فرقهسازي انگلستان در كشورهاي اسلامي و ايجاد تفرقه بين شيعه و سني ( قسمت اول )
باز نشر از بهائیت در ایران :
مقدمه
پيش از بحث درباره نقش انگلستان در فرقه سازي، لازم است به تاريخچهاي از دخالت انگليس در مسائل ايران بپردازيم.
معمولاً مورخين، دخالت انگليس در كشور ما را از زمان جنگ ايران با انگليس در هرات ميدانند كه به شكست ايران و از دست دادن هرات انجاميد. همان گونه كه دخالت روس را در اوضاع ايران، از زمان شكست ايران در جنگ قفقاز و سقوط و جدايي آن سرزمين از ايران، و قرارداد ننگين «تركمن چاي» ميدانند كه هر دو شكست در زمان فتحعليشاه اتفاق افتاد. آنان دخالت دو دولت روس و انگليس را در ايران پيش از اين تاريخ كمرنگ و يا ضعيف و يا پنهاني ميدانند.
دكتر شيخالاسلامي در مجموعة مقالات خود، چند مقاله اول را به سابقة نفوذ انگليس در ايران اختصاص داده است. وي در مقاله اول، سبب دوستي و طرفداري برخي از رجال سياسي ايران در اين عصر از يكي از اين دو دولت را، عمدتاً استبداد حاكمان و سلاطين قاجاري، در انتقامگيري از شخصيتهاي سياسي بركنار شده دانسته و شواهدي چند نيز ذكر كرده است.
حال آنكه در كتاب خاطرات همفر، دخالت انگليس در ايران، پيش از اين تاريخ در عصر صفويه به صراحت آمده است.
خاطرات همفر
بر اساس اعترافات همفر، عامل اطلاعاتي انگليس در ممالك اسلامي، كه ما را به مقصود نزديك ميكند و ضمناً از دقت و دورانديشي فوقالعادة وزارت مستعمرات انگلستان پرده برميدارد:
اولاً: بنا به گفته همفر : وي در سال 1710م/1123ق/1188ش كه تقريباً دوازده سال پيش از انقراض سلسله صفويه (1135 ق يعني درست سه قرن پيش) از سوي وزارت مستعمرات انگلستان مأمور جاسوسي در كشورهاي مصر، عراق، ايران، حجاز، استانبول (مركز خلافت عثماني) ميشود، تا اطلاعات كافي به منظور جستجوي راههاي در هم شكستن اتحاد مسلمانان، و نفوذ استعماري در ممالك اسلامي به دست آورد. همزمان با او نه نفر جاسوس ديگر از بهترين و ورزيدهترين مأموران وزارت مستعمرات، اينگونه مأموريتها را بر عهده داشتند و در راه فراهم ساختن موجبات تسلط استعماري انگليس، و تحكيم مواضع آن دولت در نقاط استعمار شده، فعاليت ميكردند.
اعتبار مالي كافي در اختيار اين هيأتها قرار داشت و به نقشههاي دقيق و اطلاعات دست اول مجهز بودند. از جمله فهرستي كامل از نام وزرا، فرمانروايان، مأموران عاليرتبه، علما و رؤساي قبايل به آنها داده شده بود.
ثانياً: براي اينكه دقيقاً به فعاليتهاي جاسوسي و استعماري دولت انگليس، در ممالك تحت استعمار آن، و ديگر ممالك آشنا شويم، به چند نكته اشاره ميشود:
1ـ انگلستان وزارتي به نام «وزارت مستعمرات انگلستان» در سه قرن پيش از اين با برنامهها و نقشههاي منظم و اطلاعات كافي از ممالك اسلامي داشت.
2ـ همفر، از آغاز اشتغال در اين وزارتخانه وظيفه خود را به خوبي انجام داد بويژه مأموريت رسيدگي به امور «شركت هند شرقي» كه ظاهراً مسئلهاي بازرگاني و در باطن جاسوسي بود، در آن وزارتخانه موقعيت خوبي داشت.
3ـ به گفته وي، دولت انگليس خيالش از هندوستان و چين تحت نفوذش، به لحاظ تضادهاي داخلي و اختلافات قبيلهاي و قومي و مذهبي، آسوده بود، و مواظبت ميكرد كه آنان بيدار نشوند، و همچنان در جهل و تفرقه و فقر و بيماري به سر برند، و براي اين كار برنامههاي دقيقي تهيه شده بود.
اما در دو كشور عثماني و ايران، با وجود قراردادهايي بين آنان و انگليس، و نفوذ جاسوسان انگليس در اين دو كشور كه با موفقيتهايي از قبيل ترويج فساد اداري، و رشوهخواري، و خوشگذراني پادشاهان همراه بود و بنيان اين حكومتها را متزلزل كرده بود، در عين حال، انگلستان از نتايج ضعف اين حكومتها به سود خود مطمئن نبود، به دلايلي از جمله نفوذ معنوي اسلام، و اينكه اسلام دين زندگي و سيادت و آزادگي است، و پيروان راستين اسلام، به آساني تن به اسارت و بندگي نميدهند، هوشياري و دورانديشي و تحريكات حكومتها در اين دو كشور، و نيز علماي اسلام: مانند مفتيان «الازهر» در مصر، و مراجع تشيع در ايران و عراق، هر كدام مانع بزرگي در برابر مقاصد استعماري انگلستان، جلوه ميكردند. به خصوص كه علما در مردم نفوذ فراوان داشتند و حكومتها و مردم براي آنان احترام قائل بودند.
4ـ همفر بارها از تشكيل كنفرانسهايي براي در هم شكستن نيروهاي مسلمين و ايجاد نفاق و تفرقه در ميان آنها، سخن ميگويد كه شايد بتوانند مسيحيت را در كشورهاي اسلامي ـ همان طور كه در اسپانيا رخ داد ـ رواج دهند. اما بنا به اعتراف آنها ريشههاي درخت تناوري ـ يعني درخت اسلام ـ را كه از شرق تا غرب كرة زمين امتداد دارد به آساني نميتوانند قطع كنند و گفتند: در عين حال، بايد به هر قيمتي شده، اين دشواريها را تحمل كنيم، زيرا آيين مسيحيت در صورتي پيروز خواهد شد، كه در سراسر عالم انتشار يابد.
5ـ پس از برگشت وي به لندن و بازگويي نتايج مأموريتش خود، كه قبلاً هم مرتباً گزارش ميكرد، معاون وزارت مستعمرات به وي ميگويد: موضوع مهم براي تو در مأموريت آينده دو نكته است: يافتن نقاط ضعف مسلمانان، و ايجاد تفرقه بين آنان.
6ـ بار ديگر او را به لندن فراخواندند تا، وزير به او بگويد: همانگونه كه كميسيون مخصوص امور مستعمرات، ابراز عقيده كرده است بايد شما را از دو راز مهم باخبر سازم، كه در مأموريتهاي آينده شما فوقالعاده سودمند و مؤثر خواهد بود. به گفته همفري؛ وزير مرا به يكي از اتاقهاي وزارتخانه برد، عدهاي در اطراف ميز گردي نشسته بودند كه عبارت بودند از 1ـ شبيه امپراتوري عثماني كه به زبان تركي صحبت ميكرد 2ـ شبيه شيخالاسلام قسطنطنيه (استانبول) 3ـ شبيه پادشاه ايران 4ـ شبيه عالمي شيعي مذهب در دربار ايران 5ـ شبيه مرجع تقليد شيعيان در نجف.
سه نفر اخير به فارسي و انگليسي صحبت ميكردند كه همراه آنان مترجم و منشي بود و منشيان قبلاً با آن اشخاص، تماس داشته و آنان را از اطلاعات رسيده توسط جاسوسان از پنج تن اصلي مقيم استانبول و تهران، و نجف كاملاً باخبر كرده بودند.
معاون گفت: اين پنج نفر در قالب شخصيتهاي اصلي خود رفتهاند تا آشكار شود مقامات مذكور چگونه ميانديشند. و سؤالاتي كه از آنها ميشد 70 درصد با انديشة شخصيتهاي اصلي، هماهنگ بود. آن گاه نمونههايي را ياد ميكند.
اين نخستين رازي بود كه معاون وزير به دستور وزير به همفر گفت كه در كتابي گرد آمده بود. راز ديگر را هنگامي به او گفتند كه كتاب دوم را مطالعه كند و از اطلاعات تازهاي از اوضاع ممالك اسلامي و نقاط ضعف و قوت آنها باخبر شود. مانند چگونگي انديشه و اعتقاد مسلمانان شيعه و سني در مسائل گوناگون، علل عقبماندگي ملتهاي مسلمان و غيره. در اين كتاب نقاط ضعف مسلمين عبارت بودند از:
1ـ اختلافات شيعه و سني، و فرمانروايان و مردم و حكومتهاي عثماني و ايران و اختلافات عشاير و سوءتفاهمات علما و عمال حكومت.
2ـ ناداني و بيسوادي عمومي.
3ـ جمود فكري و تعصب.
4ـ بياعتنايي به زندگي مادي.
5ـ استبداد و ستم حكومتها.
6ـ ناامني و نبود راههاي ارتباط.
7ـ فقدان بهداشت عمومي و درمان.
8ـ ويراني شهرها و نبود سيستم آبياري.
9ـ هرج و مرج در ادارات دولتي و نبود قانون...
10ـ اقتصاد ناسالم.
11ـ فقدان ارتش منظم.
12ـ تحقير زنان.
13ـ آلودگي شهرها و روستاها.
در اين كتاب، پس از برشمردن نقاط ضعف، به اين حقيقت اشاره ميكند كه آيين اسلام ابداً با اين كمبودها هماهنگي ندارد، و آن گاه مزاياي اسلام را هم در سيزده مورد برميشمارد. سپس در فصل ديگري به نقاط قوت اسلام و علل پيشرفت مسلمانان در 23 امر ميپردازد كه آخرين آنها ارجگزاري بسيار به قرآن و حديث و لزوم پيروي و به كار بستن آنها است. آن گاه توصيههايي براي گسترش آن نقاط ضعف اشاره ميكند از جمله دامن زدن به اختلافات مذهبي و نگه داشتن مسلمين در جهل و بيخبري، و فقر و قحطي و ويراني.
در فصل ديگر، 23 توصيه در نابود ساختن عوامل و اسباب قوت و نيرومندي مسلمانان و ناتوان كردن آنان عرضه ميكند از قبيل تشديد تعصبات قومي و قبيلهاي و مذهبي، ترويج شرابخواري، ايجاد تزلزل در عقيده مسلمانان به جهاد با كفار، بر هم زدن رابطه دوستي ميان عالمان دين و مردم، معرفي اسلام به دين اختلاف و آشوب و هرج و مرج، و مانند اينها.
پس از آن، معاون وزارت مستعمرات از راز دوم كه به همفر وعده داده بودند پرده برداشت و آن موافقتنامه چهارده مادهاي بود كه مقامات بلندپايه انگليس به تصويب رسانده بودند. از آن جمله در ماده 6 آمده بود: تبليغ عقايد و مذاهب ساختگي، در مناطق اسلامي، با برنامهريزي آگاهانه و منظم.
ثالثاً: مهمترين كار همفر در عراق و ايران كه با قدرداني و سپاس وزارت مستعمرات همراه بود، و از راههاي گوناگون، و توسط جاسوسان، همواره از آن كار باخبر ميشدند، آشنايي او در بصره با محمد بن عبدالوهاب، مؤسس مسلك وهابيت و آماده ساختن او براي گسترش اين مسلك بود.
همفر، نخست سفر خود را از استانبول، مركز خلافت عثماني و با آشنايي با زبان تركي و عربي، و آموزش نماز و احكام اسلام، توسط روحاني «كهنسالي» از اهل تسنن به نام «شيخ احمد افندي» آغاز كرد و پس از دو سال توقف در استانبول به لندن فرا خوانده شد. پس از شش ماه توقف در لندن و ازدواج، مأمور رفتن به عراق شد كه با شش ماه معطلي در راه به شهر بصره رسيد. او براي اولين بار در اين شهر با ايرانيها و مذهب تشيع آشنا شد و از آنان زبان فارسي را ميآموخت.
در بصره با جواني عرب زبان به نام «محمد بن عبدالوهاب» برخورد كه به سه زبان تركي و فارسي و عربي آشنا بود. اين جوان، در كسوت روحانيت و علماي دين، و بسيار جاهطلب و بلندپرواز، و بينهايت عصباني مزاج بود.
همفر، گفتگوهاي خود را با محمد آغاز كرد و از كوشش خود براي نفوذ وي در افكار و آماده ساختن محمد براي ادعاي جديدش، در چند جاي اين كتاب به تفصيل، از جمله بحثهاي طولانياش با او در موضوعات مختلف ديني، بيان كرد، و از روشنفكري و آزادانديشي اين جوان به نيكي ياد نمود و گفت: «هدف من از اين بحثها ايجاد فكر رهبري و پيشوايي در شخصيت محمد بود. و به همين خاطر به دروغ، خواب نديدهاي را بازگو نمود سپس او را روانة شهر اصفهان كرد تا با عقايد و آداب شيعيان، كاملاً آشنا شود. در اصفهان نيز با جاسوسان ديگر انگليس برخورد نمود و آنان هم به نوبة خود به افكار او كمكي شايان كردند.
همفر، در جايي ديگر از خاطرات خود، دستور وزارت مستعمرات را درباره كار محمد بن عبدالوهاب، در شش ماده برميشمرد، از جمله:
1ـ تكفير همه مسلماناني كه به مذهب او نگرويدهاند.
2ـ در صورت امكان، انهدام كعبه به بهانه اين كه هنوز نشانههايي از بتپرستي در آن به جاي مانده است.
3ـ ويران كردن بارگاهها و مقابر و زيارتگاههاي مسلمانها در همه جا.
همفر پس از بازگشت به بصره براي بار دوم، با خبر شد كه محمد بن عبدالوهاب راهي «نجد» در عربستان شده است، او نيز عازم نجد شد و او را در ادعاي خودش ياري داد تا آخر كتاب.
حال، اگر گفتههاي همفر درست باشد، بايد اعتراف كرد كه وي بزرگترين شالوده را براي ايجاد اختلاف ريشهاي (يعني اختلاف در حد كفر و ايمان) در جامعه اسلامي ريخته است تا مسلمانها نه تنها در چند مذهب شناخته شده و بر سر مسائلي از قبيل خلافت و امامت يا در مسائل فقهي فرعي مانند وضو و نماز و حج، با هم اختلاف داشته باشند، بلكه در اصل اسلام و كفر يكديگر، كه لازمهاش جواز كشتن همديگر است با هم درگير شوند.
اكنون نيز وهابيت (كه خود را «سلفي» يعني پيرو سلف صالح پيش از پيدايش مذاهب، و به قول آنان: :«بدعت مذاهب» ميداند) همة مسلمانان جز خود را گمراه، و بدعت گذار، و غالباً كافر ميدانند و از اين رو مفتي آنان به طور رسمي به كفر و جواز كشتن شيعيان، فتوي ميدهد.
از ديرباز، وهابيت با رژيم سعودي همدست و هماهنگ بودند و هستند و همواره از كمكهاي مالي و سياسي و حمايتهاي همه جانبه آن رژيم، برخوردار بوده است.
بنا به گفتة همفر ، محمد بن سعود، سرسلسله اين نظام، يكي از عمال انگليس بوده، و اصولاً اين نظام، به خاطر ياري رساندن و همكاري با محمد بن عبدالوهاب به وجود آمده است، و هماهنگ با آن ادامه دارد. سياست و حكومت از آن خاندان سعودي، كه حتي نام خود را جزء نام كشورشان كردهاند (عربستان سعودي) و امر ديانت و فتوا و رياست كلية شئون ديني، از آن خاندان محمد بن عبدالوهاب بنام «آل الشيخ» است.
اين نظام، همواره مورد حمايت انگليس (و در سالهاي اخير امريكا) بوده است و اولين ضربه را به خلافت عثماني (كه به هر حال، پشتوانة محكمي براي اسلام بود) زد، و عربستان را با كمك انگليس از قلمرو خلافت بيرون آورد.
ناگفته نماند كه محمد بن عبدالوهاب از نوشتهها و نوآوريهاي «ابن تيميه» (معاصر علامة حلي - متوفاي 728 ق - بوده و با او در كتاب منهاج السنه در برابر كتاب منهاج الكرامه از علامه، به جدال پرداخته است) بهره فراوان برده، عنوان «سلفي» را از «ابن تيميه» گرفته است. با اين تفاوت كه ابن تيميه پيروان مذاهب را تكفير نميكرد، ولي آنها را بدعتگذار و گمراه ميدانست. اما محمد بن عبدالوهاب اين گمراهي را نسبت به برخي از فرقههاي اسلامي مانند شيعيان و صوفيان، به حد كفر و شرك رسانيده است.
اين نكته در خاطرات «همفر» نيامده است و حتماً بايد به گفتههاي او ضميمه گردد.
به هر حال، نقش وهابيت به تدريج در شبه قاره هند و آسياي ميانه، و افريقا و حتي در مصر و سوريه و اردن، آشكار است. دولت سعودي، با سرماية نامحدود نفتي، و با تأسيس دانشگاهها و مدارس و حوزههاي علميه در داخل و خارج كشور، به آموزش و تربيت هزاران استاد و دانشجو، براي انتشار مسلك وهابيت (يا سلفيگري) سعي بليغ دارد كه نمونة بارز آن، پديده شوم «طالبان» در پاكستان و افغانستان است، و تنها دولت سعودي و يكي از امارات خليج فارس، رژيم طالبان را (كه از ميان رفت ولي به مسلك خود ادامه ميدهند) به رسميت شناختند.
اينجانب، در سفرهاي مكرر به ازبكستان، و ديگر كشورهاي آسياي ميانه كه از سلطه شوروي سابق آزاد شدهاند، نمونههايي از اختلافات داغ ميان اهل سنت و دستههاي وهابي شده را به رأيالعين، مشاهده كردهام كه آينده شومي متوجه اين كشورهاست.
ناگفته نگذارم، من در دوران تصدي ادارة «مجمع تقريب مذاهب اسلامي» از سال 1369 تا 1379 برخوردهايي با طرفداران وهابيت داشتهام، از جمله نامهاي به آقاي «بن باز» مفتي عربستان (كه تنها مفتي از غير خاندان آل الشيخ بود) نوشتم مبني بر اينكه «زيارت قبور» و تبرك به اوليا، كفر و شرك نيست، بلكه از قبيل ساير مسائل اختلافي ميان مسلمانان است، كه بايد مورد بحث قرار گيرد. نه اينكه وسيله كفر و شرك شود. «بن باز» به اين نامه جواب داد كه هر دو در مجلة رسالهالتقريب منتشر گرديد.
ادامه دارد 0000
نویسنده: آيتالله محمد واعظزاده خراساني