افراد آنلاین
آشنایی با کتاب ایقان (قسمت پایانی)
نمونههایی از اغلاط ادبی ایقان
بهائیت در ایران: ادامه از قسمت دوم در موضوع نقد کتاب ایقان :
پرداختن به اغلاطکتاب ایقانرا از آن جهت پی میگیریم که اوّلاً به آن وعده دادهایم و ثانیاً نشان دهیمایقاننه چنان که حضرتشوقی افندیادّعا فرمودهاند این کتاب معجزه نیست و منزول از ناحیهی ربّ العزّة هم نیست (زیرا نسبت دادن غلط به ذات ذوی الجلال زیبندهیبهائیاناگر خود را موحّد میدانند نیست) و ثالثاً صدور چنین عبارات و مفاهیمی در خور یک نویسندهی درجه چهارم که بخواهد متنی را برای مخاطب خاص یا عموم هم بنگارد نیست؛ زیرا از اصول اولیه فصاحت و بلاغت، رعایت استواری کلام، صحت عبارات و رعایت قواعد بر اساس زبان منتخب برای ارتباط است.
فعلاً برای شروع در همان 8 صفحهی اولایقانوجود 10 غلط ادبی را فهرست وار عرض مینمایم. (از مجموع همان 154 غلطی که استادمحیط طباطبائیبدان اشارت داشتهاند و در فرصتی دیگر بنا به تقاضای محقّقان ممکن است بقیهی آنها را هم ذکر نمایم).
1. عبارت "فلتقدسن" در ص2 س2 (ص نشان صفحه و س نشان سطر) غلط است، زیرا لام امر بر سر جمع مخاطب امر داخل نمیشود. چنان که بعضیبهائیاندر بعضی نسخههای اخیر متوجّه این غلط شدهاند و عبارت "منزول من الله" ایقان را تصحیح کرده و به جای آن کلمهی "قدسوا" را نشاندهاند!
2 و 3. عبارت "لعلّ اتصلن" در ص2 س3 دارای دو غلط است؛ زیرا اوّلاً "لعلّ" که از حروف مشبهه بالفعل است برسر فعل داخل نمیشود و ثانیاً موکّد نمودن مدخول "لعلّ" با نون تأکید غلط است چون ترجّی با تأکید، به خصوص تأکید ثقیله سازش ندارد.
4. عبارت "اعصار و اقران" در ص4 س15 غلط است، زیرا جمع قرن به فتح قاف به معنای زمان، قرون است نه اقران. خواستهاند هم قافیه اعصار بگویند متوجّه غلط بودن اقران نشدهاند.
5. عبارت "مستشرق" در ص6 س8 غلط است و صحیح آن در اینجا "مشرق" است.
6. عبارت "جمال ازلیه" در ص6 س15 غلط است، چون جمال مذکر است و صفتش هم باید مذکر باشد.
7. عبارت "بجناحین الایقان" غلط است و نون در اضافه حذف میشود و صحیح آن "بجناحَیِ الایقان" میشود.
8. عبارت "مخمود" در ص8 س1 غلط است زیرا خمد فعل لازم است و فعل لازم اسم مفعول ندارد و صحیح آن "خامد" است.
9. عبارت "از آب عنصری افسرده نشود" در ص8 س2 غلط است، زیرا ماء تکذیب معرضین، آب عنصری نیست بلکه آب معنوی است! علاوه بر این که هیچ باذوقی تکذیب و اعراض را به آب که مایهی حیات است تشبیه نمیکند.
10. عبارت "ببصرالحدید" در ص8 س4 غلط است، زیرا معرفه صفت نکره نمیشود.
ذکر بقیهی اغلاط ادبیایقانرا به وقت دیگری موکول میکنیم؛ اگر چه ما به نقد محتوایایقانهم پرداخته و خواهیم پرداخت لیکن اشاره به همین اغلاط ادبی هم مهم است، چنان که مبلّغ بزرگبهائیانبا مطرح کردن تنها 3 یا 4 غلط ادبی از متن انتقادیشیخ الاسلام تفلیسیبرایقاننتیجه گرفته است که او آدم بیسوادی است و به حرفهایش نباید توجه کرد! با همین استدلالمیرزا ابوالفضل گلپایگانی، با کتابی که 154 غلط ادبی دارد چه باید کرد؟!
عرض شد محتوای باب اولکتاب ایقانتأکید تمام بر عدم رجوع مردم به علما در اثبات حقّانیت مظهر جدید یعنیسید باباست. او به عنوان دلیل از تاریخ شاهد میآورد که تمام علمای زمانها با انبیاء الهی مشکل داشتهاند؛ به طوری که هم خود ایمان نیاوردهاند و هم مانع ایمان آوردن مردم شدهاند. بعد از این استدلال نتیجه میگیرد که همانطور که مخالفت علماء با انبیاء، حقّانیت آنها را خدشهدار نمیکند، همینطور مخالفت علماء هم بابابحقّانیت او را به عنوان یک ظهور، مخدوش نمیسازد بلکه اصلاً حقّانیت او را ثابت میکند!!
گفتیماوّلاً:مقدمهی تاریخی بحث که استدلال بر آن استوار شده است غلط است، زیرا اینطور نبوده که علما همیشه با انبیاء به مخالفت برخاسته و یا آخرین گروهی باشند که ایمان آورده باشند. به عنوان نمونه علمای زمان حضرت موسی یعنی سحره، اولین گروهی بودند که ایمان آوردند و حاضر شدند تا پای شهادت در این راه جانفشانی نمایند و نیز بحیرای راهب عالم مسیحی با دیدن نشانههای پیامبری در سیمای پیامبر اکرم (ص) حتی پیش از بعثت به او ایمان آورد. پس استدلال او نقض میشود.
ثانیاً:به فرض که علماء بابابمخالفت کرده باشند باید حرف آنها را مورد بررسی قرار داد نه اصل مخالفتشان را. احتمال دهیم علماء راست گفته باشند.
ثالثاً:آیا هیچ دلیل دیگری برای اثبات حقّانیتبابجز این دلیل وجود نداشت کهبهاء الله58 صفحهیایقانرا در این زمینه قلمفرسائی نماید؟
بر فرض اگر این گزاره صحیح باشد که: «هر پیامبری که بیاید، علما با او مخالفت خواهند کرد»؛ منطقاً نمیشود نتیجه گرفت که: «پس هرکس که علما با او مخالف باشند، ضرورتاً باید پیامبر باشد!!»)
امّا نکتهی دیگری در صفحهی 10کتاب ایقانوجود دارد که شایسته بررسی است.بهاءاللهمیگوید:
"همه انبیاء باذن علماء عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند"
این سخن به غایت نادرست است زیرا از میان همهی پیامبران، بیش از دو سه نفر شهید نشدند وآنها هم به اذن علماء نبوده است؛ حضرت یحیی را پادشاه جبار به واسطهی غلبهی شهوت و درخواست زن فاسقهی فاجره کشت و حضرت زکریا و حضرت اسمعیل بن حزقیل را هم مردم خودسرانه و بدون اطلاع علماء کشتند و بقیهی انبیاء همچون حضرات آدم و نوح و هود و صالح و ادریس و یونس و یعقوب و یوسف و ایوب واسمعیل و اسحق و ابراهیم و موسی و ... هم به اجل خودشان از دنیا رفتند.
حضرت عیسی را هم که قرآن میفرماید: «و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبّه لهم» و خود میرزا در ص 56 سطر 10 میگوید: عیسی علیهالسلام از میان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقاء فرمود. بنابراین ادّعای یاد شدهیایقانمبنی بر این که "همهی انبیاء به اذن علماء عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند" کاملاً غلط میباشد.
ضمن آنکه این استدلال بهسید بابهم نفعی نمیرساند، زیرا علماء وقتی رفتارسید باب را دیدند که روزی ادّعایبابیتمیکند ولی ساعتی بعد توبه میکند، روزی ادّعایقائمیت ونبوتمیکند و بعد توبه نامه مینویسد و میگوید: "استغفرالله من ان ینسب الی امر"، حکم بهخبط دماغودیوانگیاو دادند و نهقتلاو. بعدها حکومت به خاطر جنگها و آشوبهایبابیاندر سراسر کشور به خاطر خشکاندن ریشهی فتنه او را به دار آویخت. حال باید پرسید:
چرا بهاءالله در ایقان به چنین مطلب نادرستی تکیه کرده و آن را مبنای استدلال خود نموده است؟!
این قسمت از مقاله را به اجابت پرسشهای یکبهائیاختصاص میدهیم که پرسیدهاند:
"پیرامون وجود غلطهای ادبی در متن ایقان و دلالت این موضوع بر آسمانی نبودن ایقان، هنوز یک سؤال اساسی بیپاسخ برایم مانده که چون عاقل را اشارتی بس است، به اشاره بیان میکنم و آن هم اینکه مبنای ادبیات و برطرفکنندهی اختلاف ادبی چه مرجع مشترکی خواهد بود. اگر پاسخی به ذهن دوستان مسلمان نمیرسد، بنده موافقم که اصل این بحث، مسکوت گذاشته شود."
این عبارت را به شکل دیگری هم مطرح کردهاند که:
"از همهی اینها که بگذاریم، به سؤال من در مورد مرجع حلّ اختلاف پاسخ ندادهاید. اگر بگویم اتّفاقاً تمام اینها بر روال ادبیات واقعی است که حضرت بهاءالله آوردهاند و عین ادبیات است و مبانی قبلی غلط بوده است، چه میگویید؟"
در پاسخ عرض میکنیم:
1.ما اختلافی نداریم که نیاز به مرجع داشته باشیم. کتابی به زبان فارسی و عربی برای هدایت مردم آمده تا با آنها ارتباط برقرار کند و تفهیم و تفاهم ایجاد نماید. همین مردم وقتی آن را میخوانند میبینند یک جاهایی از آن غلط است، چنانکه همین مردم جاهای دیگر را غلط نمیگیرند. اگر قضاوت آنها که این کتاب برای آنها آمده در قسمتهای صحیح قابل قبول است، قضاوت آنها در قسمتهای غلطی که آن را مطابق همین زبانی که آن را میفهمند و عمری با آن با یکدیگر ارتباط بر قرار کردهاند اشتباه یافتهاند هم قابل قبول خواهد بود. مگر دو انسان برای تفهیم و تفاهم حرف یکدیگر در کسب و کار و زندگی و تدریس و مکالمات روزمره به مرجع حلّ اختلاف مراجعه میکنند؟! اگر قضاوت عمومی را در فهم زبان رایج ملاک ندانیم سنگ روی سنگ بند نمیشود. یکی به دیگری دشنام میدهد و وقتی با اعتراض طرف مقابل روبرو میشود میگوید منظور من از این دشنام مدح بوده است، برویم پیش مرجع حلّ اختلاف! افراد طبق معمول و عرف جامعه با هم قرارداد مینویسند و قول و قرار میگذارند، بعد به بهانهای به هم میزنند و مدّعی میشوند مقصود من از فلان کلمه یک چیز دیگری بوده است و همین طور الی آخر که هیچ عاقلی آن را تایید نمیکند.
2.همین آقا در جای دیگر کتابش همین کلمات و قواعد را قبول داشته و به کار برده ولی اینجا از دستش در رفته و غلط نوشته نه این که اصلاً این قاعده را قبول ندارد که بگوئیم دو نوع قاعده وجود دارد، برویم پیش متخصص تا او بگوید کدام صحیح و کدام غلط است. یعنی قبول دارد که معرفه نباید صفت نکره شود و صفت و موصوف باید از حیث تذکیر و تأنیث با یکدیگر مطابقت کنند ولی اینجا اشتباه کرده و "جمال ازلیه" و "ببصر الحدید" گفته که غلط است.
3.آیا اگر باب این توجیه باز شود هر مدّعی باطلی نمیتواند یاوههایی سرهم کند و در موقع اعتراض مردم به او مدّعی شود قواعد زبان را من تعیین میکنم و شما بیخود کردهاید که به من ایراد میگیرید. آیا این پذیرفتنی است؟!
4.اگر همین روال فهم عمومی در تفهیم و تفاهم ملاک نیست، چرامیرزا ابوالفضل گلپایگانیبا استدلال به سه چهار غلط ادبی یکی از منتقدین ایقان او را بیسواد خوانده و گفته حرفهایش قابل اعتنا نیست؟ چرا به مرجع حلّ اختلاف مراجعه نکرده تا او تشخیص دهد حرف کی درست است: حرف میرزا ابوالفضل گلپایگانی یا حرفشیخالاسلام تفلیسی؟
5.شما که گفتیدایقانمثلقرآننیست که معجزه باشد تا به الفاظش احتجاج شود؛ اگرحرف شما را بپذیریم یک کتاب غیرمعجزه باید مطابق ادبیات عمومی باشد که مردم آن را صحیح میپندارند نه اینکه معمّا باشد که برای فهمش به مرجع حلّ اختلاف نیاز باشد.
6.مگر اغلاطایقانیکی دوتاست که حتی با مراجعه به مرجع مورد قبول شما از آن صرفنظر کنیم؟ صحبت 154 غلط ادبی است. مگر قابل اغماض است؟!
7.اغلاط معنوی را چه کنیم؟ آن را هم به مرجع حلّ اختلاف مراجعه کنیم؟! این که او سخن نادرستی گفته که "همهی انبیا توسط علما شهید شدند" را چطور چاره میکنید؟ و همینطور صدها غلط محتوایی که در قسمتهای بعد مقاله قصد داریم متعرّض آنها شویم.
8.آیا شایسته نیست به جای این همه تعصب روی یک متن پر از غلط ادبی و محتوایی و تلاش برای مالهکشی بر آنها، خود را از تعصبات رها کنیم و عالمانه آن را کنار بگذاریم و الحاح نکنیم؟
9.اگر بخواهید میتوانیم بقیّهی اغلاطایقانرا بیاوریم و شما به هر مرجع حلّ اختلافی که میخواهید مراجعه کنید ببینید چه میگوید بعد خودتان قضاوت کنید؟
10.تازه جنابشوقی افندیاین کتاب را معجزه و منزول در 48 ساعت میداند (که گفتیم ایشان اشتباه کرده و به استناد خود ایقانمیرزا حسینعلی بهاءآنرا اقلاً در طول دو سال نوشته است) پس این کتاب حرفهای خدا و وحی الهی است و خدا در این گفتگو با مردم جوری حرف زده که مردم غلط میدانندش و تازه باید یک رسول بفرستد تا حلّ اختلاف کند و همینطور آن رسول هم ممکن است حرفهایی بزند که مرجع بعدی باید حلّ اختلاف کند و تا صبح قیامت دائماً خدا یک رسول بفرستد مطالبی بگوید و باز رسول بعدی را برای رفع اختلاف روانه کند...
11.به ادله بالا شما نمیتوانید ادّعا کنید اینها ادبیات واقعی است که حضرتبهاء اللهآورده، زیرا لازم است اوّلاً حقّانیّت او را ثابت کنید و ثانیاً هیچکاره بودنش در آن زمان به اعتراف خودش را توجیه نمائید و بعد بگوئید چرا این ادبیات یکنواخت نیست یعنی در یک صفحه معرفه صفت نکره میشود ولی در صفحهی بعد نمیشود؟! و 154 غلط دیگر را توجیه کنید و در دنباله غلطهای محتوائی را چارهجوئی نمائید!
12.اگرازلیهابه شمابهائیهاهمینها را بگویند و در مورد نقدهایتان به بهانهی خدائی بودن مظهریتازلکه جانشین بر حقّباببوده اجازهی اعتراض ندهند، چه میکنید؟! شما حق دارید بگویید اینها ادبیّات واقعی است و آنها نه؟!
فرقهای ضاله بنام بهائیت ، که تلاش دارد بقبولاند یک دین است
نوشته شده توسطفرقهای ضاله بنام بهائیت ، که تلاش دارد بقبولاند یک دین است
کوتاه و خواندنی
بهائیت در ایران برداشت شده از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب: فرقهی ضالهی بهائیت به سرکردگی «میرزا حسینعلی نوری» در قرن سیزدهم هجری تأسیس شد. وی در دوم محرم ۱۲۳۳ در تهران متولد شد و از اولین کسانی بود که به باب ایمان آورد و در نورو مازندران به تبلیغ آیین گمراه بابیت پرداخت. بعد از اعدام باب، ادعای جانشینی وی را کرد و توانست با حمایت اجانب، فرقهی ضالهی بهائیت را ایجاد کند. در این مقاله به نقد و بررسی این ادعا میپردازیم.
برای نفی دین بودن این فرقهی ضاله میتوان به این ادله اشاره کرد:
۱ – هر دین آسمانی دارایپیامبری است که از طرف خداوند متعال مبعوث شدهو به او وحی نازل میشود. فرقهی بهائیت این ویژگی را ندارد. حسینعلی میرزا که ادعای پیامبری کرده، ویژگیهای یک نبی را ندارد. ادلهی زیادی بر این مطلب وجود دارد، من جمله: عدم بشارت ظهور وی توسط پیامبر قبل، نداشتن معجزه، انحراف از مسیر حق در زمان حیاتش،[۱] تناقض در ادعاهایی که داشته است [۲] و...
۲ – هر دین آسمانی و هر پیامبر اولوالعزمی، صاحب کتاب و شریعت مستقل بوده است که از طریق وحی بر آن پیامبر نازل میشده است و پیامبران معاصر و متأخر از ایشان موظف به اطاعت از آنها بودهاند.[۳] فرقهی گمراه بهائیت، این ویژگی را هم ندارد.آنچه که امروزه بهائیان به عنوان کتاب آسمانی [یعنی کتاب اقدس] و شریعت از آن نام میبرند در واقع ساخته دست خودشان بوده است. تعویض اثاثیه منزل هر ۱۹ سال یکبار، حلال بودن حکم ربا، کشتن کسی که خانهی دیگری را آتش زده و... از جمله دستورات بهاءالله در کتاب اقدس است.[۴]
۳ – جاودانه بودن دین مبین اسلام بزرگترین دلیل بر نفی دین بودن این فرقهی ضاله است. از جمله ادلهی جاودانه بودن دین اسلام این قول خداوند متعال است که میفرماید: «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُْدَى وَ دِينِ الحَْقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلىَ الدِّينِ كلُِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون.[صف/۹] خداوند کسی است که رسول خود، محمد را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همهی ادیان غالب کند». ادلهی دیگری نیز در خصوص جاودانه بودن دین اسلام وجود دارد.
۴ – خاتمیت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دلیل دیگر بر نفی دین بودن این آیین گمراه است. علاوه بر ادلهی عقلی و روایی، خداوند متعال نیز در قرآن فرموده است: «مَّا كاَنَ محَُمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّنَ وَ كاَنَ اللَّهُ بِكلُِّ شىَْءٍ عَلِيمًا[احزاب/۴۰] همانا محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی رسول خدا و آخرین پیامبران است» طبق این آیه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) آخرین پیامبر الهی معرفی شده است.
فرقهی ضالهی بهائیت هیچ یک از ویژگیهای ادیان آسمانی را ندارد و تنها به صرف یک ادعا و با پشتیبانی استعمارگران و گمراهان عالم، توانست برای خود جایگاهی را نزد ساده لوحان پیدا کند و تا به امروز عواقب شوم آن گریبان جوامع اسلامی را فرا گرفته است.
پینوشت:
[۱]. آیت الله مصباح یزدی، آموزش عقائد، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸ ش،ج ۲، ص ۵۴.
[۲]. حسینعلی میرزا در ابتدا ادعای بابیت کرد و بعد از مدتی ادعای نبوت و رسالت و در آخر ادعای خدایی کرد. ر.ک: عبدالحمید اشراق خاوری، گنج شایگان، تهران، مؤسسهی ملی مطبوعات امری، ص ۸۰ به بعد.
[۳]. آیت الله مصباح یزدی، آموزش عقائد، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸ ش، ج ۲، ص ۷۴.
[۴]. حسینعلی میرزا، اقدس، بند ۱۵۱ و بند ۶۲؛ گنجینهی حدود و احکام، ص ۲۰۴.
عدم مداخله در سیاست خود یک سیاست است
بهائیت در ایران : در واقع عدم مداخله در امور سیاسی، شاید خود سیاستی برای حفظ و گسترش بهائیت بود ه که امروزه عمل به این تعلیم نزد بهائیان ایران ور افتاده است و خصوصا از انتخابات 88 ورود به عرصه کار سیاسی با شرکت در صف فتنه گران اهمیتی دو چندان پیدا کرده است .
سفارش رهبران این فرقه به پیروان خود مبنی بر، مداخله نکردن در امور سیاسی میباشد. اما چرا چنین تعلیمی توسط رهبران بهائی تشریع شده و چرا پیروان این فرقه در ایران به این تعلیم دین دروغین خود، عمل نمیکنند؟! رهبران بهائی برای پنهان کردن سوء پیشینه شرمآور خود که حاکی از تشکیل این فرقه نامشروع در آلودهترین بستر و رشد آن توسط سیاستهای پلید استعماری است و مهمتر از آن تداوم خدمت به اربابان خود، شعار عدم مداخله در امور سیاسی را به عنوان یک تعلیم دینی ارائه نمودند. میرزا حسینعلی بهاء در اقدس مینویسد: «لیس لأحد أن یعترِضَ علی الذین یحکمون علی العباد دَعوا لهم ما عندهم و توجّهوا الی القلوب؛(1) کسی حق اعتراض بر کسانی که بر مردم را حکومت میکنند را ندارد. آنان را با آنچه نزدشان است رها کنید و به قلبها توجه کنید». وی در لوح ذبیح میگوید: «...ابدا در امور دنیا و ما یتعلق بها و رؤسای ظاهره آن تکلم جائز نه، حقّ جلّ و عزّ مملکت ظاهره را به ملوک عنایت فرموده، بر احدی جائز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد...».(2)
عبدالبهاء نیز در تأیید سخنان پدر در ضمن الواح وصایا مینویسد: «ای احبّای الهی! باید سریر سلطنت هر تاجدار عادلی را خاضع گردید و سُدّه ملوکانه هر شهریار کامل را خاشع شوید. به پادشاهان در نهایت صداقت و امانت خدمت نمائید و مطیع و خیرخواه باشید و در امور سیاسی بدون اذن و اجازه از ایشان مداخله ننمایید؛ زیرا خیانت با هر پادشاه عادلی، خیانت با خداست...».(3)حال چگونه بهائیان در ایران ساز مخالفت با دولت و نظام را سر میزنند و و ابر قدرتها را تحریک کرده تا بر علیه این کشور چندین قطعنامه تصویب کنند در حالی که رهبران این فرقه گفتهاند: «میزان بهائی بودن و نبودن این است که هرکس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند و یا حرکتی نماید، همین برهان کافی است که بهائی نیست. دلیل دیگر نمیخواهد».(4)پس بنابراین بهائیانی که در ایران ساز مخالفت با دولت و نظام را سر میدهند، با قوانین این کشور مخالفت میکنند و مرتب بیانیه در محکومیت این نظام صادر میکنند و خواستار داشتن نماینده در مجلس هستند و... به گفته رهبران خودشان، ایشان دیگر بهائی نیستند و از آئین بهائی خارج شدهاند.
اما در واقع مسئله به این سادگی و روشنی نیست، با نگاهی به تمامی دستورهایی که بهائیان را از دخالت در امور سیاسی بازمیدارد، به نکته ظریفی میرسید و آن اینکه در حقیقت، این یک دستور کاملا سیاسی از سوی تشکیلات رهبری این فرقه است. در واقع این امر، نه یک آموزه دینی، بلکه تاکتیکی سیاسی برای جلب نظر و استفاده از حاکمان و دولتمردان دیکتاتور است نه دولتهای مردمی و دینی مثل ایران؛ زیرا یک دیکتاتور، از مداخله تودههای مردم در سیاست بیم دارد و آن را تهدیدی برای حاکمیت خود تلقی میکند و میدانیم که اکثر رژیمهای معاصر با دوره شکلگیری بهائیت از این قبیل بودهاند. البته امروزه هم شاهد انواع حکومتهای استبدادی هستیم که از اینگونه دستورهای ظالمپرور استقبال میکنند.(5)
آنچه ملاحظه فرمودید بیتفاوتی آشکار بهائیان را به مصالح، استقلال و تمامیت ارضی مملکت نشان میدهد. آنان طبق دستور رهبرانشان، حاضر به هیچ نوع مساعدت و مشارکت با ملت ایران و جنبشهای استقلالطلب، آزادیخواه و ضد استعماری و دیگر ملتها در راه مبارزه با بیگانگان و متجاوزان نیستند. تأکیدهای مکرر محفل بهائیان ایران در طول سالهای ۱۳۲۵-۱۳۲۴ مندرج در نشریات «اخبار امری» و «نشریه هفتگی محفل روحانی بهائیان تهران»(6)ارگان رسمی بهائیان، مبنی بر مداخله نکردن در امور سیاسی، مستقیما در شرایطی از اوضاع سیاسی ایران تصریح میشد، که از یک سوی، ایران در برابر حساسترین لحظات سیاسی خود در جدایی آذربایجان از خاک ایران و حکومت متفقین قرار گرفته بود و از سوی دیگر خاک و استقلال مملکت، زیر ضربات بیگانگان بود بطوری که خون وطنخواهان ایرانی را به جوش آورده بود. محفل بهائیان ایران در چنین ایامی که طوایف انگلیس، آمریکا و روس به قلمروی این مملکت دست انداخته بودند، جمله برگزیده نشریه «اخبار امری» را در قسمت فوقانی نام نشریه، به این بیان عباسافندی اختصاص داده بود که: «بهائیان به امور سیاسیه تعلقی ندارند. و در حق کلّ طوائف و آراء مختلفه دعا نمایند و خیرخواهند».(7)
هماکنون نیز بهائیان که مرکز آنها در اسرائیل قرار دارد، در مقابل جنایات و وحشیگریهای اسرائیل نسبت به مردم مظلوم و بیدفاع فلسطین ساکتند و با سکوت خود مهر تأییدی بر عملکرد این رژیم که از حامیان خود است میزنند. اما در واقع عدم مداخله در امور سیاسی، شاید خود سیاستی برای حفظ و گسترش بهائیت بود و امروزه عمل به این تعلیم نزد بهائیان ایران اهمیتی ندارد و ایشان مدام به مخالفت با نظام و دولت ایران میپردازند.
پینوشت:
۱. حسینعلی نوری، اقدس،بیتا و بینا، بند۹۵.
۲. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، چاپ سوم، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۸بدیع، ص۳۳۳.
۳. همان، ص۳۳۵.
۴. مجله اخبار امری، ارگان رسمی بهائیان ایران، ش۵، دی۱۳۲۵ هـ ش.
۵. ر.ک: مقاله کاش همه بهائی میشدند، ویژهنامه ایام (جام جم)، ۱۳۸۶ش، ص۴۰، به نقل از مجله اخبار امری، ش۳، ۱۳۴۷ش، ص۱۱۵-۱۱۱.
۶. مخصوصا در ش۹، ۱۳۲۴ و ۴، ۵ و۱۱ (مرداد، شهریور و اسفند) ۱۳۲۵.
۷. مجله اخبار امری، شماره۹، ۱۳۲۴ش.
منبع: پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب