×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

«كتاب اقدس» بخش اول

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

«كتاب اقدس» بخش اول

Description: images (4)

بهائیت در ایران:

مقدمه: ذبیح‌الله نعیمیان

نگارش کتاب به منظور تشریح و تبلیغ عقاید، و شرح زندگی رهبران، از ابزارها و وسایلی است که فرق و مکاتب مختلف در طی تاریخ به آن توجه نموده و به منظور ترویج عقاید خود از آن سود جسته‌اند. بابیت و بهائیت نیز از این امر مستثنا نیستند. پیروان این فرقه‌ها متناسب با زمان و شرایط اجتماعی و سیاسی خود، کتاب‌هایی تحریر کرده و به نوعی حتی کتب قبلی خود را تصحیح نموده‌اند. بررسی سیر این نوشته‌ها از موضوعاتی است که ما را در شناخت بیشتر این فرقه‌ها و چرایی تغییر دیدگاه‌هایشان یاری می‌دهد. استاد محیط طباطبایی از محققان نام‌آشنایی است که در دهۀ 1350 کار کتاب‌شناسی آثار بابیت و بهائیت را انجام داده و حاصل این پژوهش خود را در سلسله مقالاتی، و نقل آن‌ها، عرضه کرده است. توضیح این مقالات موضوع نوشتار حاضر می‌باشد.

روانشاد استاد سيد محمد محيط طباطبايى (خرداد 1281 ــ مرداد 1371) محقق، نويسنده، خطيب، معلم، منتقد، فرهنگبان، تاريخدان، نسّابه، اديب، شاعر و روزنامه‏نگار آزاده، مبارز، كوشا، نكته‏سنج، مبتكر و پرآوازۀ عصر ماست كه علاوه بر تسلط بر زبان‌هاى فارسى، عربى، انگليسى و فرانسوى، با زبان‌هاى كهن شرقى: پهلوى، سُغدى، خوارزمى، اوستايى و سُريانى نيز (به اقتضاى تحقيقات و پژوهش‌هاى علمى خود) آشنايى نسبى داشت و دقت نظر و گسترۀ معلومات و قوّت و حافظه‌اش، مورد قبول بلکه اعجاب‌ اندیشمندان بود. به نوشتۀ آقایان حبیب یغمایی، دکتر جعفر شهیدی، باستانی پاریزی و ایرج افشار، «به اتفاق دانشمندان و استادان و شاعران و نویسندگان و محققان و صاحب‌نظران معاصر، استاد سیدمحمدطباطبایی در فنون ادب و تبحر در علوم و تحقیق، صاحب‌نظری است مسلّم و مَتَّبَع، و این دقایق در مقالات و قطعات آن جناب که بی‌انقطاع در جراید و مجلات و رادیو انتشار یافته و می‌یابد گواهی است عدل.»(1)

كارنامۀ علمى و فرهنگى استاد محیط، اوراق زرينى دارد. مديريت تواناى مجله‏هاى وزينى چون «آموزش و پرورش» و «محيط» در دهۀ 1310ــ1320.ش، سرپرستى و اجرای حدود بیست سال برنامۀ علمى و جذاب «مرزهاى دانش» در سال‌هاى 1338ــ1357، رايزنى فرهنگى ايران در دهلى، بغداد، دمشق، بيروت و پاريس در سال‌هاى 1327ــ1334، و عضويت در فرهنگستان زبان و ادب ايران (1369 به بعد) بعضى از اين اوراق زرين‏اند. پروفسور آصف فكرت، دربارۀ برنامۀ «مرزهاى دانش»، گفته است: «براى من آن برنامه، يك كلاس پيشرفتۀ ادبيات و تاريخ و فرهنگ بود. استاد محيط كه سخن مى‏گفت، در ذهن من در آن روزها چنان بود كه شاهنشاهى مقتدر در قلمروش فرمان براند و فرمانش بى‌چون‌وچرا روان باشد. او هم فرمانرواى قلمرو ادب و تاريخ و فرهنگ بود. با قدرت سخن مى‏گفت كه به آنچه مى‏گفت دانا بود و بر آن تسلط داشت. نام هم نام سنگين و پرصلابتى بود: مرزهاى دانش... .»

علاوه بر تأليف چندين كتاب ارزشمند (همچون «نقش سيد جمال‌الدين اسدآبادى در بيدارى مشرق‌زمين» و «تاريخ تحليلى مطبوعات ايران»)، نگارش متجاوز از 2500 مقاله در مطبوعات مختلف (مهر، تعليم و تربيت، ارمغان، گوهر و...) و ايراد ششصد خطابه در همايش‌هاى گوناگون داخل و خارج كشور ــ و همگى علمى و تحقيقى ــ در موضوع تاريخ، جغرافيا، ادبيات، زبان، كتاب‏شناسى، هنر و...، حاصل تكاپوى بيش از شصت سال فعاليت علمى و فرهنگى استاد را تشكيل مى‏دهد كه بجاست بازماندگان دانشمند وى به تدوين و انتشار آن‌ها ــ در قالب مجموعه‌آثار ــ همت گمارند.

انجمن آثار ملى، با افتخار، در سال 1357 جايزۀ يك‌ميليون ريالى خود را به پاس مجموع تحقيقات و خدمات و آثار يك محقق در طی عمرش، به وى تقديم كرد. نيز در همان سال، مجموعه‌مقالات ده‌ها استاد و دانشمند را (كه به هدف پاسداشتِ مقام عالى علمى و اخلاقى محيط توسط آقايان حبيب يغمايى و دكتر سيد جعفر شهيدى و ديگران، گردآورى شده و با عنوان «محيط ادب» به چاپ رسيده بود) در مجلس دوستانۀ فرهنگى، دكتر على‌اكبر سياسى به جناب محيط اهدا کرد.

مقامات بلند علمى و منش اخلاقى استوار او، شهرۀ مجامع علمى بود و فرهيختگان بسيارى، از علامه طباطبايى (مؤلف تفسير ارجمند الميزان) و استاد مرتضى مطهرى تا دكتر عبدالحسين زرين‏كوب، دكتر عباس زرياب خويى، دكتر باستانى پاريزى، دكتر سيد جعفر شهيدى، دكتر محمداسماعيل رضوانى، دكتر محمدامين رياحى، پروفسور آصف فكرت، اميرى فيروزكوهى، سيد محمدعلى جمالزاده، سيد حبيب يغمايى، سيد محمدرضا جلالى نائينى، انجوى شيرازى، عبدالعلى كارنگ، احمد اقتدارى و ديگران، به توصيف مكارم اخلاق و احوال وى رطب اللسان بوده و هستند.

به گفتۀ دكتر زرين‏كوب: «استاد محيط طباطبايى، خود تاريخ زنده و پوياى يك قرن بود؛ تاريخ يكى دو قرن قبل از خود را نيز با مطالعۀ مستمر، با كنجكاوى و موشكافى، از آنِ خود كرده بود. در آنچه به تاريخ و ادبيات قرن‌هاى اخير مربوط مى‏شد قول او راهگشا بود.» دكتر عباس زرياب خويى، كه از اواسط دهۀ 1320 با محيط از نزديك در تماس بوده، از «حافظۀ نيرومند» او ياد ‏كرده است كه «مخزنى آكنده از معلومات و اطلاعات بسيار وسيع و گران‌بها در تاريخ، ادب و فرهنگ ايران و اقوام مهاجر» بود و ‏افزوده است: «اطلاعات او در مورد تاريخ قاجار و نيز رويدادهاى زمان معاصر، شرح حال رجال سياسى و ادبى، سوابق اخلاقى، اجتماعى و سياسى آنان بسيار چشمگير بود. اين‌گونه اطلاعات دربارۀ رجال معاصر و قريب به زمان ما در آن دوران، در كمتر كتاب يا مجموعه‏اى ديده مى‏شد و يا اصلاً ديده نمى‏شد.»

انجوى شيرازى، محيط را «پژوهشگرى پرمايه، جامع و شايستۀ نام خويش» شمرده و با اشاره به تكاپوى مستمرّ نيم‌قرنۀ وى در جستجوى نسخه‏هاى مخطوط و كتاب‌هاى چاپى تازه در كتاب‌خانه‏هاى تهران، ‏نوشته است: «اين آسان نيست كه يك نفر بيش از هفتاد سال غرق در مطالعه و تحقيق باشد. استاد محيط بيش از هزار رساله و مقاله علمى، ادبى، انتقادى و تحقيقى دارد. در ده‌ها كنفرانس و سمينار و كنگرۀ علمى و تحقيقى در خارج و داخل شركت كرده بود.»

باستانى پاريزى، كه كلاس درس محيط دربارۀ تاريخ تمدن جديد را درك كرده، مدعى است كه در آن ساعات معدود، «به اندازۀ سال‌ها و قرن‌ها از محضر پربركت آن استاد ضعيف‏نواز بهره بردم... استادى كه در فضيلت و مردمى و استغنا و بى‏باكى و خيرخواهى و دفاع از حقوق جامعه ضرب‌المثل است.» سيد محمدعلى جمالزاده بر ويژگي‌هايى چون پراطلاعى، ژرف‌بينى، بى‏غرضى و انصاف در استاد محيط انگشت تأكيد ‏نهاده است: «استاد ارجمند و امروز يكتا محقق واقعى بى‏غرض و مرض و خالى از تعصب و با مطالعه و اطلاع و ژرف‌بينى ما، آقاى سيد محمد محيط طباطبايى... .» و بالاخره احمد اقتدارى معتقد است كه «استاد محيط، محيط فضل و آداب است و در جمع استادان شمع اصحاب. اما گذشته از جلالت قدر و علوّ مرتبت علمى و پختگى و وسعت اطلاع، امروزه، بحق، استاد همه ادب پروران ايران است و به خاطر زبان و ادب کهنسال فارسی چه رنج‌ها که برده است و چه دردها که در دل نهفته است... وجود گرامي‌اش كم‏نظير است و در كشاكش دوران، چون سنگ آسيا، قديم و قويم و در پاسدارى از ادب فارسى و فرهنگ ايرانى، پابرجا و استوار مانده است.»(2)

استاد محيط در اواسط دهۀ 1350 در ماهنامۀ وزين «گوهر» (مدير مسئول: مرتضى كامران) به درج يك‌سلسله مقالات علمى و انتقادى راجع به تاريخ و متون تاريخى و كلامى مهمّ بابيان و بهائيان (همچون نقطه الكاف و مطالع‌الانوار) اقدام نمود كه چنان‌كه انتظار مى‏رفت با استقبال فراوان محققان و پژوهشگران روبه‌رو شد و متقابلاً واكنش خصمانۀ وابستگان به آن دو فرقه را برانگيخت و موجب پاسخگويى استاد شد. توضیح این مقالات، موضوع گفتار بعدی ماست.

کتاب شناسی آثار بابیت و بهائیت از منظر استاد محیط

می‌دانیم که دو کتاب یا دو گونه کتاب تاریخ قدیم و جدید در میان بابیان و گروه‌های منشعب از آنان رواج داشته است. تاریخ قدیم در 1279.ق و تاریخ جدید در 1291.ق شکل گرفته است. ظاهراً نویسندۀ تاریخ قدیم یک نفر اصفهانی بود و تا 1290 تنها مرجع تاریخی این گروه قرار داشته است و در دوره‌ای نوشته شده است که اعدام شیخ‌ علی عظیم (شیخ‌علی ترشیزی) شاگرد سید کاظم رشتی و (به نظر استاد محیط) جانشین مسلّم علی‌محمد باب، در 1268.ق و پس از سوءقصد نافرجام به ناصرالدین‌شاه به دستور او، زمینه را برای میدان‌داری و ریاست برادران نوری (بهاءالله و صبح ازل) آماده ساخت. این زمان، هنوز بابیت از درگیری‌های فرقه‌ای آن دو برادر رنگ نگرفته بود.

تاریخ جدید توسط یک یا چند نفر، اما، در دوره‌ای نوشته شده است که دو شاخۀ بابیت (ازلیت و بهائیت) با یکدیگر در نزاع داغ فرقه‌گرایانه بودند و از سوی دیگر، سران بهائیت تصمیم گرفته بودند روابط خود را با دربار قاجار و ناصرالدین‌شاه بهبود بخشند و ازاین‌رو، در تاریخ جدید، دشنام‌های فراوان پیشین را کنار نهادند و ثناگوی شاه شدند؛ چنان‌که با بهره‌گیری از رسائل میرزا ملکم‌خان (با بهرۀ تلفیقی از عین عبارات او) و شیوۀ نگارشی رسائل آخوندزاده (به‌ویژه در رسالۀ گفت‌وگوهای جمال‌الدوله هندی و کمال‌الدوله در دین‌ستیزی از زبان سیاح بیگانه) دنبال مخاطبان جدیدی می‌گشتند. مؤلف این کتاب جدید نامعلوم بود. عده‌ای، میرزاابوالفضل گلپایگانی و گروهی، مانکجی‌ هاترایای گجراتی زردشتی را نویسندۀ آن می‌دانستند. میرزاابوالفضل گلپایگانی، به گونه‌ای غیره مستقیم میرزا حسین همدانی (تهرانی بنا به نسخۀ مانکجی)، منشی مانکجی، را نویسندۀ آن دانسته است.

در هر حال، در این مقطع، پروفسور ادوارد براون که با سران مختلف ازلیان و بهائیان ارتباط داشت، به انتشار تاریخ قدیم بابیت در 1328.ق /1910.م دست زد و به اعتماد قول میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آن را به حاجی‌میرزا جانی کاشانی مربوط دانست.

در مقالات «کتابی بی‌نام با نامی تازه» و «تاریخ قدیم و جدید» به خامۀ محیط طباطبایی، کیفیت نام‌گذاری تاریخ منتشر شده توسط ادوارد براون ــ با همکاری شیخ محمدخان قزوینی ــ ، به نقطه‌‌الکاف، و فضای تاریخی تدوین تواریخ بابیت بررسی شده است.(3) براون پیش از آن به دنبال تاریخ قدیمی بود که تاریخ جدید از آن اقتباس شده بود. ازاین‌رو، با دیدن دو نسخه در میراث کنت گوبینو، که «نقطه الکاف» به عنوان یک بخش از آن خوانده شده بود، به انتشار تاریخ یادشده دست زد. نکات زیر، برخی از مواردی است که استاد محیط طباطبایی به آن‌ها توجه کرده است:

1ــ نسخۀ مورد استفادۀ ادوارد براون، نه دارای اسم مؤلف است و نه دارای عنوان کتاب، و تاریخ تحریر و تاریخ انتقال آن به پاریس. اما شباهت حوادث تاریخ قدیم و جدید، باعث شده است آن نسخه را نسخۀ تاریخ قدیم و نویسندۀ آن را حاجی‌میرزا جانی (معروف  به نقطۀ  کافی، مؤلف رسالۀ نقطه‌الکاف)  بداند، درحالی‌که طرفین ازلی و بهائی، یعنی مدّعیان جانشینی باب، در موقع انتشار آن، این نسبت را با اطمینان تلقی نمی‌کرده‌اند.

2ــ رساله‌ای که براون، عنوان رساله را از آن اقتباس کرده و در 1279.ق تحریر یافته، نوشته‌ای تاریخی نبوده، بلکه رساله‌ای کلامی است و کاتب به علّتی نامعلوم یا به اشتباه آن را به تاریخ قدیم بابیه متصل کرده است. در ضمن، تاریخ تألیف این رساله 1264 یا 1267.ق می‌باشد، درحالی‌که مقدمۀ تاریخ قدیم در 1270.ق تألیف یافته است.

3ــ نه تنها از حاجی میرزا جانی کاشانی در بعضی از حوادث، در این کتاب به عنوان «ناقل یا منقول عنه» یاد شده، اساساً او دو سال جلوتر از تألیف تاریخ قدیم درگذشته است و نویسندۀ این تاریخ، احتمالاً محمدرضا نام اصفهانی می‌باشد که در بغداد بوده است و حاجی میرزا جانی، که براون تاریخ قدیم را به او نسبت داده، نامی است که نخستین‌بار میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آن را در رسالۀ اسکندریه ذکر کرده است. به ادعای گلپایگانی منشی مانکجی که از طرف او مأمور نوشتن تاریخ بابیه شده بود، نزد او آمد و از او درخواست همکاری نمود. او نیز وی را به تاریخ حاجی میرزا جانی کاشانی حوالت داد.

4ــ استاد محیط طباطبایی معتقد است همۀ نسخه‌های تاریخ قدیم ــ که در هیچ موردی با نام مؤلف همراه نبوده ــ بر خلاف تصور ادوارد براون، هرگز از میان نرفته و محیط طباطبایی خود، دست کم از شش نسخۀ آن خبر داشته و سه نسخه را با نسخۀ گوبینو مقایسه کرده است. او یادآور شده است که غیر از نسخۀ گوبینوی کتابخانۀ پاریس، دو نسخۀ دیگری که او دیده، رسالۀ اعتقادیۀ نقطه‌الکاف را در ابتدا ندارند و شاهدی دیگر بر نام مؤلف و نام کتاب تاریخ قدیم در آن‌ها نیست؛ چنان‌که نسخۀ مانکجی در بمبئی نیز فقط نام میرزا حسین طهرانی را بر خود دارد.

محیط طباطبایی در مقالۀ «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است» (4)یکی دیگر از منابع تاریخی بابیان به نام تاریخ نبیل زرندی را بررسی کرده است. پیش از بررسی دیدگاه او و برای درک بهتر از جایگاه تاریخی این نوشته، در ذیل درخصوص سیر تاریخی کتاب‌های تاریخی شاخه‌های بابی توضیح داده شده است.

انتشار کتاب موسوم به نقطه‌الکاف توسط ادوارد براون، ناخرسندی بهائیان را به دنبال داشت و آن‌ها این کار را اقدامی به سود رقیبان ازلی خویش تلقی کردند. ازاین‌رو، به دستور عبدالبهاء، میرزاابوالفضل گلپایگانی در پاسخ به آن، به تألیف تاریخ مستقلی به نام کشف‌الغطا دست زد که به علت مرگ او ناتمام ماند و مهدی گلپایگانی آن را تمام کرد و آن را در عشق‌آباد از 1330 تا 1334.ق، منتشر کردند و البته به دلیل تغییر جوّ سیاسی خاورمیانه پس از فروپاشی امپراتور تزاری (حامی پیشین بهائیت)، و حاکمیت بریتانیا بر فلسطین، و هراس از تقابل با پروفسور انگلیسی، نسخه‌های کشف‌الغطاء را به سرعت جمع نمودند و سوزاندند. چنان‌که پس از آن، تحریر نسخۀ محمد قاینی نبیل (اهل عالین) در 1300.ق، به سود بهاء تمام شد. عجیب آنکه، بعد از او فقط محمدتقی همدانی در احقاق‌الحق از آن نقل قول کرده است و البته مانند براون او را نمی‌شناخت. سه سال بعد، عباس افندی با تصرفاتی، آن را به سود پدرش و به عنوان جانشینی برای تاریخ قدیم و جدید تحریر کرد و در 1307.ق به براون در عکا هدیه داد. عبدالحسین آواره (آیتی بعدی) نیز در خلأ حاصل از سوختن کشف‌الغطاء در 1917.م، کواکب‌الدریه را از 1918 تا 1921.م نوشت، اما بازگشت او از بها ئیت ، آن کتاب را از اعتبار ساقط کرد. پس از آن آواره خود را آیتی  نام نهاد. بعد از مدتی با تلاش شوقی افندی، کتابی انگلیسی با عنوان «امواج نور» یا «داون بریکرز» به عنوان تاریخ نبیل زرندی (ملامحمد نبیل زرندی شاعر مداح میرزا حسینعلی بها) در 1927 یا 1932.م منتشر شد. عبدالبها مقدمۀ سیاح جعلی را حذف کرد و کتاب را مقالۀ سیاح نامید. این کتاب بعداً به عربی و با عنوان مطالع‌الانوار منتشر گشت و از عربی نیز به فارسی برگردانده و به عنوان تلخیص تاریخ نبیل منتشر شد. این کتاب، که در هیچ کدام از نوشته‌های پیشین نامی از آن نرفته بود، مورد تردید بسیاری قرار گرفت. جالب آن است که این کتاب که هیچ سابقۀ ذهنی از آن وجود نداشت، بنا به اشاره‌ای در آن، در سال 1305.ق یعنی دو سال پیش از سفر ادوارد براون به عکا تألیف شد و روشن نیست چرا به او هدیه داده نشد.

محیط طباطبایی با گزارش این سیر تاریخی در پاسخ به منتقدی به نام دکتر علیمراد داودی ــ استاد فلسفۀ دانشکدۀ ادبیات تهران که گویا گرایش‌های بهایی دارد ــ او را در اینکه مطالع‌ الانوار را نگاشتۀ شوقی افندی می‌داند، با خود هم‌رأی خوانده و این شاهد تاریخی را آورده است که چرا تاریخ‌نویسان قدیمی به جای استناد به محتویات آن تاریخ، به منقولات شفاهی دیگران تکیه کرده‌اند؛ کتابی که می‌توانست پاسخ مناسبی در برابر نسخۀ تاریخ قدیم منتشر شده توسط ادوارد براون باشد. چنان که اشاره نکردن عبدالبهاء به این کتاب در تذکره الوفا را شاهدی بر صحت نظر خود مبنی بر جعل کتاب یادشده توسط شوقی افندی دانسته است.

محیط طباطبایی که از وارد شدن به بحث‌های فرقه‌ای گریزان است، در پاسخ به نقدی مفصل و فرقه‌ای از جانب نواب‌زاده اردکانی در همان نشریۀ بهایی، بر ابعاد کتاب‌پژوهی خود تأکید کرده و حملۀ فرقه‌گرایانۀ او را به علامه محمدخان قزوینی و ادوارد براون در چاپ کتاب قدیم به دور از انصاف دانسته است. چنان‌که نقد خود بر آنان را متضمن تأیید نظر بهائیان در جعلی بودن نسخۀ گوبینو، که به سود ازلیان بود، ندانسته و پژوهش خود را به دور از نزاع بهائیان با ازلیان خوانده است. وی به دسته‌ای دیگر از نقدهای او پاسخ داده و سرانجام او را به انکار اصل تاریخ قدیم متمایل یافته است؛ امری که راه بحث را می‌بندد.

به‌رغم تکرار این نکته از جانب محیط طباطبایی که او به دنبال تأیید یا ردّ طرفین نزاع نیست، گروهی از طرفین تحقیق کتاب‌شناسی او را از این منظر نگریستند و بر او خرده‌ها گرفتند. ازاین‌رو، او در مقالۀ دیگری به نام «ادامۀ بحث دربارۀ نقطه‌الکاف» به بعضی از نقدها پاسخ داده و بر مدعیات خود، به ویژه بطلان استناد تاریخ قدیم به میرزا جانی و اصفهانی بودن مؤلف، تأکید کرده است. (5)

 

 

پی نوشت:

* دانشجوی مقطع دکترای اندیشه سیاسی

(1) محیط ادب، مجموعۀ سی‌ گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی، به کوشش حبیب یغمایی و ...، تهران، از انتشارات مجلۀ یغما، اسفند 1357، مقدمۀ کتاب.

(2) اظهارات فرهیختگان فوق، در خلال مقالاتشان در کتاب «محیط ادب» و دیگر آثار آمده است.

(3) سید محمد محیط طباطبایی، «کتابی بی‌نام با نامی تازه»، گوهر، سال 1353، ش11 و 12، صص961ــ952؛ سیدمحمد محیط طباطبایی، «تاریخ قدیم و جدید»، گوهر سال 1354، ش 5، صص343ــ348 و ش 6، صص431ــ426

(4) سید محمد محیط طباطبایی، «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است»، گوهر، سال 4، ش2 (شماره مسلسل 38)، صص120ــ113 و ش3 (شماره مسلسل 39)، صص208ــ200

 

(5) سید محمد محیط طباطبایی، «ادامۀ بحث دربارۀ نقطه‌الکاف»، گوهر، سال 4ف ش6، (شماره مسلسل 42)، صص471ــ466 و ش7، (شماره مسلسل 43)، صص562ــ556

 

خواندن 750 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی