مسلک وهابیت چکونه بوجود آمد ؟
بهائیت در ایران : بدلیل تلاش هزمان ئر ابر قدرت زمان روس و انگلیس در گسترش نفوذ و قلمرو خود در خاور میانه و آسیا با استفاده از ایجاد فرقه های بابیت و وهابیت ، بدون مقدمه به قسمتی از اعترافات مستر همفر جاسوس اینگلیس و مامور شکل دهی جریانی در اهل سنت که بعدها وهابیت نام گرفت می پردازیم . یکی از مهمترین قسمت این خاطرات علت سرمایه گذاری دولت انگلیس برای ایجاد فرقه ها در کشورهای اسلامی است این مطلب را از آن جهت روی پایگاه قرار دادیم که کاربران خصوصا جوانان عزیز هموطن بدانند آنچه امروز سران کشورهای استعمارگر بدنبال آن هستنند پیشینه چندین صد ساله دارد و این نیست که آنها امروز بدنبال به اصطلاح حفظ منافع خود باشند . الفاظ عوض شده ولی هدف اشغال و غارتگری است . دقت کنید :
0000
قسمت اول
خاطرات مستر همفر:
دولت بريتانياي كبير از مدت ها پيش در اين فكر بود كه امپراتوري خود را همان گونه كه هم اكنون هست داراي عظمت و اقتدار هر چه بيشتر سازد. به طوري كه خورشيد سر از درياي انگلستان درآورده و مجدداً در درياهاي او غروب كند.
دولت ما نسبت به مستعمرات فراواني كه ما برآن سيطره داشتيم- از هند و خاورميانه و غيره- بسيار كوچك بود.
درست است كه ما عملاً بر قسمت هاي عمدهاي از اين كشور تسلط نداشتيم- زيرا اين كشورها عمدتاً در دست اهالي آن بود- ولي سياست ما در اين بلاد، سياستي پيروز و فعال بود و تمامي اين كشورها در شرف سقوط در دست ما بودند و لذا بر ما لازم بود كه در دو مورد فكر كنيم:
1-به خاطر ابقاء سيطره بر قسمتهايي كه فعلاً در آن سيطره داشتيم.
2-به منظور ضميمه ساختن به مستعمرات و متملكات خود از قسمتهايي كه هنوز سيطره كامل برآن نداريم.
وزارت مستعمرات براي هر بخشي از بخشهاي اين كشور لجنههاي (لَجَنه: گروهي از مردم كه براي رسيدگي به امري گرد آمده باشند.) مخصوصي- به منظور مطالعه اين هدف- مقرر ساخته بود و من از شانس خوبي كه داشتم از همان اولي كه در وزارت مستعمرات قدم گذاشتم، مورد توجه و اعتماد شخص وزير قرارگرفته بودم.
وزير، مسئوليت «شركت هند شرقي» را به من سپرد و هدف اين شركت – در ظاهر- بازرگاني خالص بود. اما در باطن هدفش راهيابي به منظور سيطره هر چه بيشتر برهند و دست يافتن بر اين سرزمين وسيع كه به يك قاره شبيه است، بود. حكومت انگليس از لحاظ مليت هاي مختلف و اديان پراكنده و زبانهاي گوناگون و مصالح ضد و نقيضي كه در هند وجود داشت نسبت به اين كشور اعتماد داشت، و نيز به همين ترتيب نسبت به چين هم اعتماد كافي داشت، زيرا مذهب بودائيت و كنفوسيوسيت كه در اين كشورها حكومت داشت طوري نبود كه ترس قيامي در بين باشد، زيرا اين دو مذهب مردهاند، و تنها هدفشان جنبههاي روحاني[ است] و رابطهاي با زندگي ندارند.
و لذا بعيد به نظر مي-رسيد كه روزي در ميان اهالي اين دو منطقه حس وطن دوستي سرايت كند، و لذا اين دو منطقه موجب نميشد كه فكر دولت بريتانياي كبير را آشفته سازد، بلي از امكان يك تحول در آينده هيچگاه غفلت نداشتيم، و لذا برنامههاي دراز مدتي به منظور سيطره تفرقه و جهل و فقر و گاهي هم ايجاد امراض اجراء مي كرديم.
و معمولاً در پوشش منويات خود با پردههايي از مشتهيات نفساني مردم اين بلاد با مشكلي مواجه نميشديم، و پوششهاي ما در ظاهر بسيار خيره كننده و در واقع هم بسيار متين و استوار بود، و بدين ترتيب مَثَل بودايي قديم را كه ميگويد: «هر چند دوا تلخ مزه است، ولي كاري كن كه بيمار دارويش را دوست داشته باشد» مو به مو اجرا مينموديم.
مشكل ما با اسلام و ممالك اسلامي
اما آنچه كه بسيار فكر ما را پريشان ميكرد، كشورهاي اسلامي بود. زيرا ما هر چند با آن مرد مريض «امپراتوري عثماني» قراردادهايي بسته بوديم كه همه آنها طبق مصالح ما بود و طبق پيشبينيهاي مطلعين وزارت مستعمرات، دولت عثماني در مدتي كمتر از نيم قرن، آخرين نفس هاي خود را خواهد كشيد؛ و نيز به همين ترتيب با حكومت فرس نيز قراردادهاي محرمانهاي بسته بوديم و در اين كشور جاسوسها و دست نشاندههايي كاشته بوديم و رشوه و فساد اداري و سرگرمي پادشاه با زنان زيبا پيكر، اين دو كشور را فرسوده كرده بود؛ ولي باز هم ما به چند جهت، اعتمادي به نتايج مورد نظر خود نداشتيم:
جهت اول: نيروي فوق العادهاي كه اسلام در ميان پيروان خود داشت، زيرا يك فرد مسلمان به تمام معني تسليم اسلام است، به طوري كه انسان مي بيند نفوذ اسلام در يك فرد عادي مسلمان به اندازه نفوذ مسيحيت در يك فرد كشيش و راهب معتقد است، به طوري كه جان ميدهد اما مسيحيت را از دست نميدهد. به ويژه مسلمانان شيعه در بلاد فارسنشين خطر مهمي براي ما داشتند. زيرا شيعيان، مسيحيان را مانند كثافت متعفن ميدانند. چگونه اگر دست ما آلوده به چنين كثافتي باشد، چقدر ميكوشيم تا آن را برطرف كنيم؟
شيعيان هم همين طور مسيحيان را از خود مي راندند.
يك بار از يك نفر شيعه پرسيدم: شما شيعيان چرا با اين چشم به مسيحيت نگاه مي كنيد؟
گفت: پيامبر اسلام مردي حكيم بوده است و خواسته است كه هر كافري را در يك محاصره ادبي قرار دهد تا احساس فشار و وحشت كند و همين امر موجب شود كه به سوي خدا و دين صحيح هدايت گردد، همان گونه كه مي بينيم دولتها نيز هرگاه از طرف شخصي احساس خطر كنند او را در محاصرهاي شديد قرار ميدهند. تا مجبور شود عاقبت مطيع و منقاد گردد.
البته نجاستي كه از آن ياد شد يك نوع نجاست معنوي است نه مادي و ظاهري، و اين نجاست تنها مخصوص مسيحيان نيست، بلكه شامل حال هر كافري حتي مجوسيان كه فارسي زبانهاي قديم هستند ميشود، و در منطق اسلام آنها نيز نجس هستند.
گفتم: بسيار خوب مسيحيان كه معتقد به خدا و رسالت و روز معاد هستند چرا بايد نجس باشند؟
گفت: به دو جهت.
اولاً- براي آنكه مسيحيان منكر پيامبر ما هستند و اين عمل به معني آن است كه آنها ميگويند محمد دروغ ميگويد، ما نيز در برابر اين اتهام ميگوييم: شما مسيحيان نجس هستيد، زيرا عقل حكم ميكند به اين كه هر كس تو را آزار دهد حق داري تو نيز او را اذيت كني.
ثانياً- مسيحيان به پيامبران خدا نسبتهاي ناشايستي ميدهند، مثل آنكه ميگويند: مسيح شراب ميخورد و ملعون بود زيرا به دار زده شد.
با تعجب فوق العادهاي گفتم: مسيحيان اين طور عقيدهاي ندارند.
گفت: تو نميداني مسيحيان در كتاب مقدس، اين حرف ها را مي زنند. من ساكت شدم درحالي كه يقين داشتم كه اين شخص گرچه در قسمت اول راست ميگويد، اما در قسمت دوم دروغ ميگويد، اما نميخواستم زياد با او گفتگو كنم، چون ميترسيدم درباره من ايجاد شبههاي بشود- زيرا من سر و وضع اسلامي به خود گرفته بودم و هميشه از بحث هاي تند و حاد سخت پرهيز ميكردم.
جهت دوم: اينكه اسلام روزي دين زندگي بوده و در جهان سيطرهاي داشته است و براي انسانهايي كه آقا بودهاند، بسيار سخت است كه به آنها بگويند: شما بنده ايد، زيرا غرور آقايي انسان را هر چند هم كه در ضعف باشد به برتري طلبي سوق ميدهد. اين را هم نميتوانستيم كه تاريخ اسلام را تحريف كنيم تا به مسلمانان اين طور بفهمانيم اين آقايي كه به دست آوردند، به خاطر موقعيتهاي ويژهاي بوده كه آن موقعيت ها براي هميشه به آنان پشت كرده است، آن چنان كه ديگر بازگشتي براي آن نيست.
جهت سوم: هيچ نوع تأميني در مورد «آل عثمان» و «حكام فارس» كه روزي هوشيار شوند و يا يك نهضت، نقشههاي سيطره ما را برهم زنند نداشتيم. درست است كه دولت اين دو حكومت همان گونه كه بدان اشاره كرديم به منتها درجه ضعف رسيده بودند، ولي وجود يك حكومت مركزي كه مردم همگي تحت سرپرستي آن باشند و آقايي و مال و اسلحه نيز در دستشان باشد انسان را نگران مي سازد.
ما از علماي مسلمين سخت نگران بوديم
جهت چهارم: ما از علماي مسلمين سخت در نگراني بوديم، زيرا علماي الازهر، علماي عراق و علماي ايران بزرگترين سد راه تحقق بخشيدن به آرمانهاي ما بودند. زيرا آنان از برنامههاي زندگي معاصر كاملاً بياطلاع بودند و تنها بهشتي را كه قرآن به آنان وعده داده است ، مد نظر داشتند و لذا سر مويي حاضر نبودند از افكار و عقايد خود دست بردارند. مردم هم از آنان پيروي مي كردند و حكومت ها نيز همان گونه كه موش از گربه بترسد از آنان وحشت داشتند. درست است كه اهل سنت در پيروي از علماي خود به پاي شيعه نمي رسيدند، چون اهل سنت هم سلطان را ولي مي دانند ولي از شيخ الاسلام پيروي مي كنند.
اما شيعيان بيشتر از هر كس و هر چيز از علماي خود پيروي مي كنند. زيرا آنان حق حكومت و ولايت را تنها منحصر به عالم مي دانند و چندان اهميتي به سلطان نمي دهند، ولي اين تفاوت نمي توانست آن نگراني عميق را كه بر وزارت مستعمرات، بلكه تمام حكام بريتانياي كبير استيلا داشت، تخفيف دهد.
ما كنفرانسهاي بسيار زيادي تشكيل ميداديم تا راهحلهايي براي پيروزي بر اين مشكلات سخت پيدا كنيم. ولي ما در پايان هر جلسه با درهاي بسته روبرو ميشديم و گزارشاتي كه از جاسوسها و دست نشاندههاي ما ميرسيد، مرتب مأيوس كننده بود. همان گونه كه نتايج كنفرانسها هميشه صفر يا حتي پايينتر از صفر بود. ولي ما هيچگاه نميگذاشتيم كه روح يأس بر ما چيره گردد. زيرا خودمان را عادت داده بوديم كه هميشه نفسهاي طولاني بكشيم و بي نهايت صبر داشته باشيم.
به ياد دارم روزي جلسهاي تشكيل داديم كه در اين جلسه وزير شخصا و بزرگترين كشيش حضور داشتند، و نيز عده بسياري از افراد مطلع بودند كه جمعاً تعداد افراد جلسه به بيست نفر مي رسيد، وگفتگوي ما بيش از سه ساعت ادامه يافت ولي جلسه پايان يافت بي آنكه به نتيجه اي رسيده باشيم. اما كشيش گفت: «ناراحت نشويد، زيرا مسيح به حكومت نرسيد مگر پس از سيصد سال ستم ديدن و تبعيد و قتل نسبت به خودش و پيروانش، اميدواريم مسيح از ملكوتش نظري به سوي ما كند تا بتوانيم كفار را از مراكزشان بيرون كنيم ولو بعد از سيصد سال ديگر، بنابراين بر ما لازم است كه با ايمان راسخ و صبر طولاني، مسلح شويم و از تمامي وسايل و امكانات به منظور سيطره و نشر مسيحيت در ممالك پيروان محمد [ص] استفاده كنيم. هر چند ممكن است پس از قرن ها به نتيجه برسيم، زيرا پدران براي فرزندان مي كارند.»
0000
بدون شرح
ادامه دارد