بهائیت، باوری مذهبی یا فرقهای خطرناک؟

چهارشنبه, 03 بهمن 1397 19:29 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 

تطبیق عملکرد بهائیت با شاخصههای فرقه

 

 

بهائیت در ایران - بازنشر از فصلنامه روشنا :  ضدفرهنگ به فرهنگی گفته میشود که با فرهنگ رایج جامعه ضدیت داشته باشد. «ویژگی مهم ضدفرهنگها عبارتند از: اولاً، رسمیت نداشتن در جامعه، ثانیاً مخالفت با فرهنگ رایج و شایع پذیرفته شده در جامعه و ثالثاً، مدیریت و کنترل ذهنی اعضا به وسیله رهبر [یا رهبران] خودکامه در ساختار هرمی قدرت با بهرهگیری از تکنیکهای عضوگیری و نگهداری.»(1) خانم «مارگارت تالرسینگر»، یکی از پژوهشگرانی است که در کتاب «فرقهها در میان ما»، با نامگذاری تمام گروهها و ضدفرهنگها به «فرقه»، تئوری امنیتی فرقه و نظریه شستشوی مغزی را مطرح ساختهاست. جنبشهای ضدفرهنگ، عمدتاً در قالب فرقههای به ظاهر معنوی، در جامعه شیوع پیدا میکنند و میتوانند خطرات و آسیبهای جدی برای مردمی که در معرض آنها قرار میگیرند، به همراه داشته باشند. «سینگر در تشریح فرقه میگوید: «فرقه بیانگر یک گروه یا سازمان است که اعضای آن مانند افراد هر انجمن و حزبی، هدف بهخصوصی را دنبال میکنند. البته این اهداف ممکن است در طول زمان تغییر یابندتمایز یک سازمان و حزب معمولی با یک فرقه، کار آسانی نیست... رهبران فرقهها تلاش میکنند با ناآگاه گذاشتن اعضا نسبت به آسیبها و انحرافات فرقه، کنترل محیط فیزیکی افراد و وقت آنها، ایجاد حس ناتوانی در خود به طور سیستماتیک، به کارگیری سیستم پاداش و تنبیه به منظور تربیت و جذب دیگران، بنا نهادن یک سیستم فکری بسته، ساختاری خودکامه و شستشوی مغزی، عمر طولانیتری بیابند.»(2)

 

لازم به ذکر است که فرقهها و منتقدان به نظریه خانم سینگر، با برداشت جزئی از دیدگاه وی، سعی میکنند با پیدا کردن یکی از ویژگیهای فرقه در سازمانی حقیقی یا رهبران دینی، خود را مبری ساخته و مدعی شوند اگر ما به دلیل داشتن این ویژگی، فرقه هستیم، بنابراین فلان سازمان یا پیامبران نیز فرقهساز بودهاند، غافل از اینکه تکویژگی، ملاک فرقه بودن نیست و مجموعه ویژگیهای پیشگفته، میتواند فرقه را از غیرفرقه تمیز دهد.

 

در تمام کشورها با فرقهها برخورد میشود و هرگز آنها را برای پیادهسازی اهدافشان، به حال خود رها نمیکنند. در کشورهای مختلف، فرقهها شناسایی و سعی میشود درباره آنها به جامعه هشدار داده شود. پس شناساندن نحلههای مختلف به اقشار جامعه، توسط مسئولین تمام کشورها صورت میپذیرد و این شرط عقل است که در برابر این خطر، به طرق مختلف همچون آگاهیبخشی، افراد را ایزوله نمود.

 

بهائیت، از جمله ضدفرهنگهایی است که با پشتیبانی اسرائیل، جامعه هدف را نه در یک موقعیت جغرافیایی خاص، بلکه در سطح وسیعی از قارههای مختلف مشخص کردهاست. تشکیلات بهائی در مناطقی که به ادیان ابراهیمی معتقدند، خود را دینی جدید و دنبالهرو ادیان الهی و در مناطق بیدین، سازمانی مردمنهاد و جامعهساز معرفی میکند.

 

در این نوشتار برآنیم با استفاده از اظهارات خانم «مهناز رئوفی»(3)، یکی از متبریان آگاه که قبلاً عضو این تشکیلات بودهاست و تطبیق شاخصههای فرقه با بهائیت، بررسی نماییم که بهائیت در زمره کدام دسته قرار میگیرد: باوری مذهبی، سازمانی در پی اصلاح جامعه؟ یا فرقهای دستساز بشر که مسلماً برای اعضای خود و دیگران، یک تهدید محسوب میشود؟

 

 

 

جذب

 

فرقه بهائیت توسط رهبرانی که قدرت را در استیلای خود داشتند، تأسیس شده و تا امروز نیز از سوی چنین مسئولانی هدایت میگردد. این رهبران همچون سردمداران اکثر فرقهها، شأن والایی برای خویش قائل بوده و حتی خود را خدا معرفی میکردند. رهبر خود انتصاب، تمامیتخواه و خودکامه، مسئلهای مشترک در میان تمام فرقههاست. سایر اعضا باید در اطاعت محض وی بوده و دستوراتشان را بدون چون و چرا، اطاعت کنند.

 

در بهائیت و پیش از آن بابیت نیز، اوضاع به همین منوال بود. تا زمان «علیمحمد شیرازی» و بعد از آن «حسینعلی نوری»، «عباس افندی» و نهایتاً «شوقی افندی» (سرکردگان بهائیت)، هرچه امر میکردند، بیچون و چرا باید اطاعت میشد. امروز هم ادعا میکنند اعضای 9 نفره مرکز جهانی فرقه، موسوم به «بیتالعدل»، مصون از خطا و ملهم به الهامات خدا هستند، لذا کسی حق ندارد برخلاف خواستشان عمل کند و چنانچه به کسی دستور بدهند که بمیر، باید بمیرد.

 

خانم رئوفی درباره رفتار ضد و نقیض این مجمع تصمیمگیری و لزوم اطاعت محض از آنان میگوید: «آنها به ما یاد داده بودند که در سیاست دخالت نکنید. بهاء بارها گفته بود که اگر کسی در سیاست دخالت کند از من نیست و از بهائیت خارج است. ما به این میبالیدیم که از سیاست دور هستیم. بعد از آن، بیتالعدل به راحتی گفت در سیاست دخالت کنید، بروید رأی بدهید، در تظاهرات اعتراضی و اغتشاشات شرکت کنید و...، یا با وجود اینکه بهاء گفته بود در هر کشوری هستید، باید تابع بیچون و چرای آن دولت باشید، به راحتی بهائیت را تبلیغ میکردند. در صورتی که اگر قرار است تابع بیچون و چرا بود، تبلیغ معنا ندارد، چون از زمان انقلاب، به بهائیها گفته شده بود که به هیچ عنوان نباید تبلیغ کنید. با این حال، علیرغم فرمان بهاء، بیتالعدل دستور به تبلیغ داد. بهائیها هم در خیابانها، روستاها و اماکن مختلف، شروع به تبلیغ کردند. کلاً بهائیان مثل عروسک خیمهشببازی، هر دستوری را که بیتالعدل میدهد، اطاعت میکنند.»(4)

 

همچون بسیاری از فرقهها، رهبران بهائیت، به طور مشخص سعی میکردند دیگران را به هر ترفندی فریب داده و جذب نمایند. برای مثال، زمانی که حسینعلی نوری و عباس افندی به «عکا» (واقع در فلسطین اشغالی) تبعید شدند، همه مردم آنجا مسلمان و سنی بودند. این سردمداران بهائی، برای جذب آنان و با وجود ادعای ممنوعیت تقیه در بهائیت، پشت سر آنها به شیوه مسلمانان اهل تسنن نماز میخواندند، در ماه رمضان تظاهر به روزهداری میکردند و... . هرچند بخشی از این ظاهرسازیها از روی ترس بود، اما بیشتر به این علت، خود را طور دیگری نشان میدادند که اول، آنها را جذب کرده، سپس فریب داده و به سمت بهائیت بکشانند.

 

این شیوه بعد از سردمداران، در دیگر اعضا نیز جریان یافت و تا به امروز، برای عضوگیری و شکار افراد، از تکنیک فریب استفاده میکنند. فرقه برای جذب و حفظ اعضا، به مردم حقه میزند. بالطبع، اگر کسی عملکرد یا هدف واقعی فرقه را از قبل بداند، به آن نخواهد پیوست. فریب تشکیلات بهائی، در مورد معرفی بهائیت به غیربهائیان مختلف، به وضوح قابل مشاهده است. در ایران و مخصوصاً برای مخاطب مسلمان، ابتدا مدعی میشوند ما قرآن و ائمه اطهار را قبول داریم، حتی در بعضی موارد از این هم فراتر رفته و میگویند ما هم مسلمان هستیم! چنانکه حسینعلی نوری و علیمحمد شیرازی در مواردی به حضرت حجتبنالحسنالعسکریQ، فرزند امام حسنعسکریS اشاره کردهاند، اما همه این نوع رفتارها با هدف جذب افراد است. همانطور که اگر مقداری با مبانی بهائیت آشنا شویم، متوجه خواهیم شد که به طور کامل اسلام را نقض کرده و از اصول دین اسلام، نه توحید را قبول دارند، نه نبوت و معاد را! از آنجاییکه حسینعلی نوری معجزهای نداشت، معجزات پیامبران را هم قبول نداشته و بهائیان با سفسطه، معانی و دستورهای قرآن را آنطور که باب میلشان است، نشان میدهند.

 

در فرقه بهائیت برای تازهواردان از تکنیک «بمباران عشق» استفاده میکنند؛ تکنیکی که در میان دیگر فرقهها نیز بسیار مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. به این معنا که محبت و لطف بیاندازهای به فرد مبذول میدارند. آدمی، تشنه محبت است و آنگاه که حس کند در اجتماعی خاص، جایگاه قابل توجهی برایش قائلند، خواه ناخواه به آن جمع کشش مییابد. خانم رئوفی به نکته جالبی در رابطه با این رفتار مشابه فرقهها، اشاره میکند: «در بهائیت و همه فرقهها سعی میکنند به تازهواردان، بیش از اندازه محبت کنند. زمانی که من تازه مسلمان شده بودم، مدتی در جلسات فرقههای درویشی شرکت میکردم تا ببینم به چه صورت است. میزان ابراز محبتشان با من به عنوان فردی جدید، قابل بیان نیست. مدام ابراز عشق داشتند و چه اداهایی که در نمیآوردند! دقیقاً مثل بهائیها که با عشق و محبت زیاد، شخص را بزرگ نموده و مدام القا میکنند که خدا به تو توجه خاصی کرده و دری را به رویت گشوده که ما را شناختی و... . از آنجا که من از اداهای بهائیها برای تازهواردین  اطلاع داشتم، وقتی دیدم دراویش هم دقیقاً همین رفتار را با من دارند، فریب نخوردم و در آنجا به عینه مشاهده کردم که چقدر فرقهها ‌‌شبیه هم هستند.»(5)

 

تکنیک «بازسازی فکری»، از دیگر روشهای بهائیت برای جذب است. طبق گفته خانم مارگارت تالر سینگر و دیگر فرقهشناسان، فرقهها برای جذب افراد، علاوه بر فریب، تکنیک بازسازی فکری و شستشوی مغزی را هم به کار میبندند. به این معنی که ذهن فرد را از هر آنچه قبلاً داشت، خالی کرده و با آماده شدن زمینه، مسائل را آنطور که میخواهند با مفاهیم جدید خود، به خورد افراد میدهند. مثلاً، با اصراری نامحسوس برای کنار گذاشتن همه اعتقادات شخص، از دین جدیدی صحبت میکنند که ظاهری فریبنده دارد. حد و حدود تعیینشده در دینی مثل اسلام را سخت نشان داده و از سادگی و جذابیت بهائیت صحبت میکنند؛ یعنی هم اهداف را پرجلوه و زیبا نشان داده و هم راهکار را جذاب مینمایند. جوانی که میبیند در قالب دین به او خوش میگذرد، دختر و پسرها با هم میرقصند، اختلاط میکنند و...، ممکن است به نحوی درگیر چنین فرقهای شود.

 

در همه فرقهها، به خصوص بهائیت، سعی میکنند جلسات، پرجلوه و شاد برگزار گردد و خوشگذرانیهایی ایجاد میکنند که باعث جذب و حفظ افراد شود. «مخصوصاً اگر فردی از بیرون تشکیلات، مثلاً از مسلمانها مهمان جلسه باشد، همه شروع میکنند به فیلم بازی کردن، تا حدی که گویی در حال اجرای یک نمایشنامه هستند! فقط برای جذب کردن فرد، رنگ و لعاب خاصی به مراسم میدهند، مدام مناجات میخوانند و حرفهای قشنگ میزنند.»(6)

 

 

 

تثبیت

 

در بهائیت از تکنیک «ویژهسازی» فرقه استفاده میکنند. یعنی به اعضا تلقین میشود که رستگاری و خوشبختی دنیا و آخرت، تنها در همراهی با این فرقه است. بهائیان هم گمان میکنند از تمام مردم دنیا برترند و به دیگران به چشم حقارت نگاه میکنند. خانم رئوفی در این باره میگوید: «این یک واقعیت است. ما همیشه، همه و خصوصاً مسلمانها را عقبمانده میدانستیم. به ما علمای اسلام را بدترین انسانهای روی زمین معرفی کرده بودند. بهاء، شیعه را با عنوان «شنیع» یاد کردهاست و بدترین القابی را که میشود به یک انسان نسبت داد، به شیعیان و بهویژه علما، نسبت دادهاند. میگویند همه بد هستند، فقط ما بهائیها خوب و خوشبختیم.»(7) فرقه درصدد است به اعضا القا کند تنها هر کس با آنها باشد، خوشبخت است. درست همانطور که در این تشکیلات، ویژهترین و برترین افراد دنیا، کسانی هستند که به حسینعلی نوری ایمان آورده و بهائی شدهاند. ویژهسازی و برتر جلوه دادن در تمام فرقهها به این جهت است که اعضا، بودن در جمعِ دیگر را برابر با بدبخت شدن، تلقی نمایند.

 

با حضور افراد و جذبشان به فرقه، مسئولان میکوشند تمام روابط موازی فرد با خارج از فرقه، قطع شود یا به حداقل برسد، چراکه اولاً به این موضوع مهم واقفند که اگر بتوانند روابط عمومی افراد را کنترل کنند، خود شخص هم قابل کنترل خواهدبود، ثانیاً از اینکه دیگران هم روی فرد نفوذ داشته باشند، واهمه دارند. تشکیلات بهائی هم از همان ابتدا کاری میکند که رابطه دوستانه و مسالمتآمیز اعضا با مسلمانها کاملاً قطع شود، چون برایشان بسیار سخت است که احساس کنند فردی غیربهائی، روی فرزند، بستگان یا دیگر اعضای فرقه تأثیر میگذارد، لذا ارتباط را مگر برای تبلیغ و اثرگذاری بر دیگران، قطع میکنند. در مورد کتابهای مذهبی غیرفرقهای هم همینطور است. خواندن ردیهها، ممنوع و غیرمجاز میباشد. در واقع، این محدودیتها برای پنهان ماندن ماهیت اصلی فرقه صورت میپذیرد.

 

در فرقه علاوه بر بازسازی فکری، با مشغول کردن افراد، آنها را تماماً در خدمت تشکیلات نگه داشته و فرصت و امکان هرگونه تأمل را از همه سلب میکنند. بهائیت، تمام وقت اعضا را با ایجاد سرگرمی و مشغولیتهای ذهنی از طریق ابلاغ مأموریتهای بیپایان، کنترل میکند و اعضا آنقدر گرفتار برنامههای تشکیلات میشوند که هرگز فرصت پرداختن به مسائل دیگر را ندارند. برای همه اعضا، از زمانی که آغاز به تکلم میکنند تا زمانی که بمیرند، برنامه تعریف شدهاست و این دستور حسینعلی نوری است که هیچکس حق استعفا از مأموریت و مسئولیتی را که به او محول گردیده، ندارد.

 

در راستای ایجاد مشغولیت، تکنیک «فشار بیوقفه» نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در واقع غلبه اراده تشکیلات بر اراده فردی و اجتماعی افراد، کاملاً مبرهن است. به این معنا که جابهجایی و مهاجرت، مطالعات، ارتباطات و حتی ازدواج و طلاق، همگی توسط تشکیلات و به دستور آن انجام میشود. این در حالی است که «اگر به خود بهائیان بگویید که شما ارادهای از خود ندارید و تشکیلات برایتان تصمیم میگیرد، فوراً و با قاطعیت میگویند: نه اصلاً، من خودم تصمیم میگیرم ازدواج کنم، دست به مهاجرت بزنم و... ، در حالی که واقعاً اینطور نیست، چون وقتی تشکیلات به آنها میگوید بهتر است این کار را انجام دهی، یعنی اینکه «من میخواهم این کار را انجام بدهی». فرد هم دستور را اجرا میکند، چون میخواهد خود را برای تشکیلات، عزیز کند و مقامش بالاتر رود. پس عملاً تشکیلات هر دستوری که بدهد، توسط اعضا اطاعت میشود، به خصوص ازدواج. بسیاری از ازدواجهای تشکیلاتی، اجباری است. اگر یک بهائی بخواهد با یک مسلمان ازدواج کند، اجازه نمیدهند، مگر اینکه خود تشکیلات، برنامهای برای آن مسلمان داشته باشند و او را مستعد بهائی شدن بدانند. در غیر این صورت، تمام توان خود را میگذارند تا این ازدواج صورت نگیرد، چون میدانند اگر فردی در کنار یک مسلمان قرار بگیرد، دروغهایشان آشکار شده و با تعالیمی برتر مواجه میشود که مقدمات خروج از فرقه است. من خودم شاهد بودم، حتی به همین حد نیز بسنده نمیکنند، در ظاهر میگویند میل خودت است و هر که را میخواهی از بین بهائیها انتخاب کن، اما اینطور نیست که خود شخص تصمیم بگیرد، بلکه کاری میکنند تا ازدواج با فرد مورد نظر تشکیلات صورت پذیرد.»(8)

 

یکی دیگر از مسائل موجود در بهائیت، ترویج تفکر عدم اعتماد به خارج از فرقه، در میان اعضاست. تشکیلات میکوشد تا باورها و مکاتب مذهبی را بسیار بد جلوه دهد و نوعی عدم اعتماد به جوامع دیگر را در فرد ایجاد نماید. به سبب این بیاعتمادی، در منظر بهائیان، همه دروغ میگویند، مگر اینکه بهائی باشند.

 

فرقهها شعارهایی دارند که عمدتاً توخالی هستند و با توجه به اهداف دنیوی فرقه، هرگز محقق نمیشوند. بهائیت برخی اهدافش را عشق به دیگران، صلح عمومی و وحدت عالم انسانی اعلام میکند، اما این وحدت عالم انسانی چطور امکانپذیر است وقتی سردمداران فرقه از ابتدا، زشتترین و بدترین القاب را به تمام علمای اسلام نسبت میدهند؟! چطور ممکن است تشکیلاتی که نطفهاش با توهین به یک دین الهی بسته شده، بتواند داعیهدار عشق و وحدت باشد؟ از صلح و وحدت عالم انسانی سخن میگویند، حال آنکه از بدو تولد بهائیت، شاهد جنگ و جدل و اختلاف آنها، نهتنها با غیربهائیان که حتی به بدترین شکل میان سرکردگان اصلی فرقه با اعضای خانواده خود هستیم.

 

شاخص بعدی فرقه، جاسوسپروری است. در تمامی فرق، افراد از کودکی آموزش داده میشوند که اطلاعات خارج از فرقه یا حتی مسائل مربوط به اعضای خانواده و همسایگان را به یکدیگر اطلاع دهند تا نهایتاً به مقامات بالاتر منتقل شود. در بهائیت هم این روال دنبال میشود. «به ما دستور نداده بودند که جاسوسی کنید، یعنی از لفظ «جاسوسی» استفاده نکرده بودند، ولی همه چیز را از فرد میپرسند و اعضا باید تعریف میکردند. مثلاً، میپرسیدند در فلان روز چه اتفاقاتی افتاد یا فلان همسایه چه رفتاری دارد؟ حتی تعداد مرغ و خروس همسایه را میپرسیدند و همه چیز باید گفته میشد. اگر احساس شود یک نفر در خانواده، مقداری از بهائیت فاصله گرفته، با فردی مسلمان ارتباط برقرار نموده، کتابی مطالعه کرده که مورد تأیید تشکیلات نیست و...، بلافاصله اعضای خانواده به مراتب بالا گزارش میدهند. خصوصاً درباره مسائل سیاسی روز، مثل بیسیم عمل میکنند. هر اتفاق و حرکت مسلمانها را مینویسند و به بیتالعدل اطلاع میدهند. بیتالعدل هم برای خوشخدمتی، اطلاعات را به اسرائیل میدهد که نوعی جاسوسی عیان است. اگر هم به آنها بگویید جاسوسی میکنید، منکر میشوند و میگویند ما اصلاً در سیاست دخالت نمیکنیم، در صورتی که اگر در سیاست دخالت نمیکنند، چرا تمام رفتارهای یک حزب را در جمهوریاسلامی به صورت مکتوب به خارج از کشور ارسال مینمایند؟!»(9)

 

در تشکیلات بهائی، سیستم ارزشگذاری، ارتباطی مستقیم با فعالیت فرد دارد. اگر شخص و خانواده در جهت منافع فرقه گام بردارند، ارزشمند هستند، در غیر این صورت دستگاه ارزشگذاری، شخص را به یک ضدارزش تبدیل میکند. برعکس، اگر مفسدی در جهت منافع فرقه فعالیت کند، به فردی ارزشمند و روحانی تبدیل میشود. «خدمت به خلق، ارزش نیست ولی اگر یک انسان فاسد و حتی جنایتکار به فرقه خدمت کند، در نظر تشکیلات به ارزشمندترین فرد تبدیل میشود. من، مصداق آن را بارها دیدهام. اگر کسی صبح تا شب به نماز و خودسازی بپردازد و عالم و دانشمند باشد، تا زمانی که به فرقه خدمت نکرده، ارزشی ندارد اما فردی با رذیلتهای اخلاقی مختلف که دستورها را اجرا میکند، مورد تعریف و تمجید بسیار است. همانطور که عبدالبهاء، برادران خود را منکوب کرد، با آنها بدرفتاری نمود، فحشهای رکیک داد و بارها آنها را کتک زد، چراکه در راستای اهداف او عمل نمیکردند.»(10)

 

در تشکیلات سیاسی بهائیت، هر عنصر وابسته، دارای یک شماره ثبت است. درست چیزی شبیه به شمارهگذاری اتومبیل برای ثبت هرگونه خلافی! اطلاعات مربوط به بهائیان هم در پرونده مربوطه جمعآوری میشود و این پرونده در سرنوشت فرقهای عنصر وابسته، مؤثر است. نام این ثبت نام را «تسجیل» میگذارند. حالآنکه یک دین واقعی، هیچوقت روی افراد شمارهگذاری نمیکند. دین، کاری ندارد که چند میلیون نفر آن را پذیرفتهاند، چراکه برای هدایت کل دنیا آمده و تعداد معتقدانش ملاک مهمی نیست اما فرقهها اینگونه نیستند، افراد را با ترفندهای مختلف فریب داده و در نهایت جذب و حفظ مینمایند. احکام بهائی کاملاً دنیامحور بوده و نشان دهنده ارزش پول در این فرقه است. «هر کس که بهائی شود، تسجیل شده و اسم و مشخصاتش را به اسرائیل میفرستند. برایش پروندهای درست میکنند و تمام کارهایی که انجام میدهد در آن پرونده ثبت میشود، این پروندهها در بیت‌‌العدل میماند. اگر هم کسی بخواهد از بهائیت خارج شود یا به دلایلی باید تنبیه گردد، پروندهاش را به بیتالعدل میفرستند تا در آنجا بررسی و نهایتاً تسجیلش لغو شود. حال سؤال این است که در کدام دین برای افراد، اسم و پرونده تشکیل میدهند؟»

 

 

 

آزار در پی خروج

 

مکانیزم کنترل ذهنی برای مهار افراد، از دیگر شاخصههای فرقه است که مورد استفاده بهائیت نیز قرار میگیرد. به بهائیان تعلیم داده میشود که ترک فرقه، مساوی با ترک خداست. فرقهها سعی میکنند خود را متصل به غیب و منتسب به خدا نشان دهند تا با این ترفند، دست و دل افراد را برای جدایی از خود بلرزانند.

 

 از طرفی، فرقه بهائیت ادعا میکند که انتخاب راه، آزاد بوده و هرکس در 15 سالگی میتواند دین دلخواه خود را برگزیند. این در حالی است که اگر نوجوان 15 ساله و حتی بزرگترها، غیر از بهائیت را انتخاب کنند، ابتدا از طریق خانواده و سپس خود تشکیلات، عملاً تحت فشار قرار گرفته و به طرد شدن از خانواده، دوستان و حتی عذاب و نفرین الهی تهدید میشوند. چنانچه فرد بر تصمیم خود مصر باشد، واقعاً او را از خانواده، بستگان و جامعه بهائی طرد کرده و با آزار و اذیتهای گوناگون، عرصه را بر وی تنگ مینمایند.

 

علاوه بر کنترل ذهنی، سران فرقه با استفاده از تکنیک ترس و ارعاب، سایر اعضا را در هراس نگاه میدارند، به همین خاطر بهائیها به شدت از تشکیلات میترسند. خانم رئوفی در اینباره میگوید: «ما در حد مرگ، از طرد شدن میترسیدیم. وقتی من میخواستم مسلمان شوم، مدتها میگریستم و فکر میکردم که اگر طرد شوم، چه اتفاقی میافتد. میدانستم که در صورت طرد، خانواده مرا تنها میگذارند. طرد شدن فقط به معنی تنها شدنم نیست، بلکه از ارث محروم میشوم، اگر مشکلی برایم پیش آمد، کسی کمکم نمیکند، همه از من متنفر میشوند و... . یعنی فقط اینطور نیست که فرد را کنار بگذارند، بلکه بدترین القاب را به فرد طرد شده نسبت میدهند، میدهند. میگویند اگر او کثیف نبود، جانی نبود و بدترین شکل حیوانی را نداشت، از بهائیت خارج نمیشد...لذا ما همه از روی ترس  تمامی دستورها را اجرا میکردیم. شرکت در کلاسهای درس اخلاق و ضیافت، اجباری بود و اگر اجرا نمیکردیم، تشکیلات با ما برخورد میکرد، همه از این اتفاق میترسیدند.»(11)

 

همانطور که گفته شد، اعضا به شدت از تشکیلات واهمه دارند و برای اینکه مقبول و مورد توجه باشند، تحت اطاعت محض و بیچون و چرای تشکیلات، یعنی بیتالعدل و اعضای محفل هستند. این هم از شاخصههای فرقهای انحرافی است.

 

آنچه گذشت، تنها بخشی از ویژگیها و رفتار تشکیلات بهائیت با اعضا بود که بیان میکند، بهائی بودن مترادف است با عضو بودن در فرقهای که تمام تصمیمها و زندگی شخص را تحتالشعاع قرار داده و به همانمیزان که خروج از سازمانهای تروریستی چون «القاعده»، «مجاهدین خلق»، «طالبان» و... دشوار و خطرناک است، پشت کردن به بهائیت هم با وجود تمام ظاهرسازیها و مظلومنماییهای این فرقه، پرمخاطره و دشوار میباشد.

 

 

 

*پینوشت:

 

1. خسروپناه، عبدالحسین، جریانشناسی ضدفرهنگها، قم: مؤسسه فرهنگی حکمت نوین اسلامی، ج اول، 1389، ص41.

 

2. همان، صص 43-42.

 

3. فایل مصاحبه اختصاصی با خانم رئوفی در آرشیو مؤسسه روشنگر موجود است.

 

4. مصاحبه روشنا با خانم مهنار رئوفی، اسفند 1395.

 

5. همان.

 

6. همان.

 

7. همان.

 

8. همان.

 

9. همان.

 

10. همان.

 

11. همان.

 

 

خواندن 620 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی