×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

باب ، ديوانه­اي كه از قفس نپريد ( بخش اول )

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

باب ، ديوانه­اي كه از قفس نپريد ( بخش اول )

بهائیت در ایران : در فضای مجازی در حال جستجو بودم که مطلبی با عنوان " بهالله ، دیوانه ای که از قفس نپرید" نظرم را جلب کرد با تشکر از تهیه و تنظیم کنندگان مطلب با تنظیم مجدد این مطلب در 9 بخش جهت بهره برداری کاربران محترم  ارائه میگردد .

سوال اول : بهائيت چگونه شكل گرفت؟

الف )  ريشه­ها

نطفه نامشروع بهائيت از پدران استعمارگري چون روس و انگليس و مادران جهل توده عامه مردم، با ظهور ايدئولوژي شيخيه بسته شد. شيخيه ابتدا در قالب فرقه­اي از فرقه شيعه اثني عشري نضج يافت و بعدها زمينه ساز پيدايش اديان جعلي و التقاطي چون بابي گري و بهائي گري گرديد.

مطلب ذيل از سايت خبري انديشه يزد با اندكي تصحيح و اضافات برداشت شده است:

ايدئولوژي شيخيه:

اين ايدئولوژي با دست گذاشتن روي مفهوم نايب امام زمان از مكتب شيعه فاصله مي­گيرد و نهايتا با تغييرات جدي در فروع دين مورد اعتقاد شيعه، از آن جدا مي­شود.

تاريخچه شيخيه:

در دوره آقا محمد خان و فتحعلي شاه قاجار، با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخباري گري فزوني مي­يابد. در اين دوران اصولي ها و اخباري ها به نبوغ علمي رسيده بودند، اصولي ها با نوشتن كتاب جواهر به نقطه­اي از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزاري براي استخراج احكام دين از متون مذهبي دست مي­يابند و برخي از اخبارين(شيخيه) براي اجتناب از بكارگبري عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر و كهنه شدن دين مي­دانستند، با ابداع ركن رابع، ادعاي ارتباط مستقيم با معصوم را طرح نموده و بدين وسيله ادعا مي­كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها، فرامين لازم در هر زمان را از شخص امام معصوم دريافت مي­دارند تا نيازي به بكارگيري عقل در تفسير دين نداشته باشند.

رهبران و مبدعان اصلي فرقه شيخيه كه خود مستقلا از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، شيخ احمد احسايي و سيد كاظم رشتي مي­باشند. شيخ احمد احسايي همانند ديگر دانشمندان شيعه اعتقاد به خاتميت حضرت رسول و امامت و حيات حضرت حجت ابن الحسن المهدي ( عج) دارد. اين موضوع را در همه نوشته­هاي خويش مانند شرح الزياره و جوامع الكلام بارها بيان كرده است. در كتاب جوامع الكلام مي­نويسد: حضرت محمد بن عبدالله ( ص) خاتم الانبياء است و پس از او پيغمبري نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: و لكن رسول الله و خاتم النبيين... و پيامبر فرموده است: لانبي بعدي، پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم. بنابراين عقيده ما اين است كه پس از آن حضرت پيغمبري نيست و او خاتم رسل مي­باشد. همچنين در رساله حيات النفس همين كتاب چنين مي­نگارد: والعله الموجب  لنصب ابنه الحسن ثم... ثم احسن بن علي بن علي ثم الخلف الصالح الحجه القائم محمد بن الحسن صلوات الله عليهم اجمعين ( و همان علتي كه سبب نصب علي بن ابيطالب به جانشيني او شود سپس .... سپس حسن بن علي العسكري منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمد بن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد.

يكي از نقاط افتراق شيخ احمد احسايي با علماي شيعه، نوع عقيده او در مورد نواب  امام زمان (عج) مي­باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهي باشند كه ايشان واسطه فيض و رابطه بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قرآن كريم « قريه ظاهره» بين امام و رعيت مي­ناميد. او صفات بسياري از جمله آشنايي به علوم ائمه و مذاق ايشان را براي قراء ظاهره قائل مي­شد و اين صفات را به گونه­اي عنوان مي­نمود كه نهايتا به شنونده القا شود كه خود او داراي آن صفات بوده و همان قريه ظاهره است. در حقيقت با توجه به انديشه علماي شيعه، باب نيابت خاصه امام  غايب را كه از سال 329 با شروع غيبت كبري مسدود  شده بود  ، بار ديگر شيخ احمد باز نمود  و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام  و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتي كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مي­شد  اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمي تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگي مرتبت خود حائز چنين مقامي مي­گشتند(!)

شيخ داراي استاداني مبرز و نحوه سلوكي ساده و عارفانه بود. اما در لابلاي نوشته هاي شيخ موردي يافت مي­شود كه به سختي مي­توان او را داراي مرتبه اي دانست. او براي نشان دادن درجه بالاي علمي خويش هيچ  سوالي را بدون پاسخ  نمي­گذاشت و شايد همين موجب شده كه نقطه ضعف هايي را از خود به جا گذاشته باشد.

نمونه­اي از اين گونه پاسخها در رساله قطيفيه كه جزء كتاب جوامع الكلام مي­باشد وجود دارد. مثلا در اين رساله مواردي در مورد شهر زنان آمده است كه به نوشته­هاي خيالي يك اديب خيال پرداز بيشتر شبيه است تا يك رهبر موجه مذهبي.

شيخ احمد در كتاب جوامع الكلام و كتاب شرح رساله عرشيه گفتار تازه اي مطرح مي­كند كه در كتب علماي شيعه يافت نمي­شود. مثلا در مورد محل اقامت امام زمان (عج) مي­گويد: در اقليم هشتم(او زمين را داراي هفت اقليم مي­داند و اقليم هشتم از ديدگاه او هور قلياء است كه بيرون از كره زمين است) عالمي است به نام عالم هور قلياء كه در اين عالم دو شهر به نامهاي جابلقا و جابلسا  در مشرق و مغرب ديده مي­شود. چهار نفر در اين عالم هستند كه به حوضي مي­ريزند.  براي شنيدن  صداي ريزش آبها در حوض بايستي با دو انگشت خود گوشهايت را محكم بگيري تا صداهاي خارجي به گوش تو نرسد.  آن گاه صداي مخصوصي خواهي شنيد كه همان صداي ريزش آبهاست. مردم اين دو شهر به زبانهاي گوناگون سخن مي­گويند و چون در آسمانها به هم مي­رسند   با هم صحبت مي­دارند و اگر نيمه هاي شب در مكان خلوت و بدون سرو صدايي بايستي و گوش فرا دهي صداي وزوزي مي­شنوي كه همان طنين گفتگوي مردمان جابلقا و جابلسا است. (!)

شيخ احمد  در رساله رشتيه كه در كتاب جوامع الكلام مندرج است ، حضرت حجت را ساكن همين عالم هور قلياء و سرزمين جابلقا و جابلسا مي­داند. در حالي كه عموم دانشمندان شيعه حضرتش را در روي زمين و ميان مردم باور مي­دارند.

اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايي نسبت داده مي­شد كه از امامان معصوم مي­ديد. از اين رو در بسياري از موراد روشن او از نظر استناد  با روش علماي اصولي كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مي­دهند. متفاوت است و مرجع مكتوبي ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهي او مشرب اخباري است. شيخ احمد احسايي عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمي­كرد. شايد اگر نظرات او روشن بيان مي­شد. با توجه به مباحثات علمي مرسوم در آن زمان كه بين صوفيه و اخباريين و اصوليين در جريان بود. علماي وقت در همان آغاز به تك تك گفته ها و نوشته­هاي او پاسخ مي­دادند. اما به هر صورت در تاريخ نشانه ­هايي از برخورد علماي شيعه با او به چشم مي­خورد. براي مثال شهيد ثالث به علت رد معاد جسماني توسط شيخ او را تكفير نمود. شيخ محمد حسن نجفي  يكي از علماي بسيار معتبر در نزد شيعيان و صاحب كتاب مشهور جواهر نيز كه همزمان با او مي­زيسته است، پيرو ادعاي شيخ در مورد شناسايي و تشخيص بيانات و احاديث معصومين، بر روي پاره كاغذ چركيني از خودش  جمله­­اي  را به عربي نوشت و به شيخ داد تا بازشناسد. شيخ احسايي فريب حالت نوشته را خورده  بي غور و درنگ گفت كه اين يكي از احاديث ائمه است. بعد از آن هر قدر صاحب جواهر اصرار ورزيد كه اين بيان از خود من است شيخ نپذيرفت و زير بار نرفت.

سيد كاظم رشتي نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامي مي­داند و معرفي مي­كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه­اش كه در ابتداي كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مي­نگارد:

وصيت من آن است كه شهادت مي­دهم... كه محمد بن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده­اند جز اسلام كه تا روز قيام باقي خواهد بود. ... شهادت مي­دهم به دوازده نفر كه بنص پيامبر اسلام به جانشيني معرفي گشته­اند و عبارتند از ابوالحسن علي بن ابيطالب سپس ... سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن كه عدل و دادگري را روي زمين بگستراند او نمي­ميرد تا آن گاه كه بت پرستي را از جهان براندازد. خدايا اينان پيشوايان من اند... آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكي درآن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پابرجا خواهد بود.

سيد كاظم رشتي، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مي­داد و پياپي مردم را به يافتن اين رجل الهي دعوت مي­نمود و در واقع به طور غير مستقيم آنان را به سوي خويشتن مي­خواند. وي مدعي بود كه اساس دين بر شناسايي چهار ركن استوار است: خدا، پيغمبر، امام و باب امام يا قريه ظاهره. اما مردم نمي­توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند، زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند و بر اين پايه وي مريدان بسياري را گرد آورد.

سيد كاظم همانند شيخ احمد به هر پرسشي پاسخ مي­داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته­اي كه آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتني الهي  به شمار مي­آورد. براي نمونه در رساله­اي بنام شرح خطبه طنتجيه كه به حضرت علي( ع) نسبت داده مي­شود ( كه اين استناد، مسند درستي از ديدگاه علماي شيعه ندارد) درباره ملائكه آسمانها مي­گويد: رؤساي ملائكه در هر آسماني  معلومند. فلك اول ملائكه كلي آن اسماعيل است. فلك دوم سيخيائيل و سيمون و زيتون و شمعون و عطيائيل، فلك سوم سيديائيلو زهريائيل، چهارم صاصائيل و كليائيل و شمائيل. پنجم كاكائيل و فشائيل، ششم سمحائيل و مشوائيل. هفتم قرثائيل و رقيائيل، هشتم ملائكه آن زيادند مانند نهفائيل  وسرسرائيل و .... و به همين سياق و قافيه 67 اسم ديگر به اين اسامي مي­افزايد.

او در كتاب مجموعه الرسائيل در رساله هيأت مي­نويسد: علت برودت ورطوبت زمين ماه است(!) و جزر و مد درياها به سبب او است و شنيده­ايم كه در مغرب زمين شيشه­اي ساخته­اند كه چون آن را مقابل ماه بگيرند پر از آب مي­شود(!)  وي در كتاب شرح القصيده مي­نويسد:« هشيار باش و حواست را به من متوجه نما كه اين مطالب  را كسي جز صاحبان خرد و انديشه درك نمي­كنند و بسياري از رموز عجيبه و غريبه را من پنهان مي­كنم زيرا كه براي شنيدن آن كسي را نمي­يابم و در دلم مطالب زيادي است كه هر گاه سينه­ام از آن تنگي مي­كند  زمين را با دستهايم حفر مي­نمايم و اسرار دلم را به زمين مي­گويم.

سيد كاظم براي شيخ احمد مقامات علمي و روحاني بسيار قائل مي­شد و خود را شاگرد يگانه و وارث  و بهره مند از دانش­ها و دين جويي هاي او عنوان مي­نمود( !)

پيرامون اصول عقايد شيخيه:

غير از  اختلاف در مورد نواب امام زمان برخي اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است. مثلا در مورد معاد، عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسماني است . ولي شيخ احمد معاد را روحاني مي­دانست البته پس از آن كه معاد را روحاني از نور جسم هور قليايي دانست. وي اصل معاد را از رديف اصول دين و مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. شيخ احمد مي­گفت كسي كه به آيات قرآن معتقد است، الزاما به معاد هم معتقد خواهد بود.

شيخيان اصل عدالت را نيز از اصول دين حذف كرده وگفتند لزومي ندارد كه صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاي ديگر او جدا كنيم واصل دين قرار دهيم. ولي شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند البته از نظر شيعيان عدالت يكي از صفات خداست ولي چون عده­اي از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براي اعلام موضع شيعه در مقابل  اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت.

شيعيان اصولي تنها وجود  امام زمان را به عنوان حجت حق بر روي زمين مي­دانند و رهبران ديني خود را نايب امام زمان مي­خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبري امت مي­شمارند. در شيخيه امام، عنوان مقتدا و پيشواست و برشيعه كامل و ركن رابع هم اطلاق مي­شود. از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشد كه دين را حفظ كند و هر بدعت گذاري را دفع نمايد. از نظر شيخيه زندگي امام زمان در جسم هور قليايي است و زندگي روحاني دارد و آزادي او مانند زندگاني ما نيست و بلكه به اراده خدا بوده و داراي زندگي برزخي است. به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است در قالب خود نباشد.

همچنين شيخيه معتقد  به معراج روحاني( و نه جسماني) پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاك پاره شدني نيست و محال است تا انسان با جسم عنصري خود آسمانها را پاره كرده بالا برود.

روش شيخيه در استباط احكام، روش شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروي نمود و تفسير قرآن را نيز جايز نمي­دانند.

 

خواندن 798 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی