×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

یادداشتهای کینیاز دالگورکی

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

یادداشتهای کینیاز دالگورکی

بهائیت در ایران : مطلب ذیل از یادداشتهای دالگورکی است که به چگونگی آشنائی او با خانواده باب و ماجراههای پس از آن می پردازد . جهت بهره برداری کاربران محترم در پایگاه قرار میگیرد . مقطع شروع مطلب زمانی است که محمد علی باب در عراق و طلبه است .


.... در نزدیك منزل من یك نفر طلبه منزل داشت و نامش سید علی محمد و از اهل شیراز بود نسبتا از سایر طلبه ها كه همدرس بودیم متمو لتر و پدرش در شهر شیراز از كاسب بود و ما هیانة خوبی برای او می فرستاد .
ریش تنک طلائی و خوش چشم و ابرو و دما غی كشیده داشت و میا نه با لا و لا غر اندام بود و بسیار خون گرم و به قلیان هم علا قه مفرط داشت با من خیلی گرم گرفته بود من تصور می كردم بر حسب اشا رة آقای رشتی شاید این آمد و شد را زیاد می كند كه از من چیزی بفهمد ولی طولی نكشید كه فهمیدم به واسطة فهم و ادارك من به متوجه من شده است . من هم با كمال خصوصیت با او گرم گرفتم و به علاو ه با یك دسته از طلاب كه شیخی بودن انیس و دمخور شده بود م .    ( چون این دسته یك اختلاف جدیدی در بین شیعه ایجاد كرده بود ) و به اصطلاح متوجه ركن رابع و به قول سید علی محمد جزو دستة كاسة از آش گرمتر شدم یعنی این دسته به قدری در حق ائمه غلو می كنند كه ائمه را با لا تر از پیغمبران می دانند.
سید علی محمد بسیار مزاح گو بود می گفت حضرت امیر المؤمنین می گوید : من یكی از بندگان حضرت محمد ( ص) هستم ولی این دسته می گویند آقا علی شكسته نفسی می كند ولی من كا ملا به واسطة مرحوم حكیم احمد گیلانی كه از همة علما و حكما فاضلتر بود پی به حقیقت اسلام برده بودم و هیچ احتیا جی به توضیحات دیگران نداشتم ولی با یك حال عصبی به سید گفتم من حق را به طرف اینها می دهم.
اینها رفقای من هستند فردا دیدم همة آنها كه مذهب شیخی دارند با من گرم گرفتند و بیشتر با من محبت می كردند ولی سید علی محمد دست از دوستی من نمی كشد و بیشتر مرا مهمان می كرد و قلیان محبت را با هم می كشیدیم . این سید عا رف مسلك بی اندازه تند هوش و با ذكا وت و خیلی ابن الوقت و مرد متلون الا عتقادی بود و نیز به طلسم و ادعیه و ریا ضت و جفر و غیره عقیده داشت چون دید من در علم حساب و جبر و مقا بله و هندسه مها رت دارم. برای رسیدن به مقصودش شروع به خواندن حساب در نزد من نمود با این همه هوش با هزاران زحمت چهار عمل اصلی رادر نزد من خواند و با لا خره گفت من كلة ریاضی و حسا بی درستی ندارم.
شب های جمعه در سر قلیان سوای تنبا كو چیزی مثل موم خورد می كرد و به تنبا كو می زد و سر قلیان می گذاشت و شروع به كشیدن می كرد به من هم تعارف نمی كرد به او گفتم چرا قلیان را به من نمی دهی بكشم گفت تو هنوز قابل اسرار نشدی كه از این قلیان بكشی اصرار كردم تا به من داد كشیدم تمام دهان و امعا ء مرا خشك نمود تشنگی شدیدی به من دست داد و خندة فراوان كردم كمی شربت آبلیمو ومقدار زیادی دوغ به من داد تا نزدیكی صبح می خندیدم با ری روزی از او پرسیدم این چه چیزی بود گفت به عقیده عرفا اسرار و بقول عا مه چرس و ازبرك شاهدانه می كیرند دانستم حشیش است و فقط برای پر خوری و خنده خوب است ولی سید می گفت مطا لب رمز به من مكشوف می شود خصوصا در هنگام مطالعه به قدری دقیق می شوم كه حد نداردگفتم پس چرا هنگام حساب خواندن نمی كشی می خواستی بكشی كه زود تر فهم مطا لب كنی گفت حوصلة حساب ندارم.
به واسطة چرس اصلا میل درس و مطالعه از او فراری شده بود و دل به درس خواندن نمی داد روزی در سر درس آقای آقای سید كاظم یك نفر طلبة تبریزی از آقا سؤال كرد آقا حضرت صاحب الا مر كجا تشریف دارند آقا فرمود من چه می دانم شاید در همین جا تشریف داشته باشند ولی من او را نمی شناسم . من مثل برق یك خیالی به سرم آمدكه سید علی محمد این اواخر به واسطة كشیدن قلیان چرس و ریا ضتهای بیهوده با نخوت و جاه طلب شده بود و روزی كه آقا سید كا ظم این مطلب را فرمود سید حضور داشت پس از این مجلس من بینهایت به سید احترام می كردم و برای همیشه بین خود و او در راه رفتن حریم قرار می دادم و حضرت آقا به او می گفتم یك شبی كه قلیان چرس را زده بود من بدون آنكه قلیان كشیده باشم به یك حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع كرده گفتم حضرت صاحب الامر . به من تفضل و ترحمی فر مائید بر من پوشیده نیست توئی تو.
سید یك پوز خندی زده و خودش را تنك و تا نیا نداخت و لی بیشتر متوجه ریاضت بود. من مصمم شدم یك دكان جدیدی در مقابل دكان شیخی باز كنم و اقلا اختلاف سوم را من در مذهب شیعه ایجاد كنم گاهی بعضی مسا ئل آسان از سید می پرسیدم او هم جواب هایی مطا بق ذوق خودش كه اغلب بی سر وته بود؛ از روی بخار حشیش می داد من هم فوری تعظیمی كرده و می گفتم تو باب علمی یا صاحب الزما نی پردة پوشی بس است خود را از من مپوش .
یك روز كه سید از حمام آمده بود ؛ باز من سخن را باز كردم او گفت آقا شیخ عیسی این صحبت ها را كنار بگذار صاحب الزمان از صلب امام حسن عسگری (ع) و بطن نرجس خاتون است صاحب ید وبیضا ست ، صاحب معجزه است مرا دست انداختی من سر سید رضای شیرازی و مادرم رقیه موسوم به خانم كوچك و از اهل گازرون است گفتم آقای من مولای من تو خود میدانی كه بشر هرگز هزار سال عمر نمی كند و این موهبیت نوعی است .
تو سیدی و از صلب حضرت امیری آن چه بر من محقق شده تو باب علمی و صاحب الزما نی می دست از دامن تو بر نمی دارم. سید با حال قهر از من جدا شد ولی من مجددا" به منزل او رفتم و طرح بعضی از مطالب از جمله تقا ضای تفسیر سوره عمه را كردم بدون اینكه به او احترام فوق العاده ای بگذارم سید هم قبول این خدمت كرد قلیان چرس را كشیده شروع به نوشتن نمود ( وقتی كه سید چرس می كشید به قدری چیز می نوشت كه یكی از تند نویسهای نمرة اول سر درس آقاسید كاظم بود) ولی اغلب مطا لب او را من اصلاح می كردم و به او می دادم .كه بلكه او تحریك ومعتقد شودباب علم است آری سید بهترین آلت برای این عمل بود خواهی نخواهی من سید را با اینكه متلون وسست عنصر بود درراه اندوختم وچرس وریاضت كشیدن او هم بمن كمك می كرد.
تفسیر سورة عمه را بمن نمود از او گرفتم خیلی جرح وتعدیل كردم آخر هم مفهوم ومعنی درستی نداشت ولی از او خواهش نمودم كه خط مبارك نزد من بماند وسواد اورا كه خود درست كرده بودم به اودادم ولی بواسطه استعمال دخان وچرس حوصله آنرا نداشت كه انرا دوباره بخواند. همیشه تردید داشت ومی ترسید دعوی صاحب الامری بكند به من می گفت كه اسم من مهدی نیست گفتم من نام تورا مهدی می گذارم توبه طرف تهران حركت كن اینهائی كه ادعا كرده اند از تو مهم تر نبودند مردم مشرق زمین جن دارند تونگیری دیگری می گیرد من به شما قول می دهم كه چنان به تو كمك كنم كه همة ایران به تو بگروند توفقط حال تردید وترس را از خود دور كن ومتلون مباش هر رطب ویا بسی بگوئی مردم زیر بار تو می روند حتی اگر خواهر را به برادرحلال كنی.
سید درست گوش میداد وبینهایت طالب شده بود كه ادعائی بكند ولی جرئت نمیكرد من برای اینكه به او جرئت بدهم به بغداد رفته چند بطر شراب خوب شیراز را یافتم وچند شبی به او خوراندم كم كم با هم محرم شدیم به او حقایق را حالی كردم گفتكم عزیزم تمام این صحبتها در روی زمین برای رسیدن به مال وتجمل است ما تركیب از عناصر معین شده ایم واین اظهارات از بخار وتركیب آن چند عنصر بوجود می آید تو الحمدالله اهل حال وملاحظه می كنی اگر بر این عنصر قدری چرس علاوه كنی امورات دقیق وموهومات به نظر می آید وكمی كه از آب انگور نوشیدی به نشاط می آئی وآن سرود دشتی را غنا می خواهی همین كه زیاد تر به چرس افزودی فكورو اوهام پرست می شوی .
سید در جواب گفت شیخ عیسی این طور نیست اگر این آثار حادثه از تركیب و عناصر بدنی انسان است چون مدعی هستیم كه این آثار آثار مادی است باید مثل ماده محدود باشد و حال آنكه آرزو و اعمال بشر حدو حصر ندارد وانگهی كسی كه این شموس لا یتنا هی و این انتظا مات كه در عالم شموس و كرات . . . و . . . . ایجاد نموده كه سالهای دراز در گردش و حركت است و تمام دانشمندان از محاسبة آن عاجزند و آن قادر متعال كه مثل من و تو مدارك ایجاد نموده از همه مدركتر و قادرتر است چگونه نمی تواند یك نفر برگزیدة خود را هزار سال عمر بدهد.
البته اوست كه می تواند حضرت خضر و صاحب الزمان و امثال آنها را سالهای دراز عمر ببخشد گفتم حضرت باب عالم ، حقیقت بر من معلوم شد و از این بیا نات شما یقین من افزوده شد و فهمیدم كه تو صاحب الا مری و اگر خود او نباشی می شوی سید گفت نه و الله من به تو چندین مرتبه گفته ام پسر یك سید بزاز شیرازی هستم و از ابتدای طفولیت هر چه را به من گذشت همه را به خاطر دارم وانگهی من یك بیچاره ای بیشتر نیستم و دلخوشی من ریا ضت كشیدم و سرم به گریبان خودم است دست از این حرف ها بر دار چرا مرا دست انداخته ای.
از او انكار و از من اصرار باری به هر وسیله ای بود رگ جاه طلبی او را پیدا كردم و او را به حدی تحریك كردم كه كم كم دعوی این كار براو آسان آمد من فكر می كردم چگونه است كه این یك عدة قلیل شیعه به تمام طوایف سنی و بریك دولتی مثل عثما نی غلبه كرده اند و چگونه همین جماعت با یك عدة قلیل جنگهائی با روسیه نموده و یك لشكر انبوه را از میان بر داشته اند آن وقت دانستم كه به واسطة اتحاد مذهبی و عقیده و ایمان راسخی است كه به دین اسلام دارابوده و هیچ اختلاف مذهبی نداشته اند گرچه از صفویه هم نادر به خیال اتحاد آنان افتاده ولی پس از او هم كا ر شكنی بعضی از جهال و سیا ست های خارجی باعث شد كه مسلمانها در هر قسمت شعبه و طریقه ای به نام ‌صوفی ای به نام صوفی شیخی شش امامی ایجاد كردند و شیعه همچون سنی ها به شعبات مختلفه در آمده من هم در صدد دین تا زة دیگری افتادم كه این دین وطن نداشته باشد زیرا فتوحات ایران بواسطه وطندوستی و اتحاد مذهبی است .

….

واما از سید علی محمد گفته شود چند ماهی در بوشهر ریاضت می كشید ولی جرئت اظهاری نكرده وهمه را به عبادت مشغول وپس از دو ماه به طرف شیراز حركت می نماید درراه جسته عنوان مبشری را پیش كشیده نیابت امام عصر را اظهار مینماید تا به شیر از می رود واز آنجا كم كم از این قبیل زمزمه ها می كند وبعضی مردم عوام ر ا دور خود جمع می نماید تا مطلب به گوش علماء می رسد از سید استفسار می نماید منكر می شود ولی بعدا" علماء چند نفر اشخاص مطلع را پیش سید محرمانه فرستاده وبه او اظهار ارادت می نمایند سید فریفته آنها شده ومطالب را با آنها درمیان می گذارد آنها مطالب را به علمای شیراز گفته وغوغا بلند اول كسیكه بر ضد او برخواسته كسانش بوده اند كه اورا از خانه بیرون كرده وحسین خان صاحب اختیار او را گرفته ودر حضور علما ءاز او استنطاق می نماید او حرف های بی سروته می زند اهل مجلس وكسانش او را سفیه می خوانند معهذا صاحب اختیار سید بی چاره جوان را چند نوبت چوب زده وچندین ماه حبس واز شیراز بیرونش می نماید.
….

 

خواندن 1318 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی