×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

مطابقت دین با عقل از منظر دیانت بهائی در پرتو نظام سیاسی دموکراتیک؛ دروغ چرا؟

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 مطابقت دین با عقل از منظر دیانت بهائی در پرتو نظام سیاسی دموکراتیک؛ دروغ چرا؟

نقدی بر مقاله آریا حقگو (قسمت اول )

نوشته شده توسط محمد نیکدل

بهائیت در ایران :  مقاله حاضر نگاشته ای است که یکی از دوستان در پاسخ به مقاله دکتر آریا حقگو به رشته تحریر درآورده اما به رغم هماهنگی با سایت ارائه دهنده مقاله اصلی، از انتشار آن خودداری به عمل آمد و لذا در اینجا بدان می پردازیم.

گاهی اوقات مقاله‌ای از قلم فردی انتشار می‌یابد که از اساس مخالف با دین و تعالیم الهی است. بر چنین فردی حرجی نخواهد بود که برضد خدا و تعالیم حضرت حق قلم خسته نماید. اما نگارش مقاله‌ای با ادبیات ضددینی از جانب شخصی که خود را از مبلغان و باورمندان و پیروان مظاهر الهی دانسته و در این راه سختی‌های بسیاری را برخود همواره نموده به طوری که هر روز دست به قلم شده و مقاله‌ی جدید در تبلیغ مرام خود انتشار می‌دهد، قابل توجیه نیست. بی‌شک جناب آقای دکتر آریا حقگو خودشان را باورمند به تعالیم الهی می‌دانند و در این راه قلم می‌زنند؛ اما این که چرا چرخشی آشکار داشته و پایه‌ی دین و تعالیم الهی را می‌زنند، سوالی است که امید ارائه‌ی پاسخ از سوی ایشان می‌رود. البته دیدگاه و قلم بدیع ایشان به یقین ستودنی است؛ زیرا بسیاری از مباحثی که بهاییان بیش از یکصد و هفتاد سال سعی در انکار آن داشته را به صراحت پذیرفته‌اند که در مقالات پیشین نمونه‌هایی مورد اشاره قرار گرفته است.

مقاله‌ی جناب آقای دکتر آریا حقگو با عنوان "مطابقت دین با عقل از منظر دیانت بهائی در پرتو نظام سیاسی دموکراتیک" دارای چنین سیری است: ابتدا در معرفی یکی از ویژگی‌های نظام‌های حقوقی مدرن جهان، نخبگان منتخب هر جامعه را ملاک حق و باطل معرفی نموده و تصریح می‌نمایند که حتی اگر به طور یقین حکم الهی در امری مشخص بود، تا زمانی که مورد تایید نخبگان قرار نگیرد، به قانون تبدیل نمی‌گردد. سپس این امر را به عنوان نقطه‌ی ضعف خداباوران و نقطه‌ی قوت دگراندیشان بهایی مورد تاکید قرار می‌گیرد و در ادامه سعی در توجیه این تناقض از دیدگاه بهاییت دارد. اما در اولین گام لفظ تناقض به تناقض‌نما بدل گردیده، برداشت‌ها و تفسیرهای نگارنده به جای متون بهاییت مورد استناد قرار می‌گیرد. در ادامه ابتدا تفکر بدون تعصب انسانی همان عقل کلی الهی معرفی می‌گردد! و از آنجا که نگارنده نیز اعتراف می‌نماید این عقل بشری ممکن است به خطا گرفتار آید، لذا پای بیت العدل غیرمشروع (در نبود ولی امرالله) را به عنوان ضمانت وحیانی و الهی به میان می‌کشد. البته به ناچار اذعان می‌نماید که وحی در بهاییت با وحی پیش از بهاییت تفاوت بسیار عمده‌ای دارد! در واقع با ارائه‌ی تعریف دلخواه و البته خودساخته‌ای از وحی، به توجیه دیدگاه بهاییت در این زمینه می‌پردازد؛ خداوند را مجبور به تایید اعضای انتخابی بیت العدل دانسته، گویا هر آن کسی را که مردم انتخاب نمایند، خداوند مجبور است به عنوان فرستاده بپذیرد. اما توضیح نمی‌دهد که بیت العدل اعظم در نبود ولی امرالله مشروعیت خود را از کجا آورده است!؟ هم چنین توضیح نمی‌دهد که اگر بیت العدل از جانب خداست! (که نیست) این مردم و از جمله نخبگان هستند که باید تابع آن باشند و لذا پیروی از نخبگان هم‌چنان بی‌پاسخ باقی می‌ماند! خطای دیگری که ایشان مرتکب شده‌اند، عدم تمایز بین عقل و دانسته‌های بشری است! در ادامه فرازهایی از مقاله مورد مداقه بیش‌تری قرار می‌گیرد:

استمرار شیوه‌ی غلط نگارش مقاله به لحاظ موازین علمی از جمله مشکلاتی است که تقریبا تمامی نوشته‌های نگارنده را همراهی می‌نماید؛ از نویسنده‌ای با درجه‌ی دکتری بسیار زشت و ناپسند می‌نماید که هیچ یک از 12 منبع ذکر شده در ذیل مقاله در متن مورد اشاره قرار نگرفته‌اند تا اصل سند مورد بررسی قرار گیرد! گرچه نسبت به مقالات پیشین ایشان که حتی یک منبع در مقاله ذکر نمی‌گردید، پیشرفت بسیار خوبی حاصل گردیده، لکن از فردی با درجه‌ی دکتری که باید صاحب تالیفاتی در مجلات معتبر جهانی باشد، این امر به هیچ وجه قابل قبول نمی‌باشد. از سوی دیگر توجه به قلم و سبک غیرعلمی حاکم بر مقالاتی که با این نام منتشر می‌گردد، شائبه‌ی جعلی بودن عنوان دکتری که به جهت تاثیرگذاری بیش‌تر بر مخاطب انتخاب شده را بیش از پیش تقویت می‌نماید. گرچه مستعارنویسی امری رایج در فضای مجازی است، لکن به جهت حرام بودن تقیه در مرام بهاییت، باورمندان به این مسلک نمی‌توانند بدین امر اقدام نمایند. از این گذشته اختصاص مرتبه‌ای علمی آن هم از نوع دکتری و معرفی خود به عنوان وکیل حقوقی دعاوی واشنگتن دی سی اگر مطابق با واقع نباشد، امری زشت و دروغ خواهد بود.

در بند آغازین مقاله، یکی از ویژگی‌های نظام‌های حقوقی مدرن دنیا مورد بررسی قرار گرفته و آن عبارت از اتکا به نظر نخبگان منتخب اکثریت مردم بوده و تصریح گردیده این خداوند متعال و تعالیم آسمانی حضرت حق نیست که بایستی ملاک خیر و شر قرار گیرد بلکه تنها و تنها نظر همان نخبگان است که ملاک قرار می‌گیرد. به عبارت روشن‌تر نظر نخبگان بر رضایت و حکم الهی ارجحیت دارد!!! این ادعای نگارنده دقیقا به معنی انکار تمامی تعالیم الهی و لزوم پیروی تعالیم از نظر نخبگان است! در دیدگاه مطرح شده، این خداوند متعال است که باید رضایت و خشم خود را مطابق نظر نخبگان جامعه قرار دهد و نه این که بندگان (اعم از نخبه و غیرنخبه) در پی تحصیل رضایت او و دوری از غضب او باشند!!! این کلام از دیدگاه یک آتئیست و یک بی‌خدا نکوهیده نیست چرا این گروه اعتقادی به خدا ندارند. لکن برای باورمندی به مسلکی که ادعای الهی و آسمانی بودن دارد، به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.

شاهد مثال جناب آقای دکتر آریا حقگو در بند اول مقاله، مسئله‌ی هم‌جنس‌گرایی است؛ با این دیدگاه در جامعه‌ای ممکن است ازدواج دو هم‌جنس‌گرا طبق نظر نخبگان امری پسندیده باشد لذا دین نیز باید آن را بپذیرد و در جامعه‌ی دیگر ممکن است نخبگان نظر مخالفی داشته و لذا در این جامعه دین می‌تواند به مخالفت با این مسئله برخیزد! و این به معنی ترویج تبعیض بدیعی به نام تبعیض اجتماعی می‌تواند قلمداد گردد؛ در جامعه‌ای مشخص، یک سری امور از نظر دینی آزاد است و در جامعه‌ای دیگر همان امور حرام!!! در این وضعیت خداوند متعال جای خود را به نخبگان داده و لذا خدای هر جامعه با جامعه‌ی دیگر متفاوت خواهد بود!!! برای بهاییتی که داد تساوی زن و مرد را دارد، علاوه بر تبعیض بین زن و مرد در عضویت بیت العدل، تبعیض در مهریه گرفتن زن و مهریه دادن مرد و حتی تبعیض بین زن روستایی و شهری، بایستی این امر بدیع یعنی تبعیض اجتماعی دین نیز به عنوان سوال بی‌پاسخ دیگری به یادگار حفظ گردد.

در بند دوم مقاله آمده است: "در چنین فضایی ادیان الهی که ادعا می کنند واسطه خدا و انسان هستند و حکم خدا را برای زندگی انسان ها بیان می نمایند، کار بسیار دشواری را برای عمل به وظیفه ذاتی خود یعنی هدایت جامعه بشر در پیش دارند. در این فضا ادیان باید موفق شوند نظر اکثریت نخبگان منتخب مردم یک جامعه را نسبت به تعلیمی خاص جلب نمایند تا بتوانند با استفاده از ابزار قانون آن جامعه را هدایت نمایند. در غیر اینصورت در عمل به ماموریت اصلی خود شکست خواهند خورد و به کنج خانه ها و عبادتگاه ها خواهند خزید." بالاخره مشخص نشد که آیا دین می‌خواهد هادی و هدایت کننده باشد یا نخبگان!؟ آیا حکم خدا باید ملاک باشد یا حکم خدا باید پیروی نظر نخبگان باشد!؟ آیا جلب نظر اکثریت نخبگان یک جامعه به منزله‌ی جلب رضایت خداوند متعال است!؟ رویکرد ارائه شده در این بند همان رویکرد احزاب در جلب نظر مردم و نخبگان است و این موضوع به روشنی گویای حزبی بودن بهاییت به عوض الهی بودن آن است! اگر بهاییت آیینی الهی بود، می‌بایست تعالیم خداوند متعال را به بهترین شکل و روشن‌ترین بیان تبلیغ نماید؛ حال این مردم هستند که در مقابل تعالیم الهی مورد آزمایش قرار می‌گیرند و آنان که به ندای فطری خود پاسخ مثبت داده این تعالیم را بپذیرند مومن می‌شوند و در سایه‌سار رحمت الهی قرار می‌گیرند و کافران را مفری جز غضب الهی نخواهد بود. در پذیرش دعوت الهی بین یک انسان عادی و فرد نخبه تفاوتی وجود ندارد. البته که مسئولیت سنگین‌تری متوجه نخبگان خواهد بود ولی این بندگان هستند اعم از این که عادی باشند یا نخبه‌ی منتخب، که وظیفه‌ی جلب رضایت خالق خویش را دارند! نه این که احکام و تعالیم طبق نظر نخبگان وضع گردد!!! تبعیض بین انسان عادی و نخبه نیز از دیگر نتایج اعتقاد جناب آقای دکتر حقگوست! به بیانی دیگر، انسان‌های عادی باید در پی نظر نخبگان حرکت نمایند و رب ایشان می‌شوند و خدا در این میان هیچ جایگاهی ندارد!!! لذا تبعیض بین فرد عادی و نخبه در پیروی از تعالیم الهی در مسلک بهاییت وارد و لازم می‌آید که این خود نیز تبعیض دیگری است!

بنابراین مشخص گردید هدف نگارنده از ملاک قرار دادن نظر نخبگان به عنوان خیر و شر، چیزی جز پی‌جویی اهداف حزبی نمی‌تواند باشد! چرا که ایشان به صراحت اعلام می‌دارند "... در نظام های حقوقی مدرن دنیا دیگر خبری از تلاش برای پیدا کردن حکم شارع مقدس در لوح محفوظ نیست و حتی اگر بتوان به طور قطعی نیز اثبات نمود که خداوند باید یا نبایدی را برای بشر در موردی خاص مقرر فرموده، آن باید و نباید تنها وقتی به قانون تبدیل می شود که اکثریت نخبگان منتخب مردم یک جامعه آن را خوب یا بد تلقی نمایند." تنها سخن از قانون شدن و یا نشدن احکام الهی نیست، بلکه در ادامه بیان می‌گردد یکی از خصوصیات مسلک بهاییت دارا بودن خصوصیت مذکور است یعنی حتی اگر حکم الهی مسجل و روشن گردد، باز نمی‌تواند ملاک قرار گیرد!!! عجب خدای مظلومی!!! همان گونه که پیش‌تر نیز بیان گردید، ارائه‌ی این نظر از سوی مادی‌گرایان امری طبیعی است؛ اما کسی که داعیه پیروی از مکتبی الهی دارد، ارائه این نظر به منزله‌ی کفر به تعالیم بهاییت است و لذا به یقین جناب آقای دکتر آریا حقگو را طرد لازم می‌آید!

اگر موضوع بحث تنها بررسی نظام‌های حقوق مدرن دنیا باشد، باز هم ایرادی به بهاییت وارد نیست، لکن آن چه در این مقاله مورد تاکید قرار گرفته، تجمیع تمامی خصوصیات مذکور به عنوان ویژگی‌های منحصر به فرد بهاییت است. در شماره‌های آتی بخش‌های دیگری از مقاله به اختصار مورد بررسی قرار می‌گیرد.

برداشته شده از وبلاگ یار جوان  

 

 

خواندن 1270 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی