نگاهی به پروژه کشته
سازی بهائیان
نقدی بر
اظهار نظر آریا حقگو در خصوص فوت شهروند بهائی عطالله رضوانی
( قسمت اول )
نوشته شده توسط
امیرعلی کامرانی
بهائیت در ایران :
در تار و
پود این جهان هر زمان حادثه ای رخ می دهد.گاه توام باشادی است گاه مملو از غم.گاه
جنگ است و گاه صلح.گاه تولد است و گاه مرگ.در میان حوادث روزگار حادثه ای رخ داد که
این بار مرگ بود و حکایت از فقدان داشت.عطاءالله رضوانی شهروند بهائی بندر عباس در
ماجرایی مشکوک به قتل رسید.قتل و دلیلش هفته ها بود که دل مشغولی جوامع مختلف خبری
و رسانه ای و بهائی است.داستان هایی که درباره اش گفتند شنیدنی است.ماجرایی که
اکنون فعالان حقوق بشر را نیز به تکاپو انداخته و نامه ها و گزارش ها و شکایت های
بسیاری از ایشان منتشر شد.اما بررسی و تحلیل این داستان ها و ماجرا ها خالی از لطف
نیست.
باز سازی صحنه جرم توسط بهائیت
«قتل عقیدتی است» این
ابتدایی ترین گمانی بود که از طرف جوامع بهائی و طرفدارانش منتشر شد.پنداری که شاید
در ابتدای کار دور از ذهن نبود.ماجرا اینگونه مطرح شد که در پی تهدیدات امام جمعه
شهر و عدم اطاعت مقتول دست نشانده های وی و یا شاید حکومت تصمیم بر قتل این شهروند
بهائی می گیرد.بنابر نوشته ای از عرفان ثابتی یکی از اعضای برجسته بهائیان در فیس
بوکش جناب آقای عطاءالله رضوانی شنبه شب ربوده شده و با یک شلیک گلوله از پشت سر به
قتل رسیده است.در5 شهریور سایت روز آنلاین به قلم فرشته قاضی یکی از فعالان حقوق
بشر ایران و در مصاحبه با خانواده عطاءالله رضوانی نوشت که مقتول ساعت 9 شنبه شب از
منزل خارج شده و روز بعد اداره آگاهی به آن ها اطلاع داده که جنازه وی در جاده
متروکه بیرون شهر پیدا شده که با یک گلوله از پشت سر کشته شده است.در ادمه می
افزایند که هیچ شیئ و پولی دزدیده نشده و خودر رو هم مورد سرقت قرار نگرفته بلکه
فقط تلفن همراه مقتول به سرقت رفته است.سایت صدنامه تا آزادی نیز می افزاید که
مقتول پس از تعمیر لوله های منزل یک دوست توسط کار گرش در اتومبیل به مدت 30 دقیقه
با شخصی تلفنا صحبت میکند و بعد از پیاده کردن کار گر به قتل می رسد.
واکنش بیت
العدل ( مرکز جهانی بهائیت )
بیت العدل نیز در این
زمینه دست به کاری عجیب می زند.باوجود در دسترس نبودن مقتول و پیچیدگی پرونده قتل
که چندین هفته در دست بررسی قرار می گیرد و با وجود حساسیت فراوان در سخنان منتشره
از بیت العدل این سازمان بهائی در خبری تحت عنوان تسلیت به جامعه بهائی این قتل را
یقینا عقیدتی می داند و آن را به شدت محکوم می نماید. جالب تر از همه این جاست که
گزارش فرشته قاضی که در نمایش سایت ها قرار گرفته است با پیام تسلیت بیت العدل که
در روز 5 شهریور برای جناب عطاءالله رضوانی صادر شده در یک روز است.با توجه به این
که این گزارش از طرف یک فعال حقوق بشر منتشر شده و با توجه به شکایت نامه نسرین
ستوده در این مورد در چند روز قبل آیا می توان گفت که بعضی از فعالان حقوق بشر به
ظاهر در صدد پنهان کردن آئین و مرام خود بر آمده اند و مقصودی به غیر از نجات نوع
بشر از مصائبش دارند؟موضع گیری چنین قاطعانه بیت العدل در باره این قتل مشکوک چه
معنایی دارد؟
تناقض
و پیچیدگی
جالب این جاست که بعد
از این گزارشات عرفان ثابتی در فیس بوکش مطلبی را از ایران وایر منتشر کرد که بر
طبق آن یکی از بستگان مقتول موفق به رویت جسد شده و علاوه بر موارد فوق جای چند
کبودی را در بدن وی مشاهده کرده بود. این اولین تناقض با گزارشات منتشره اخیر داشت
که هیچ گونه آثار ضرب و شتمی در بدن مقتول مشاهده نشده است.سایت صدنامه تا آزادی
نیز در پی روشن تر شدن داستان و بیان کردن مطالبی مخالف با عناوین قبلی می گوید که
گلوله از سمت راست ایشان شلیک شده نه از پشت سر.معلوم نیست که در ابتدا جسد چگونه
به رویت آشنایان رسیده و این مطالب متناقض از کجا سر در آورده است که بر اساس آن ها
بیانیه محکم بیت العدل در خصوص عقیدتی بودن قتل منتشر شده است.مطلب دیگر اینکه
سخنرانی امام جمعه و تهدیداتش که از آن به عنوان انگیزه اصلی عقیدتی بودن قتل یاد
می شود در چند سال قبل صورت گرفته اما چرا بدون ذکر تاریخ به گونه ای بیان می شود
که انگار چند هفته پیش از قتل بوده؟ چرا بهائیان قصد در پوشاندن بعضی از حقایق
داشته اند؟
بازسازی
نهایی
بلاخره و پس از سه ماه
کش مکش های سایت ها و اشخاص بهائی پیرامون این مسئله شخصی بهائی به نام دکتر آریا
حقگو که خود را یک حقوق دان می داند در مقاله ای در سایت صد نامه تا آزادی به نتیجه
گیری این داستان ها پرداخت. او در ابتدا مقاله می گوید که می خواهد بر خلاف تمام
خبرها و گزارش های منتشره از رسانه های بهائی و غیره اینبار داستان را بر اساس
مدارک معتبر علمی و قانونی بررسی کند نه گفته های خانواده مقتول.اما در ادامه
اعتراف می کند که به دلیل نبود مدارک و اسناد معتبر بر خلاف ادعایش صرفا بر اساس
گزارشی از خانواده مقتول دست به بررسی این قتل مشکوک می زند می زند.ایشان تهدیدات
دیرینه امام جمعه را با گذشت مدت های مدید دلیل قتل می دانند.چرا که مقتول هیچ گونه
خصومت مالی و یا شخصی و خانوادگی نداشته اند.جالب است که این اطلاعات تنها از
خانواده مقتول بدست آمده و چه انتظاری غیر از تعریف و تمجید از یار از دست رفته می
توان داشت. در ادامه مقاله ایشان اضافه می کنند که یک شخص کاملا حرفه ای مقتول را
در بیرون از خودرو کشته و جسد را به داخل اتومبیل آورده است.نکته جالب توجه این است
که ایشان می گویند که گلوله از جلوی سر و از بالای یک گوش شلیک شده و تنها در چند
سطر پائین تر دوباره می گویند که قاتل به شلیک از سمت راست اکتفا کرده.بلاخره کدام
یک صحیح است جلو یا راست.جالب تر از همه عکس ضمیمه مقاله است که مسیر گلوله را از
سمت چپ نشان می دهد.این تناقضات از حجمه داستان های وارد شده است که سایت های بهائی
به نقل از خانواده مقتول بیان نموده.یا خانواده دروغ می گوید و یا...
البته لازم به ذکر است
که سایت شهروند بهائی در مقاله ای در 10 دی و بعد از جناب حقگو معتقد است که گلوله
از پشت سر شلیک شده است .
شلیک از
جهات جغرافیایی
شالوده داستان های
منقول از بهائیان عزیز این بود که سر جناب عطاءالله رضوانی از چهار جهت جغرافیایی
مورد اصابت گلوله قرار گرفته.فرشته قاضی و سایت شهروند بهائی می گوید گلوله از پشت
سر شلیک شده. سایت صد نامه تا آزادی مدعی است که گلوله از سمت راست شلیک شده.و جناب
دکتر آریا حق گو جلوی سر و سمت چپ سر را نیز مورد اصابت گلوله می دانند.آیا تا به
حال دیده اید که چند نفر بخواهند یک ماجرای غیر حقیقی را بیان کنند و با وجود اتحاد
کلمات در بعضی از جهات به تناقض های بزرگ برسند؟ یا قاتل حرفه ای ما برای محکم کاری
قتل از چهار طرف به مقتول شلیک کرده و یا چهار نفر باهم به سر او شلیک کرده اند و
یا حقیقتی دیگر در میان است؟ حقیقتی که خانواده مقتول را به نقل چنین داستان هایی
کشانده. کاش بافته های دوستان بهائی قبل از نقل به هماهنگی با هم در می آمد تا چنین
رسوایی را به بار نیاورد.
فرضیه
تا به این جا داستان
هایی متناقض از طرف بهائیان منتشر شد اما همچنان انگیزه عقیدتی بودن قتل در میان
است. بهتر است تا ما نیز به بررسی چند فرضیه دیگر بپردازیم تا این بار داستان را از
زاویه ای دیگر مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
خود کشی
سایت خبر بین نیز پس
از گذشت چندین روز از واقعه خبری را منتشر کرد که بر طبق آن سازمان های دولتی به
این نکته اشاره کرده اند که شاید انگیزه خودکشی در میان بوده باشد.بلافاصله بعد از
این خبر و در ذیل آن ابراز تاسف بهائیان از این قضیه مطرح می شود که سازمان های
مربوطه می خواهند قتل را خودکشی جلوه داده و از بند اتهام رها شوند.بگذارید تا به
بررسی داستان برطبق این فرضیه بپردازیم.جناب عطاءالله رضوانی پس از صحبت با تلفن و
یا در زمانی دیگر به مسئله ای در ردیت مرام خود و یا مشکلی دیگر برخورده که ایشان
را وادار به خودکشی می کند. چرا که گلوله از سمت راست سر وارد شده.اشخاصی که از این
ماجرا با خبر می شوند مقتول را در حاشیه شهر رها می کنند تا قتل به صورتی مرموز
جلوه دهد و برای اطمینان تلفن وی را با خود می برند و پس از با خبر کردن جامعه
بهائی به خصوص بیت العدل از این داستان چنین هراسناک و عجولانه نسبت به سایر فرضیه
ها جبهه می گیرند و بهائیان را با خود همراه می سازند. و این می شود که همه سعی در
پوشاندن حقیقت به هر نحوی دارند.به راستی دلیل خودکشی این شهروند بهائی چیست؟
قاتل
آشناست
به نظر این فرضیه
بیشتر از سایرین واقعی به نظر می رسد.با توجه به این که طبق گفته های کارگر ایشان
به مدت 30 دقیقه با تلفن همراه خود صحبت می کرده اند می توان این فرضیه را مطرح کرد
که یک آشنا چنین مدت طولانی را با کسی مکالمه می کند.ثانیا در گزارشی گفته شد که
هیچ جای کبودی در بدن مقتول و هیچ ضربه ای در خودرو دیده نمی شود.پس این فرضیه
قویتر می شود که تنها یک آشنا با مقتول می تواند به راحتی وارد خودرو وی شود چرا که
به احتمال قوی قاتل در صندلی جلو نشسته بوده است.اگر قاتل آشنا نبوده چطور ممکن است
که مقتول یک شخص ناشناس را که اسلحه ای در دست دارد با خود به حاشیه شهر ببرد چرا
که اگر می دانسته کشته خواهد شد در شهر مقاومت می کرد تا قتلش این چنین مرموز به
نظر نیاید. مکالمه 30 دقیق ای آخر نیز فرصت نهایی بوده که قاتل برای برآوردن خواست
هایش در اختیار مقتول قرار داده.
حقیقت
با توجه به این که تنها پس از گذشت 3 روز از قتل ایشان سایت ها و خبر گزاری های
بهائی این چنین مستحکم در عقیدتی بودن قتلی مرموز نظر می دهند و باتوجه به پیام بیت
العدل که پس از 3 روز از این واقعه چنین بی مهابا قتل را عقیدتی می داند و آن را به
گردن مسلمان ها می اندازد با وجود این که هنوز جسد رویت نیز نشده چه رسد به باز
سازی صحنه جرم جای طرح چند پرسش پیش می آید.آیا این وقایع پس از قتل دو فرضیه نهایی
را تصدیق نمی کند؟آیا ممکن است که عطاءالله رضوانی به دینی دیگر متمایل شده باشد و
جامعه بهائی طردی چنین بی رحمانه را برای وی به اجرا گذاشته باشد؟آیا ممکن است که
ایشان پس از فهمیدن مسائلی درباره دیانت و سازمان خویش و این که عمر طویلی را در
راه آن وقف نموده دست به خود کشی زده باشد؟چرا جوامع بهائی چنین مستحکم بر عقیدتی
بودن قتل اتفاق دارند؟چرا پس از گذشت بیش از ماه ها از این واقعه دلسوزی های
بی اندازه سایت ها و خبر گزاری ها ادامه دارد؟آیا می توان گفت که اعمال یاد شده
برای سرپوش گذاشتن بر قتلی طراحی شده از مطرودین و یا خود کشی وی باشد؟چرا بهائیان
یک قتل را چنین پر سرو صدا به گوش جوامع بین الملل می رسانند و شکایت های ایشان و
طرفدارانش به سازمان های دولتی هدفی جز به رسمیت شناخته شدن در ایران را دنبال می
کند؟ چرا بهائیان از یک عضو خویش به عنوان وسیله ای برای شکایت کشی و اهرم فشار بر
حکومت برای به رسمیت شناخته شدن استفاده می کنند؟ به راستی حقیقت چیست؟