یادداشتهای کینیاز داگورکی
بهائیت در ایران : در اکثر پایگاههای با موضوع نقد بهائیت آثار مرتبط با کینیاز داگورکی خواهید یافت . اما مطالب کوتاه و خواندنی در مورد موثر ترین فرد در ایجاد و حفظ فرقه بهائیت کمتر در سایتها درج شده است . بر آن شدیم که مطالب کوتاه و خواندنی را از این جاسوس حرفه ای در پایگاه درج نمائیم . این مطالب عموما به نقش این انسان چند چهره در پیدایش بابیت که در ادامه بهائیت نام گرفت می پردازد .
...... چند ماهی را به شا مات می رفتم و اغلب نقاط خاك عثمانی را گردش كرده و برای او هم فكر خوبی كرده بودم كرد ها همه ایرانی هستند در انجا به واسطة اختلاف نژاد باید اتحاد مسلمین را بر هم زد ولی نفوذ رقیب ما در نگا هداری خلافت و برهم نریختن دولت عثمانی بود به علاوه ما تا زه وارد این قسم سیا ست شده ایم و برای ما كه تازه كار هستیم این اعمال مشكل است پس باید كا ملا متوجه باشیم كه این شالودة كه ریخته ایم انجام گیرد پس این حقیقت را با سید در میان گذاشتم به سید گفتم از من پول دادن و از تودعوی مبشری و بابیت و صاحب الزمانی كردن باری با اینكه در ابتدا ء اكراه داشت . ولی به قدری به او خواندم واو را تطمیع كردم كه كاملا" حاضر شد به او گفتم تونمیدانی یك قشون منظمی پشت سر این گفتار هست خواهی نخواهی اورا راضی كردم وبه طرف بصره واز آنجا به طرف بوشهر رفت درماه مه 1844دربوشهر چنانچه به من نوشته بود مشغول ریاضت شده و مرا دعوت نموده بود و من هم دعوت او را اجا بت نموده بودم واو خود را نایب عصر وباب علم می خواند من درجواب او را امام عصر می خواندم واول كسیكه به او ایمان آورد شیخ عیسی لنكرانی بود كه رفیق حجره وگرمابه وقلیان محبت و آب انگور اوبود. همینكه اورفت من درعتاب شهرت دادم كه حضرت امام عصر ظهورنمود وهمین سید شیرازی امام عصر بود وبحال ناشناس در سر درس آقای رشتی حاضر می شده ومردم اورانمی شناخته اند.
بعضی ها باور كرده بعضی دیگر كه سید را خوب می شناختند و از كشیدن چرس و آشامیدن آب انگور او اگاهی داشتند مرا مضحكه می كردند چند طلبه كه مدعی بودن اهل شام هستند و كم كم معلوم شد كه از ملت رقیب ما هستند همیشه متوجه عملیات من بودند . آنها فهمیدند كه این دسیسه كار من است و حدس زدند كه من از كار كنان امپراطور ی هستم لذا در صدد در آمدند كه نوشته های مرا به دست بیا ورند من ماهی یك مرتبه مرا سلات محرمانة خود را به خط روسی می نوشتم و در پاكت می گذاشتم و آنرا به توسط یكی از تجار ارمنی كه در بغداد بود می فرستادم . ولی یك را پورت مفصلی كه به توسط آقا محمد آذربایجا نی فرستاده بودم گیر افتاد. چون نا مة من گیر افتاده بود راه علاج را در آن دانستم كه مثل سید علی محمد شبانه به طرف ایران فرار و از آنجا را ه تبریز یه روسیه بروم .
كسان من گراف سیمینویچ را از سفارت ایران معزول كردند و گراف مدرن را فرستاده بودن من به وزارت امور خارجه رفتم و تفصیل عملیات خود را به عرض رساندم و گفتم حا لیه مرا مأمور ایران نمائید .....
.....دراواخر ماه مه 1845 وارد تهران شدم امسال دراین شهر واغلب نقاط ایران وبا شایع بود ....