چگونه مي توان قفل ذهني قربانيان فرقه را باز كرد؟ ( بخش دوم )
بهائیت در ایران : در بخش اول به 4 کلید برای باز کردن قفل ذهنی قربانیان فرقه ها اشاره کردیم .
كليد شماره 5: وادار كردن عضو فرقه به نگريستن به واقعيت از زواياي مختلف
بايد به عضو اجازه داد تا از زواياي مختلف مانند گذشته اي كه درآن بوده و باعث شده او به فرقه بپيوندد، نگاه اززاويه دوستان و والدين و برادران و خواهران، نگاه از زاويه اينكه اگر در دنياي خارج فرقه بود چه اتفاقي مي افتاد و ...به واقعيت نگاه كند.
در طول مداخله از عضو خواسته مي شود كه از زواياي گوناگون به خود بنگرد. در يك نمونه عضو خود را در مرگ برادرش مقصر مي دانست و زماني كه از او خواسته مي شود كه مانند برادرش فكر كند، همه چيز براي او، به طور كلي تغيير مي كند. ازاو پرسيده شد:« اگر تو آن كسي بودي كه مي مرد، برادرت چه مي كرد؟ آيا او به اين گروه از چنين دريچه اي به موضوع نگاه مي كرد؟» يا «اگر برادرت مي فهميد كه تو درگروه هستي، به تو چه مي گفت؟» فرد پاسخ داد:«او به من مي خنديد و به من مي گفت كه دوباره به دنياي واقعي برگردم».
زاويه بسيار مهم ديگري كه از عضو درخواست مي شود به آنها بينديشد، والدينش هستند. او نياز دارد كه با غم واندوه آنها ارتباط برقرار كند. عضو آنقدر در درد خويش غوطه ور شده كه متوجه نيست اين واقعه تا چه حد ديگران را تحت تأثير قرار داده است. كمك به عضو جهت يادآوردن روند عضو شدنش در فرقه، باب مهم ديگري است.
به يادآوردن خاطرات گذشته توسط مشاور و روند عضو شدن و عواملي كه باعث شده او عضو فرقه شود باعث مي شود كه ذهن عضو به حركت افتاده وبتواند مسائل را تجزيه و تحليل كند.
در مداخلات ديگر هم ، بسيار مهم است كه زواياي مختلف را معرفي كنيم. وقتي عضو فرقه، هر بار از يك زاويه جديد به موضوع مي نگرد فشار فرقه به تدريج تضعيف مي شود. علاوه بر مطرح ساختن اينكه فرد، قبل از پيوستن به گروه چه كسي بوده است. ارزشمند است كه از وي بخواهيم آينده را هم تصور كند. او در طي يك سال ،دو سال، پنج سال و ياحتي ده سال ديگر چه آدمي خواهد شد؟ او خود را در واقعيت، در حال انجام چه كاري مي بيند، فروش گل در گوشه خيابان يا فروشنده كتاب؟ اگر نه، چه احساسي خواهد داشت اگر هنوز هم قادر نباشد هيچ كار ديگري به غيراز فروش گل يا كتاب انجام دهد، چه مي كند؟
اين همان تناقض هايي است كه مريدان فرقه ها با آن درگير هستند، اين همان سؤالاتي است كه همواره در ذهن اعضا وجود دارد ولي جوابي براي آن ندارند. افراد اين سؤالات را در خود حل نشده مي گذارند وبا تصور اينكه مشكل از آنها است وآنها به اين درك و فهم نرسيده آن را به تعويق مي اندازند. سركرده و تشكيلات هم همواره آن را به تعويق انداخته و يا توجيهاتي سطحي و ياغير معقول براي آن ارائه مي كنند.
زمانيكه عضو خودش را به جاي يك عضو فرقه مي گذارد، تجربه اش به عنوان يك فدايي فرقه ديگر، او را براي هميشه دستخوش تغيير قرار مي دهد. هر زمان كه عضو قادر باشد از لاك خود بيرون بيايد و خودش را به جاي ديگري بگذارد. حتي به جاي عضوي از يك گروه يا والدين ويا سركرده گروهش آنگاه مقاومت روانشناختي اش ضعيف تر مي شود. در واقع تشويق يك عضو فرقه به اتخاذ ديدگاه هاي ديگر از لحاظ روانشناختي، به او كمك مي كند تا واقعيت وجودي اش براي او روشن تر شود. در اين فرايند اطلاعاتي كه طي برنامه، براي او ريخته شده جهت تازه اي مي گيرد با معرفي ديدگاهي تازه، باور كور او به مسيري درست راهنمايي ميشود.
پس هدف اين است كه با نگاه از زواياي مختلف مقاومت روانشاختي عضو شكسته شود و از طرف ديگر با اتخاذ ديدگاهي درست و جديد از ديدگاه غير منطقي و نامعقول فرقه كه باعث نگه داشتن او در فرقه شده، جدا شود.
كليد 6:گفت وگو وكمك به قرباني به وسيله دادن اطلاعات به روش غير مستقيم
هر فرد در فرقه طوري برنامه ريزي شده كه جلوي هر نوع تصور منفي در مورد سركرده، اصول تشكيلات را بگيرد و باور كند كه اين گروه از گروه هاي ديگر متفاوت واز همه آنها بهتر است. جا خالي دادن، فرايندي است فكري كه هر گاه« حمله از جلو» وجود داشته باشد يا به عبارت ديگر، هر گاه فرد دريابد كه شخصي به ارزش هاي گروه حمله كرده است، به اجرا درمي آيد. اين مكانيزمي است كه توسط سركرده و تشكيلات به منزله محافظت در برابر دشمن فرضي طراحي شده است .
در واقع ،تا وقتي عضو هيچ خطري را حس نكند، از ايست فكري استفاده نمي كند. زماني كه عضو فرقه باور دارد كه گروه او، يك فرقه نيست اما گروه هايي وجود دارند كه فرقه اند، نسبتا ساده خواهد بود كه مكالمه مفصلي با او برقرار كرد، بدون اينكه حس كند شما به سركرده يا گروهش حمله ور شده ايد. بنابراين، شما با روشي غير مستقيم با يك عضو ارتباط برقرار مي كنيد.
چگونه با روش غير مستقيم با او برخورد كنيد؟
چنانچه فرد عضوي از يك فرقه باشيد، از اينكه شما درمورد فرقه ديگر براي او بگوييد احساس خطر نمي كند چرا كه او تصور مي كند كه گروهش بسيار برتر و متفاوت تر از ساير گروه ها است. بدون صورت فرد مي تواند فرايندهاي خاص كنترل ذهني وتكنيك هاي مورد استفاده توسط گروه هاي ديگر را به روشي نرم و ملايم به تصوير بكشد. در واقع، شما ناخودآگاه فرد را (هويت امير- امير او) را به قالب هاي مرجع، مجهز كرده ايد تا آنچه را براي وي رخ داده، تحليل كند. چنانچه به گروهش حمله ور شويد، ممكن است حالت دفاعي به خود بگيرد واگر ادامه دهيد ممكن است راهش را كج كند وبرود بنابراين چنين روش غير مستقيمي در انتقال اطلاعات، مكانيسم فكري را دور مي زند.
اين يك واقعيت است كه تمام گروه ها به يك صورت عمل مي كنند.
شما وقتي از فرقه ديگر صحبت مي كنيد به صورت غير مستقيم رفتار و عملكرد آن گروه را براي فرد به تصوير مي كشيد. اين باعث مي شود فرد ناگهان فرد به فكر فرو برود. اين كار مي تواند براي كمك به يك قرباني خيلي راهگشا باشد و مي توان در ادامه يك نگاه تطبيقي بين گروه آنها وديگر گروه هاي فرقه مطرح كرد. چون عضو بعد از يك مدتي دوست دارد چيزهاي زيادي در مورد فرقه هاي ديگر و گروهش بداند.
كليد شماره 7: ترسيم يك آينده شاه جهت خنثي سازي ترس ناشي از آموزه هاي فرقه
ترس ناشي از آموزه ها وترس از اينكه فرد مجبور باشد روزي گروه را ترك كند معمولا در سطحي ناخودآگاه، محقق مي شود. فردي كه هويت فرقه اي مي گيرد هرگز به ترك گروه نمي انديشد. او پيوسته، شاد و پرهيجان به شكلي ناباورانه نسبت به بالا دستي هاي خود مطيع است . در واقع اين هويت« امير – امير » است كه به اسارت درآمده است . با درخواست از عضو براي به تصوير كشيدن آينده اي كه درآن واقعا به او خوش مي گذرد ،دوستان، همسر، بچه ها ،نزديكي به خانواده به او كمك مي كند كه قفل ترس ازآموزه ها را بگشايد . سپس ازوي خواسته مي شود كه قدم به داخل اين تصوير بگذارد و از اين تجربه لذت ببرد. با انجام اين كار به او كمك مي شود كه دريچه اي به بيرون ازگروه باز كند .اين تكنيك تصويري سازي ،به تدريج شروع به خلع سلاح كردن ترس ناشي از آموزه ها مي شود و پلي به سوي زندگي براي او به وجود مي آيد.
ترس در فرقه ها ابعاد وسيعي دارد. ترس از اينكه اگر فرقه راترك كند به زندگي بدي دچار خواهد شد، زندگي او از هم خواهد پاشيد ،ديوانه يا رواني خواهد شد، لعن سركرده قرار مي گيرد و ...بايد به عضو افرادي را نشان داد كه از فرقه ها جدا شده و اكنون زندگي خوب و مثبتي را آغاز كرده اند، اين براي خنثي كردن ترس هاراهگشاست.
درموردي از عضو فرقه پرسيدن شد:« اگر هرگزبا اين گروه مواجه نمي شديد ودقيقا همان كارهايي را كه مي خواستيد انجام مي داديد، در اين صورت چه مي شد؟» بعد از دقايقي گيجي و مقاومت، معمولا مجبور مي شوي كه سؤال را چندين بار برايش تكراركني:« واقعا فقط تصور كن، اگر دقيقا همان كارهايي را كه مي خواستي انجام مي دادي هم كاملا شاد و روحاني بودي و هم از لحاظ شخصي، خرسند بودي وچنانچه هرگز نمي دانستي كه چنين گروهي وجود دارد، چه كار مي كردي؟» پاسخ ها متفاوت اند:« دكتر مي شدم و در يك كلينيك وقتم را صرف كمك به نيازمندان مي كردم»، « يك تنيس باز حرفه اي مي شدم»، « با قايق به سفر دور دنيا مي رفتم»، زماني كه فرد رؤياي خود را به تصوير بگذارد و تشويق مي شود كه از لحاظ عاطفي خود را با آن درگير كند. با برداشتن اين گام عضو قادر خواهد بود كه قدمي جهت خنثي سازي احساسات منفي برنامه ريزي شده بردارد.
وقتي تصور مثبت جايگزين آن تصويري كه فرقه ايجاد كرده ميشود، پلي به سوي امكانات ديگر گشوده مي شود؛ .مردم بيرون از گروه گرم وبا محبت مي شوند. مطالب جالب زيادي براي يادگيري خارج از گروه يافت مي شود. تفريحات زيادي وجود خواهد داشت.رضايت روحاني و معنوي قابل دستيابي خواهد بود. زماني كه دنياي بيرون پر از تجارب مثبت مي شود ، كنترل كامل گروه برحسن واقعيت مداري عضو فرقه از بين ميرود و عضو فرقه قادر خواهد بود در جايگاه مناسب تري تصميم بگيرد كه آيا مي خواهد در جايي كه هست، باقي بماند يا از پل بگذرد و شخصا كاري ارزشمند تر انجام دهد. بايدبه عضو نشان داد خارج از تشكيلات هم زندگي در جريان است، افرادخارج از فرقه هم داراي تجارب روحاني و معنوي هستند، آنها هم زندگي شاد و مثبيت دارند و زندگي خارج از فرقه هم درجريان است .اين فرقه وسركرده بوده كه تصويري ناصحيح ومنفي براي عدم خروج او ايجاد كرده است. فرقه حتي تصويري منفي از مشاور خروج وكساني كه قصد كمك به قرباني را دارند ارائه مي كند.
كليد شماره 8: ارائه تعريفي ملموس از كنترل ذهني و ويژگي هاي يك فرقه ويرانگر به عضو
در جريان جلسات مداخله اي باعضو، اهميت ارائه اطلاعات خاص در مورد فرقه ها مهم است. بايد تعامل خوبي با عضو برقرار شو، داده هايي از فرقه از او گرفته شودوبه وي كمك شود. در طول اين فرايند، عضو براي بيشتر دانستن درباره فرقه كنجكاو است. در آن مقطع مي توان اطلاعاتي خاص، درباره آنچه براي طول جلسه مداخله رخ دده، ارائه كرد وبه او نشان داده شود كه چطور برنامه زدايي، موجب مي شود فرد تحت نفوذ فرقه قرار گرفته ودر واقع ، عضو يك فرقه مخرب باشد.
در اين رابطه بايد با عضو در مورد نحوه بازسازي ذهني توسط ديگر گروه هاي فرقه اي سخن گفته شود تا فرد فرآيند بازسازي ذهني را درك نمايد. همزمان ساختار ساير فرقه هاي مخرب براي او شرح داده شود تا عملكرد آنها را درك كند و متوجه يكسان بودن عملكرد آن شود زيراهمچنان آنها باور دارند كه گروه آنها با ساير گروه ها متفاوت است .
همچنين مهم است كه او بداند گروه هاي ديگري هم وجود دارند وافرادي كه عضو فرقه ها بوده وبه دلايلي گروهشان راترك كردند .
گروه هاي كه توسط افرادي مديريت مي شوند كه ادعاي برتر وخاص و ويژه بودن دارند.
او بايد بداند اعضايي بوده اند كه خود رافدايي گروه مي دانستند اما با دلايل روشن گروه راترك كردند. هدف اين است كه انديشه هاي غلط گروه و ساير موارد به چالش كشيده شود. بايد به آنها كمك كرد تا با ديدگاهي هدفمند به فرقه نگاه كنند ، به افرادي توجه كنند كه خود را فداي رؤياهايي كردند كه در جلسات آموزشي فرقه آفريده شده بود.
افرادي كه فكر مي كردند سركردشان قادر است جنگ، فقر، بيماري و زوال را از بين ببرد. آنها با اينكه خودرا در اين راه قرباني كنند اهميت نمي دادند و به عنوان يك عضو تصور مي كردند استانداردهاي نهايي عشق، حقيقت و زندگي را به مردم مي آموزند اما در نهايت باروشن شدن يكسري حقايق ، از آن خارج شدند.
وقتي فرد متوجه شد كه دروغ، فريب و بازسازي ذهني هرگز نمي تواند بخشي از هيچ راه مشروع روحاني باشد، گروه را ترك مي كند. با شنيدن تعريف هايي روشن از كنترل ذهن آشكار مي شود كه چگونه فرد قرباني شده و چگونه ياد گرفته، ديگران را قرباني كند. او به ارزش هاي خود ، باورها و ايده آل هاي خود باز مي گردد. فرد از واقعيت هايي در مورد اهداف پنهاني فرقه كه از آن اطلاعي نداشته و واقعيت هايي كه باعث شده او جذب فرقه شده ودر آن ماندگار شود، آگاهي پيدا مي كند و همزمان در مي يابد كه فرقه هاي ديگر هم وجود دارند و افرادي هستند كه با روشن شدن واقعيت ها از آنها خارج شده اند. به تدريج مجموعه اي ازاين آگاهي ها و اطلاعات جديد درمورد فرقه، فرد را به سمت نتيجه گيري براي خروج هدايت مي كند.
نويسنده: اسماعيل حسين آبادي