مبلّغان بهائی معتقدند پیشوایانشان حکومت جهانی و یکپارچه را برای آیندهی دنیا پیشبینی کردهاند؛ همچنان که عبدالبهاء گفته است: «در تشكيل اتحاديه آينده ملل یک نوع حكومت ما فوق حكومتها بايد تدريجاً به وجود آيد كه دارای تأسيسات و تشكيلات وسيعه است».(1)
اما اگر این بیان عبدالبها بفرض محال بخواهد بوقوع بپیوندد بهائیان چه نقشی در این حکومت خواهند داشت؟!
آنها با رویائی غیر قابل دستیافتنی معتقدند ، حکومت موعود، آغاز سلطنت بهائی خواهد بود؛ همچنان که شوقی افندی گفته است: «سرانجامش حلول دوره ذهبی هزار ساله يعنی يومی كه سلطنتهای عالم به سلطنت الهيه كه سلطنت حضرت بهاءالله است مبدّل گردد».(2)
اینجاست که یک تناقض اساسی با احکام بهائی ایجاد میشود و آن اینکه ، مگر پیشوایان بهائی، از هرگونه دخالت و حتی سخن گفتن پیروانشان در امور حکومتی نهی نکرده و آن را ممنوع از جانب پروردگار برنشمردهاند؟! همچنان که عبدالبهاء گفته است: «هر نفسی بخواهد در نزد احباء ذكری از امور حكومت و دولت نمايد كه فلان چنين گفته و فلان چنين كرده آن شخص كه از احبای الهی است بايد در جواب گويد ما را تعلّق به اين امور نه، ما رعيت شهرياری هستيم و در تحت حمايت اعليحضرت پادشاهی. صلاح و مصلحت خويش خسروان دانند و بس .... علی الخصوص كه بنصّ قاطع الهی ممنوع از مداخله و محاوره در امور حكومتيم».(3)
لذا چگونه میتوان از یکسو دخالت در امور حکومتی را حرامی الهی برشمرد و از سویی دیگر، انتظار حکومتی بهائی، آن هم در سطح جهانی، را کشید؟! آیا این، نمونهی بارزی از دورویی و تناقض در بهائیت نیست؟!
پینوشت:
1-جامعه عمومي دنيا، از انتشارات لجنه جوانان بهایی طهران، 1338 شمسی، ص 18.
2- شوقی افندی، دور بهائی، ترجمهی لجنهی ملّی نشر آثار امری، لانگنهاین آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار امری، چاپ سوم، 1988 م، ص 96.
3- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخهی الکترونیکی، صص 336-335.