×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

به نام هستی بخش

پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت

(بخش اول )

 

بهائیت در ایران:مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان درخواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذریرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. مطالبی که در بخش های ذیل خواهد آمد پاسخ های ایشان به سؤالات ماست که جهت اطلاع کاربران گرامی ارائه میگردد.

1-خانم رئوفی اولین سئوالی که ممکن است برای هر شخصی که آشنایی زیادی با فرقۀ بهائیت ندارد، به وجود آید این است که اصلاً منشأ پیدایش فرقۀ بهائیت از کجاست و در واقع چگونگی به وجود آمدن این فرقه را شرح دهید؟

در حقیقت زمینه ساز فرقۀ بابیت و بهائیت که هر کدام دو فرقه­ی جدا از هم اما به هم پیوسته هستند، فرقه­ی شیخیه و صوفیه بوده چرا که دو تن از شیوخ بزرگ صوفی گری و شیخی گری شیخ احمد احسایی و شاگردش سید کاظم رشتی بودند که در حدود دو قرن و نیم پیش با الفاظی که آنان را از دیگران متمایز می­کرد مردم را دور خود جمع نموده و بشارت دادند که ظهور حضرت حجت (ع) نزدیک است. فتحعلی شاه قاجار چون از شهرت شیخ احمد مطلع شد به دلایل مختلفی تصمیم گرفت به هر نحوی شده شیخ را وابسته به دربار خود کند. نامه ای برای ایشانم نوشت بدین مضمون:

«اگرچه مرا واجب و متحتم است که به زیارت آن مقتدای انام و مرجع خاص و عام مشرف شوم چرا که مملکت ما را به قدوم بهجت لزوم خود منور فرموده لیکن مرا به جهاتی مقدور نیست و معذورم و اگر بخواهم خود روانۀ یزد گردم لااقل باید ده هزار قشون همراه خود آورده و شهر یزد وادی ای است غیر ذی زرع و از ورود این قشون اهل آن ولا البته به قحط و غلاب مبتلا خواهند گشت و آشکار است که آن بزرگوار راضی به سخط پروردگار نیست والا من کمتر از آنم که در محضر انور مذکور گردم چه جای آنکه، نسبت به آن بزرگوار تکبر ورزم و پس از وصول این  مکتوب هر گاه ما را به قدوم میمنت سرافراز فرموده فبها المطلوب و الا خود به ناچار ارادۀ دارالعباده خواهم نمود.»[1]

اهل تصوف برای اثبات بزرگی و عظمت شیخ احمد به نامه های فتحعلی شاه قاجار که بعضاً دینی بوده است، اشاره میکنند این مکاتبه ها همه موجود است و شیخ احمد احسایی در پاسخ به این سؤالات نامه هایی خطاب به فتحعلی شاه قاجار می نوشته که در نهایت تملق و چاپلوسی در مدح و ثنای او بوده است که اشارتاً به نمونه هایی از آن نامه ها اشاره میکنم:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین،اما بعد فیقول العبد المسکین احمد بن زین الدین احسایی:اوردت علی من ناحیة الرفیعه السامیه و الجهة المنیعه العالیه ناحیه الجناب المکین،عز المؤمنین و حامی المله والدین،طالب الحق و الیقین،مسفرالملوین و قرة العین و جامع کل زین، سلطان البرین و خاقان البحرین،حافظ الامان و مارس اهل الایمان علی القدر و الشأن و سامی الرّقبة و المکان، السّلطان بن السّلطان و الخاقان بن الخاقان السلطان فتحعلی شاه، شدّ الله عضده، وهزم الله به جنود الکافرین و المنافقین و شرّد الله بما یمدّه من النصر جیوش المعتمدین، و شید بنیان سلطنته بالإمداد و التحصین و مدّ الله ضلال عزه و نصره علی جمیع المؤمنین بحرمة المیامین و خیر الخلقین أجمعین محمد و آله الطاهرین-صلوة الله علیهم أجمعین آمین رب العالمین »

«رساله سلطانیه» جلد دوم

«جوامع الکلم» صفحه 244

در سال 1234 ه.ق.

پاسخی دیگر از شیخ احمد احسایی:

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین. اما بعد فیقول العبد المسکین؛ احمد بن زین الدین الاحسایی: انه قد وردت الی مسئلة شریفة تشتمل علی أبحاث لطیفة من الجنات. العالی الشأن، شدیدالأرکان، عضدالدولة الغداء و رکن السلطتنة الزهراء حلیف السعادة و جلیل الرفادة، المحترم الأعظم و الاجلّ الأکرم، ذی الطالع المسعود، الاشمّ الامیرزاده محمد علی الشاهزاده زادّة اله إرفاده و أجزل إمداده بنصره و تأییده و مدّ ظلالة و شفقّة و رأفته علی عباده و أحیی بماء تعطفه و برکة شفقة میت بلاده انه علی کل شیٍ قدیر و بالأجابة جدیر، و هی قوله شریف، اصلح الله احوال و بلّغه من الخیرات مآله فی مبدئه ومآله آمین. »

رساله «مسائل فقهیه» جلد دوم

«جوامع الکلم» صفحه 22

خطاب به شاهزاده محمدعلی میرزا

و یکی دیگر  از نامه های پر از تملق وی:

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. اما بعد فیقول العبد المسکین احمد بن زین الدین المطیر فی الاحسایی الهجری:أنّ الجناب العالی الشامخ و العلم الجالی الباذخ، رکن الدولة الرکین و عضد السلطنة المتین، کعبه الوافدین و عزّ الدین و ناصر المؤمنین و ملجاء المظطرین، حلیف السعادة و عظیم الرفادة المحترم، محمود الشاهزاده أدام الله علیه إمداده و أنعم علیه زاده و بلّغة فی الدارین مراده بحرمة المیامین محمد و اله الطاهرین»

رساله «شاهزاده محمود» جلد اول

«جوامع الکلم» صفحه 200

همۀ این مدارک تاریخی و اسناد معتبر گواه این است که شیخ نسبت به فتحعلی شاه و شاهزادگان قاجار تا چه حد متملّق بوده و در مدح و ثنای آنها چه اندازه اغراق نموده است. همین باعث شد که بعد ها مشایخ شیخیۀ کرمان در مدح صاحبان قدرت قاجاری شیوۀ افراط در مدح را تقلید کردند تا به این مناسبت موقعیت اجتماعی خود را به اتکای قدرت های محلی و کشوری وقت تثبیت و از این طریق مصالح دنیوی خود را تحکیم بیشتری بخشند.

از ده ها نامۀ شیخ احمد به پادشاهان قاجار یکی دیگر از آنها را از نظر دوستان میگذرانم:

«....چون در  زمان سعادت قرآن دولت جاوید مدت اعلی حضرت ضل الله، پادشاه دین پناه، اعنی سلطان عدالت­گستر و خاقان عطوفت سیر، حامی حوزۀ اسلام و مسلمین، مشید ارکان ملت و دین، مؤسس بنیان مذهب و آئین، جامع هردو ریاست یعنی سیف و قلم و مالک هر دو سیاست یعنی علم و عَلَم، عزت بخشای اهل ایمان و وفاق و ذلت قرای اهل طغیان و نفاق، کشت زار امال مؤالف را بارندۀ سحاب گهر ریز و روان بد سگال مخالف را سوزندۀ شهاب شرر خیز، معدن فضل و کرم و منبع خرم و همم، دادگر شهریار با عزل و داد و کرم گستر کامکار عطوفت نهاد، السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان ابو الفتح و النصر ناصر الدین شاه غازی، رفع اله الولایة سلطنته و شیدالله بنیان مملکته، و نصرالله اعوانه فی الدین والأیمان و خزل من عاداه من َعلیهم الصلوات مصلّین، از غایت رأفت و عطوفت که منظور نظر والا همت ایشان بود تا هر گروهی از خرد و بزرگ آن نهال عنایت را در ضلّ عطوفت آسوده و هر قومی از وضیع و شریف آن کهف کفایت را در کنف رأفت و رحمت غنوده باشند...»

چنین شخصی که مجال پرداختن به شخصیتش نیست شاگردانی تعلیم و تربیت کرد که یکی از آنها "سید کاظم رشتی " بود. البته دربارۀ شیخ احمد سخن به اختصار گفتیم و اگر بخواهیم به شخصیت او بپردازیم و مدارک موجود از نوشته جات او و نامه های او و مسائلی که در زمان وی اتفاق افتاده از جمله مسائل حکومتی و سیاسی را مورد بررسی قرار دهیم، نیاز به فرصت زیادی دارد که ما به همین مقدار بسنده می کنیم. مضافاً بر اینکه این شخص در دربار شاهزاده ها با شکوه و جلالی می زیسته و زندگی پر از تجملاتی داشته و بسیاری از علمای بزرگ وقت پرده از راز او می کشیدند و به سقم ادعاهای پوشالی او می­رسیدند. برای نمونه به حکایتی اشاره میکنم که شیخ احمد مدعی بوده که توقیعات حضرت ولیعصر (عج) را از سایر نوشته جات تشخیص میدهد. یکی از علمای بزرگ مطالبی را با مهارت می نگارد و به نزد او میبرد او به محض این که مطالب را مطالعه میکند میگوید که این بدون شک از توقیعات حضرت حجت است.

بعد از احسایی سید کاظم رشتی هم مثل استاد خویش از موهبات سلاطین بی نصیب نبود او هم راه استاد را پیشه کرد و با جمع کردن عده ای به دور خود اعلام نمود که به زودی حضرت حجت ظهور خواهد کرد و این بشارت باعث شد عده ای سوء استفاده کرده و از این آب گل آلود ماهی بگیرند.

هیچ کس در رشت ملا کاظم رشتی (روسی) را نمی شناخت. و همه­ی عملکرد او نشان می­دهد که جاسوس روس می باشد. او خوشبختانه ماهیت سیاسی خود را با قلم خویش برملا ساخته است یعنی وقتی زندگانی او را اعم از رفتار، کردار، گفتار، نوشتار، عقاید و ادعاهایش مورد بررسی قرار می دهیم به نکات مهمی دست می یابیم که هر یک از آنها از جهات مختلف محل تأمل و ایراد و اشکال اساسی است که به برخی از آنها اشاره می شود.

اولاً : ایشان مأمور بوده است که خود را در رده ی معصومین و در برخی موارد از معصومین بالاتر جلوه بدهد.

دوماً: در اثر همین مأموریت و خود بزرگ جلوه دادن چنین پنداشته که آنچه می­گوید و می نویسد وحی منزل است و تماماً به نفع او می­باشد.

سوماً: قضای الهی قلم او را به بیان ماهیت سیاسی اش گردش داده و دانسته یا ندانسته خواسته یا ناخواسته ضمن شرح آیة الکرسی و شرح سی و سه بیت قصیده عبدالباقی، مطالب را به رشته­ی تحریر درآورده که ماهیت سیاسی او را در نزد اهل فن آشکار می­سازد. یعنی اهل دانش با اندک تأملی در گفتار وی متوجه می­شوند که او دست­نشانده­ی اجانب بوده و دستورات آنان را اجرا می­کرده است. اینک برای اثبات این واقعیات بهتر است عین نوشته­های او را نقل کنیم و شرح و تفسیر آن را بر عهده­ی پژوهشگران و اهل فن بگذاریم.

...سپس مدعی میشود که از عالم بالا و آسمانها خبر دارد و در آنجا شهر ها، محله ها ،کوچه ها، خانه ها و مخلوقاتی هست ...

....ملاحظه کنید آیا میشود این مطالب را خواند و نخندید؟

خانه­ی 157 صاحبش زنی است که فرج ندارد، نامش «درهیل» است.

خانه­ی 182 صاحبش مردی است که دو صورت دارد نامش « بردها سرح » است.

خانه­ی 188 صاحبش مردی است که نصف انسان است، اسمش «سمایل » است.(مع الاسف نگفته نصف عمودی یا نصف افقی )

خانه­ی 192 صاحبش زنی است که مردها را به جانب خود می طلبد ...نامش «تبرهابیل » است.

خانه­ی 235 صاحبش مردی است که دو تا بدن دارد اسمش « یوزید » است .

خانه­ی 246 صاحبش یک ماهی بزرگ است که سر نیزه به دست گرفته است و اسمش «مهزیاقلا» است. (از کرامات چرس و بنگ و حشیش معلوم شد ماهی هم دست و پا دارد و...)

.....خانه­ی 291 صاحبش مردی است که چندین صورت به رنگهای مختلفی دارد. نامش «مالکشا ماهو شملموش » است .

خانه­ی 350 صاحبش مردی است که سد جسد مختلف دارد. نامش «ولیدیا» است.

و بالاخره کلمات نقطه: صبح ازل، باب، بها، حضیرة القدس و تمام اصطلاحات، اسامی که بعد از او بابی ها و بهائی ها به کار گرفتند را مرتب در کتابهای خود تکرار می­کند و به آیندگان خط می­دهد و بهائیان نیز گفته های او را مو به مو عمل می کنند.

یا اینکه با دیدن این مطالب باید گریست ...

اکنون که حرف های ... کاظم رشتی را خواندید و به اراجیف و خزعبلات وی لبخند زدید جا دارد لحظه ای به خود آیید و به حال اسلام عزیز بگریید. [2]

بابیت و بهاییت را این دو نفر یعنی شیخ احمد احسایی و ملاکاظم رشتی پایه گذاری کردند آنها بر بالای منبر خویش اعلام کردند که قائم موعود به زودی ظهور می­کند و همین روزها ظهور خویش را برملا خواهد ساخت.

چند نفری اظهار قائمیت کردند و برای فریب مردم قدم برداشتند. در بین این افراد سید علی محمد که اهل شیراز بود و با دایی اش که تاجر بود به اهواز رفته و در آنجا زندگی میکرد، از این بلوا و آشوب استفاده کرده و ادعای مهدویت نمود و بنیان این فرقه را بنا نهاد.

او خود را باب نامید و پیروان او را بابی می گفتند. پس از اظهار قائمیت، نبوت و الوهیت باب، 18  نفر به او گرویدند که باب آنها را "حروف حی" می نامید که با خود او 19 نفر می شدند و چون 18 به حروف ابجد حی می شود این افراد را حروف حی نامید (البته با بازی با اعداد ) مثل حواریون حضرت مسیح باب این افراد را به اندازۀ معصومین الهی درجه و مقام بخشید یکی از این افراد ملا حسین بشرویه ای بود که از سوی باب لقب باب الباب گرفت و یکی دیگر از این افراد زنی بود که توسط باب و بهاء لقب طاهره و قره العین گرفت. طاهره در جمع زیادی از آقایان یکباره بدون حجاب وارد شده و با این کار کشف حجاب را در بابیت یکی از تعالیم الهی خواند و از آن تاریخ به بعد در بابیت و بهائیت چیزی به اسم حجاب وجود ندارد. این 18 نفر افراد زیادی را به بابیت دعوت نمودند و عده ای را دور خود جمع کردند و در قلعۀ مابرشی جنگ هایی هم با مسلمانان پیش آوردند. باب با بازیچه گرفتن احساسات پیروانش آنها را به جنگ با ناصرالدین شاه د عوت کرد. جنگی به راه انداخت و عده­ی زیادی را به کشتن داد.

وقتی میگوییم بابیت و بهائیت دست نشاندۀ استعمار پیر هستند از این روست که شواهد و قرائن زیادی از جمله اعترافات «کینیاز دالگورکی» سفیر روسیه که مأمور ایجاد یک تفکر دینی و سیاسی و ایجاد یک فرقه در ایران بوده نشان میدهد که بابیت و بهائیت یک تفکر کاملاً سیاسی است که با توجه به موقعیت آن دوره از زمان تأسیس شده و دست روس و انگلیس در کار بوده چرا که برای تعلیم و تربیت باب و بهاء اقدامات شایان توجهی از سوی استعمارگران صورت گرفت که در ایران به عنوان پایگاه اصلی تشیع و عربستان به عنوان پایگاه اصلی اهل تسنن بین مسلمین تفرقه ایجاد کنند و با ساختن یک شخصیت کاذب به نام امام زمان هم مردم را سرگرم این مسائل کنند و هم کسی را که مردم صدها سال منتظر قیام او هستند تخریب نمایند و با ایجاد این فرقه در ایران توانستند با استفاده از ادبیات اهل تصوف و شیخی گری در آن برهه از زمان از سادگی و پاکدلی مردم استفاده کرده و بابیت را با قیام سید علی محمد به وجود آوردند که کم کم منجر به قیام میرزا حسینعلی نوری مازندرانی شد که یکی از شاگردان باب بود و او نیز بهائیت را با دادن لقب بهاء به خود به توصیه­ی کینیاز دالگورکی به وجود آورد.

من با اشاره­ی مختصری به نحوه­ی تفکر و عملکرد شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی خواستم خوانندگان را متوجه این مطلب نمایم که منشأ پیدایش این فرقه از چه اشخاصی صادر شده و چه مراحلی را طی کرده است تا به فرقه ای تبدیل شد که عده ای را در کام خود فرو برده و از سعادت اخروی بی بهره نمود.

پس متوجه شدیم که بابیت و بهائیت یک فرقه­ی دست ساز سیاسی است و باب و بهاء هم برای اجرای این برنامه  تعلیمات لازم را دیده بودند.

 



[1] «شرح حال» صفحه 24 کشکول حاج سید علی حسین یزدی میبدی صفحه 209 مشارالیه از تلامذه فاضل اردکانی و شیخ العراقین شیخ عبدالحسین تهرانی بوده است.

[2]اعترافات 2،اسناد اسلام ستیزی غرب،صص 559 تا 564

خواندن 740 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی