الوهيت و چگونگي اعتقاد به خدا در بهائيت
هر انساني بر اساس فطرت و وجدان پاك خود مي يابد كه خودش مخلوق است و آفريدگار او
هيچ شباهت و سنخيتي با او ندارد. پيامبران الهي نيز همنوا با اين نداي فطري و براي
تكميل معارف الهي بشر همواره اساس دعوت خويش را بر مبناي توحيد و پرستش خداي يگانه
قرار داده اند. به عبارت ديگر اصل بنيادين لا اله الا الله پايه همه اديان الهي
است. مبارزه با شرك و بت پرستي به هر شكلي و دعوت به سوي بندگي و عبوديت خالق جهان
سرلوحه رسالت همه پيامبران الهي بوده است. اولين كلامي كه از سوي پيامبر گرامي
اسلام براي دعوت مردم اعلام شد اين عبارت بود:
قُولُوا لا اِلهَ اِلا اللهَ تُفلِحلوا
بگوييد هيچ معبودي جز خداي يگانه وجود ندارد تا رستگار شويد
تمامي اعمال عبادي و احكام از جمله نماز، روزه ، حج ، جهاد ، خمس ، زكات و ....
برنامه هاي اجتماعي و خانوادگي در اسلام نيز بايد بر محور توحيد و تقرب به خداي
يگانه باشد. در سوره هود آيات 25 ، 50 ، 61 ، و 84 خداوند ياد آوري مي كند كه
پنامبران الهي همچون نوح، هود، صالح و شعيب در اولين دعوت خويش مردم را به پرستش و
بندگي خداي يگانه فرا مي خواندند. در سوره انبياء آيه 25 اين اصل كلي به صورت يك
بيانيه توحيدي چنين اعلام مي گردد:
وَ ما اََرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْه اَنَّهُ لا
إِلهَ إِلاّ اََنَا فَاعْبُدُونِ
ما پيش از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر آن كه به او وحي كرديم كه معبودي جز من
نيست، پس مرا پرستش كنيد.آيا پيامبران اجازه داشته اند كه مردم را به سوي عبادت و
بندگي خود دعوت نمايند؟ خداوند در قرآن كريم به شدت اين موضوع را محكوم مي كند و در
آيه 29 سوره انبياء مي فرمايد:
وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي اِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهِ جَهَنَّمَ
كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمين
و هركس از آن ها (پيامبران) بگويد من معبودي جز خدا هستم، كيفر او را جهنم قرار مي
دهيم و ستمگران را اين گونه كيفر خواهيم داد.
توحيد و الوهيت در بهائيت
بهاييان در مرحله تبليغ بهاييت چنان سخن مي گويند كه موافق طبع و فطرت همه انسان
هاي حق جو باشد لذا ادعا مي كنند كه به خداي يگانه ايمان دارند و او را مي پرستند.
ولي غافل از اينكه حقيقت يك كيش و آيين را نه در جزوات تبليغي بلكه بايد در گفتارها
و نوشته هاي رهبران و بنيان گذاران آن جستجو نمود.
ادعاي خدايي توسط رهبران بهايي
بر خلاف فطرت خداشناس بشر و همچنين تعاليم توحيدي تمام كتب آسماني و خصوصا قرآن
كريم، و همچنين برخلاف تبليغات ظاهري مبلغان اين فرقه، رهبران بهايي در بين ادعاهاي
گوناگون خود، مدعي مقام خدايي نيز بوده اند كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي
شود:
ادعاي خدايي ميرزا علي محمد باب: 1. باب در صفحه 5 لوح هيكل الدين- ضميمه بيان
عربي- چنين مي گويد: اِنَّ علي قبل نَبيل ذاتُ اللهِ و كَينونيَّتِهِ يعني: بدرستي
كه علي قبل نبيل (علي محمد باب) ذات خدا و جوهر هستي اوست.(اين مطلب در جلد اول
كتاب رحيق مختوم صفحه 391 نيز نقل شده است.) 2. ميرزا حسينعلي بهاء نيز در پاسخ
مخالفين مقام خدايي باب مي گويد: همه اهل آسمان ها و زمين بدانند كه ما با تمام
وجود فرياد مي زنيم كه باب همان «رب الاعلي» و «رب الامم» مي باشد. ( كتاب بديع
نوشته ميرزا حسينعلي بهاء صفحه 43و 44)
ادعاهاي خدايي ميرزا حسينعلي بهاء
ايشان معتقد است كه از بدو تولد اساساً خدا به دنيا آمده است! البته خدايي كه نه مي
زايد و نه زاييده شده است!! و البته لازم است پيروان او تولد اين خدا را گرامي
دارند! جناب بهاء در لوح مخصوصي كه به مناسبت تولد خود صادر كرده چنين مي گويد:
فًيا حًبًّذا مِن هذا الفجر الًّذي .... فيه وُلِدَ مًن لَم يًلِد و لم يولًد،
يعني: چه خوش است اين بامداد ....كه در آن كسي به دنيا آمده كه كه نه زاييده و نه
زاده شده است!!! ( كتاب ايام تسعه تأليف اشراق خاوري صفحه 50)
زنداني شدن خالق جهان !
به دنبال اختلافات ميرزا حسينعلي با برادرش يحيي صبح ازل بر سر جانشيني باب، پيروان
اين دو نفر آشوب هايي را در بغداد بوجود آوردند. در نتيجه ميرزا حسينعلي بهاء توسط
حكومت عثماني به اسلامبول و از آن جا به ادرنه و سرانجام به عكا تبعيد شده و در آن
جا زنداني شد. در اين زندان جناب بهاء پيام مهمي را خطاب به جهانيان صادر مي كند و
مي گويد: اِنَّ الَّذي خَلَقَ العالَمَ لِنَفسِهِ قَد حُبِسَ في اَخرَبِ الدِّيارِ
بِمَا اكتَسَبَت اَيدِي الغافِلين يعني: كسي كه جهان را براي خودش خلق كرده بخاطر
اعمال غافلين در بدترين مكان زنداني شده است! ( كتاب لوح ابن الذئب صفحه 42و الواح
نازله خطاب به ملوك و رؤساي ارض صفحه 115)
پيام ديگري از خداي زنداني
!
براي اينكه كسي در زنداني شدن خدا ترديد پيدا نكند، جناب بهاء براي جلب توجه
جهانيان به مظلوميت اين خداي دربند، پيام ديگري را صادر مي كند:
اَنِ استَمِع ما يُوحي مِن شَطرِ البَلاءِ .....اَنَّهُ لا اِلهَ الّا اَنَا
المَسجُونُ الفَريد، ترجمه: بشنو آن چه كه وحي مي شود از محل بلا بر سرزمين رنج و
سختي ( زندان عكا)اينكه هيچ معبودي نيست جز من زنداني تنها !! (كتاب مبين يا جلد
اول آثار قلم اعلي لوح شماره 39 صفحه 229)
ميرزا حسينعلي براي اينكه كسي در خدا بودن او شك و ترديد نكند با تأكيد و قاطعيت
تمام مي گويد: قُل لا يُرى فى هَيكلي اِلّا هَيكلُ اللّهِ وَ لا فى جَمالي اِلّا
جَمالُه وَ لا فى كَينُونَتى اِلّا كَينُونَته وَ لا فى ذاتى اِلّا ذاته و لا فى
حَرَكتى اِلّا حَرَكَتُه وَ لا فى سُكُونى اِلّا سُكُونُه و لا فى قَلَمى اِلّا
قَلَمُه .... قُل لَم يَكُن فى نَفسى اِلّا الحَقُّ وَ لا يُرى فى ذاتى اِلّا
اللّهُ.... ترجمه: بگو در هيكل من بجز هيكل خدا و در جمال من بجز جمال او و در وجود
من بجز وجود او و در ذات من بجز ذات او و در حركت من بجز حركت او و در سكون من بجز
سكون او و در قلم من بجز قلم او ديده نمي شود ....بگو در نفس من بجز حق وجود نداشته
و در ذات من غير از الله چيزي ديده نمي شود! ( كتاب مبين يا آثار قلم اعلي جلد يك ص
13و14و همچنين آثار قلم اعلي جلد 2 ص 589)
جناب احمد يزداني(مبلغ معروف بهايي)، القاب ميرزا حسينعلي بهاء را اينچنين بيان مي
كند: مظهر نفس الله، اسم اعظم، قيوم الارض و السماء، مالك الوجود، مبعث الرسل، مكلم
الطور ...و مالك يوم الدين(نظر اجمالي به ديانت بهايي چاپ دوم ص 74)
تاييد و تثبيت ادّعاي خدايي ميرزا حسينعلي توسط دومين رهبر بهاييت
عباس عبدالبهاء از قول پدرش مي گويد كه او نه تنها خدا بوده بلكه ديگر خدايان !!
نيز از ترشح فرمان او به مقام خدايي رسيده اند: و جمال مبارك در قصيده ورقائيه
ميفرمايد: كُلّ الاُلوهِ مِن رَشحِ اَمري تَاَلَّهت
وَ كُلُّ الرُّبُوبِ مِن طَفحِ حُكمي تَرَبَّت ترجمه: همه خدايان از ريزش فرمان من
به خدايي رسيدند و همه پروردگاران از ظرف حكم من به مقام ربوبيت نائل شدند! ( كتاب
مكاتيب جلد 2 صفحه 254-255)
همين جناب عبدالبهاء در جاي ديگر تأكيد مي كند كه مقام خدايي باب و بهاء هيچ تفسير
و تأويلي نمي پذيرد: اي مقبل الي الله و اي منقطع الي الله ، مقام مظاهر قبل نبوت
كبري بوده و مقام حضرت اعلي (باب) الوهيت شهودي و مقام جمال اقدس اقدم(بهاء) هويت
ذات احديت وجودي ...... و هيچ تفسير و تأويل ندارد ( كتاب صدر الصدور نوشته نصر
الله رستگار ص 207)
قرار دادن يك بشر به عنوان قبله عبادت در بهاييت
جناب بهاء براي اينكه همه يقين پيدا كنند كه مقام او بدون هيچ شكي همان مقام خدايي
است در باره «قبله» حكمي صادر مي كند: بدرستي كه قبله همان « من يظهر الله » است
هرجا او تغيير مكان داد شما هم تغيير مكان بدهيد تا اينكه او استقرار يابد.(اقدس
آيه 137)
از نظر بهاييان ، ميرزا حسينعلي بهاء همان من يظهرالله است. سؤالي كه مطرح مي شود
اين است كه در هنگام زنده بودن بهاء كه ايشان در مكانهاي مختلف رفت و آمد داشته
چگونه بهاييان از نقاط مختلف عالم بايد محل ايشان را تشخيص داده و به سوي او نماز
مي خواندند!؟ درجاي ديگر براي ابهام زدايي از حكم قبله دستور مي دهد كه بهاييان در
هنگام زنده بودنش به سوي او و پس از مرگش نيز به سوي قبر او نماز بخوانند: هرگاه
اراده نماز خواندن كرديد صورت خود را به جانب من بگردانيد و پس از غروب خورشيد
زندگيم به سوي آرامگاهم توجه كرده و نماز بخوانيد! (ترجمه عبارات از كتاب اقدس آيات
14و 15 و همچنين كتاب دروس الديانه درس
19)
و متأسفانه پيروان او هم اين مقام را پذيرفته و چنين معتقد شدند كه: قبله ما
بهاييان روضه مباركه عكا است كه در وقت نماز خواندن قلباً بايد متوجه به جمال قدم و
اسم اعظم (بهاءالله) باشيم زيرا مناجات و راز و نياز ما با اوست و شنونده اي جز او
نيست و اجابت كننده غير او نه!! (دروس الديانه درس 19)
بد نيست در اين جا با يكي از مناجات هايي كه خطاب به اين نوع خدا خوانده مي شود نيز
آشنا شويم: َاللّهُمَّ اِنّي اَسئَلُكَ بِشَعَراتِك الَّتي يَتَحرَّكُ عَلي
صَفَحاتِ الوَجه ترجمه: خدايا تو را به موهايي كه در صورتت مي جنبند سوگند مي
دهم..!!(ادعيه محبوب صفحه 123)
خاتمه:
مدارك ياد شده نمونه هاي بارزي از تفكرات شرك آلود و كفر آميز رهبران بهاببت و
بهائيت است كه بدون هيچ تفسير و تأويلي، تضاد آنها با فطرت خداجوي بشر و همچنين عدم
تطابق آن ها با عقل و منطق صحيح پيامبران الهي و انسان هاي الهي، كاملا واضح و
آشكار مي باشد.