از حکایتهایی که علیه شیخاحمد نگاشته شده است، ماجرای شیخ با مرحوم صاحب جواهر است. شیخاحمد احسائی ادعا میکرد که من قطع به احادیث دارم و از نفس حدیث برای من قطع میشود که کلام امام است و نیازی به علم رجال و عنوان ندارم... در وقتی از اوقات، شیخاحمد به نجف رفت. شیخ محمدحسن صاحبجواهر، خواست شیخاحمد احسائی را امتحان کند که آیا همانطور که شیخاحمد احسایی ادعا میکند، میتواند از عبارت بفهمد کلام امام است یا خیر؟!
شیخ محمدحسن صاحب جواهر، اگرچه فن او منحصر به فقه بود؛ لیکن در مجادله ید طولایی داشت؛ به نحوی که غلبه بر او بسیار سخت بود. مرحوم صاحبجواهر برای امتحان شیخاحمد حدیثی را جعل کرد و کلمات مغلقه (پیچیده و مشکل) در آن مندرج ساخت که مفردات آن در نهایت حُسن و مُرَکبات آن بیحاصل بود؛ آن حدیث جعلی را در کاغذی نوشت، آن کاغذ را بوسیله مالیدن و بالای دود و غبار نگهداشتن، کهنه کرد؛ سپس آن را نزد شیخاحمد احسایی برد و گفت: حدیثی پیدا کردهام، شما ببینید که آیا آن حدیث است یا نه و معنای آن چیست؟ شیخاحمد آن را گرفت و مطالعه کرد و به مرحوم صاحبجواهر گفت که این حدیث، کلام امام است و آن را توجیهات بسیار کرد؛ مرحوم صاحبجواهر آن ورق را گرفت و بیرون رفت و آن را پاره کرد...»(1)
از دیگر علمایی که هم دوره شیخاحمد بودهاند و دربارهی وی نظر داده، سید جلالالدین آشتیانی است. سید جلالالدین، ضمن اشاره به موقعیت شیخاحمد در اصفهان مینویسد: «شیخاحمد احسائی اگرچه معروف به زهد است و حاجی سبزواری در شأن او گفته است که علم او در مقابل علمای اصفهان نمودی نکرد، ولی در زهد بینظیر بود؛ لیکن از نحوهی رفتار او معلوم میشود که مردی دنیاطلب و مُریدباز بوده است و همچنین هوای نفس در دنیا او را به دنبال ریاست برانگیخت. در شهرهای مختلف مسافرت نمود و آرای عجیب و غریب از خود ظاهر ساخت و حُبّ نفس او را وادار کرد که در علم فلسفه و عرفان، بدون تخصص و دیدن استاد وارد شود».(2)البته برای رعایت انصاف باید به این نکته نیز توجه کرد که برخی از علماء درباره شیخاحمد احسایی نظر منفی نداشتند و منزلتی نیز برای وی قائل بودند که از آن میان میتوان به افرادی نظیر کاشفالغطاء اشاره کرد؛ برخی دیگر از علماء نیز مانند مرحوم میرزا محمدباقر خوانساری صاحب روضات الجنات تفصیل داده و شیخاحمد را از شیخیه جدا دانستهاند. نظر وی دربارهی شیخاحمد احسایی چنین است: «برترین حکیمان و زبان عرفاء و سخنوران، برگزیده روزگار، فیلسوف عصر، آگاه به اسرار مبانی و معانی، شیخ ما احمد بن الشیخ زینالدین بن الشیخابراهیم الاحسائی البحرانی...».(3)
اما آقای خوانساری درباره پیروان فرقه شیخیه نظر بسیار نامساعدی داشته است؛ زیرا آنگاه که درباره «شیخ رجب برسی» نوشته است، رویه او و اتباعش را به سبب تأویل، شدیدا خلاف اسلام خوانده و شیخیه را به لحاظ تأویل، اتباع اتباع شیخ رجب تلقی کرده است. وی، تداوم راه شیخ رجب را صریحا در شیخیه و «پشت سریه» میداند که در حقیقت، آلت معطله تأویل هستند: «وهم فی الحقیقه اعمهون» او درباره شیخیه مینویسد: «پیروان این جماعت که آلت معطله تأویل هستند، در این اواخر پیدا شدند و در حقیقت از بسیاری از غلات تندتر رفتهاند... نام ایشان شیخیه و پشت سریه است. این کلمه از لغات فارسی است که آن را به شیخاحمد بن زینالدین احسائی منسوب داشتهاند و علت آن این است که ایشان، نماز جماعت را در پایین پای حرم حسینی میخواندند؛ به خلاف منکران خود، یعنی فقها که در بالای سر نماز میخوانند و به بالاسری مشهورند. این طایفه به منزله انصار (مسیحیها) هستند که دربارهی عیسی غلو کرده و به تثلیث قائل شدهاند. شیخیه، نیابت خاصه و بابیت حضرت حجّت (علیهالسلام) را برای خود قائل هستند».(4) البته مرتضی مدرس چهاردهی، شیخ را نیز مشمول این جملات دانسته و در اینباره مینویسد: «در حقیقت، فتوی مرحوم میرزا محمدباقر خوانساری درباره مرحوم شیخاحمد و شیخیه است که او را از جرگه سایر شیعیان جدا ساخته، و در ردیف غلات قرار داده است».[5] در پایان اینگونه نتیجه میگیریم که هرچند شیخاحمد نظراتی داشته که مورد قبول علماء قرار گرفته و زهدی که برخی را مجذوب خود کرده، اما شیخاحمد احسایی دارای نظراتی (نظیر معاد با جسم هورقلیایی) بوده که مخالف نص صریح قرآن بوده، و به این واسطه، برخی علماء فتوی ارتداد او را داده و او و اتباعش را جدا و خارج از مذهب شیعه دانستهاند.
پینوشت:
1- میرزامحمد تنکابنی، قصصالعلماء، تهران، علمیه اسلامیه، بیتا، ص54.
2- سید محمدباقر نجفی، بهائیان، چاپ دوم، نشر مشعر، قم 1380، ص90، به نقل از ملاصدرا، شرح رساله المشاعر، ص29.
3- محمد باقرخوانساری اصفهانی، روضاتالجنات فی احوال العلماء، ج1، ص89-88.
4- همان، ج3، ص342.
5- مرتضی مدرسی چهاردهی، شیخیگری و بابیگری، چاپ دوم، تهران، انتشارات فروغی، 1351، ص65.