علت رويگردانى بسيارى بهائيان از بهائيت و بازگشت آنان به اسلام چيست؟
آيين بهائيت از ابتداى پيدايش خويش، به دليل بشرى بودن، فقدان پشتوانه مستحكم وحيانى و عقلى، وجود نارسائىها، اشكالات اساسى و تناقضات متعدد در آموزهها و منابع آن از يكسو و مسائلى از قبيل اختلافات و نزاعهاى طولانى ميان رهبران خويش، رياكارى و تظاهر، دغلكارى، فريبكارى و مفاسد اخلاقى رهبران اين فرقه، پيوند تنگاتنگ با استعمارگران، خيانت به ملت ايران و جهان اسلام، تبعيض و تحقير ايرانيان و...، همواره پيروان خويش - كه در ابتدا فريب شعارهاى ظاهرى آن را خورده و جذب آن شده بودند - را با شك و ترديد و در نهايت رويگردانى و بازگشت به دين مبين اسلام به عنوان آخرين و كاملترين دين الهى مواجه نموده است.
به اعتراف وقايعنگاران بابى، در اجتماع «بدشت»، به محض اين كه سخن از نسخ شريعت اسلام و اعلام دين جديد بهائيت! رفت و قرّةالعين «بدون حجاب، با آرايش و زينت» به مجلس وارد شد و حاضران را مخاطب ساخت كه امروز «روزى است كه قيود تقاليد سابقه شكسته شد»تاريخ نبيل زرندى، ص 271 - 273.
.
برخى از بابيان به شدّت از اين فرقه روى گرداندند. ر.ك: كشف الحيل، عبدالحسين آيتى، ج 1، ص 130؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 18.
همچنين يكى از نجات يافتهگان از فرقه ضاله بهائيت «سؤالات زياد، مجهولات و تناقضات» را علت عمده بيزارى از بهائيت دانسته و مىگويد: «فقط سفسطه مىكنند و كسى كه باهوش باشد كاملاً آن را متوجه مىشود. من از تناقضات فرار كردم. همه چيز تناقض داشت و در جواب اين تناقضات هم فقط سفسطه مىكنند. من گاهى با دوستانم صحبت مىكردم و در جواب سؤال آنها كه مىگفتند جواب سؤالم را نگرفتم و مىگفتم كه چرا سؤال نمىكنيد كه آنها مىگفتند كه سؤال مىكنيم ولى اينها جواب آن را نمىدانند» گفتگو با مهناز رئوفى، نجاتيافته فرقه ضاله بهائيت، پايگاه شيعه آنلاين..
در ادامه جهت تبيين موضوع فوق به بررسى دلايل رويگردانى تعدادى از مهمترين نجات يافتهگان از اين فرقه ضاله پردازيم:
نجاتيافتهگان
آقا جمال بروجردى
پس از واقعه اجتماع «بدشت» نيز شاهد رويگردانى بسيارى از مبلغين و نزديكان رهبران بهائى مىباشيم كه بدنبال آگاهى و كشف حقيقت، خود را از اين فرقه ضاله نجات دادهاند.
به عنوان نمونه؛ يكى از افراد، آقا جمال بروجردى، دانشمندى است كه در زمان بهاء به اين دين گرويد و در راه بهائيت جانفشانى نمود تا آنجا كه از طرف بهاء به لقب «اسم اللَّه» - كه مهمترين القاب اين فرقه است - معروف گشت. اما پس از بهاء كه بين پسرانش بر سر وصايت و وراثت درگيرى روى داد، ضمن اعراض از اين تشكيلات، مىگويد: «شگفتا ما مردم جهان را به دوستى و يگانگى مىخوانيم چرا بايد اين دو نفر كه يكى پس از ديگرى جانشين بهاء هستند با يكديگر اينگونه باشند و دوگانگى كنند؟» به نقل از: خاطرات و زندگى صبحى، سيدهادى خسروشاهى، فصلنامه مطالعات تاريخى، ش17..
اساساً تناقضات رفتارى و اختلافات و نزاعهاى داخلى سران بهائيت كه مبين نفاق و قدرت طلبى رهبران اين فرقه است، يكى از دلايل بدبينى صاحب نظران و رويگردانى پيروان آن مىباشد.
چنانكه ادوارد براون از متخصصان فرقه بابيت و بهائيت كه با تصحيح و مقدمه نويسى براى كتاب معروف «نقطه الكاف» اين كتاب اثر ميرزا جانى كاشانى شاگرد علىمحمد باب است كه دربردارنده تاريخ ظهور باب و وقايع هشت سال اول تاريخ بابيه مىباشد و با مقدمهاى كه ادوارد براون بر آن نوشته و به ارزش و اهميت آن افزوده، از آثار مهم تاريخى، درباره بابيت و بهائيت به شمار مىآيد. در واقع، اين كتاب، تا حد زيادى از شيادى و حيلهگرى ميرزا حسينعلى (بهاءاللَّه) پرده برمىدارد. (ر.ك: مستشرقان و مهدويت، سيدرضى موسوى گيلانى، مجله انتظار، ش 18، ص 229). پرده از حيلهگرى و دسيسههاى فرقه بهائيت و پيروان اين فرقه برداشت، از خونريزى و كينه ميان پيروان بهائيت، احساس ناراحتى مىكند و اين را مخالف رحمت و شفقت اديان مىشمارد: «اين تفرقه آخرى و حقد و حسد و جنگ و جدالى كه از آن ناشى شد، راستى اين است كه اثر خيلى بدى در ذهن اين بنده پديد آورد... در مقابل اين همه نصوص الهى از قبيل «عاشروا مع الاديان بالروح و الريحان» و «همه بار يك داريد و برگ يك شاخسار» و نحو ذلك، ايشان با اعضاى خانواده خودشان با اين درجه تلخى و عداوت رفتار مىكنند؟» ر.ك: مستشرقان و مهدويت، سيد رضى موسوى گيلانى، مجله انتظار، ش 18، ص 229..
فضل اللَّه صبحى مهتدى
وى نيز يكى از مبلغان برجسته بهائى بود كه كه در مهد بهائيت تولد و پرورش يافته و در خاندانى كه از قدماى احباء محسوب و خويشاوندى با بهاءاللَّه داشت رشد كرده بود. سالهاى طولانى محرم اسرار و منشى مخصوص عبدالبهاء بود و از اين رو بهائيان او را «كاتب وحى» مىناميدند. اما پس از كشف واقعيات مربوط به فرقه بهائيت و رهبران آن كه خود از نزديك شاهد عينى آن بوده، از آن فرقه جدا گرديد، اسلام آورد و به نشر انديشه انسان دوستانه و اخلاق اسلامى و بيان حقايق بهائىگرى پرداخت.
او شرح زندگى خود را در كتاب «خاطرات صبحى» خاطرات فضلاللَّه مهتدى صبحى، فضلاللَّه مهتدى صبحى، تهران: نشر علم، 1384. و «پيام پدر» پيام پدر، فضل اللَّه مهتدى (صبحى) تهران: اميركبير. به تفصيل نوشته است و ضمن بيان خاطرات خويش، واقعياتى از قبيل؛ تناقضات آشكار، انحرافات اخلاقى رياكارى و تظاهر، ارتباط با بيگانگان، بدعت گزارى، تبعيض و تحقير ايرانيان، تاراج ميراث فرهنگى، سوءاستفاده از باورهاى عاميانه، مظلومنمايى و شانتاژهاى ماهرانه بهائيان را با ذكر نمونههاى متعدد بيان مىدارد و دلايل و براهين عقلى و نقلى خود را براى رويگردانى از بهائيت را به خوبى شرح مىدهد.
صبحى در كتاب اول خود توجه ويژهاى به مباحث بنيادى و اعتقادى دارد كه در تاريخچه پيدايش بهائيت و معتقدات بهائيان و چه در مبانى اعتقادى اسلامى، به تبيين و تشريح حقايق پرداخته است و شاخصههاى اعتقادى اسلامى را به عنوان رهايىبخش انسان و برترين مبانى دينى به خواننده خاطرات عرضه مىدارد، تا خوانندگانى كه بهائى بوده، از اين رهگذر پى به بىبنيانى خود ببرند و با عقايد مستحكم اسلام آشنا گردند.
صبحى در كتاب پيام پدر به معرفى برخى از مبلغان چيره دست بهائى مىپردازد كه وقتى دغلكارى و فريبكارى رهبران اين فرقه را ديدند، به دامن اسلام بازگشتند. ر.ك: حقيقت بهائىگرى در خاطرات صبحى مهتدى، سيد هادى خسرو شاهى، خبرگزارى جمهورى اسلامى، 2/8/1387.
عبدالحسين آيتى
علاوه بر صبحى عبدالحسين آيتى (ملقب به آواره) از مبلغين و بزرگان بهائيت است كه با رويگردانى از بهائيت به دامن دين اسلام بازگشته، آثارى از قبيل «كشف الحيل» را در زمينه آشكارسازى ماهيت اين فرقه مىنگارد. كشف الحيل، پيشين.
پس از او ميرزا حسن نيكو نيز از اين دسته از مبلغين بهائى است كه با بازگشت از اين فرقه، پيرو راستين كيش مسلمانى مىگردد و آثارى از قبيل «فلسفه نيكو» در ردّ اين فرقه ضاله مىنگارد. فلسفه نيكو، حسن نيكو، نشر مؤسسه مطبوعاتى فراهانى.
به علاوه بهائيان مشهور ديگرى نظير شيخ احمد ميلانى، ميرزا صالح اقتصاد مراغهاى و بسيارى ديگر از جمله تائبين از بهائيت و افشاكننده آن مىباشند كه علىرغم تهديدات، فشارها و مشكلات بسيار شديدى كه تشكيلات بهائيت براى خروج آنان از اين فرقه اعمال كرده بود، از اين فرقه بيزارى جسته و به افشاى ماهيت آن پرداختند.
مهناز رئوفى
مهناز رئوفى يكى ديگر از نجات يافته گان از بهائيت است كه تلاش نموده با نگارش كتابهايى نظير «سايه شوم»، «مسلخ عشق» و «فريب» كتاب «فريب» اثر جديدى است كه با شيوهاى روايى، هنرمندانه داستان واقعى زندگى زن جوانى رابه تصوير مىكشاند كه بر اثر غفلت و عدم شناخت، ناآگاهانه با افراد تشكيلاتى و مافيايى فرقه به حشر و نشر پرداخته، و در مدت كوتاهى خود و خانوادهاش، همگى در دام فرقه سراسر فريب بهائيت غلطيده و مسير و ماهيت زندگيشان دستخوش اتفاقتى ناگوار مىگردد. آلودگى و پليدى غير قابل تصور رهبران و سران اين فرقه ضاله از موضوعات مهمى است كه به خوبى مورد دقت نظر و توجه نويسنده قرار گرفته و بدان پرداخته شده است. ارزشها و ضد ارزشها در بهائيت، تعاليم استثمارى اين فرقه، ساختار تماميت خواه تشكيلات بهائيان، فساد مالى، بىبند و بارى و هرزگى قابل تامل تشكيلات بهائى از جمله مواردى است كه نويسنده در روايت ماجرا بدان اشاره مىكند. (ر.ك: فريب، مهناز رئوفى، تهران: انتشارات مؤسسه كيهان، 1387).، و بيان داستان واقعى زندگى خويش نقاب از چهره واقعى بهائيت بردارد.
وى در بيان دلايل رويگردانى خويش از بهائيت و بازگشت به دين مبين اسلام چنين نگارد:
«كتابهايى كه مطالعه كردم يكى كشفالحيل آقاى عبدالحسين آيتى ملقب به آواره بود و ديگرى خاطرات صبحى نوشته آقاى فضلاللَّه مهتدى ملقب به صبحى... كه از پيروان سر سخت بهاء و عبدالبهاء محسوب مىشدند، آنها از نزديكان مورد اعتماد بهاء و عبدالبهاء بودند و به اصطلاح كاتب وحى آنها و از بهترين ياران و مبلغان بهائيت بودند... آنان به تمام احكام و دستورات و به تمام زير و بم بهائيت آشنائى داشتند و شاهد تمام فعاليتهاى سياسى مذهبى و تمام رفتارهاى اجتماعى، شخصى و خانوادگى اين حضرات بودند... اما كم كم متوجه بطالت بهائيت و دروغگوئى و پوچى بهاء و عبدالبهاء گشته و به اسلام برگشته بودند، تجربيات و همه اطلاعات و مشاهدات خود را به وسيله اين كتابها به اطلاع مردم رسانده بودند. معلومات اين دو شخص بزرگوار به حدى بود كه كتابهاى بزرگان بهائى را صفحه به صفحه و سطر به سطر مورد سؤال قرار داده و به همه آنها پاسخ داده و به نقد بهائيت پرداخته بودند و طورى به اثبات بطالت اين دين ساختگى برآمده بودند كه جاى هيچ شك و شبههاى براى خواننده باقى نمىماند كه بهائيت كذب محض است و اسلام آخرين و كاملترين دين آمده از سوى خداست. آنها كه لحظه به لحظه خود را در كنار بهاء و عبدالبهاء گذراندند مسائلى از اين دو شخص كه مدعى بودند از جانب خدا آمدهاند ديده بودند كه موجبات خنده و در عين حال تنفر هر خوانندهاى را فراهم مىكرد و هيچكدام از ادعاهاى اين آقايان بدون ارائه سند و مدرك نبود.
صبحى اثبات كرده بود كه عبدالبهاء كه فرياد بر مىآورد و دخالت در سياست را ممنوع مىكند خودش با چنين الواحى كه محرمانه بود و براى سلاطين عالم مىنوشت زمان مناسب حمله به ايران را به انگليس گزارش كرده و به آنها خط و مشى داده و توصيههاى لازم را كرده بود و آيتى شخصيت بهاء را كه براى ما بهائيان (نعوذبالله) به اندازه خدا بلند مرتبه بود با نوشتن حقايقى از زندگيش كوچك و پست و بىارزش كرده بود مثلاً در كتابش عكسى از بهاء به چاپ رسانده بود كه در حمام به صورت عريان انداخته و به اين وسيله خواسته بود به همه ثابت كند كه او پيامبر است چرا كه در بدنش اصلاً موئى وجود ندارد و برادرش كه پشمالو است پيامبر نيست!! و اين موضوع را به وسيله يك لوح كه خود بهاء در آن به اين مسئله اشاره كرده بود به اثبات رسانده بود. اين آقايان به مسائل ضداخلاقى و دروغبافىها و بد كارىهاى بهاء و شوقى افندى اشاره كرده و اظهار پشيمانى از بهائى بود نشان كرده بودند» سايه شوم (خاطرات يك نجات يافته از بهائيت)، مهناز رئوفى، تهران: كيهان، 1385، صص 269 -271..
بازگشت به اسلام
اين نجات يافته از فرقه ضاله بهائيت در جهت دعوت ساير بهائيان به اسلام مىنويسد: «... در اسلام نشانى از بىعفتى و بىعصمتى نيست، اگر مسلمان واقعى باشيم و اگر مثل بعضى از مسلمان نماها كه نام اسلام را يدك مىكشند و در واقع غرب زده و گمراهند نباشيم مىتوانيم زندگى سالمى داشته باشيم كه دور از هر ناپاكى و آلودگى باشد. مىتوانيم خوشبخت شويم و خودمان تصميمگيرنده مسائل بزرگ زندگيمان باشيم. مىتوانيم از چنبره زورگوئى تشكيلات رها شده و آزاد زندگى كنيم مىتوانيم به هويت واقعى خود پى برده و پوچ و هدف نباشيم. اسلام به ما عزت مىدهد. اسلام ما را به حقيقت مىرساند. ما با اسلام به خدا مىرسيم چرا كه اين تنها راه رسيدن به خداست» همان، ص 273..
همچنين حسين فلاح يكى ديگر از نجاتيافتهگان از فرقه بهائيت در اين زمينه مىگويد: «مسلمان شدن من چند دليل داشت، اول اين كه بسيارى از دوستان من مسلمان بودند من هم دوست داشتم مثل آنها آزاد باشم. نه اين كه در چنبره و حصار تشكيلات بهائيت باشم. در دوران انقلاب من حدودا يازده، دوازده ساله بودم بعد از آن هم كه جنگ پيش آمد مسلمانان را مىديدم كه چطور خالصانه به دين، ملت و وطن خود عشق مىورزند. من هم دوست داشتم مثل آنها باشم، دوم اين كه سؤالات زيادى در ذهنم نسبت به بهائيت وجود داشت، افكار و عقايد مسلمانان با عقايد ما خيلى فرق داشت. رفتار مسلمانها خيلى بهتر و آزادانهتر از ما بود. گرچه طبق تعاليم فرقهاى، ما خود را برتر از آنها مىدانستيم. با اين وجود سؤالاتى برايم پيش مىآمد! لذا از مسئولانمان يعنى همان كسانى كه جزء محفل (خادمين) بودند، مىپرسيدم. عكسالعمل آنها در مقابل سؤالات جزيى من تند و پرخاشگرانه بود... همين سؤالات مرا بيشتر تشويق مىكرد كه تحقيقات خود را دنبال كنم و عاقبت به همراه همسر سابقم پس از تحقيقات و مطالعات زياد، پى به بطالت و ساختگى بودن بهائيت برديم و مسلمان شديم» خاطرات حسين فلاح، ويژهنامه ايام 29. لازم به ذكر است جهت پرهيز از اطاله كلام از بررسى ساير افرادى كه از بهائيت به دين مبين اسلام بازگشتهاند، خوددارى مىنماييم؛ (به عنوان نمونه ر.ك: چرا از بهائيت برگشتم؟، مسيحاللَّه رحمانى (رئيس سابق بهائيان بشرويه)، نشر راه نيكان، 1386) كه به چگونگى پى بردن او به بطلان بهائيت و دلايل روىآوردن وى به دين اسلام پرداختهاست، مراجعه نمائيد..
و بالاخره در كنار دلايل فوق، پيروزى انقلاب اسلامى ايران و موج بيدارى اسلامى در جهان يكى از مهمترين عواملى است كه باعث آگاهى و رويگردانى بسيارى بهائيان از بهائيت شده و زمينه بازگشت آنان را به دين مبين اسلام فراهم نمود.