×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

دوستان «انگلو- صهیون» عباس افندی

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 دوستان «انگلو- صهیون» عباس افندی

 پس از اشغال نظامی فلسطین توسط ارتش انگلیس، و قیمومت بریتانیا بر آن دیار زخم خورده، دو عنصر استعمارگر و صهیونیست در کادر حکومت انگلیسی فلسطین ظاهر شدند که با عباس افندی و خانواده ی وی نیز پیوندی وثیق بهم زدند: سرهربرت ساموئل و سر رونالد استورز.

در زیر نگاهی داریم به پیشینه و مواضع سیاسی- استعماری آن دو، و روابطشان با عبدالبهاء.

1. سرهربرت ساموئل
سرهربت ساموئل در پی واگذاری قیمومیت فلسطین از سوی شورای عالی متفقین به دولت بریتانیا، در 30 ژوئن 1920 به عنوان نخستین کمیسر عالی فلسطین در این سرزمین مستقر شد. به نوشته ی استاد شهبازی(1): وی از اندیشمندان و فعالان برجسته و نامدار صهیونیسم بود و به خانواده ی معروف ساموئل- مونتاگ تعلق داشت. (2) در دوران پنج ساله ی حکومت مقتدرانه «شاه ساموئل»(3) در فلسطین، دوستی و همکاری نزدیکی میان او و عباس افندی وجود داشت؛ و در اوایل حکومت وی در فلسطین بود که دربار بریتانیا عنوان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا»(4) را به عباس افندی اعطا کرد. 
اعطای این نشان به پاس قدردانی از خدمت بهائیان در دوران جنگ بود. (5)

این پژوهشگر ایرانی می افزاید: خاندان ساموئل در کودتای 1299 ایران نقش فعالانه داشت. طبق پژوهش نگارنده، کودتای 1299 و صعود رضاخان و سرانجام تأسیس سلطنت پهلوی در ایران اصولاً بر طبق طرحی بود که شبکه ی متنفذ زرسالاران یهودی بریتانیا به کمک سازمان اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران، در زمان فرمانفرمایی سرروفوس اسحاق یهودی ( لرد ریدینگ) در هند، تحقق بخشیدند.

روحیه ی ربانی ( ماکسول)، همسر امریکایی شوقی ربانی، می نویسد: « موقعی که سرهربرت ساموئل از کار کناره گرفت، [شوقی افندی، جانشین عباس افندی] نامه ای مملو از عواطف ودیه [دوستانه] برای او مرقوم و ارسال فرمودند که هر جمله ای از آن حلقه محکمی گردید در سلسله روابط حسنه بین مرکز امر و حکومت این کشور.

در این نامه از مساعدتهای عالیه ونیات حسنه بین مرکز امر و حکومت این کشور. دراین نامه از مساعدتهای عالیه و نیات حسنه آن شخص محترم اظهار قدردانی می فرمایند و گوشزد می نمایند که ایشان در مواقع مواجه شدن با مسائل و غوامض مربوط به دیانت بهائی همه گاه جانب عدل و شرافت را می گرفتند که بهائیان جهان در هر وقت و هر مکان از این ملاحظات دقیقه با نهایت قدردانی یاد می کنند ... ایشان [ساموئل] در جواب این نامه مرقوم داشتند که: «در مدت پنج سال زمامداری این کشور بی نهایت از اینکه با بهائیت تماس داشتند مسرور و دائماً از حسن نظر آنان و نیات حسنه شان نسبت به طرز اداره امور ممنون بودند. »(6)

یپش از این، در فصل «حمایت بریتانیا ادامه دارد»، از روابط ساموئل با عباس افندی، و حضور وی و دستیارانش با تشریفات تمام در تشییع جنازه ی عباس سخن گفتیم و ادامه این مقال نیز، در فصل مربوط به روابط عباس افندی و ژنرال استورز، باز هم در این زمینه سخن خواهیم گفت. در اینجا باید بیفزاییم، از اسناد و مدارک موجود بر می آید که سموئل، برای شوقی افندی نیز جنبه ی نوعی پدری داشته است.

پس از مرگ عباس افندی، برادر وی: محمد علی ( که طبق وصیت حسینعلی بهاء در کتاب عهدی، قرار بود پس از عباس افندی، رهبر بهائیان گردد و عباس او را طرد کرده بود) شدیداً به تکاپو افتاد و با ادعای وراثت عباس افندی نزد مقامات قضائی و سیاسی فلسطین، کوشید تا اداره ی اماکن مقدس بهائیت در فلسطین را در چنگ بگیرد و حتی با زور اقدام به مصادره ی مرقد بهاء کرد. (7) کسانی چون حسین افنان ( خواهر زاده ی عباس افندی، و برادر شوهر خواهر شوقی) نیز از محمد علی حمایت می کردند. (8)

شوقی که آن زمان به عنوان تحصیل، در انگلیس اقامت داشت و سخت نگران اوضاع بود، از لندن نامه ای به سموئل ( 16 ژانویه ی 1922) نوشت و از اقدامات محمد علی شکایت کرد. سموئل در پاسخ وی نوشت:
آقای شوقی ربانی عزیز... از عواطف شما بسیار سپاسگزارم. جای بسیار تأسف خواهد بود اگر فقدان شخص شخیص عبدالبهاء علت وقفه در ادامه ی تحصیلات شما در دانشگاه گردد. امید است که چنین نباشد. خیلی شائقم بدانم که چه اقداماتی برای استحکام نهضت امر بهائی فرموده اند. هر وقت به بیت المقدس تشریف فرما شدید جای بسی خوشوقتی خواهد بود اگر به دیدار شما نائل شوم. ارادتمند، هربرت ساموئل.

ماکسول پس از نقل این نامه می نویسد: « هر چند لحن نامه دوستانه است ولی مصرح است که حکومت کشوری میل دارد کاملاً از وضع مطلع باشد. »(9)

چندی بعد، شوقی، پس از مرگ عباس افندی، زمانی که پس از اقامات 8 ماهه در اروپا، برای زمامداری بهائیان به فلسطین بازگشت در 19 دسامبر 1922 تلگرافی به ساموئل زد و نوشت: « امید است تحیات و عواطف مرا در این موقع که به ارض اقدس برای انجام وظائف خطیره ی خود بازگشته ام قبول نمایید. »(10) و پس از آن نیز، به وسیله ی ساموئل، دعوای خود با محمد علی ( رهبر ناقضین) بر سر تصدی «روضه ی مبارکه» (مرقد بهاء) و مسائل دیگر را به سود خود فیصله داد و در تلگرافی از مقر حکومت فلسطین بیت المقدس در قدس ( حدود فوریه ی 1923) به شوقی اعلام گردید که: « مکتوب واصل شد. اقدامات انجام گردید. تصمیم نهایی مندوب سامی» یعنی کمیسر عالی انگلیس در فلسطین ( سموئل) «به نفع شما و کلید، تسلیم حضور مبارک است». (11)

به نوشته ی صبحی مهتدی: پس از مرگ حسینعلی بهاء و دفن او در عکاء ( مجاور قصر بهجی)، بازماندگان او، به استثنای عباس افندی و خانواده ای وی، در قصر بهجی می زیستند که سالها مقرّ بهاء بود. ولی شوقی ( پس از مرگ عباس افندی) «به استعانت و استمداد مأمورین دولت انگلیس، عائله بهاء را که متجاوز از چهل و پنج سال در آن قصر سکونت داشتند بیرون کرده آنجا را تصرف نمود. »(12)

2. سرِ رونالد استورز
رونالد استورز از جمله ی نظامیان و سیاستمداران برجسته ی انگلیسی است که در قسمت امور مربوط به خاورمیانه ی عربی، مخصوصاً عربستان، اطلاعات وسیع و عمیقی داشته و در جنگ جهانی اول( 1914- 1918) از بازیگران مهم سیاست انگلستان در خاورمیانه ی عربی، و سرپرست کلنل لورنس مشهور بوده و برای ایجاد تنفر در میان اعراب نسبت به ترکان عثمانی تلاش می کرده است. (13)

کلنل لورنس در جای جای کتاب مشهورش: هفت رکن حکمت از وی یاد می کند. وی می نویسد: « سرپرست ما، رونالد استورز، منشی قسمت شرق اداره ی [اطلاعات و جاسوسی ارتش و جاسوسی غیر نظامی انگلیس در مصر، مستقر در قاهره] باهوش ترین انگلیسی در خاورمیانه بود که از کارآمدی و کفایت بهره داشت...و هر آنچه ما برداشت می کردیم، حاصل کشته های او بود. در میان ما او همیشه برترین بود، چنانچه می توانست خود را از دنیا و هر چه در آن وجود دارد به دور بدارد و روح و جسم خود را با استقامتی چون یک ورزشکار برای یک نبرد بزرگ بسازد. سایه ی او کار و سیاست انگلیسی را در مشرق زمین چون زیوری در بر می گرفت». (14) استورز به زبان عربی و اقناع حریف تسلط داشت و با آلمانی و فرانسه نیز آشنا بود. (15)

زمانی که انگلیسیها در 1917 کشور عراق را اشغال کردند. استورز در اداره ی کمیسر عالی انگلستان سمت مشاور داشت و چون زبان عربی را با لهجه ی اعراب، خیلی خوب صحبت می کرد، همیشه با رجال و متنفذین آن کشور در تماس بود.

مشارالیه، خاطرات روزانه اش را در کتابی به نام شیوه های خاوری (16) گرد آورده که بخشی از آن توسط مجله ی خواندنیها برای اولین بار به فارسی ترجمه و نشر شده است. وی که به ایران هم آمده بود، پس از شهریور 20 در این کشور دیداری که با محمدرضا پهلوی داشت. (17)

نکته ی مهم دیگر درباره ی استورز، پیوند او با صهیونیسم است. وی که پس از اشغال قدس توسط انگلیسیها و لژیون یهود در اواخر جنگ جهانی اول، «خود را یک صهیونیست معتقد» می شمرد(18)، پس از واگذاری قیمومت فلسطین به بریتانیا، از سوی آنان، در زمان حاکمیت هربرت سموئیل ( صهیونیست مشهور) به سمت فرماندار قدس برگزیده شد تا زمینه را برای ایجاد کانون ملی یهود در فلسطین ( یا به تعبیری دقیق تر؛ پی ریزی مقدمات تشکیل دولت اسرائیل) فراهم سازد. (19)

در همین دوران است که با عباس افندی کراراً دیدار کرده و «هیچ گاه در احیان مسافرت به حیفا از درک حضور» وی «غفلت» نمی کند. (20) همچنین ( همراه ساموئل) در تشییع جنازه ی عباس افندی شرکت می کند و به قول خود: « آخرین مراتب خضوع و محبت قلبی خود را که بسیار مؤثر و محزن است در سال 1921 وقتی که در معیت سرهربرت ساموئل برای تشییع جنازه ی » عباس افندی «به حیفا عزیمت» نمود «تقدیم» می دارد. (21)

آن گونه که خود استورز در خاطراتش شرح داده، سابقه ی آشنایی وی با عباس افندی، به آغاز قرن 20 برمی گشت. نخستین بار که با عباس افندی ملاقات کرد سال 1900 بود که عزیمت از سوریه به قاهره ( جهت تصدی مقام دبیر شرقی سفارت انگلیس در مصر) را داشت. در این دیدار، که در عکا رخ داد، به قول خودش «ساعت خوشی» را با عباس افندی که آن زمان در حصر قرار داشت گذراند و بعداً نزد لرد کیچنر از او تعریف کرد. (22)

حدود بیست سال بعد که ژنرال آللنبی بر شامات دست یافت و استورز را «مأمور تأسیس حکومت حیفا و توابع آن نمود» مجدداً فرصت دیدار با پیشوای بهائیان را یافت و به نوشته ی خود: « در همان روزی که وارد» حیفا شد نزد عباس افندی رفت و پس از آن هم «هر موقع که به حیفا» می رفت از رفتن نزد وی دریغ نمی کرد. عباس افندی یکی دو نمونه از خطوط خود را نیز همراه عکسی امضا شده از خویش و خطی از مشکین قلم ( خطاط بهائی) به او داده بود که بعداً در حادثه ی حریقی از بین رفت.

استورز در مراسم تشییع جنازه ی عباس افندی، همراه سموئل شرکت جست و در رأس مشایعین، سراشیبی کوه کرمل را پیمود. (23)

آقای فضل الله نورالدین کیا، از دیپلماتهای قدیمی و خدمتگزار کشورمان است(24) که در دوران قیمومت انگلیس بر فلسطین، در کنسولگری ایران در آن کشور خدمت می کرده و از نزدیک، شاهد تکاپوی بهائیان آن دیار بوده است. برای آنکه با وضعیت بهائیان فلسطین در ظل عنایات این دو سیاستمدار انگلیسی ( سموئل و استورز ) آشنا شویم به سخنی از آقای کیا اشاره می کنیم: «پس از استقرار حکومت انگلیس در فلسطین، بهائیان آزادی کامل پیدا کرده و در بالای کوه کارمل باغ مفصلی...احداث نمودند... که چند تن از سرکردگان بهائیان در آن محوطه دفن شده اند... در ایام مأموریت این جانب، شوقی افندی خواهر زاده ی سرکرده ی اولیه بهائیان عنوان رهبری داشت... بهائیان سرزمینهای فلسطین، شرق اردن و قبرس، اصولاً مورد توجه و اطمینان کامل مقامهای انگلیسی حکومت فلسطین بودند و اکثر آنها در مقامهای حساس دولتی مانند فرمانداری، ریاست ثبت اسناد و مأموریتهای خیلی بالایی در این سرزمین دیده می شدند. »(25)

ساموئل و استورز شخصاً در تشییع جنازه ی عباس افندی شرکت جستند و پیشاپیش صفوف مشایعین، به این خدمتگزار امپراتوری ادای احترام کردند. (26)

آواره (آیتی بعدی) به شرکت سموئل «با اجزاء و حواشی خود»، و نیز «حاکم مقاطعه ی فینیقیا حضرت مستر سایمس و قونسولهای دول و رؤسای روحانی از عموم طوایف اسلام و مسیحی و اسرائیلی» در تشییع جنازه ی عباس افندی تصریح دارد. (27) به گزارش نشریه ی بهائیان ( اخبار امری): سموئل، شب پیش از مراسم «با اتومبیل از اورشلیم به حیفا آمده بود تا در تشییع جنازه شرکت کند. »(28)

دکتر فلوریان کروگ ( پزشک بهائی امریکایی) که در مراسم تشییع حضور داشته در نامه ی مورخ 8 ژانویه ی 1922 می نویسد: « مراسم تشییع جنازه روز سه شنبه برگزار شد و بیش از 5000 از جمله کلیه ی رجال برجسته مانند سرهربرت ساموئل، کمیسر عالی فلسطین، و حاکم اورشلیم، سیر رونالد استورس، و کارمندان ایشان که شب قبل با اتومبیل از اورشلیم به حیفا آمده بودند- حاکم حیفا و سایرین در تشییع جنازه شرکت کردند. »(29)

اخبار امری ضمن نقل این مطلب می افزاید: پس از انتقال جنازه به آرامگاه، نعش عباس افندی را بر روی میزی قرار دادند و رجال دینی حیفا ( اعم از مسیحی و یهودی و مسلمان )(30) به اظهار تسلیت پرداختند. سپس سموئل «قدم پیش نهاد و با نهایت احترام و تعظیم در حالی که رو به » مرقد باب «داشت در کنار» جنازه «بایستاد و آخرین تودیع خویش را نسبت به هیکل اقدس به عمل آورد و سایر اجزاء حکومت نیز به همین قرار اظهار ادب و احترام نمودند... »(31)
پی‌نوشت‌ها:
1. «جستارهایی از تاریخ بهائیگری... »، تاریخ معاصر ایران، سال 7، ش 27، ص 17 و 18 و 27.
2. ادوین مونتاگ ( وزیر امور هند در کابینه ی لندن) پسر عموی ساموئل بود( ایران؛ از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند، حسین آبادیان، ص 19).
3. وینستن چرچیل در برخی از نامه های خود به شوخی از سرهربرت ساموئل با عنوان «شاه ساموئل» نام برده است در دایره المعارف یهود آمده: ساموئل «اولین یهودی بود که پس از 2000 سال بر سرزمین اسرائیل حکومت کرد. » در دوران پنجساله حکومت ساموئل بر فلسطین شمار یهودیان این سرزمین از 55 هزار نفر به 108 هزار نفر رسید.
4.
Knight of the Order of the British Empire.
5. The Encyclopaedia of Islam, vol. p. 916.
6. گوهر یکتا، روحیه ماکسول، ترجمه ی ابوالقاسم فیضی، ص 425.
7. همان، صص 86- 87.
8. همان، ص 111 به بعد.
9. همان، ص 86.
10. همان، ص 111- 112.
11. همان، صص 112- 113.
12. خاطرات صبحی درباره ی بابیگری و بهائیگری، با مقدمه ی سید هادی خسرو شاهی، ص 165.
13. خواندنیها، سال 6، 1325 ش، ش 48.
14. ر. ک: هفت رکن حکمت، ترجمه ی مسعود کشاورز، 113/1.
15. ر. ک: همان، ص 113 و 145- 146 و 127 به بعد.
16.
Sir Ronald Storrs: Orientations , London, 1945.
17. نامه های لندن... تقی زاده، ص 92.
18. بذرهای توطئه... ترجمه ی دکتر ابوترابیان، ص 23.
19. ر. ک: پروتکلهای دانشوران صهیون، عجاج نویهض، ترجمه ی حمید رضا شیخی، ص 53 و 225.
20. آهنگ بدیع، سال 1350، ش 6- 11، ص 337.
21. همان، ص 337؛ اخبار امری؛ سال 1355، ش 14، ص 428.
22. قبلاً درباره ی ماهیت و مقام مهم کیچنر در دستگاه استعمار بریتانیا، و چشم طمعش به خاک ایران، توضیح دادیم.
23. ر. ک: اخبار امری، ش 7- 8، آبان و آذر 1324، ص 7، به نقل از: کتاب عالم بهائی، ج 8.
24. این نویسنده و دیپلمات معاصر، تحصیل کرده ی تهران، پاریس و امریکا، معاون نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد زمان نخست وزیری دکتر مصدق، سرکنسول ایران در استانبول، سفیر کبیر ایران در کانادا و ژاپن، و نماینده ی ایران در شورای امنیت سازمان ملل بود. ر. ک: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، 1302/3.
25. ر. ک: خاطرات خدمت در فلسطین، صص 115- 118.
26. ر. ک: اسرارالآثار خصوصی، اسدالله مازندرانی، 144/3.
27. الکواکب الدریه، 307/2.
28.اخبار امری، سال 1355، ش14، ص 418.
29. همان، ص 419.
30. ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که مقامات اسلامی حیفا، نوعاً عباس افندی را نه به عنوان رئیس یک فرقه ی مستقل از اسلام و قائل به منسوخ بودن آن، بلکه به عنوان یک مسلمان سنی مذهب می شناختند که به احکام اسلامی نظیر حضور مستمر در نماز جمعه و گرفتن روزه ی اسلامی، پایبند است، و شرکت آنها در تشییع جنازه ی افندی نیز، از جمله، از همین امر ناشی می شد. در مورد تظاهر عبدالبهاء تا پایان عمر در حیفای فلسطین به رعایت مسائل اسلامی، قرائن فراوانی در منابع تاریخی ( از جمله منابع خود فرقه) وجود دارد و کسانی چون میرزا حسن نیکو ( مبلغ مستبصر بهائی) نیز در آثار خود بدین نکته تصریح دارند.
31. همان، سال 1355، ش 14، ص 429.

منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره 49.

 

خواندن 1196 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی