افراد آنلاین
آشنایی با کتاب ایقان (قسمت دوم)
محتوای ابواب کتاب ایقان
بهائیت درایران: چنانچه عرض شد درون مایهیکتاب ایقان، اثباتمظهریتسید باباست وبهاءاللهدر آن تاریخ خود را تابع و پیروبابو جانشین او راصبح ازلمیشمرده است و برای خویشتن هیچ مقامی قائل نبوده و خود را عبد و خادم فانی وبابراربّ اعلیوسلطان السلاطینومیرزا یحییرامصدر امروصبح ازلیمینامیده است.
برای اثباتمظهریتباب،میرزا حسینعلیروشی خاص را در پیش گرفته است که در ذیل بدان میپردازیم:
او دقیقاً عوامل عدم اقبال مردم بهبابرا شناسائی کرده و برای آنها چارهاندیشی نموده و راه حل ارائه داده است. او دیده بود عالمان و محقّقان نخستین مانع گرایش مردم بهباببودند زیرا بیسوادی او را حتی در ادبیات آشکار میساختند و تناقضگوئیهایش را نشان میدادند و بطلان ادّعاهایش را بر اساس شواهد قرآنی و روائی مبرهن میساختند و روشنگری مینمودند و مانع گرایش مردم به او میشدند.
لذا در تمام باب اول از دو بابایقانطی 58 صفحه چوب را برداشته و به جان علما افتاده و آنها را بزرگترین مانع و سدّ هدایت مردم شمرده و همهی ایشان را جاهطلب و دینفروش گفته و از مردم خواسته است اصلاً دنبال عالمان نروند و اگر میخواهند به حقیقت و حقّانیتباببرسند باید گوش به حرف احدی از علما ندهند و به آنها متمسّک نشوند که اگر چنین کنند از درک حقیقت و وصول به سرچشمهی حیات و معرفت محجوب و محروم گردند.
اگر هم علما شواهدی در ردّبابآوردند اصلاً هیچ توجهی به آن نصوص و مطالب معقوله و منقوله در قرآن و روایات فراوان دینی ننمایند، که مثلاًقائم موعودرا دارای ویژگیهائی شمرده -که هیچ کدامش دربابنیست- و در این زمینه حتی به ظواهر آیات و روایات هم استناد نکنند و بدون تکیه به هیچ عالم و نص و دلیلی بیایند و حقّانیت این ظهور را بپذیرند و فوراًبابیشوند!
باب دوم از صفحهی 58 تا پایان چارهجوئی برای دومین مشکل در سر راه گرایش مردم بهباباست و آن همانا صراحت نصوص در بارهی ویژگیهایقائممبنی بر سلطنت آشکار در روی زمین و ظهور عدل و داد و محو ظلم و ستم و ایجاد حکومت سراسری توحیدی میباشد.
او برای رفع این مشکل حکم داده همهی این نصوص را باید از حالت ظاهر خارج نموده و معنوی بدانیم. مثلاً سلطنتقائمرا ظاهری ندانیم و معنوی بدانیم و آن غلبه و نفوذ در قلوب است کهبابهم داشت و عدّهای حاضر شدند در راه او کشته شوند. پس سلطنتقائم(یعنی باب) معنوی است نه ظاهری و همینطور سایر آیات و روایات را باید معنوی دانست و ازبابانتظار هیچ تغییر ظاهری در اوضاع جهان را نداشته باشید و فوراً به او ایمان آورید؛ و برای این کار هم به همهی آیات و روایات تعرّض نموده با سفسطه و مغالطه و تحریف و کم و زیاد کردن، آنها را با مقصود خود همراه کرده است.
بدین ترتیب ابتدا رابطهی فرد را با علم و عالم در باب اول قطع نموده و سپس در باب دوم رابطهاش را با نصوص دینی هم بریده تا طبق آن نصوص ازبابانتظار عدلگستری و ظلمبراندازی از جهان را نداشته باشد و یکسر به حرف او تسلیم شود و فوراًبابیگردد!
امّا تفصیل این سخنان :
کاوش در مفاهیم باب اولکتاب ایقان، پژوهشگران در حوزهیبهائیترا با تناقضی بزرگ روبرو میکند و آنها را در مقابل دو گزینه قرار میدهد:
مکتبیعلم ستیزکه در بزرگترین و قدیمیترین کتابش مردم را به دوری گزیدن از علما و دانشمندان فرا میخواند و میگوید برای وصول به مدارجایقانو عروج به معارجایمانباید از علم و عقل و کتب و صحف علما چشم بپوشید و به همه چیز و همه کس پشت پا بزنید تا به عیون حکمت و علم سلطان احدیت واصل و نائل شوید که اگر گوش به حرف عالمی از علما بدهید و یا به کتابی از کتب آنها رجوع کنید از زلال وصال ذوالجلال محروم و مقطوع خواهید شد (فلتقدسن انفسکم یا اهل الارض...) و این سخن را ازسید بابآموخته آن جا که میگوید: "فلتنقطعن عن کل علمکم و عملکم و لتستمسکن بمن یظهره الله..." و خلاصه مکتبیعلم گریزوعالم گریزو بلکهعلم ستیزرا ترسیم نماید،
یا مکتبی که علم خواه است و یکی از تعالیمش راتطابق علم با دینمیشمرد و این را برای خود افتخار میداند و بر آن میبالد و همه جا مطرح میکند؟
گزینهی اول مستند به اعظم و اقدم کتببهائیتاست که یکبهائیبه هیچوجه نمیتواند با آن بستیزد و آنچنان هم صریح و روشن است که قابل توجیه و تاویل نیست (و البته مجاز به تأویل و تفسیر هم نیستند، زیرا تأویل و تفسیر متون رهبران دربهائیتمجاز نیست) و راهتحرّی حقیقترا دوری گزیدن از علم و عالم و کتاب و نصوص دینی معرفی میکند.
البته کسی که متونبهاءاللهرا بشناسد میداند این مخالفتبهاءبا علما تازگی ندارد و او علمای اسلام را درکتاب ایقان"همج رعاع" (به معنای: پشههای سرگردان) خوانده و در جاهای دیگری از کتابهایش آنها را "ذئاب" و "حمر" (به معنای: گرگان و خران) نام نهاده، امام جمعه اصفهان را "رقشاء" (به معنای: کرم خالدار ماده) گفته وحاج کریمخان کرمانیصاحبارشاد العوام(و از رؤسایشیخیه) را "تراب و زاغ و کلاغ" خوانده است و معلوم نیست این رفتار او با آن عبارتش درکتاب اقتداراتچه نسبتی دارد آنجا که میگوید: "الادب قمیصی"ادب پیراهن من است؟! آیا نسبت دادن القاب زشت به علمای اسلام در طول دورهی غیبت، مصداق ادب است؟
اگر رجوع به عالمان در فهم حقیقت و حقّانیت هر مدّعی جدید نبوت و رسالت (که در طول زمان هم کم نبودهاند) و مشاوره با آنان گناه نابخشودنی است، پس پذیرش همهی مدّعیان به صرف ادّعای آنها الزامی است!
آیا اگر رابطهی مردم را با عالمان و دانشمندان قطع کنیم، آنها را آمادهی پذیرش ادّعای هر مدّعی عوامفریبی نکردهایم؟!
اگر سخن علما در مورد مدّعی جدید و موعود آینده حجت نیست پس اصل آمدن موعود که توسط همین عالمان به گوش مردم رسیده هم نباید حجت باشد!
این درون مایهی باب اول بزرگترین کتاببهائیاناست تا قضاوت شما چه باشد.
پاسخ به شبهات پیرامون نقد ایقان
گفتهاند:
کتابایقانبه مانند کتاب قرآن معجزهی حضرتبهاء اللهنیست که به آن مبارزه طلبی شود.
عرض میکنیم:
نظر جنابشوقی افندیچیز دیگری است. او میگوید:کتاب ایقان کتابی از مجموعهی کتب آسمانی دیانت بهائی است آنهم عظیمترین و قدیمیترین آنها که معجزهوار ظرف دو شبانه روز از جانب خداوند نازل شده است. تعبیری از این قویتر پیدا میکنیم: "اعظم است، اقدم است، آسمانی و منزول است، معجزه دوشبانهروزی است."
گفتهاند:
بر فرض وجود اغلاط ادبی، نکتهی مهم آن است که مفاهیم ارزشمندایقاندرک شود، نه آن که مرتباً به دنبال اشتباه ادبی در آن بگردی. چون خلاف قرآن که کتابی ادیبانه است،ایقان چنین ادّعایی ندارد و وجود اشتباه ادبی، دلیل باطل بودن آن نیست.
عرض میکنیم:
وقتی کتابی آسمانی شد و از ناحیهی خداوند نازل گردید وجود یک غلط هم در آن پذیرفتنی نیست و دلیل بطلان آن است، زیرا خداوند که چیز غلط نازل نمیفرماید و نسبت دادن غلط به ساحت قدس الهی زیبندهی موحدان نیست؛ و ما در ادامهی همین مباحث نمونههایی از آن اغلاط را که فقط اغلاط ادبی هم نیست، بلکه غلط مفهومی، تحریف آیه و روایت و حتی تحریف اشعار شاعران است خواهیم آورد.
گفتهاند:
تجلیل حضرتبهاء اللهازنقطه اولی، منافی ادّعای بعدی ایشان نخواهد بود.
عرض میکنیم:
چگونه منافی نخواهد بود در حالی که ابتدا برادرش رامصدر امروصبح ازلیمیخواند و مدتی بعد شنیعترین نسبتها را به او میدهد؟بابرا سلطان السلاطین و رب اعلی میخواند و خود را عبد و خادم فانی میشمرد در حالیکهشوقیاو را در آن حال مظهر الهی میدانسته که اعظم کتب بر او نازل شده است؟ بالاخره او عبد و خادم بوده یا نبی و رسول؟ اگر برادرش جانشینباببوده خودش چهکاره بوده است؟ اگر حکمت و تقیّه اینطور اقتضا میکرده اصلاً برای چه آمده و چرا در زمان مناسب خودش نیامده و مگر اصلاً دربهائیتتقیّه وجود دارد؟ و همینطور سؤالات دیگر.
گفتهاند:
دانشمندان هر قوم، به شرطی که مردم را به سوی حقیقت فرا بخوانند، مرجع مناسبی برای مراجعه هستند. امّا در صورتی که برای حفظ مقام و مرتبهی خویش، مردم را ازتحرّی حقیقتبازدارند، رجوع به آنان از سم مهلک خطرناکتر است. سابقهی این امر در زمان ظهور عیسی مسیح وجود داشت که بزرگترین دشمنان آن پیامبر خدا، دانشمندانیهودیبودند و همانها بودند که میخواستند عیسی را به هلاکت رسانند. وانگهی مگر مردم خودشان شعور ندارند که برای پذیرش امر فطری و عقلانی حضرتبهاء الله، محتاج به دانشمندان باشند؟ تعالیم حضرتبهاء الله، بر مبنای ضمیر روشن انسانها است و برای درک آن باید قلبی روشن داشت، نه مغزی انباشته از خرافات و افسانهها. در طول تاریخ نیز، دانشمندان هرقوم، آخرین گروهی بودند که به پیامبران، ایمان میآوردند. به همین دلیل، حضرتبهاءالله، مردم را از مراجعه به این دانشمندان، بر حذر میداشتند و الا رجوع به دانشمندانی که امر آن حضرت را به مردم ابلاغ میکنند، عقلاً واجب خواهد بود.
عرض میکنیم:
اصل محتوای باب اولایقاناحتراز از همهی علمای قوم است و خطکشی خاصی بین علما ننموده است که گفته شود منظورش علمای سوء است و علمای سوء هم کسانی هستند که به مدّعی جدید ایمان نیاوردهاند. این هم که عقلانی نیست هر مدّعی که از راه برسد به علما اهانت کند و هرکس با او همراه شد و ادّعایش را پذیرفت او را عالم خوب و بقیّه را عالم سوء محسوب نماید.بهاءاللههمهی علمای عصر راهمج رعاعخوانده چون به باب ایمان نیاوردهاند و به آنها لقب کلاغ و زاغ و کرم و خر و گرگ و... داده است.
ضمن آنکه برخلاف فرمایش شما همیشه اینطور نبوده که علما به انبیاء ایمان نیاورند یا آخرین گروهی باشند که ایمان میآورند. مثلاً در زمان حضرت موسی علیهالسلام، علمای قوم یعنی "سحره" اولین گروهی بودند که ایمان آوردند و حاضر شدند شدیدترین شکنجهها را در راه دیانت موسی تحمل کنند و در این راه شهید شوند. امّا در موردبهائیتمکرر در اینجا گفته شد ابتدا باید حقّانیّتش مورد بحث قرار گیرد و ثابت شود و آنگاه با ادیان دیگر مقایسه شود. باید ثابت شود به چه دلیل دین آسمانی وآئین ربانی است؟ رهبرانش چه مقامی دارند؟ (رسالت یا نبوت یا... چونبهاءاللهگفته است نبوت و رسالت به وجود حضرت محمّد (ص) پایان یافت) و به فرض صحت، چه دستاورد ویژهای دارد که در ادیان دیگر نبوده و متناسب با این دوران است؟
بنابر این نمیشود گفت چون بعضی علما با بعضی انبیای گذشته مخالفت کردند و همهی علما هم بابابمخالفت کردند پسبابهم مثل انبیای گذشته، پیغمبر است! آیا این دستاویز خوبی برای هر مدّعی کاذب و فریبکاری هم نمیتواند باشد که مخالفت عالمان را با خود دلیل صدق دعوت خود بپندارد و از مردم بخواهد به همین دلیل به او ایمان بیاورند. جنابعالی این را میپذیرید؟!
آری مردم خود بر اساس فطرت و تعقل میتوانند راه را بیابند، لیکنبهاءاللهراه تعقل را هم بسته (شواهدش ذکر خواهد شد) و برای تطبیق نصوص دینی در موردقائم، آنها را از مراجعه به منابع و کتب و روایات و نصوص و مبینین آنها یعنی علما بر حذر داشته و خلاصه گفته هرطور من گفتم همان را بپذیرید. یعنی اگر در نصوص آمده بود پس از اسلام دینی نمیآید وقائمباید دنیا را از ظلم وستم پاک نموده از عدل و داد پر کند وبابچنین نکرد، کاری به علما نداشته باشید و حرف مرا بپذیرید و تردید هم نکنید.
چنین است باب اول ایقان.
با سپاس از شما برای پیگیری مباحث.
پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت
(بخش سوم )
بهائیت در ایران: در سال 94 از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش سوم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه میگردد.
5- آنچه تاکنون از پیامبران الهی در تاریخ ثبت شده عدم فراگیری علم و دانش است به عبارتی دیگر ادیان الهی برای پیامبران خود علم لدنی قائل اند. آیا اعتقاد بهائیان به اینکه باب و بهاء هم درس نخوانده بودند، صحیح است؟
در این باره هم بهائیان مطالب ضد و نقیضی ارائه دادهاند از طرفی میخواهند به زور یک وجه اشتراکی بین باب و بهاء با پیامبران الهی دیگر ایجاد کنند. به همین سبب میگویند که آنها درس نخوانده و امی بودند اما از طرفی در نوشته جات به جای مانده از بزرگانشان و حتی شخص باب و بهاء یافت میشود که آنها معلم داشته و درس خوانده بودند. به چند نمونه استناد میکنیم:
علی محمد شیرازی در کودکی و نوجوانی بنا به تصریح محمد نبیل زرندی در کتاب «تلخیص تاریخ نبیل »[1] و میرزا ابوالفضل گلپایگانی در کتاب «کشف الغطاء»[2] و اشراق خاوری در کتاب «گنجینۀ حدود و احکام»[3] و مقالۀ «نفحات مشکبار»[4] و «رسالۀ ایام تسعه»[5] و کتاب «رحیق مختوم»[6] و کتاب «قاموس توقیع منیع»[7] و عبدالحسین آیتی در کتاب «کواکب الدوریة»[8] و فاضل مازندرانی در کتاب «اسرار الآثار خصوصی»[9] و «کتاب ظهور الحق»[10] و احمد یزدانی در کتاب «نظر اجمالی به دیانت بهائی»[11]و علی اکبر فروتن در کتاب «درس اخلاق نهم»[12] آورده اند که: به سفارش و خواستۀ دایی خود در سن 6 تا 8 سالگی در مدرسۀ قهوۀ اولیاء شیراز به مجلس درس شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد و شیخی مشرب بوده میرفته است و مدت پنج سال به تحصیل قرائت و کتابت فارسی مشغول بوده است.
و طبق معمول، اعتقادات بهائیان در اینجا هم دارای تناقض است و با اینکه در" تلخیص تاریخ نبیل که یکی از کتابهای مورد وثوق آنهاست " به این مطلب صحه گذاشته وتائید نموده اند اما دربعضی از آثارشان چنین موضوعی را انکار کرده اند چرا که فهمیدند تصدیق ریاضت کشی علی محمد شیرازی مخالف دعوی امّیت و من جانب اللهی است. در کتاب «نقطة الکاف» نوشته «...این که مشهور شده جناب، متحمل ریاضات میشدند یا آنکه خدمت پیری و مرشدی نموده باشد افترای صرف و کذب محض است»[13].
چنین انکاری ناشی از آن بود که با توجه به ملاحظهی آثار و عقاید علی محمد شیرازی اصرار علی محمد را در تداوم تسخیر شمسی و ریاضت در هوای گرم بوشهر دلیل خبط دماغ و علیلی مغزش دانسته و به گفتهی مرحوم «میرزا رضا قلیخانی هدایت» چنین معلوم گردید که تأثیر حرارت شمس، رطوبت دماغش را به کلی زائل و به بروز شمساتش نائل ساخت.»[14]
این شیوه، روح و روان سید علی محمد باب را دچار اختلال و اضمحلال کرد و اثرات سوئی بر مغز او گذاشت. میرزا آقاخان کرمانی(بابی) در صفحهی 276 این کتاب نوشته :«در قرب آن ایام با آن هرم تموز (گرمای تابستان)که در بوشهر آب را در کوزه می جوشانید با کمال لطافت و نزاکت سوری، تمام ایام را از بامداد تا شام آن بزرگوار در بلندی بام ایستاده در برابر آفتاب به خواندن زیارت عاشورا و ادعیه و مناجات و اوراد و اذکار مشغول بودند. و یا در کتاب تاریخ باب و بها ترجمۀ فرید گلپایگانی [15] آمده :«در همان اوقاتی که در بوشهر در سرای حاج عبدالله(یکی دیگر از داییان وی) بود،گاهی بالای پشت بام میرفت سرش را برهنه میساخت از هنگام ظهر تا عصر زیر برق آفتاب میایستاد....در جریان این ریاضت دشوار در هوای گرم بوشهر قوای جسمی او تحلیل رفت و نوعی مشکل عصبی بر او عارض شد. دایی اش در کار او سرگردان بماند و هرچه او را پند و اندرز میداد سودی نمیبخشید. ابتدا او را از این اعمال طاقت فرسا منع کرد ولی سرانجام خشمگین شد و با مشورت برادران و فامیل خود، علی محمد را وادار به ترک بوشهر کرد و به قصد کربلا و نجف فرستاد تا شاید در اثر تغییر آب و هوا و استشفاء به آن دو مقام از این مرض عصبی بهبودی و شفا حاصل کند...»
بالاخره با این اوصاف و ده ها سند دیگر در صحت این مطلب علی محمد کتاب بیان عربی و بیان فارسی را بعد از دعوی مهدویت خود در زندان نوشت که اگر به چند جمله از این کتاب اشاره کنم هیچ نیازی به اثبات خلط دماغ وی نیست: «سوار گاو نشوید و بر آن چیزی حمل نکنید. شیر خر نخورید. تخم مرغ را قبل از اینکه پخته شود بر چیزی نزنید چون محتوایش ضایع میگردد. تمام کتب علمی و مذهبی را مگر آنهاییکه راجع به امر بابی گری است از بین ببرید.»[16]
علی محمد شیرازی در آثارش «اغلاط فاحش نحوی» و «جعل کلمات» نادرست فراوانی به چشم میخورد. وقتی مردم به چنین مسئله ای انتقاد میکنند در جواب میگوید: حروف و کلمات در گذشته مرتکب معصیت شده بودند و به این خاطر خداوند جهت عقوبت گناهانشان آنان را به زنجیر اعراب زندانی ساخت. چون من از جانب خدا برانگیخته شدم و بعثت من برای همۀ عالمیان رحمت است، لذا خداوند گناهکاران حتی حروف و کلمات را عفو کرد و آنها از زندان اعراب آزاد شدند تا به هر سوی که میخواهند رهسپار شوند...»[17]
آقای احمد کسروی در این خصوص مینویسد:« اگر سید باب عربی های غلط نبافتی و برخی سخنان معنی دار و سودمند گفتی بی گمان کارش پیش رفتی و به دولت چیره شدی آن را برانداختی ولی این مرد بیکار بی مایه میبودی و گذشته از آن که آن غلط بافی ها را میکرد و آبروی خود را در نزد باسوادان میریخت برخی گفته های بسیار بیخردانه از او سر میزد مثلا چون دربارۀ همان غلط بافی ایراد میگرفتند چنین پاسخ میداد : «صرف و نحو گناهی کرده و تا کنون در بند میبود ولی من چون خواستم، خدا گناهش را بخشید و آزادش گردانید» ببینید در برابر غلط گویی های خود چه بهانه می آورد.این سخن یا روی ریشخند بوده و یا گوینده اش جز دیوانه نمی بوده.آیا از این پاسخ ایرادگیران چه توانستند فهمید؟!»
حتی خود باب هم درس خواندنش را انکار نمی کند و در پایان خطبه اول کتاب "تفسیر سوره بقره " علی محمد شیرازی می نویسد :
"فسبحانک الهم انک لتعلم فی یوم الذی اذاارت انشاءذالک قد رایت الکتاب قد رایت فی لیلتها بأن ارض المقدسه قد صارت ذره ذره و رفعت فی الهواء حتی جائت کلها تلقاء بیتی ثم استقامت ثم جاء خبر فوت الجلیل العالم الخلیل "معلمی" رحمه الله علیه من هناک وقد اخبرت بعض الناس قبل الخبر بنومی فصلی الله علیه بجوده ..."
ترجمه : (درآن روزی که اراده کردم انشاء این کتاب را شب درخواب دیدم زمین کربلا ذره ذره شده و در هوا بلند است و همه آنها آمده در برابر خانه ام ایستاده بعد خبر فوت دانشمند جلیل دوست و "معلم من" سید کاظم رسید پیش از رسیدن این خبر خوابم را به برخی از مردم خبر دادم پس درود فرستد خدا بر وجودش )
و درتوقیعی که فاضل مازندرانی در کتاب" اسرار الآثار " نقل کرده است علی محمد شیرازی تصریح میکند «و اما رأیت من آیات معلمی ...[18]»و اما آنچه از آثار و کتابهای معلمم "سید کاظم " دیدم.
تا آنجا که بنقل ازکتاب "ظهور الحق" علی محمد شیرازی پیش ازدعوی بابیت و پس از شنیدن خبر مرگ سید کاظم به یکی از دوستانش نوشته است "از قضیه عروج سید جلیل اعلی الله مقامه که اشاره فرموده بودید جمیع ارکان وجود قمیص حزن پوشانیده اف علی عیش الدهر بعد آه ثم آه من صعوده الی الملاء الاعلی لم یر الدهر فی أنفس الشیعه نفس مثله قسط "[19]
در کتاب زعیم الدوله باب الابواب[20] هم چنین آمده :«آن گاه مبادی زبان فارسی و عربی را یاد گرفت و همت در فراگرفتن خط نستعلیق گماشت و در آن تبرز و اشتهاردی پیدا نمود. همین که به سن بلوغ رسید، دائی اش او را با خود وارد تجارت کرد و فنون داد و ستد را به وی آموخت میرزا علی محمد را دائی اش از شیراز به بوشهر برد و او تا سن بیست سالگی نزد دائی اش بود.»
البته دیگر مأخذ غیر بابی مانند کتب شیخیه به این مسئله که علی محمد شیرازی تا زمان حیات سید کاظم جزء شاگردان سید و از اصحاب شیخیه بوده است شک و تردیدی نمانده است و آنچه که مورد نقد و ایرادات "حاج محمد کریم خان کرمانی در کتاب "اذهاق الباطل " و رساله " در رد باب مرتاب" ....می باشد مربوط به جانشینی سید پس از فوت اوست و مرحوم " میرزا محمد تنکابنی " ضمن شرح خاطرات خود تصریح می کند که «درهمان زمان که مؤلف کتاب درعتبات مشرف بودم و چند وقتی به درس حاجی سید کاظم تلمذ مینمودم، میر علی محمد هم به درس او میآمد و قلم و دواتی همراه داشت و هرچه سید کاظم میگفت از رطب و یابس او در همان مجلس درس می نوشت ...»[21]
این اسناد که از خود آنها به جا مانده نشان میدهد که سید علی محمد نه تنها معلم داشته بلکه تحت تعلیم دائمی دائی اش بوده و حتی فنون تجارت را فرا گرفته. اگر بهائیان بخواهند این را انکار کنند باید بیشتر آثار خودشان را نابود کنند.
با توجه به نمونه هایی که ذکر شد و مواردی که به دلیل طولانی شدن بحث ذکر نشد بزرگان بابی و بهائی و خود باب و بها به کسب تحصیلشان معترف بوده اند با اینحال در بعضی از قسمتهای کتب آنان مشاهده می شود که سعی میکنند خود را تا قبل از قیام، امّی و بیسواد جلوه دهند ضمن اینکه طبق اسناد و مدارک علی محمد شیرازی در سال 1260 هـ.ق اظهار قائمیت کرد و سید کاظم رشتی در سال 1359 هـ.ق ازدنیا رفت پس حضوردر کلاسهای درس سید کاظم به عنوان شاگرد قبل از اعلام ظهور وی بوده است.
او درکتاب" صحیفه عدلیه " ضمن وصف حالات و مقامات خود می نویسد «در اعجمین نشو و نما نمود و دراین آثار حقه نزد احدی تعلیم نگرفته بل "امّی صرف " بوده ...»[22]
و عباس افندی در کتاب "خطابات مبارکه "جزماً مینویسد :«جمیع مظاهر الهیه چنین بوده اند حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمّد و حضرت باب و حضرت بها الله در هیچ مدرسه ای داخل نشدند»[23]
[1]-ص 63
[2]-صص 56و83
[3]-باب 64 از فصل سوم
[4]-مندرج در مجلۀ «آهنگ بدیع» نشریۀ لجنۀ جوانان بهائی ایران،سال اول،شمارۀ 15،ص5.
[5]-مطلب سه از فصل اول
[6]-ص 1045،جلد 2
[7]-جلد 2،ص 23.
[8]-ج1،ص31.
[9]-ضمن اشاره به حکایت علی محمد شیرازی دربارۀ سید کاظم رشتی به عناون معلمش مراجعه شود به جلد 1،ص 35، و جلد 2،ص61.
[10]-جلد 3،ص 263.
[11]-ص12.
[12]-درس اخلاق،قسمت هفتم،ص 16.
[13]-«نقطة الکاف»،ص109.
[14]-«روضة الصفا-قاجاریه»
[15]-تاریخ باب و بهاء صص72-73.
[16]-بیان عربی ص49.بیان فارسی ص 198
[17]محمد باقر نجفی، بهائیان،ص259-262 نسخۀ ورد+علی رضا روزبهانی بروجردی،در جستجوی حقیقت ص 89-90
[18]- ج1،ص 35،ذیل کلمۀ آیه .
[19]- ص 263
[20]- ص 73.ترجمۀ فرید گلپایگانی.
[21]- خطابات مبارکه ص 7
[22] صحیفه عدلیه ص7
[23] قصص العلما ص59
بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام-10
بهائیت در ایران: تا کنون 9 بخش از این مطلب ارائه شده است بخش پایانی به عنوان عوامل و زمينه هاي تاثيرپذيري و آشوب آفريني پيروان بهائيت جهت بهره برداری کاربران گرامی ارائه میگردد .
هتاکی عاشورای 88 با مدیریت شبکه بهائیان
سران بابيگري و بهائي گري در جلب و جذب اقشاري از توده هاي مردم و به اطاعت و فرمانبرداري محض و مطلق درآوردن آنها موفق بودند و بسيار سهل و سريع هواداران خود را براي تحقق اهداف و برنامه هاي استعماري خويش به حركت درمي آوردند , به گونه اي كه پيروانشان با اشاره سران و رهبران بابيه و بهائيه به سوي قتل و غارت و ستم به مردم مسلمان شتاب مي گرفتند و به راحتي فتنه و آشوب و آتش سوزي به پا مي كردند و اين اعمال و حركات جنون آميز را مايه افتخار خود مي دانستند و عبادت و عمل صالح مي پنداشتند!
موفقيت سريع سران بابيه و بهائيه در گردآوردن هواداران و تحريض و تهييج آنان براي حركات و عملكردهاي شنيع و جنايت بار , معلول زمينه ها و عواملي است كه به بررسي آن مي پردازيم .
1 ـ سران و عناصر رده هاي بالاي بابيت و بهائيت براي نيل به اهداف و برنامه هاي استعماري خويش حضور در ميان عوام و تبليغ و ترويج تعاليم گمراهي آفرين خود براي افراد تهي مغز و جاهل و سطحي نگر را بسيار موثر و راهگشا مي يافتند و به همين دليل براي القاي افكار و عقايد كفرآميزشان از جهل و حماقت و قشري گري گروههايي از مردم حداكثر بهره برداري را به عمل مي آوردند و در اين كار موفق بودند.
اين سياست قبل از آن كه مورد توجه علي محمدباب و حسينعلي نوري و قره العين و ساير عناصر رهبري كننده و تبليغ گر قرار گيرد , از شيوه هاي جاسوسان و ماموران گسيل شده از جانب قدرتهاي استعماري به ايران براي اجراي مقاصد شومشان در معارضه با اسلام محسوب مي شود و در واقع توسط آنان به عوامل و دست نشاندگان داخلي همچون علي محمدباب و ساير سران بابيه و بهائيه ابلاغ مي شد.
همان طور كه در مباحث گذشته اشاره كرديم يكي از ماموران انگليسي به نام « ادوارد براون » در آثار مكتوب خويش اشاره مي كند كه مدتهايي از عمر خود را در ميان ايرانيان سپري كرده و در حالي كه عبا و ردا به تن داشته و سجاده براي نماز ظاهري و فريبكارانه با خود حمل مي نموده , دقت و مراقبت لازم مبذول مي داشته كه براي تبليغ « بابيگري » درايران حتما به ميان مردم عوام و سطحي نگر و فاقد بينش و آگاهي حاضر شود تا به سهولت بتواند القائات استعمار انگليس را تحت عنوان بابيگري و بهائي گري در ايران گسترش دهد!
اكثريت قاطع كساني كه به عنوان پيروان باب در تشكيلات فرقه ضاله بهائيت جمع مي آمدند و به فعاليت هاي تخريبي عليه اسلام و وحدت مسلمانان اشتغال داشتند , همين سبك مغزان جاهل و سطحي نگران تهي از بينش و آگاهي بودند و سران و عناصر اصلي اين فرقه با علم و يقين به جهالت وقشري گري و تعصب پذيري آنان , هر طور كه مي خواستند از وجودشان بهره برداري مي كردند.
حضور پيروان متعصب و سبك مغز بابيه در جنگ و كشتارها و فتنه هايي كه سران اين فرقه به وجود مي آوردند , از مهمترين عرصه ها و صحنه هاي بهره برداري هاي مورد نظر محسوب مي شد. جهل و تعصب و قشري گرايي اين افراد موجب مي شد كه اولا بسيار سريع و با كوچكترين اشاره به ميدان هاي جنگ عليه مسلمانان بشتابند. ثانيا در مقابله با مردم در اوج قساوت و بي رحمي به كوچك و بزرگ و زن و مرد رحم نكنند و در مسيرهاي خود همه چيز را به آتش بكشند و نفوس انساني را به قتل برسانند و اموال را به غارت ببرند. ثالثا نه تنها بر عقايد كفرآميز و ضدالهي خود اصرار ورزند , بلكه حضور در ميادين نبرد و معارضه با اسلام و مسلمانان را براي خويش يك امر مقدس تلقي نمايند!
2 ـ بابيان و بهائيان در عناصر و نيروهاي اصلي خود در سطوح بالا « شخصيت كاذب » به وجود مي آوردند تا بدين وسيله از يافتن « حقيقت » غفلت ورزند و آنقدر در تمايلات و هواهاي نفساني فرو روند و به شهوت « تشخص طلبي » گرفتار آيند كه به هيچ وجه به اصول و مباني عقايد بابيه و بهائيه و فروع عملي آنها كه سراسر كفر و شرك و انحراف و انحطاط بود نينديشند , از اين بالاتر آن كه كوركورانه و چشم بسته به تبليغ و ترويج آنها بپردازند و خود را به اين به هم بافته هاي جنون آميز و استعمار ساخته مقيد و پايبند سازند!
اين عناصر سطوح بالا عبارت بودند از داعيان و تبليغ گراني كه به شهرها و روستاها گسيل مي شدند. همچنين فرماندهان نظامي و سركرده گروههاي فتنه گر , از عناصر اصلي و سطح بالا به شمار مي رفتند.
يكي از شيوه هاي ايجاد شخصيت كاذب در اين عناصر عبارت بود از دادن « القاب بزرگ » كه در ظاهر بسيار چشم پركن و اغواگر و در باطن از واقعيت تهي بود. اين القاب باعث مي شد كه عناصر مزبور احساس غرور و بزرگي و جلالت كنند و خود را در حال پرواز در آسمانها بيابند!
يكي ديگر از شيوه هاي ايجاد شخصيت كاذب در اين افراد القاي احساس قدرتمندي و توانايي و مديريت كارآمد در آنان به منظور حكومت بر شهرها و كشورهاي بزرگ جهان بود! رهبران بابيه و بهائيه پس از آن كه اين احساس را در عناصر اصلي وابسته به خود به وجود مي آوردند , شروع مي كردند به دادن وعده ها و بشارت هاي شيرين درباره به دست گرفتن حكومت هاي بزرگ ! مثلا برخي را به حكومت بر ولايات و شهرهاي ايران , بعضي را به حكومت مصر و حجاز , و گروهي ديگر را به تصاحب كشورهاي اروپايي بشارت مي دادند!
اين شخصيت پروري هاي كاذب و دروغين باعث مي شد كه داعيان و تبليغ گران بهائي اصول و فروع اين فرقه ضاله را عين حقيقت بدانند و در اوج تعصب و جانبداري در شهرهاي مختلف وارد شوند و الواح و نوشته هاي علي محمدباب را به اين و آن عرضه بدارند و از هيچ تهديد و دستگيري و زندان و تبعيد و قتلي بيم به دل راه ندهند!
تعصب و اصرار اين داعيان و تبليغ گران آنچنان افراطي و محكم و استوار بود كه حتي گروهي از آنان وقتي در جمع حكام و واليان دولتي منتصب در شهرها وارد مي گشتند و درباره اصول و مباني و فروع فرقه ضاله بهائيت و الواح و نوشته هاي علي محمدباب مورد سئوال واقع مي شدند , با شجاعت و بي باكي عقايد باب را اعلام مي كردند و الواح و دست نوشته هايي كه در دست داشتند را « وحي » نام مي نهادند و علي محمدباب را « پيامبر » معرفي مي كردند!
همچنين ايجاد شخصيت كاذب در فرماندهان نظامي و سركرده هاي فتنه و آشوب موجب مي شد كه آنان در مواجهه با مسلمانان و نيروهاي دولتي در اوج قساوت قلب و درندگي به هيچ كس رحم نكنند و به قتل و غارت و آشوب و آتش افروزي در شهرها و روستاها بپردازند و حتي اجساد كشته شدگان را در شعله هاي آتش بسوزانند و به شكنجه و قطع اعضاي بدن اسيران جنگي بپردازند!
3 ـ سران و رهبران بابيت و بهائيت براي عامل تاثيرگذار « فساد و بي بند و باري » اهميت خاص و ويژه اي قائل بودند و براي جلب و جذب هواداران و بهره برداري هاي مختلف سياسي و نظامي از آنان در مسير تعارض و تقابل با تعاليم مقدس اسلام و ايجاد آشوب و بلوا در ايران , استفاده هاي به موقع و كثير از اين حربه مي نمودند , همچنان كه قدرتهاي استعماري براي مذهب سازي و شكار رهبران بهائيت از همين شيوه و سياست شيطاني بهره جستند , و در كار خويش به موفقيت كامل دست يافتند!
سران بابيت و بهائيت و داعيان و تبليغ گران اين فرقه ضاله براي اين كه بهتر و بيشتر بتوانند براي خود مريد و هوادار مطيع و آماده براي اجراي هرگونه فرمان گردآورند از همان ابتداي كار همه محدوديت هاي شرعي و عقلي و انساني و وجداني را درباره ارتباط دختران و پسران و زنان و مردان مرتفع ساختند و هرگونه فساد و بي بندوباري جنسي را آزاد اعلام نمودند. آنان در اين فرهنگ سازي باطل تا آنجا پيش رفتند كه حتي مردان را اجازه دادند كه با زنان ديگران به هم آميزند و همسر خود را با همسر ديگران معاوضه كنند و شگفت انگيز اين كه براي اين آزادي جنسي لجام گسيخته و جنون آميز محمل و توجيه شرعي و ديني به وجود آوردند و اعلام كردند تا زماني كه علي محمد باب تمام اقاليم و سرزمين هاي كره خاكي را فتح نكرده است احكام و تعاليم دين جديد! را تشريح و اعلان نمي كند و لذا در اين ايام همه احكام و قوانين شرع اسلام همچون نماز و روزه و ازدواج و احكام مربوط به آن باطل و ساقط مي باشد و زنان و مردان بايد در آميزش جنسي راه « اشتراكيت » در پيش گيرند و به طور رها و آزاد و بدون رعايت هيچ قاعده و ضابطه شرعي و عقلي و قانوني به هم بياميزند و آنان را از جانب خداوند به خاطر اين اعمال هيچ بازخواست و عذابي نيست !
اين القائات و تعاليم شيطاني و ساخته و پرداخته قدرتهاي استعمارگر بسيار سريع و آسان « عقل » و « دين » را از انسان هاي متزلزل و ضعيف الايمان و آماده براي فساد و تباهي مي ربود و آنان را در دام شهوت و بي بندوباري مطلق جنسي اسير مي ساخت و براي انجام هر فرماني از جانب سران بهائيت مهيا و مطيع مي نمود!
4 ـ احكام و قوانين اسلام در ابعاد فردي و عبادي و اجتماعي و سياسي , به دليل « انسان سازي » و « جامعه سازي » همواره مورد كينه و عداوت دشمنان بشريت بوده است . مخالفان احكام و تكاليف و قوانين جامع اسلام ـ چه در محدوده هاي سرزمين هاي اسلامي , و چه در سطح ساير جوامع و كشورهاي دنيا ـ انسان هاي پرورش يافته در دامان اسلام را با موجوديت و اهداف و عملكردهاي جنايت بار و مطامع تمام نشدني خود در تضاد و تعارض مي يافتند و از همين رو براي تحكيم پايه هاي ستم و سيطره و حاكميت خويش , مقابله مستقيم و غيرمستقيم و پيدا و پنهان با احكام و تكاليف و قوانين ديني همچون نماز , روزه , جهاد , امربه معروف و نهي ازمنكر و ساير عبادات فردي و اجتماعي و سياسي را لازم مي دانستند.
ايجاد فرقه هاي گمراه و منحط در جوامع اسلامي توسط قدرتها و حكومتهاي داخلي و خارجي يكي از سهل ترين و كم هزينه ترين شيوه ها و راهكارهاي معارضه با احكام و قوانين اسلام و جلوگيري از نقش بسيار عميق و سازنده و تاثيرگذار آنها محسوب مي شود. اين روش و راهكار با اقدامات فكري و فرهنگي باطل و به صورت حركت هاي خزنده و همراه با تبليغات فريبنده به ظهور و عينيت مي رسد , به گونه اي كه در متن جوامع و سرزمين هاي اسلامي يكباره فرقه هاي منحط و گمراهي آفرين سربرمي آورند و به نشر و ترويج افكار و عقايدي مي پردازند كه در نهايت جامعيت و تاثيرهاي شگرف و حركت آفرين احكام و قوانين اسلام را به زير سوال مي برد و در مسلمانان فاقد بنيان هاي مستحكم اعتقادي و محروم از مطالعات ژرف در معارف دين , تزلزل ايجاد مي نمايد و آنان را به رها كردن احكام و تكاليف ديني كه خار چشم دشمنان داخلي و خارجي سرزمين هاي اسلامي است ترغيب مي نمايد!
به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي