تحلیلی از چهار مرحلهی بابی گری
نویسنده: سید حبیب الله تدینی
باز تنطیم از بهائیت در ایران
«علی محمد باب» فردی ضعیف النفس، ترسو و بسیار مغیر العقیده بود و با کمی فشار از تمام ادعاهای خود صرف نظر میکرد، چنانچه در شیراز با یک سیلی توبه کرد و مریدان خود را ملعون نامید و در مناظره با علمای تبریز تا چوب و فلک را مشاهده کرد، دست از عقاید خود کشید و توبه نامه نوشت. بهطور کلی از 25سالگی که علی محمد باب ادعای بابیت را مطرح کرد تا 31 سالگی که اعدام شد، 4 مرحله قابل تشخیص است.
مرحله ی اول: اعلام رسمی مقام بابیت توسط علی محمد باب
باب، اواسط سال 1260 هجری قمری ادعای خود را نزد «ملاحسین بشرویه» علنی کرد و ملاحسین از او دلیلی بر بابیت او میخواهد که باب نوشتهی کوتاهی در تفسیر سورهی یوسف را به ملاحسین ارایه میکند و مدعی میشود که این تفسیر از نزد حجت ابن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه به او رسیده است. «اسدالله فاضل مازندرانی» مورخ معروف بهایی در «اسرار الآثار» خود می نویسد:
«باب به عنوان معجزه با کتابت آیات خود یعنی شرح سورهی یوسف به عنوان بابیت ندا بلند کرد و گفت بدانید ای اهل زمین که همانا خدا قبل از این باب (علی محمد) دو باب دیگر یعنی شیخ احمد و سیدکاظم رشتی را معین فرموده بود برای این که امرش را به شما بیاموزد و... و هر آینه این نوشته را حضرت بقیه الله صاحب عصر و حجت خدا به سوی نایبش خارج ساخته است.»
از مطالب فاضل مازندرانی چنین برداشت می شود که باب در آغاز کار، خود را رکن رابع و نایب امام زمان می داند. وی در سال 1261 هجری قمری به قدری جسور شد که به یکی از مریدانش به نام «ملا محمد صادق خراسانی» دستور داد شهادت به بابیت او را در اذان اضافه کند. محمدصادق خراسانی هم عبارت (اشهد ان علی قبل نبیل باب بقیه الله) را در اذان نماز جمعهی شیراز اعلام کرد. این عمل او غوغایی به پا کرد، مؤذن دستگیر شد و چون مشخص گردید که به دستور باب این کار را کرده است، باب را دستگیر و محاکمه کردند. او پس از تنبیه توسط «نظام الدوله» حاکم شیراز، توبه کرد و در مسجد وکیل در حضور مردم منکر ادعای خود شد و سپس اعلامیهی الف را نگاشت و منکر بابیت خود گردید. باب پس از آن تفسیری بر سورهی کوثر نوشت که در آن به اثبات امامت، حیات، غیبت و طول عمر صاحب الزمان پرداخت و نیابت و بابیت غیر منصوص خود را دوباره مطرح کرد.
مرحله ی دوم: فرار علی محمد باب از شیراز به اصفهان
سختگیری حاکم شیراز بر علی محمد باب و شیوع بیماری همه گیر در شیراز، موجب فرار باب به اصفهان گردید. باب قبل از ورود به اصفهان در نامه ای به «منوچهرخان گرجی» درخواست کمک نموده بود، از این رو حاکم اصفهان به دستور روسیهی تزاری آمادهی پذیرایی از باب گردید. گرجی برادر خود را به استقبال باب فرستاد و او را ابتدا در منزل امام جمعه و سپس در قصر خورشید جای داد. گرجی از طرف روسیه مأمور تشویق و تحریک باب برای ادامهی راه انحرافی و تفرقه افکنی بود. به همین منظور اموال و امکانات زیادی در اختیار او و یارانش قرار داد و به او فهماند که دولت روسیه و تمامی جاسوسان آنان در ایران از باب حمایت میکنند و او اصفهان را به پایگاه بابیه مبدل خواهد کرد.
طبق نقل منابع بابی و بهایی، حتی در مناظرهای نیز که «معتمدالدوله» در اصفهان تشکیل داد، از علمای مشکوک و درباری و ضعیف، دعوت نمود همچنین امام جمعهی اصفهان - که میزبان باب در بدو ورود به اصفهان بوده است - نیز آن جا حضور داشت. در این مناظره مسایلی مطرح شد که هیچ ربطی به ادعاهای باب نداشت و زمینه را برای تبلیغ باب فراهم میکرد. عمر ننگین حاکم اصفهان که جاسوس کهنه کار روسیه بود، خاتمه یافت و باب نتوانست اصفهان را پایگاه خود قرار دهد ولی با کمکهای بیدریغ گرجی و روسیه، تعداد زیادی از مردم فقیر را جذب فرقهی ضالهی بابیه نمود.
مرحله ی سوم: انتقال باب به زندان ماکو و چهریق
باب پس از مرگ منوچهر خان گرجی توسط برادرزاده اش «گرگین خان» به تهران و سپس در میانهی راه به توصیهی «میرزا آقاسی» و دستور «محمد شاه قاجار» به ماکو منتقل و زندانی شد. به دلیل این که شکل گیری و هدایت غائلهی بابی گری در دست استعمار خارجی بود، زندانی شدن باب موجب تشدید فعالیت بابیه برضد منافع ملی و اسلام شد. جاسوسان روس و انگلیس پس از زندانی شدن باب، خیالشان از توبه های مکرر باب راحت شد و از او چهره ای مظلوم و ملکوتی برای عوام ترسیم کردند و ادیبان و عالمان مزدور بابی را با پشتیبانی کامل مالی به تکمیل الواح باقی مانده از باب وادار نمودند. به عنوان مثال از جزوهی مختصر تفسیر سورهی یوسف کتاب «قیوم الاسماء» را به نام باب تهیه کردند و شروع به تنظیم و تدوین بیان عربی و فارسی به نام باب نمودند. در همین زمان با خرج مبالغ کلان عده ای را به ایجاد بلوا و آشوب و حتی ترور مخالفان نظیر ترور «شهید ثالث» و وقایع شرم آوری نظیر وقایع «بدشت شاهرود» نمودند.
باب حدود یک سال بعد از ماکو به چهریق منتقل شد. انتقال علی محمد باب به ماکو و چهریق کنار نوار مرزی عثمانی و روسیه نیز قابل تأمل است و هنوز مشخص نیست چرا میرزا آقاسی باب را که از طرف روسیه حمایت میشد، از دست نوکر و نفوذی روس ها منوچهرخان گرجی و برادرش گرفته و نزدیک مرز روسیه زندانی کرده است. آن هم زندانی که شبیه یک مهمانخانه است. او در این به اصطلاح زندان، به خوبی پذیرایی میشود، کاتب خود «سیدحسین یزدی» را در اختیار دارد و با فراق بال، الواح مزخرف بیان را صادر و توسط مأموران زندان به بیرون منتقل میکند.
آیا او را به ماکو و چهریق نبردهاند که به اربابان استعمارگرش نزدیکتر باشد و هر چه خواستند به نام او عمل کنند. بهعنوان مثال در حالی که خود باب هنوز اسلام را قبول داشت یاران او به توصیهی استعمار، اسلام را منسوخ اعلام کردند و به علت این که هنوز شریعت جدید نیامدهی خود را فاقد تکلیف دانسته و دست به همه نوع فساد و جنایتی میزدند که واقعهی ننگین بدشت و جنگهایبابیه با دولت مرکزی پس از مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264 از جمله جنایات آنان است.
مرحله ی چهارم: اعدام باب و جانشینی صبح ازل
علی محمد باب در زمان ولیعهدی ناصرالدین شاه از زندان چهریق به تبریز منتقل و مورد بازجویی و محاکمه قرار گرفته بود که شرح مفصل این محاکمه و توبهی باب در کتاب «کشف الغطاء» نوشتهی ابوالفضل گلپایگانی نویسندهی معروف بهایی موجود است. در آن مجلس، بعضی از علما او را مرتد و محکوم به اعدام کردند ولی به تنبیه بدنی او اکتفا کردند. در حین تنبیه باب از عقاید خود برگشت و توبه نامهی معروف را نوشت و امضا کرد که خلاصهی آن به این قرار است:
«شهادت میدهم نزد خدا که این بندهی ضعیف را مطلق علمی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگرچه وجودم ذنب صرف است و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم و مرا مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد. ادعای نیابت خاصهی حضرت حجت (علیه السلام) از طرف من باطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر، مستدعی است مرا از الطاف حضرت شاهنشاهی خود سرافراز نمایید.»
پس از امضای توبه نامه، بار دیگر باب را به زندان چهریق بردند و طی مدتی که باب در چهریق بود، بعضی عوامل با دادن رشوه با او ملاقات میکردند و بعضی نوشته های او را به مریدان میرساندند. مریدان نیز آن را طبق مذاق روسیه و سایر جاسوسان یهودی تکمیل و به عنوان کتب و الواح باب تدوین میکردند به نحوی که 12 کتاب و جزوه به او نسبت دادهاند که مهمترین آنها کتاب «بیان» عربی و فارسی است که باب نتوانسته آن را کامل نماید. کتاب بیان می بایست در 19 واحد و هر واحد 19 باب تنظیم می شد که بیان عربی تا واحد یازدهم و بیان فارسی تا نیمهی واحد نهم تهیه شده و تکمیل آنها به «میرزا یحیی نوری صبح ازل» که به عنوان جانشین باب برگزیده شده بود، سپرده شد که یحیی نوری نیز مطالبی به بیان افزود ولی کتاب بیان کامل نشد.
باب کتاب بیان را سرآمد تمامی کتب الهی میدانست و به مریدان احمق تر از خودش دستور می دهد که بر شما واجب است تمام کتب روی زمین اعم از الهی و مادی را محو و نابود کنید و از کتاب بیان استفاده کنید. او چاپ و انتشار بیان را بر تمامی بابیه واجب می داند. کتابی که ناتمام و مملو از مطالب غیرعلمی و سخیف و نامفهوم است!!
در هر صورت دشمنان اسلام و جریان فراماسونری یهود در ایام زندان و پس از اعدام باب دست از تقویت فرقهی بابیه برنداشت و عده ای را مأمور نمود با جمع آوری الواح و نوشته های باب و افزودن ایدئولوژی فراماسونرها به آن، جریان شوم بهائیت را پایه ریزی نمایند. خلاصهی کلام آن که پس از بروز سه جنگ داخلی و وقایع شرم آوری نظیر شهادت شهید ثالث و وقایع بدشت، علمای دلسوز اسلام و امیرکبیر به این نتیجه رسیدند که با اعدام باب ریشهی بابیگری را بخشکانند.
به همین منظور پس از اخذ حکم اعدام باب از علما در 27 شعبان سال 1266 هجری قمری به همراه «میرزا محمد علی زنوزی» تیرباران شد. پس از اعدام، جسد او را در خندقی بیرون شهر انداختند ولی عدهای از مریدان باب جسد او را دزدیده و مخفی میکنند. «احمد میلانی بابی» مخفی کنندهی جسد باب، تحت حمایت روسیهی تزاری بوده است. او در تبریز کارگاه حریر بافی داشته است. هنگام اعدام باب، کنسول روس در تبریز حاضر می شود و روز بعد نقاشی را در کارگاه حریربافی احمد میلانی بر سر جسد باب می برد و از آن عکس بر می دارد.
باب به لحاظ این که علاقهی عجیبی به میرزا یحیی نوری برادر کوچک «حسینعلی بها» داشت او را که حدود 20 سال بیشتر سن نداشت به جانشینی خود انتخاب کرد. وی جانشین بی لیاقتی بود و نتوانست رونقی به فرقهی ضالهی بابیه بدهد و اختلافهای شدید و درگیری و فحاشی او با برادر بزرگتر خود یعنی بها موجب گردید حدود 20 سال بعد بابیگری به دو شاخهی ازلیه به رهبریمیرزا یحیی نوری و بهاییت به رهبری میرزاحسینعلی نوری منشعب گردد. البته بعضی محققین فرقههای منشعب از بابیه را به هفت شاخه تقسیم کردهاند:
1- بابیههای ازلی پیروان صبح ازل؛
2- دیانیها پیروان میرزا اسد الله دیان؛
3- قدوسیها پیروان محمد علی قدوس؛
4- بیانیها که کتاب بیان را مبنا قرار داده بودند؛
5- قرة العینیها پیروان قرة العین؛
6- عیانیها که دریافت خاصی از بابیگری داشتند؛
7- بهاییها پیروان حسین علی نوری که شش فرقهی دیگر را تحت تأثیر قرار دادند.
......