بخش دوم : تأويل، ابزار عوامفريبي در بهائيت
نوشته شده توسط اميرحسين منطقي "كارشناس ارشد مباني نظري اسلام، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)"
باز تنطیم از بهائیت در ایران : ادامه از بخش اول
جايگاه كتب آسماني در اديان و «اقدس» در بهائيت
از خصائص اصلي اديان الهي، ويژگيهايي است كه بايد كتاب مقدس آن دين دارا باشد. به طور كلي نظام الهي، ويژگيهاي خاص خود را دارد. هر كس با مجموعه كتاب و نوشته و ادعا نميتواند دينسازي كند. گلپايگاني نيز كتاب را بهترين حجت انبياء دانسته، رمز آن را در ماندگار بودن آن دانسته است.60 در ديدگاه بهايي كتاب خداوند، به عنوان ميزان مصون از خطايي كه در بين امم نصب گرديده، معرفي شده است. «اقدس» هم از مصاديق كتب الهي،61 و راه حل مشكل در عرصه حقوق معرفي شده است.62 ابتدا، لازم است اوصاف يك كتاب الهي بيان گرديده، آنگاه اقدس يا هر كتاب ديگر، كه ادعاي الهي بودن دارد، با آن معيار سنجيده شود تا صحت و سقم ادعا روشن شود. بهترين معيار در اين سنجش، كلام خالق كلام در اين نوع كتب است. يكي از مفسران قرآن كريم، نظام الهي را اينگونه توصيف مينمايند:63
«در نظام الهي، ابهامي وجود ندارد و همه روشن و روشنگر ميباشند، از جمله:
1- فرستادهاش روشنگر است: «رَسُولٌ مُبِينٌ»؛(دخان: 13)
2- قرآنش روشن و روشنگر است: «قُرْآنٍ مُبِينٍ»؛ (حجر: 1)
3- با زباني روشن و واضح بيان شده: «هَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»؛(نحل: 103)
4- هشدارهايش نيز بدون ابهام است: «نَذِيرٌ مُبِينٌ»؛(اعراف: 184)
5-حتي جنگ و صلحش نيز روشن است: «فَتْحاً مُبِيناً»؛(فتح: 1)
6- پس هر گروهي در برابر اين همه شفافيت مخالفت كند، گمراهي او نيز بسيار روشن است. «وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِيناً».(احزاب: 36)
و مقرر ميدارد كه:64
«دشمن براي خاموش كردن نور خدا،65 از راههاي مختلفي استفاده ميكند، از جمله:
1-تهمت ارتجاع و كهنهگرايي ميزنند: «أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ»؛(انعام: 25)
2- ميگويند اين سخنان خيال و پندار است: «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ»؛(انبياء: 5)
3- سخنان پيامبر را دروغ و افترا مينامند: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ»؛(احقاف: 8)
4- آيات وحي را سطحي و بيارزش قلمداد ميكنند: «لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا»؛(انفال: 31)
5- براي خداوند رقيبتراشي ميكنند: «وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً»؛(ابراهيم: 30(
6-مردم را از شنيدن آيات الهي باز ميدارند: «لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ»؛(فصلت: 26)
7-به راه و مكتب مؤمنان طعنه ميزنند و آنان را تحقير ميكنند: «وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ»؛(توبه: 12)
8-سعي در تخريب مساجد و پايگاههاي مكتب دارند: «وَسَعَى فِي خَرَابِهَا»؛(مائده: 57)
9- سعي در تحريف دين دارند: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ»؛(بقره: 114)
10- گاهي بدعتگذاري در دين دارند: «وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا»؛(حديد: 27)
11- گاهي حقايق دين را كتمان ميكنند: «يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنْ الْبَيِّنَاتِ»؛(بقره: 159)
12-دين خداوند را تجزيه ميكنند: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ»؛(بقره: 49)
13- حق و باطل را در هم ميآميزند: «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»؛(بقره: 42)
14- در دين خدا غلو ميكنند: «لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»؛(مائده: 42)
15- هميشه، با مسلمانان به جنگ و ستيز برميخيزند: «وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ».(بقره: 217)
كتابهاي آسماني نقش بيبديلي در هدايت انسانها ايفا ميكند. بها هم به اين مطلب اذعان كرده، ميگويد: «كتاب بهترين حجت خدا است.»66 مواظب اوامر الهي در كتاب باشيد.67 و نيز تصديق آن شمس معنوي(خودش).68 او ميگويد:
رسيدن به عين اليقين و حق اليقين ـ قدرت تشخيص حق از باطل ـ ، بيآب رفع عطش كند و بينار حرارت محبةالله بيفزايد، بيذهب غنا بخشد ـ بيفنا بقا دهد، اينها برخي اوصافي است كه مجاهدين في الله دارند. مجاهدين في الله بعد از انقطاع از ماسوي، با مدينه انس ميگيرند و دلايل قطعيه را از سنبل آن محفل ميشنوند و آن مدينه، كتب الهيه است در هر عهدي مثلاً، در عهد موسي تورات، در زمان عيسي انجيل و در عهد محمد، رسولالله، فرقان و در اين زمان، «بيان» و در عهد «مَنْ يبعثه الله» [منظورش خودش است]، كتاب او [اقدس] كه رجوع كل كتابها به آن كتاب است و مهيمن است بر جميع كتب و در اين مدايل، ارزاق مقدر است و نعم باقيه مقرر غذاي روحاني بخشد و نعمت قدماني چشاند بر اهل تجريد نعمت توحيد عطا فرمايد بينصيبان را نصيب كرم نمايد، اركان صحراي جهل را كأس علم عنايت كند و هدايت، عنايت، علم، معرفت، ايمان و ايقان كل من في السموات و الارض در اين مدايل مكنون و مخزون گشته.69
پاسخ: دكتر صدري به اين مطلب اشاره ميكند كه، بهائيان، اقدس را «مهيمن بر جميع كتب» و «ناسخ جميع صحائف» و «مرجع تمام احكام و اوامر و نواهي» ميشمارند.70 بابيهايي كه از قبول ادعاي او امتناع كردند، يكي از انتقاداتشان همين شريعتآوري او بود. از اينرو، به اعتقاد آنان، نسخ «بيان» نميتوانست در فاصله زماني بسيار كوتاه رخ دهد.71 بهويژه آنكه، در برخي آثار بهايي گفته شده كه تفاوت «بيان» با اقدس، همانند تفاوت «كعبه با سومنات» است.72 «بيان» همان كتابي است كه برخي از علماي بهايي آنرا از لحاظ وسعت و مرجعيت ناسخ قرآن دانسته و معتقدند كه باب با آن اسلام را به چالش كشيد!73 احكام اين دو آيين، هيچ مشابهتي با يكديگر ندارند...74 آيتالله تهراني، پس از ذكر سيزده صفحه از آثار باب، به نكات زير اشاره مينمايند:
تا ابد جاي خجالت است كه بگوييم خوانندگان محترم، اين آثار را با قرآن و بيانات ديگر ائمه اطهار(ع) مقايسه كنند. چندان جاي تعجب از صاحب اين آثار نيست كه خودش را اشرف و افضل از پيامبر و علي(ع) بداند. شگفتا از بها، كه از جمله در صفحه120و 121 ايقان كتاب بيان را در رديف كتب الهيه مانند قرآن قلمداد نموده و از كتب الهيه، تعبير به شهر و مدينه روحاني نموده و از اين مدينه، توصيفاتي ميكند و منظور اصليش اين است كه در عصر عليمحمد، كتاب بيان هم داراي اين توصيفات است. اين مدينه هر هزار سال يا بيشتر تجديد ميشود. در پاسخ او بايد ظهور نابهنگام خود وي را مطرح و علتش را جويا شد.75
علاوه بر اين پاسخها، بيان چند نكته خالي از لطف نخواهد بود: لازمه كلام بها كه گفت: «كتاب بهترين حجت خدا است»، اين است كه بايد كتاب از سوي خدا باشد. طبق عقل و شرع،76 جايگاه كتب آسماني (الهي) همين است. ولي اگر منظور وي از كتب الهي، «بيان»، «اقدس» و «ايقان» است و منظور از خدا، خودش است، اين نظريه باطل است؛ زيرا نه او خداست، نه باب و نه آن دو كتاب، الهياند؛ چراكه اوصافي مانند: غيرآسماني، غيرمعقول، غيرفطري، غيرقابل فهم، غيرعملي، مغلوط، اصلاحي، تأويلي و متناقض بودن، كه از طريق تفكر در كتب ـ همچنانكه خود بها امر كرده است ـ به دست ميآيد، مانع از پذيرش و عمل به آنها ميگردد.77 حتي در كتب اصلاح شده بهايي نيز بسياري از اين اشكالات باز هم ديده ميشود. بخصوص اقدس، كه به قول علامه محيططباطبايي، بعد از چند بار اصلاح و دخل و تصرف، در آخر چارهاي جز پنهان كردن آن از اهل ادب عرب پيدا نميكنند.78
دكتر صدري مينويسد: اقدس از حيث صورت، تشابه كامل با متون فقهي اسلامي و به ادعاي منابع متأخر بهايي «فقط به اعتبار شيعيان و ايرانيان معاصر با ظهور»، آيين بهايي تدوين شده است.79 اما بعداً به عللي،80 تغيير روش ميدهند و محققان، يكي از علتهاي عدم نشر آن كتاب در چند دهه اخير و نيز ترجمه نشدن آن به زبانهاي اروپايي را همين تغيير روش ميدانند.81
با استناد به گفتار خود بها، اعراض از چنين كتبي ضروري است. اگر هم گفته شود: چون بها پيغمبر است، پس بيچون و چرا بايد از او تبعيت نمود، خواهيم گفت: اولاً، هذا اول الكلام، بايد اين ادعا با طرق خاص خودش ـ از جمله ارائه معجزه، فضايل والاي شخصي و علم لدني، نه با استناد به گفته خود بها ثابت شود. ثانياً، آثار پيامبران هرگز داراي اين اوصاف نيستند؛ چراكه انزال اينچنين كتابي از سوي خدا، نافي غرض، حكمت و علم الهي بوده، ضمن اينكه اغراء به جهل از سوي خدا و تكليف بما لايطاق خواهد بود و همه اينها عقلاً قبيح است؛ چراكه كلما حكم به العقل حكم به الشرع.82 از اينرو، پيامبر ختمي مرتبت(ص) امر به طرح و اعراض از روايات منافي قرآن مينمايند.
اغلاط فراوان ادبي و محتوايي در آثار باب و بها
جالب اينكه، باب براي پوشاندن لباس حجيت به كتاب خويش، تحديگري نموده است. آيتالله تهراني ضمن بيان اين نكته، همين آثار باب را دليل بطلان وي دانسته، يكي از ادله خيانت بها را، تمجيدات بياساس وي از آثار باب ميداند.83 وي عبارتپردازي، عرفانبافي، و تأويلسازي بها را قويتر از باب دانسته و خطر اينگونه افراد در گمراهي مردم را بيشتر ميداند.84 برخي از محققان، تحقيق خوبي در اين زمينه نمودهاند كه اجمالي از آن ارائه ميگردد:85
آغاز لوح باب به حاجي ميرزا آقاسي (صدراعظم محمدشاه قاجار)، آغاز شايسته و گويايي است:
الحمد لله الذي تقهّر بتقهير تقهّر اقتهار قهر قهّاريته علي كينونات المشركات من الممكنات و الحمد لله الذي تعظّم بتعظيم تعظّم اعتظام عظم عظمته علي ذاتيات المؤتفكات من الموجودات و الحمدلله الذي تجبّر بتجبير تجبّر اجتبار جبر جبّاريته علي نفسيات المقدرات و الحمدلله الذي اقتدر بتقدير تقدّر اقتدار قدر قدرته علي انّيات المهيات...86
واژه تراشيهاي فوق، يادآور واژهتراشيهاي ملافيروز87 در كتاب مجعول دساتير است! نظير: جمساشان جمساس، چمساشان چمساش، خمساشان خمساش، و اسلاس پاساپايس، راساراس تاساياش، يا فرنوش و ورنوش و اردوش (در معناي خرد و روان و تن ماه!) و وارلاس و فورلاس و ورلاس (در معناي خرد و روان و تن نير: عطارد!)»88 [يا نظير: كلحلحون و شلحلحون سيدكاظم رشتي.]
مرحوم حسن نيكو، چند نمونه از اغلاط آثار باب و بها را ذكر نموده، و سپس عبارت جالبي را از آن مرحوم نقل ميكنند كه مقصود ما را برآورده ميكند:
بنده نميخواهم در عبارت پيچيدگي كنم و اغلاط حضرات را ايراد نمايم؛ زيرا از بس گفتهاند: «انّا قد جعلناك جلالاً جليلاً للجاللين ـ جمالاً جميلاً للجاملين ـ عظماناً عظيماً للعاظمين ـ نوراً نوراناً للناورين ـ كبراناً كبيراً للكابرين ـ عزاناً عزيزاً للعازين ـ فتحاً فتيحاً للفاتحين ـ حباباً حبيباً للحاببين ـ شرفاً شريفاً للشارفين، جبراناً جبيراً للجابرين» و امثال ذلك، ديگر ذكر اين گونه كلمات بسيار مبتذل و ركيك به نظر ميآيد؛ زيرا خود سيد باب و ميرزا اقرار و اعتراف نمودهاند كه متابعت قواعد قوم را ننمودهاند و خود را مظهر «يفعل ما يشاء» و «يحكم ما يريد» ميدانند و به قيود و حدود صرف، و نحو و قواعد قومْ مقيد و محدود نخواهند شد. بسيار مناسب است مزاح رفيقي كه ميگفت: اگر بحر و قافيه و معني از من نطلبند، شاعر ماهري هستم!89
بها تصريح ميكند كه، «لاتزنوا كتاب الله بما عندكم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بين الخلق قديوزن ما عندالامم بهذا القسطاس الاعظم و انه بنفسه لو انتم تعلمون.»90
نمونههاي بسياري از اغلاط مانند: جمع بستن كلمات جمع، مانند عوارضات ارضيه،91 اطفالهاي اصفهان92 و اشتباهات رياضي و محتوايي وجود دارد. به دليل اشتباهات فاحش باب، ملا علياكبر اردستاني نامهاي به وي نوشته، از اغلاط ادبي در الواح سبعة باب ميپرسد. باب هم به اشتباهات خود اقرار كرده و آن را اينگونه توجيه ميكند كه قواعد عربي «قواعد شيطاني»اند.93 او ميگويد:
اگر نكتهگيري در اعراب و قرائت با قواعد عربيه شود، مردود است؛ زيرا اين قواعد، از آيات برداشته ميشود، نه آيات بر آنها جاري ميشود و شبهه نيست كه صاحب اين آيات، نفي اين قواعد و علم به آنها را از خود نموده، بلكه هيچ حجتي نزد اولي الالباب از عدم علم به آنها و اظهار اين نوع آيات و كلمات اعظمتر [كذا] نيست...94
در پايان نيز اين نكته را متذكر ميگردند كه، زبان براي تفهيم و تفاهم است. هر پيامبري بايد به صورت روشن و با زبان قوم خود، با آنها صحبت كند، همچنانكه آياتي از قرآن بر اين مطلب دلالت دارند.95 چون زبان رايج در ايران فارسي بود، لذا آياتشان ـ كه نشانه معجزه خود ميدانند! ـ را به زبان فارسي نازل فرمودند. از طرفي هم، چون فكر كردند وحي بايد به زبان عربي باشد، بسياري از كتبشان را به زبان عربي ـ نازل ميكردند. جالب اينكه، بها و فرزندان و جانشينان وي، عملاً اين منطق يعني آنارشيسم ادبي، را قبول نداشتند. حتي كتاب مقدسشان (اقدس) را در هنگام چاپ به طور مفصل ويرايش كردند. در چاپهاي بعدي نيز غلطهاي بجا مانده را اصلاح نمودند.96 محققان مذكور، مناظرات و توبههاي باب را نيز مستنداً ذكر نمودهاند.97
تقريباً همه محققان در عرصه بهائيت، به اين اغلاط اشاره نمودهاند. از جمله آيتالله تهراني، كه به برخي از اشتباهات ادبي بها اشاره نمودهاند.98
احمد كسروي، ايرادات زيادي وارد نموده است. يكي از آنها، در همين زمينه است كه با بيان آن و پاسخهايي كه به برخي از شبهات دادهاند، اين بخش را به پايان ميبريم. وي مينويسد:
يك ايراد بزرگ ديگر، عربيگوييهاي باب و بها است. اين از چند راه جاي ايراد است: نخست، اينان از كوتاهبيني چنين ميدانستهاند كه زبانِ فَرهش (وحي) جز عربي نتواند بود. چنين ميدانستهاند كه تنها دليل پيغمبر اسلام، به راستگويياش، قرآن ميبوده، اينان نيز بايد مانند آن را پديد آورند. اين است كه به عربيگويي پرداخته، آنگاه كوشيدهاند كه تا توانند مانندهسازي[همانندسازي] كنند و به ويژه بهاء، كه خواسته دستمانندة آيههاي قرآن را سازد. اين است همچون قرآن پياپي آورده: «لو انتم تعلمون»، «انّه لهو الغفور الكريم»، «انّه لهو الباقي الكافي الغفور الرحيم» و مانند اينها.
دوم، باب و بها هر دوشان عربي را نيك نميدانسته و جملههاي غلط آوردهاند. پاسخهايي كه در اين باره دادهاند، در پيش آوردهايم. نوشتههاي باب بسيار غلط ميباشد و در بسيار جاها درخور فهم نيست. اما بهاء، چنانكه نوشتهاند، برخي از يارانش نوشتههاي او را درست ميگردانيدهاند. با اين حال، در آنها نيز غلط بسيار است. گذشته از آنكه جملههايش خنك و عاميانه ميباشد. ناشيگري از هر سوي آن پيدا است.
ميدانم بهائيان اين را به گردن نخواهند گفت [گرفت] و دليل خواهند خواست. اين است يك جمله از نوشتههاي او را به عنوان نمونه ميآورم. همان لوح احمد، كه آن را شاهكار خود شمرده و براي هر بار خواندنش، مزد صد شهيد نويد داده. جملة نخست او اين است: هذه ورقةُ الفردوس تغنَ علي افنان سِدرة البقاء بالحان قدس مليح. معني آنكه، «اين برگ بهشت است و آواز ميخواند به روي شاخههاي درخت كنار بازماندن (بقاء) با آهنگهاي نمكدار پاكي (قدس).
در اين يك جمله، غلطهايي هست كه يكايك ميشماريم: 1. «تغن» اگر به معني «آواز خواندن» است، بايستي بگويد: «تغّني»؛ 2. بايستي به سر «قدس»، الف و لام آورد و بگويد «القدس»؛ 3. «مليح» اگر صفت «الحان» است، بايستي بگويد: «المليحة». در اين واژه، دو غلط رخ داد: يكي آنكه به جاي «معرفه»، «نكره» آورده، ديگري آنكه به جاي «مذكر»، «مؤنث» ياد كرده.
از آن سوي، خواندن برگ به روي شاخهها چه معني ميدارد؟!... آن بلبل است كه بر روي شاخهها خوانَد، نه برگ.99 از اين گذشته، «سِدر»، درخت كُنار، در عربستان و جاهاي بيآب پيدا ميشود و اينكه در قرآن نامش آمده، بهر آن است كه درخت ديگري در عربستان كمتر شناخته ميبوده. در ايران، اين همه درختهاي گوناگون ميباشد و كمتر كسي درخت كُنار را ديده، چه جاي ياد آن ميبوده؟!
تنها اين يكي نيست. بيشتر جملههايش از اينگونه است.
در اينجا بهائيان پاسخهايي ميدهند كه اگر ندادندي بهتر بودي. مثلاً ميگويند: «كتاب اصلي جمال مبارك، ايقان است كه به فارسي نوشته». در حالي كه، اين دروغ است. ايقان را بهاءاله پيش از دعوي مَن يظهره اللهي100 نوشته. كتاب ارجدار او، كه با قرآن برابر ميشمارند، اقدس ميباشد كه سراسر به عربي است. همچنين باب، كتاب نخستش كه در برابر قرآن نوشته، تفسير سورة كوثر است كه آن نيز سراسر به عربي است. اما بيان اگرچه آن را به عربي و فارسي هر دو نوشته، ولي عربيش بيشتر ميباشد.
به هر حال، اين بيگمان است كه باب و بهاء، زبان فرهش را جز عربي نميشناختهاند و هريكي ميخواسته در برابر قرآن همانندسازي كند. بهاءالله، نماز و دعا و زيارتنامه را نيز به عربي ساخته است. اينكه گاهي فارسي نيز نوشتهاند، از اين رو است كه فارسي ميدانستهاند و به هوس نوشتن با آن افتادهاند. چنانكه پسرعبدالبهاء، چون سالها در استانبول و ادرنه، در ميان تركها زيسته و تركي ياد گرفته بود، هوسبازانه گاهي هم لوحهاي تُركي (كه بسيار خنك است) نوشته...
گاهي نيز بهائيان چنين پاسخ ميدهند: «به قرآن نيز ايراد گرفتند». يكي از ميسيونرهاي101 مسيحي به نام هاشم شامي به قرآن چند ايرادي گرفته و آن دستاويزي در دست اينان گرديده. بايد گفت: قرآن در حجاز در ميان عرب پديد آمد و كسي به آن ايرادي نگرفت در جاي خود، كه همگي از استواري و شيوايي جملههاي آن در شگفت شدند. اگر پس از هزار سال يك مسيونر مزدور مسيحي، چند ايرادي به آن گرفته، پيدا است كه چه ارجي به آن توان نهاد؟! آنگاه هاشم شامي به سراسر قرآن بيش از پنج يا شش ايراد نگرفته و اين جز آن است كه جملههاي بيان سراپا غلط است و اقدس نيز در هر صفحهاي چند غلطي توان شمرد...
گاهي نيز كساني پاسخ ميدهند: «شما ميخواهيد يك مبعوث الهي را تابع اقوال سيبويه گردانيد؟» ميگوييم: اين نافهميدن و يا خود را به نافهمي زدن است؛ ما گفتوگو از سيبويه و اَخفَش نميداريم. گفتوگو از اين است كه هر زباني، از روي قاعدههايي ميگردد كه هر كسي كه با آن زبان [سخن] ميگويد، يا مينويسد، بايد پيروي از آنها كند، و يا خودش قاعدههاي ديگري را پديد آورد. اينكه كسي به هيچ قاعدهاي پابستگي ننمايد، آن غلطگويي و پريشانسرايي است، و چنان كسي را جز كودن نتوان ناميد.102
نتيجهگيري
از حيث علمي، ادبي، محتوايي و مطابقت با وحي، بهائيت حرفي براي گفتن ندارد. از اينرو، مجبور به طرق ديگري از قبيل: شعارهاي غالباً زيبا و همهپسند و رفتار خوب و افعال خوب، بالاخص در اجتماعات غير بهايي هستند. اين نكته از ديد خودشان پنهان نيست. آثار ايشان را يا از ديد عموم يا پنهان ميكنند، يا در چاپهاي بعدي اصلاح ميكنند. تأويلات و تفاسير بهايي هم اگر بدون تعصب نگريسته شود، انصافاً بيربط و بياساسند. اساساً مجراي تأويل، الفاظ نيست. بر فرض كه چنين باشد، بياصول و مبنا نيست. اگر نبود هيچ ايراد ديگري بر باب و بها، همين مورد بر ابطال ادعاهايشان كافي بود. اگر علم لدني اين است، علم عادي كدام است؟
پينوشتها:
1. سايت هابيليان، بخش نمايشگاه.
2. ر.ك: علياكبر فروتن، مقاله اسلام و ديانت بهايي.
3. آلعمران: 7 (دوبار)؛ اعرف: 53 (دوبار)؛ و يونس: 39.
4. يوسف: 101،100،45،44،37،36،21،6.
5. نساء: 59؛ اسراء: 35.
6. كهف: 78و82. علّلامه طباطبائي در الميزان به اين موارد اشاره نمودهاند.
7. تأويل در قرون نخست اسلام به معناي تفسير بوده است.
8. مثلاً، در روايات فراواني آمده است كه حضرت رسول اكرم(ص) درباره حضرت اميرالمومنين علي(ع) فرمودهاند كه وي در آينده، طبق تأويل قرآن مجيد خواهد جنگيد، همانطور كه خود او طبق تنزيل آن جنگيده است.
9. ر.ك: حسين توفيقي، «تأويل كتاب آسماني در اديان ابراهيمي»، هفت آسمان، ش 17، ص 137.
10. «وما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون...»؛ اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد. بعضي از آيهها محكماتند، اين آيهها امالكتابند، و بعضي آيهها متشابهاتند. اما آنها كه در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنهجويي و ميل به تأويل از متشابهات پيروي ميكنند. در حالي كه، تاويل آن را جز خداي نميداند و آنان كه قدم در دانش استوار كردهاند ميگويند: ما بدان ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان پند نميگيرند.
11. محمدجواد اسكندرلو، علوم قرآني، ص 392.
12. عبدالله جواديآملي، تسنيم، ص226.
13. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ذيل آيه 7 آلعمران.
14. مانند: نمل: 65؛ يونس: 20؛ انعام: 59.
15. جن: 27.
16. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقرموسويهمداني، ص 75-86؛ علياكبر بابايي، «تأويل قرآن»، معرفت، پيش شماره1، ص5 و پيش شماره 2،ص5. و شماره6، ص44؛ محمدكاظم شاكر، «تأويل قرآن و رابطه زبان شناختي آن با "تنزيل قرآن"»، معرفت، ش 24، ص46.
17. اقدس، ص102.
18. عبدالحميد اشراق خاوري، گنيجنة حدود و احكام، ص 340 ـ 341.
19. ر.ك: مهدي كريمي، بهائيت از ادعا تا واقعيت، نسخه الكترونيكي، ص 56.
20. ر.ك: ابوالفضل محمدبن محمد رضا الجرفادقاني، الفرائد في بيان وجوه اقسام الدليل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضرة الشيخ عبد السلام علي أهل الايقان، ص353-354.
21. ر.ك: همان، ص361.
22. محمدعلي حبيبآبادي، مكارم الآثار، ج 4، ص 1135.
23. دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، زير نظر سيدكاظم موسوي بجنوردي، ج 6، ص 663.
24. ادعاي اميبودن بها در مقاله شخصي سياح، ص 62؛ ر.ك: امانالله شفا، نامهاي از سن پالو؛ ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ر.ك: استفن لمبدن، بلاي عظيم، ارمجدون، و هزاره معهود.
25. عبدالبهاء، مقاله شخصي سياح، ص 62.
26. رساله تنبيه النائمين، منتشره از سوي مؤمنان به بيان.
27. عبدالحسين آيتي، كشف الحيل، ج2، ص134.
28. حسينعلي نوري، مجموعه الواح مباركه، ص 142-139، همو، اقتدارات، ص 105- 284.
29. همو، آثار قلم اعلي، ج 3، ص 118.
30. ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ص 738-739.
31. امانالله شفا با استنادات بسيار به منابع بهايي امي نبودن باب و بها را اثبات نموده چنين ميگويد كه ادعاي خلاف آن از سوي عبدالبها به خاطر فريب اغنام الله بوده است. .ر.ك: امانالله شفا، نامهاي از سن پالو، ص 67-88.
32. زعيمالدوله، مفتاح باب الابواب، ص73.
33. نصرتالله محمدحسيني، حضرت باب شرح حيات و آثار مبارك و اصول اصحاب عهد اعلي، ص151.
34. امير پورصالحي، قائم موعود اسلام(ص) و مدعيان مهدويت، تاريخ معاصر ايران، پاورقي ص69.
35. جواد تهراني، بهائي چه ميگويد، ص7.
36. ر.ك: گلپايگاني، فرائد، ص372.
37. همان، ص 373.
38. ايقان، ص135.
39. همان، ص 142.
40. همان، ص36.
41. همان، ص37.
42. همان، ص35.
43. همان، ص15.
44. تمام تأويلات مذكور از ايقان است. ر.ك: اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، ص29-30؛ ايقان، ص 76.
45. ايقان، ص 35.
46. همان، ص 66.
47. همان، ص 136.
48. ر.ك: علّامه مصطفوي، محاكمه و بررسي باب و بها.
49. جواد تهراني، بهائي چه ميگويد، ص7.
50. ايقان، ص65.
51. ر.ك: اقدس، ص102، س3؛ مكاتيب عبدالبها، ص33، س15؛ اقدس، ص252، س9؛ مكاتيب ثاني عبدالبها، ص165، س11؛ كه علائم قيامت در برخي از اينها شمرده شده از نظر آنها.
52. «اكثر علما چون اين آيات را ادراك ننمودهاند و از مقصود قيامت واقف نشدهاند، لهذا جميع را به قيامت موهوم من حيث لا يشعر تفسير مينمايند.» (ايقان، پيشين، ص65).
53. استفن لمبدن، مقاله بلاي عظيم، ارمجدون، و هزاره معهود.
وي مينويسد: اصطلاح مصيبت و بلا، كه در كتاب مقدس و قرآن در مورد معاد آمده مانند سوره واقعه منظور، حادثه دشت بدشت -كه طي آن باب اعدام و اسلام نسخ شد- و دو جنگ جهاني است. همچنانكه حضرت ولي امر الله در كتاب گاد پاسزباي ميفرمايند: «در آن روز تاريخي نقره ناقور به صدا درآمد و نفخة صور مرتفع گرديد. طامة كبري، كه در آيات قرآنيه مذكور است، ظاهر و هويدا گشت.» قرن بديع، طبع كانادا، ص96. طبق منابع بهائي نبرد آرماجدون داراي مفاهيمي از اين قرار است: 1. معني ظاهري: همان جنگهاي ملموس و عيني سده بيستم است؛ 2. معناي غيرظاهري: انواع حركتهاي ايذايي ضدبهايي يا حمله عيني و ملموس عقيدتي به بهائيت. انبياء بها (در سال 1858 در فقره 63 كلمات مكنونه فارسي با تعبير: «بلاي ناگهاني و عقاب عظيم») و عبدالبها (باتعبير: چه كه در انتهي نورانيت ملكوت بر ظلمت عالم ناسوت غلبه خواهد كرد. (نجم باختر، مجلد يك، ش 10، صفحات 2ـ1.)آنرا پيشبيني نمودهاند. ضمن اينكه عبدالبها، نتيجه آنرا كه پيروزي بهائيان باشد را نيز پيشبيني نمودهاند.آرمجدون، كه به عنوان كوه مجِِِِِدّو شناخته ميشود و اكنون غالباً با كوه كرمل يكي دانسته ميشود و مسيح هم در عكّو (عكا) پتولمائيس كه نزديكترين نقطه ورود به ميدان نبرد ارمجدون مذكور در عهد جديد است فرود ميآيد.
54. همان.
55. همان: در آثار مقدسه بهائي به اين نكته اشاره شده است كه در لحظه قبل از اعلام امر، مظهر ظهور الهي وقتي كه هنوز كسي به هدف او پي نبرده و به حضرتش اقبال نكرده، وجود «خلقت» هدفمند معلق ميگردد؛ و كل شيء به هلاكت ميرسد مگر وجود آن حضرت، يعني «وجه الله». بعد از آن به فضل الهي و با اقبال پيروان و اصحابش، «خلق جديد» صورت ميگيرد. (به بيان عربي و فارسي در مورد قيامت و موت رجوع كنيد)
56. مكاشفات، باب 20 آيه 1 به بعد.
57. همان با استناد به سخن عبدالبها در:
Tablets of abdu baha abbas vol.III (compl. A.R. windust، chicago: Bahai publishing so ciety), p. 659-660.
58 سوره صبر نازله از قلم حضرت بهاءالله، ايام تسعه، ص277 اين بيان در صفحه 40 دور بهائي هم نقل شده است.
59. اشاره به آيه 105 سوره توبه.
60. جواد تهراني، بهائي چه ميگويد، ص16.
61. اودوشفر، مقاله نكاتي چند درباره كتاب احكام جزائي كتاب اقدس، ترجمه داريوش معاني، با استناد به (مضمون كتاب اقدس شمارههاي 100، 148 و 181)
62. ادوشفر، جنايت و مكافات، (ديدگاههاي بهائي براي حقوق جزائي آينده ، Crime and punishment). در مقام اثبات ادعا فقط به مورد قصاص ميپردازد كه آنهم متخذ از قرآن است.
63. محسن قرائتي، پرتوي از نور، ص675 ـ 676.
64. همان، ص356 ـ 357.
65. صف: 8.
66. ايقان نسخه الكترونيكي، ص61، 100 و 132.
67. همان، ص 77.
68. همان، ص24.
69. همان، ص 164 ـ 166. مفاد اولين جمله «اقدس»: قسمت اول: اولين واجب چيست؟:شناخت من!قسمت دوم: ملاك هدايت و ضلالت: من!قسمت سوم: انحصار خير در من! قسمت چهارم: ويژگيهاي«مشرق وحي»يعني من!قسمت پنجم: ابعاد عرفان من!قسمت ششم: ادعاهاي من!
70. ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ص738.
71. عزيه خانم نوري، ص 46-47.
72. گلپايگاني، 1334، ص 166.
73. ر.ك: كريستوفر باك، در وراي «خاتمالنبيين»كتاب مستطاب ايقان.
74. ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ص738.
75. ر.ك: ج تهراني، بهائي چه ميگويد، ص15-36. پيرامون اغلاط كتاب اقدس ر.ك:
http://www.zamaneh.info/articles/774.htm
76. مانند آيه آخر سوره كهف.
77. جهت اطلاع بيشتر از انتقادات وارد بر كتابهاي بهائي. ر.ك: http://www.eteghadat.com/forum
78. استاد محيط طباطبايي،كتاب اقدس، تاريخ معاصر ايران، ص223-228.
79. فريد، ص 42.
80. 1. شرايط تاريخي و فاصله گرفتن رهبران بهائي از ايران.2. عدم موفقيت در جلب نظر مخاطبان اوليه، و نيز مهاجرت شماري از پيروان اين آيين به كشورهاي غربي و آشنايي رهبران بهائي با انديشههاي جديد در دوره اقامت بغداد و استانبول و عكا عملاً سمت و سوي اين آيين را تغيير داد و آن را از صورت آشناي دينهاي شناخته شده بويژه اسلام دور ساخت.
81. ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ص740-741.
82. نائيني، اجود التقريرات، ج1، ص408.
83. ر.ك: ج تهراني، بهائي چه ميگويد، ج1، پاورقي، ص27،ص33 و 35-36.
84. همان، پاورقي ص36.
85. ر.ك: ابراهيم كاويان و سعيد باغستاني، ميرزا علي محمد باب؛ از چالشهاي فرارو تا توبه و تكذيب، تاريخ معاصر ايران.
86. همان، ص146. به نقل از: عهد اعلي...، ابوالقاسم افنان (نويسنده بهائي)، ص359.
87. كارگزار كمپاني هند شرقي بريتانيا و منشي و دستيار سرجان ملكم، سفير انگليس در دربار فتحعلي شاه
88. همان، ص147؛ عيسي صديق، يادگار عمر، 2/ 234 ـ 235؛ فردوسي، شاهنامه، مجموعة مقالات محيط طباطبايي، ص241 ـ243؛ پژوهة صهيونيت، كتاب دوم، گفت وگو با عبدالله شهبازي، ص 490 ـ 492.
89. فلسفة نيكو، 3/ 36 ـ 41.
90 اقدس، بند 99.
91. عهد اعلي...، ص274.مكتوب باب به دايي كوچك خويش از زندان ماكو.
92. اسدالله مازندراني، اسرار الاثار، ج 3، ص 104.
93. عليمحمد شيرازي، قيوم الاسماء، سوره طير، آيه 30؛ عهد اعلي...، ص155.
94. بيان فارسي، باب اول، واحد دوم، ص18.
95. مانند: ابراهيم، 4، مريم، 97 و دخان 58.
96. ر.ك: محيط طباطبايي، «كتاب اقدس» گوهر، ش9، ص 820 ـ 821 و ش11 و 12، ص918 به بعد.
97. ابراهيم كاويان و سعيد باغستاني، همان، ص123-221.
98. 1. صفحات7، 38، 58و «نون» در «جناحين»، بايد حذف ميشد؛ زيرا در مقام اضافه است؛
ـ «لعل»، در چند مورد اشتباه به كار رفته است. از جمله:
ـ صفحه13 ايقان، كه بر فعل «تجري» داخل شده است. در حالي كه، از آنجا كه «لعل» كلمه ترجي است، به تنهايي بر فعل وارد نميشود، بايد مدخول آن اسم باشد، مگر در صورتي كه متصل به ما كافه باشد. مانند: «لعلما أضائت لك النار»
ـ در صفحه 49، علاوه بر دخول در فعل، «نون» تأكيد ثقيله نيز همراه فعل ذكر شده كه ترجي با تأكيد هم مناسبتي ندارد؛
ـ در صفحه 66 ايقان، در عبارت «لعل أنتم بمواقع الامر تطلعون»، بايد «لعلكم»؛ با ضمير متصل ذكر ميشد، نه با ضمير منفصل.همچنين در صفحه80 و 102؛
ـ همچنين درصفحه 139 ايقان«لعل يستشرق عليك»؛
ـ «أعظمتر» در صفحه 24 و 28 ايقان.( مانند: علّامه مصطفوي، محاكمه و بررسي باب و بها، ص82-83.)؛
ـ در صفحه 38 ايقان، به جاي«مطيورا»، «طائرين» بايد گفته ميشد؛
ـ در صفحه 49 ايقان، به جاي«مشروبا»، بايد«مشروبين» گفته ميشد؛ زيرا اسم كان در اينمورد جمع است. خبرش هم بايد جمع باشد؛
ـ در صفحه 49 ايقان، به جاي«تغن»، «تغني» بايد ميگفت. همچنين به جاي« مسلوكا»، «سالكا» بايد ميگفت.(ج تهراني، بهائي چه ميگويد، ص38-39. لازم به ذكر است همچنانكه اشاره شد اغلاط محتوايي زيادي هم در آثار آندو مشاهده ميشود. نمونه ديگر، اين دعا از بها است: اللهم إني اسئلك بشعراتك (ريشهايت) التي يتحرك علي صفحات الوجه كما يتحرك علي صفحات الالواح قلمك الاعلي، ادعيه حضرت محبوب، ص123. نسخه الكترونيكي.(ترجمه: استاد مرداني.))
99. در زبان عربي، «وَرَقة» به معناي برگ، و «ورقاء» به معني كبوتر است ـ ويراستار.
100. «كسي كه خدا ظاهرش خواهد كرد.» منظور پيامبر بعد از باب است كه باب وعدهاش را داده بود. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: اميرحسين منطقي، نقدي بر بهائيت، پاياننامه كارشناسي ارشد، موسسه آموزشيپژوهشي امام خميني(ره)، ۱۳۹۰.
101. همهجا: مسيونر.
102. ر.ك: بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، ص409-410.
منابع :
اسكندرلو محمد جواد، (با استفاده از تقريرات درس آيت الله معرفت)، علوم قرآني، قم، سازمان حوزهها و مدارس علميه خارج از كشور، 1379.
افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، چ دهم، تهران، مهرفام، 1382.
اميرپور صالحي، «قائم موعود اسلام(ص) و مدعيان مهدويت» تاريخ معاصر ايران، ش 48، سال12، پاييز و زمستان1387.
بابايي، علياكبر، «تأويل قرآن»، معرفت، پيش شماره1 و پيش شماره 2، ش 6، پاييز 1372.
توفيقي، حسين، «تأويل كتاب آسماني در اديان ابراهيمي»، هفت آسمان، ش 17، بهار 1382.
تهراني، جواد، بهائي چه ميگويد، تهران، چاپ دارالكتب الاسلاميه، 1346.
جواديآملي، عبدالله، تفسير تسنيم، قم، أسراء، 1387.
دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، زير نظر سيدكاظم موسوي بجنوردي، تهران، مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، 1369.
روزبهاني بروجردي، عليرضا، در جستجوي حقيقت، (كاوشي در فرقه ضاله بهائيت)، قم، مركز مديريت حوزه علميه، بيتا.
شاكر، محمدكاظم، «تأويل قرآن و رابطه زبان شناختي آن با تنزيل قرآن»، معرفت، ش24، بهار 1377.
شفا، امانالله، نامهاي از سن پالو، گفتار و پاورقيها از مرتضي آخوندي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بازار سلطاني، 1349.
صدري، محمود، دانشنامه جهان اسلام، بنياد دايرةالمعارف اسلامي، تهران، ج3، حرف ب، مدخل بهائيت، 1376.
طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1417 ق.
ـــــ ، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقرموسويهمداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بيتا.
قرائتي، محسن، پرتوي از نور(گزيده تفسير نور)، تهران، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، 1388.
كاويان ابراهيم، و سعيد باغستاني، «ميرزا علي محمد باب؛ از چالشهاي فرارو تا توبه و تكذيب»، تاريخ معاصر ايران، ش 48، سال12، پاييز و زمستان1387.
كريمي، مهدي، بهائيت از ادعا تا واقعيت، نسخه الكترونيكي، ص 56 (نسخه الكترونيكي)
مصطفوي، محاكمه و بررسي باب و بها، تهران، مركز نشر آثار علامه مصطفوي، بيتا.
منطقي، اميرحسين، نقدي بر بهائيت، پاياننامه كارشناسي ارشد، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، قم، ۱۳۹۰.
نائيني، اجود التقريرات، بيجا، بينا، بيتا.
نيكو، حسن، فلسفة نيكو، بيجا، بينا، بيتا.
منابع بهائي :
اشراق خاوري، عبدالحميد، گنجينه حدود و احكام، نسخه الكترونيكي.
علياكبر فروتن، مقاله اسلام و ديانت بهايي، طهران، مهر، 1329.
ابوالفضل محمدبن محمد رضا الجرفادقاني، الفرائد في بيان وجوه اقسام الدليل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضرة الشيخ عبد السلام علي أهل الايقان، قاهره، 1315ق
محمدعلي حبيبآبادي، مكارم الآثار، ج 4، بيجا، بينا، بيتا.
لمبدن، استفن (stephen lambden)، «بلاي عظيم، ارمجدون، و هزاره معهود» نشريه bahai studies Reviw ش 9، 2000/1999.
عزيه خانم، رساله تنبيه النائمين، منتشره از سوي مؤمنان به بيان، بيجا، بينا، بيتا.
عبدالحسين آيتي، كشف الحيل، بيجا، بينا، بيتا.
نصرتالله محمدحسيني، حضرت باب شرح حيات و آثار مبارك و اصول اصحاب عهد اعلي، مؤسسه معارف بهائي، 152 بديع، 1995 ميلادي، در (نسخه الكترونيك)
اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، بيجا، بينا، بيتا.
مازندراني، فاضل، اسرار الاثار، بيجا، بينا، بيتا، ج۴.
استفن لمبدن (stephen lambden)، بلاي عظيم، ارمجدون، و هزاره معهود.
اودوشفر، مقاله نكاتي چند درباره كتاب احكام جزائي كتاب اقدس، ترجمه داريوش معاني، با استناد به (مضمون كتاب اقدس شمارههاي 100، 148 و 181)
ادوشفر، جنايت و مكافات، (ديدگاههاي بهائي براي حقوق جزائي آينده ، Crime and punishment).
عبدالبها، مكاتيب، ج 1.
عبدالبها، مكاتيب ثاني.
كريستوفر باك، در وراي «خاتمالنبيين»كتاب مستطاب ايقان.
نوري، حسينعلي، ايقان مصر، چاپ فرجالله زكي، 1352ق.
نوري حسينعلي، كتاب مستطاب ايقان، مصر، الموسوعات بباب الشعرية، 1900م.
نوري، حسينعلي، ايقان، نسخه الكترونيكي.
نوري، حسينعلي، اقدس.
نوري، حسينعلي، ايام تسعه.
نوري، حسينعلي، مجموعه آثار قلم اعلي، ج۳، بيجا، دارالاثار ملي بهائيان ايران.
نوري، حسينعلي، ادعيه حضرت محبوب.
نوري، حسينعلي، مجموعه الواح مباركه.
نوري، حسينعلي، اقتدارات.
شيرازي، علي محمد، قيوم الاسماء.
شيرازي، عليمحمد، بيان فارسي.
شيرازي، علي محمد، دلائل سبعة.
سايت هابيليان.
stephen lambden, tablets of abdu baha abbas vol.III, compl.A.R. windust, chicago: Bahai publishing so ciety, 1919.
http://www.zamaneh.info/articles/774.htm
http://www.eteghadat.com/forum
منبع : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) سال دوم شماره سوم