بهائيت در عصر مشروطيت
از زمان شيخ احمد احسايي تا انقلاب مشروطيت، يعني حدود 90 سال، شاهد بروز و ظهور فرقه هاي متعددي بوديم كه نامدارترين آنها عبارتند از شيخيگري، بابيگري، ازليگري و بهائيگري. در سالهايي كه زمزمه قانون و مشروطه برزبانها جاري شد، اين فرقه ها انشعابات متعددي را پشت سرگذاشته و تنها شيخيگري و بهائيگري، آن هم به سبب حمايت كانونهاي استعماري، محلي از اعراب داشتند و برسرپا مانده بودند.
بسياري از پژوهشگران و نويسندگان تاريخ كه با نگرشي اسلامي به انقلاب مشروطيت نگاه مي كنند، بابيگري و بهائيگري را يكي از عمده ترين عوامل انحراف آن مي دانند. در اين دوران شاه در رأس دولت و روحانيت راهبر و پيشاهنگ ملت بودند. در اين ايام، دولت به خاطر مديريت نادرست و سوءاستفاده دولتمردان در اوج فساد و از لحاظ مالي بسيار ضعيف بود. مطالبات آزاديخواهانه مردم رو به تزايد داشت و روي هم رفته دو خط فكري خاص اين خواست و نهضت را تغذيه مي كردند. يكي علما و روحانيون كه اصلاحات اجتماعي - مذهبي را خواستار بودند و تشويق مي كردند و ديگري روشنفكران و تحصيلكردگان فرنگ رفته و به طوركلي غرب زده كه الگوهاي دموكراسي اروپايي را براي ايران مي خواستند.
اما تفكر غالب، تفكر اسلامي بود. مورخان و كارشناسان غربي همچون خانم پروفسور آن لمبتون جاسوس انگليسي در ايران براين اعتقادند كه در آن ايام مردم، ايران را «كشور اسلام» و شاه را هم «پادشاه اسلام» مي خواندند. و پيش از انقلاب مشروطيت يك حركت آزاديخواهانه و نوگرايانه توسط ميرزاملكم خان ناظم الدوله و سيدجمال الدين اسدآبادي در ايران شروع شده بود و اين جنبش كه عليه فساد و استبداد داخلي و نفوذ خارجي بود به جنبشي ملي و اسلامي تبديل شد.
البته دور از انتظار نيست كه خانم «آن لمبتون» كه پيوند و ارتباطاتش با آژانسهاي جاسوسي انگلستان اثبات شده است، مي كوشد تا حركت ميرزا ملكم خان نظام الدوله كه از سوي «گراند لژ اسكاتلند»، يعني سرزمين مرجع فراماسونري جهان، هدايت مي شود و اهدافي جز برنامه هاي استعماري ندارد، را حركتي آزاديخواهانه قلمداد نمايد.
پس از ترور ناصرالدين شاه و آغاز سلطنت مظفرالدين شاه خواست و مطالبات مردم شدت بيشتري به خود گرفت. به استناد مدارك تاريخي، مردم از آغاز حركت بيدارگرانه كه منجر به مشروطيت شد، خواستار «عدالتخانه» بودند. يعني به وجه اسلامي ماجرا بيشتر اهميت مي دادند و مي خواستند تا اين عدالتخانه ها بر مبناي معيارهاي اسلامي اداره شود.
اگر به جريان مبارزه و طرح مطالبات مردم در آن ايام به دقت نگاه كنيم، مي بينيم كه عبارت مشروطيت درست بعد از بست نشيني در سفارت انگليس برلب هاي مردم نشست و مبلّغان و كوشندگان اين راه هم همانگونه كه گفته شد، روشنفكران و تحصيلكردگان غرب رفته يا روشنفكران سكولار يا بابي مسلك بودند.
يكي از مهم ترين فعالان در اين عرصه ميرزاملكم خان ارمني - پدر فراماسونري ايران(1) - است و از ديگر افرادي كه در اين زمينه تلاش و فعاليت بسيار داشتند و با مقالات و نوشته هاي خود سعي در تبليغ مشروطيت و دموكراسي از نوع غربي آن مي كردند، بايد از افرادي چون ميرزاآقاخان كرماني و شيخ احمد روحي نام ببريم كه به اتهام دخالت درترور نافرجام «ناصرالدين شاه» به دستور محمدعلي ميرزاي وليعهد در تبريز كشته شدند. نكته جالب و در خور توجه پيرامون ميرزاآقاخان كرماني و شيخ احمد روحي اين است كه هردو پيرو فرقه ضاله «باب» و داماد ميرزا يحيي صبح ازل - سركرده فرقه «بابي هاي ازلي» و برادر بهاءالله - بودند. براين گروه بايد نام ميرزا يحيي دولت آبادي را هم افزود. او هم از گروه بابيان مشروطه خواه و فعالان نهضت مشروطه خواهي در ايران بود. ميرزا يحيي دولت آبادي در خانواده اي بابي به دنيا آمد و پدرش مأمور و نماينده امور حسبيه ميرزا يحيي صبح ازل در ايران بود و هرساله وجوهات به اصطلاح شرعيه «بابي ها» راجمع آوري مي كرد و براي «ميرزا يحيي صبح ازل» به قبرس مي فرستاد.
آنچه به عنوان نتيجه اين بحث عايد مي گردد اين است كه در حقيقت انقلاب مشروطيت را روحانيون مسلمان به ثمر رساندند اما اين انقلاب در نيمه راه توسط عده اي از روشنفكران سكولار بابي و بهايي از مسيراصلي خود خارج شد و سرانجام آن به ديكتاتوري رضاخان رسيد.
به طوركلي در انقلاب مشروطيت تغييرساختار دولت و تبديل ديكتاتوري به شكلي از حكومت عادلانه هدف مردم بود. تا آن زمان نظريه مدوني در مورد حكومت اسلامي وجود نداشت ولي روش دموكراسي غربي طرحي آماده و آزمايش شده در كشورهاي اروپايي بود. به همين سبب با فشار روشنفكران غرب زده بويژه پيروان بابيگري و بهاييگري، مشروطه جايگزين تفكر عدالتخواهانه اسلامي شد.
پی نوشتها :
1- عبداله شهبازي طي مقاله اي درفصلنامه تاريخ معاصر ايران، ش 27، ص 13، چنين نوشته است: مانكجي هاتريا بنيادگذار واقعي اولين سازمان فراماسونري ايران (فراموشخانه) است كه به دليل فقدان تحقيقات بنيادين در اين زمينه تأسيس آن به غلط به ميرزا ملكم خان نسبت داده شده است.
منبع : مرکز مطالعات فرهنگی سیاسی