وقت خود را در جلسات طولانی صرف کنند، هیچ مزیت دیگری برای آنها ندارد. در ضمن، در وقوع بحران، همان افراد انتخاب شده، بیشتر از هر کس دیگری، مورد هدف دشمنان دیانت بهائی قرار میگیرند(۴)». همانطور که مشاهده میکنید به نظر میرسد فرد در پی منصرف کردن کودکی از همراهی با خود است. در عجبم این فرد از خود جامعهی بهائیت خجالت نمیکشد که چنین با صراحت به قصد فریبشان خلاف واقع به هم بافته است!
اولاً شأنی که بهائیان برای اعضای بیتالعدل قائلند بر هیچ کس پوشیده نیست، تا جایی که هم طراز بهاء و فرزندانش عکس اعضا را به دیوار آویخته و آنان را برخوردار از عصمت جمعی و حتی جایگاه وحی الهی میدانند. در رابطه با تهدید هم واقعاً دیده نشده شخصی از اعضای بیتالعدل مورد آسیب یا آزار قرار گیرد. اگر هم ناملایماتی برای بهائیان ایجاد شده ناشی از رهنمودهای گمراهکنندهای است که همین افراد در کمال آسایش از کاخ خود به آنان ارسال کرده و دودش به چشم اقشار عادی و جوامع میرود.
تمام این توجیهات توخالی برای پرت کردن حواس مخاطب و مغشوش کردن ذهن او از اهمیت این جایگاه و به زبان ساده بیخیال کردن او از سوالی بهجا است، که تازه اگر تمام دعاوی وی را بر فرض محال درست بدانیم، باز این سوال ایجاد میشود که خب وقتی برابری اصل است، چرا اجازه نمیدهند بانوان بهائیِ عاشقِ انجام وظیفه(!) تمام این سختیهای کاخنشینی، احترام و جلسات طولانی را برعهده گیرند و طعم شیرین وحی الهی را با حضور در این جمع احساس کنند!؟
هر چند جناب نویسنده خود بر پایبستِ ویرانِ سخنِ خود آگاه بوده و در طول متن از سعی در استمدادطلبی از هر استدلال بیربطی دریغ نکرده. لذا در ادامه با تغییر ناگهانی مسیر -که شاهدی بر پذیرش بیمعنا بودن چندین سطر گذشته میباشد- چنین بیان میدارد که «فرض کنیم که حق خانمها (انتخاب شدن و عضو شدن در بیت العدل اعظم)، به راستی، پایمال شده است و به این خاطر نمیتوان در دیانت بهائی از تساوی حقوق زن و مرد صحبت کرد. اگر ما چنان فرضی را بیان کنیم, این مسئله به شنونده القاء میشود که در تمامی امور دیگر، هیچ حقی از مردان (به نفع زنان) در دیانت بهائی سلب نگردیده است. در حالی که اندکی تحقیق نشان میدهد که این چنین نیست.»(۵)
این عذر بدتر از گناه ضعفی به این مفهوم است که در بهائیت نهتنها حقوق زنان رعایت نمیشود، بلکه حتی حقوق مردان و در واقع حقوق انسانی نیز از جایگاه قابل اعتمادی برخوردار نمیباشد! در پایان نویسنده با دست خود تیر خلاص را به ادعای برابری زنان و مردان در بهائیت شلیک کرده و میگوید «در مقابل آن حقوق مهم دیگری از مردان گرفته شده و به زنان اهدا شده است. بنابرین این – به اصطلاح نابرابری– در مقابل نابرابریهای دیگری (بسیار عظیمتر) رنگ میبازد.»(۶)
آنچه مشخص است این است که اصلی تحت عنوان” تساوی حقوق رجال و نساء “در کنار دیگر اکاذیب و ظاهرسازیهای بهائیت تنها ویترینی به شمار میرود تا شاید با زرق و برق آن، گروههای مختلف جوامع را به نحوی جذب نماید.
منابع:
۱.مقاله “حق عضویت زنان در بیت العدل اعظم بهاییان و اصل برابری حقوق زن و مرد در دیانت بهایی”، ژوبین اصلاح پذیر فارغ التحصیل موسسه علوم سیاسی پاریس, کارشناس ارشد تاریخ ادیان.
۲.آیه ۹ سوره مبارکه زمر.
۳.آیه ۱۱ سوره مبارکه رعد.
۴.مقاله “حق عضویت زنان در بیت العدل اعظم بهاییان و اصل برابری حقوق زن و مرد در دیانت بهایی”، ژوبین اصلاح پذیر فارغ التحصیل موسسه علوم سیاسی پاریس, کارشناس ارشد تاریخ ادیان.
۵.همان.
۶.همان.