حقیقتجویی و حقپذیری به فطرت انسان برمیگردد و امری فطری است. قرآن همواره انسانها را به یافتن حق و طلب علم و به كار بستن عقل، دعوت میكند و از تقلید كوركورانه از پدران و نیاكان باز میدارد. خداوند میفرماید: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَینَا عَلَیهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ شَیئاً وَلاَ یهْتَدُونَ: [بقره/171] و چون به آنان گفته شود: پیروى كنید از آنچه خدا نازل كرده است، مىگویند نه، بلكه از چیزى كه پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروى مىكنیم. هر چند پدرانشان تعقل نمىكرده و به راه صواب نمىرفتهاند [باز هم در خور پیروى هستند]؟»
خداوند متعال حتی تقلید كوركورانه از گروههای اثرگذار جامعه را نیز بد میشمارد: «وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطعْنَا سادَتَنَا وَ كُبرَاءَنَا فَأَضلُّونَا السبِیلا: [احزاب/67] گفتند: پروردگارا، به راستی ما از بزرگان و سرورانمان فرمان بردیم، که آنان ما را از راه راست، دور ساختند.»
پس طبق آیات قرآن کریم، تقلید کورکورانه، کاری ناشایست است. حال اگر تقلید، کورکورانه و نامعقول نباشد، مثلا شخصی، انسان عاقلی را ببیند که فعلش، کردارش، بایدها و نبایدهایش عقلانی باشد، نباید از او پیروی و تقلید کند؟ آیا تقلید از نحوهی صحیح ورزش کردن یک ورزشکار متخصص، اشکال دارد و غیر عقلانی است؟ آیا مراجعه به عالِم متخصص در هر رشتهای و تقلید از راهنماییها و به کار بستن راهکارهایش، کاری نادرست است؟
عقل حکم میکند هر شخصی دربارهی اصول اعتقادات دینی تحقیق کند. اسلام نیز در تایید این مطلب، تقلید در اصول اعتقادی را ممنوع اعلام کرده است. چراکه اساساً دینداری انسان، وقتی ارزشمند است که همراه با تحقیق، جستجو و تعقل باشد. اما دربارهی مسائلی که جزو مبانی اعتقادی محسوب نمیشود، به افراد اجازه داده شده تا در صورتی که خود نمیخواهند یا نمیتوانند در فروع احکام دینی متخصص گردند، به عالِم متخصص دین رجوع کنند و از او راهنمایی بخواهند.
حتّی در بهائیت، با وجود این که تقلید، در ظاهر آیین بهایی به کلی نهی شده است، بهاییان، احکام و دستورات زیادی دارند که همه به ناچار باید از آن تقلید و تبعیت کنند. به عنوان نمونه میتوان به کتاب اقدس (مهمترین کتاب بهاییان)، و پس از آن کتاب «گنجینهی حدود و احکام» اشاره کرد که همهی بهاییان موظف به اطاعت از بایدها و نبایدهای احکام آن هستند.
حال در اینجا این سوال مطرح میشود که آیا عمل به احکام و دستورات اقدس، تقلید محسوب نمیشود؟ آیا اینکه عبدالبهاء، به بهاییان دستور داده تا در صورت وجود ابهام و اشکالی در احکام، به تصمیم اتخاذ شده توسط بیتالعدل، گردن نهند،[2] تقلید به حساب نمیآید؟
معمولا بهائیان در پاسخ به این سوال میگویند منظور از ترک تقالید در این تعلیم، تقلید در کارهای ناپسند است، نه هرگونه تقلیدی! در پاسخ به این دسته، خاطرنشان میکنیم:
اولاً: در هیچ کجای این تعلیم تبصرهای مبنی بر تفکیک کار پسندیده و ناپسند مشاهده نمیشود تا چنین ادعایی را ثابت کند. اتفاقا شواهد نشان میدهد منظور از این تعلیم، تقلید در جمیع امور است.
ثانیاً: اگر چنین باشد، دیگر فخرفروشی معنی نمیدهد. ناپسندی تقلید کورکورانه را نه تنها تمامی ادیان و مکاتب نادرست میدانند، بلکه تمامی عُقَلا نیز بر آن واقف و مُصِر هستند. پس این تعلیم نمیتواند ابداع جدیدی شمرده شود.
بهاییان در پاسخ میگویند درست است که همهی ادیان تقلید کورکورانه را نکوهش میکنند، ولی مهم این است که به این تعلیم عمل شود؛ وگرنه در اقوال که جمیع مللِ عالَم کاملاند.[3]
در پایان این سوال مطرح میشود، آیا اینکه سران بهایی امر کردهاند کور شو، کر شو،[4] گوش از استماع اقوال منتقد ببند،[5] مؤید عمل به این تعلیم است؟ آیا اینکه هیچ یک از بهائیان، حق ندارد به نتیجهای جز آنچه بیت العدل میگوید برسد و اجازهی تخلف از دستورات بالادستی را ندارد،[6] نشانهی تحرّی حقیقت است؟
پینوشت:
[1]. برای مطالعه بیشتر بنگرید به مقالهی: عدم ابداع آموزهی «تحرّی حقیقت» در بهائیت
[2]. «امور ملت معلق است به رجال بیت عدل الاهی ... بر كل اطاعت لازم. امور سیاسیهی كل راجع است به بیت عدل و عبادات بما انزل الله فی الكتاب»: بهاءالله، اشراقات و چند لوح دیگر، نسخه الکترونیکی، ص 79.
[3]. «جمیع ملل عالم از حیثیت اقوال كامل اند...»: عبدالبهاء، خطابات، مصر: فرجالله زکی الکردی، 1921 م، ج 1، صص 127و 128 .
[4]. «کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو ...»: بهاءالله، ادعیه حضرت محبوب، بیجا: بینا، بیتا، صص 427 و 428.
[5]. «باید نفوس خود را از جمیع شئونات عرضیه پاك و مقدس نمایند. یعنی گوش را از استماع اقوال ...»: بهاءالله، ایقان، هوفمایم آلمان: موسسهی ملی مطبوعات بهائی آلمان، 1377 ش، صص 1 و 2.
[6]. «به محض اینكه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند ...»: عبدالبهاء، الواح وصایا، بیجا: بینا، بیتا، ص13.