سوالاتی مهم از بهائیان
بهائیت در ایران : میرزا حسینعلی نوری (مؤسس فرقه ضاله بهائیت) ادعا می کند،ازجانب خدا آمده و برای ادعای خود آئین وشریعتی آسمانی وجدید را عرضه می کند.درحالی که با کمی بررسی معلوم می شود احکامی که او به عنوان الگو قرارداده و استفاده ابزاری نموده است تعریفی برعکس و مغرضانه ازدین مبین اسلام می باشد.آنان ادعا دارند آئینی آسمانی هستند. اما به راحتی به یکدیگر توهین و فحاشی می کنند.به عنوان نمونه به درگیری میرزا حسینعلی با برادرش (صبح ازل) بر سرجانشینی باب اشاره می کنیم، ایندو برادر یکدیگر را با القابی زشت و به هدف رسیدن به قدرت؛ با القابی مانند: گاو و ... مورد خطاب قرار دادند و کار تا جایی پیشرفت که یکدیگر را حرامزاده خواندند. سؤال اینجاست چگونه می شود پیامبری که ادعا می کند از سوی خدا آمده است به خود اجازه دهد، به راحتی و به هر بهانه ای به دیگران توهین کند، حتی نسبت به برادر خود که ادعای جانشینی باب را دارد! درحالی که چنین افرادی باید به عنوان الگو و سرمشق باشند.
میرزا حسینعلی نوری ادعا دارد ازسوی خدا آمده و لذا باید برنامه ای کامل وجامع به پیروان خود ارائه نماید تا بتواند زمینه هدایت افراد را مهیا سازد، درحالیکه مشاهده می کنیم هرگز برنامه ای درجهت هدایت از طرف وی به پیروانش نرسیده است.نکته اول: مورد دیگری که از سوی آنان مطرح می شود، دخالت نکردن بهائیان درسیاست است. در این باره بهاء در کتاب اقدس آورده است: «حق هیچ کسی نیست که بربندگان خدا حکومت کند واعتراض کند. رها کنید، کار آنها را و فقط توجه کنید به امور قلبی.» با خواندن این حکم از سوی وی این سؤال مطرح می شود، اگرحکام خوب هستند نیازی به اعتراض نیست، ولی اگر بد هستند (که هستند) چرا شخص حق انتقاد و اعتراض ندارد؟!! چرا این فرقه ضاله حق انتقاد را ازمردم گرفته و خیلی عادی پیروانش را مورد ظلم قرار می دهد؟؟
نکته قابل تأمل این جاست، بهاء که به دیگران توصیه می کند با سیاست کاری نداشته باشید چه طور به سفیر روس پناه می برد و درکتابش خطاب به پادشاه روس می نویسد: «یکی از سفیران تو ای پادشاه به من کمک کرد و به خاطر این رفتار او خداوند به شما مقامات عالی میدهد.» چه دلیلی دارد فردی ایرانی از شخصی خارجی کمک بگیرد و آنها هم به وی کمک کنند و او هم از آنان تشکر نماید؟؟؟ آیا این عمل سیاسی کاری نیست؟؟؟
عباس امانت « یکی از مبلغین بهائیت » حتی وجود پرنس دالگورکی (سفیر روسیه) را نیز نفی می کند، و وی را موجودی خیالی می داند . شوقی از بهاء(جدش) چنین نقل می کند: « ایامی که این مظلوم دراسارت بود سفیر دولت روس ضامن ایشان می شود و او را از زندان بیرون می آورد، ولی پاره ای از علماء شهرتهران در اجرای این منظورممانعت می کنند تا بالاخره براثر پا فشاری و اصرار حضرت سفیر انجام شد.» [1]
سؤالی که درباره همین مطلب مطرح می باشد این است چگونه پادشاه روس فردی را که متهم به سوء قصد به جان پادشاه ایران است و در زندان به سر می برد، با اصرار فراوان نجات می دهد و مورد حمایت قرار می دهد؟!! چرا برای بقیه زندانیان کاری را انجام ندادند؟!! شوقی درادامه کلام خود درقرن بدیع می نویسد: « وسیله استخلاص آن یوسف رحمانی یعنی بهاء از آن چاه ظلمانی ازهر جهت فراهم گردید و ابواب سجن مفتوح شد.(از طرفی دیگر دخالت و اصرار پرنس دالگورکی سفیر روس در ایران را می بینیم، با همه امکانات ممکن در صدد آزادی برای بهاء الله کوشید) و موجب استخلاص هیکل مبارک ازچنگال دشمنان لجوج فراهم آورد.»
با توجه به اینکه هیچ یک از بهائیان پاسخی به سوالات مطرح شده در بخش اول را ندادند که دال برصحت کامل مطالب و عدم توانایی آنها در پاسخگویی است.درعین حال همچنان منتظر اشخاصی هستیم که فکر می کنند توانایی پاسخگویی به سوالات مطرح شده را دارند.
میرزا حسینعلی درکتاب اقدس به جانشینی عبدالبهاء بعد ازخود اشاره نموده و بعد از وی پسر دیگرش میرزا محمد علی را به عنوان جانشین بعد از وی معرفی نمود.اما چرا اینگونه نشد؟
چگونه این افراد به خود اجازه دادند کلام کتاب به اصطلاح مقدس خود را نقض کنند؟
عباس افندی (عبدالبهاء) برادرخود محمدعلی را عزل نمود، دقیقاً همان کاری که میرزا حسینعلی با برادرش صبح ازل انجام داد.عباس افندی سپس نوهی دختری خود شوقی افندی را به جانشینی بعد از خود انتخاب نمود.این رفتار وی نیز نمونهای دیگر از توهین به کتاب به اصطلاح مقدس بهائیان میباشد.درحالی که طبق گفتهها وپیش بینی جد وی قرار بر این بود که 23 نفرعلاوه برشوقی به عنوان جانشینان بعد از وی در رأس این فرقه ضاله قرار بگیرند، درصورتی که شاهدیم شوقی مقطوع النسل بود.اما ازطرفی دیگرحس جاه طلبی ازسوی رهبران این فرقه باعث اختلافات شدیدی درمیان طرفداران این فرقه شد و منجر به درگیری بهائیان، ازلیان و بابیان با یکدیگر گشت و هریک ازدیگری دوری گزینند و دیگری را قبول نکردند.میرزا حسینعلی نوری درصفحه 227 کتاب اقدس (به منزله وصیتنامه) تصریح میکند: «عباس همه فرزندان پدر را جمع میکند و اعلام میکند همانا حسن اکبر (محمد علی) بعد از حسن اعظم (عباس افندی) را به جانشینی برگزیدم.» اگر بهائیان این انتخاب را فرمان خداوند میدانند که البته میدانند و تردیدی ندارند، چگونه آن را به اجرا نمیگذارند؟
مازندرانی درکتاب اسرار الاثار درمورد نامهای از عباس افندی مینویسد: «عباس افندی نامهای به این مضمون نوشته است:ای دوستان حقیقی، امروز شوقی شهرت یافته و ازنفوس موثق شنیده شد اخوی (بنده) میرزا محمد علی غیراز اینکه محرک لایه مفترحات بوده، بلکه تقریری داده که حضرت بهاء الله طریقتی موافق شرع انور (شرع اسلام) داشتهاند ولی عباس افندی تغییر و تبدیل داده ومخالفت شریعت کرده و ما به هیچ وجه با وی نیستیم و از وی بیزاریم. همچنین شنیده شد اخوی مذکور بعضی نوشتهها را اختراع نموده و نسبت به من داده و به این و آن نشان میدهد.» (منبع کتاب اسرار الاثار، نوشته مازندرانی، صفحه 356)این اختلافات وفحاشی حتی میان دو برادر در فرقهای که ادعا دارد یکی از روشهای جذب و تبلیغش اظهار دوستی با یکدیگر است نشان دهنده پوشالی بودن فرامین این فرقه ضاله میباشد.
درکتاب مکاتیب عباس افندی چنین آمده: «ای یاران مهربان، بعد از مفقودی این مظلوم (بعد از مرگش) به شوقی مراجعه کنید.» با توجه به اینکه این کلامها ازسوی خدا است به ادعای خودشان چگونه میشود این افراد از مقطوع النسل بودن شوقی خبر نداشته باشند؟؟؟
با توجه به آنچه گفته شد، به این نتیجه میرسیم جانشینی در بابیت و بهائیت همواره مورد اختلاف بوده، و افرادی به دروغ و در راستای هدف و نیت خاصی در پوشش روشن فکر مآبانه به حمایت و طرفداری از چنین افرادی پرداختهاند.عبدالبهاء ادعا میکند در هر دورهای به عنوان مثال: در دوران حضرت مسیح (ع) حواریون 12 نفر بودند، در دوران پیامبر خاتم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) جانشینان (فرزندان) بعد از ایشان نیز 12 نفر بودند. با توجه به این دو عدد، دراین دوره 24 نفر جانشین بوده و در رأس امور قرار میگیرند این 2 برابری به این خاطر است که عظمت ظهور بیشتر بوده و چنین اقتضاء میکند. (کتاب مفاوضات صفحه 45-46 سال 1908 میلادی)
این 24 نفر چه کسانی و کجا هستند؟ همه این افراد از ابتدای شکلگیری این فرقه به دنیا نیامده بودند و وجود خارجی نداشتند! بلکه تنها 4 نفر بودند که شامل: باب - بهاء –عبدالبهاء و شوقی افندی است.20 نفر باقی مانده کجایند؟؟؟
با این همه افتضاح چطور افرادی مانند عباس امانت باز هم دست به حمایت از این فرقه ضاله میزنند؟!! چه پاسخی دربرابر حمایتهای کورکورانه خواهند داد؟؟؟ از مدعیان بهائیت میخواهیم تنها یک سند از مواردی را که ادعا دارند ارائه دهند!با کمی مطالعه در تاریخ میبینیم همه نوع ارتباط سیاسی در این فرقه ضاله وجود داشته و دارد.
پی نوشتها :
1.منبع کتاب قرن بدیع قسمت دوم صفحه 176
2.منبع: قرن بدیع قسمت دوم – ترجمه نصرا..مودت- صفحه 43-44