×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

تفكر به زنجير كشيده شده (بخش ششم)

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

تفكر به زنجير كشيده  شده (بخش ششم)

نگاهي به امر تبليغ در طرح روحي

به قلم  زهرا سادات موسوي

باز نشر از بهائیت در ایران

0000

پس از بررسي كتاب پنجم طرح روحي كه سعي در اخبار نوجوانان و جوانان  به وقف شبانه روزي خود در راه آموزه­هاي بهائيت و تبليغ آن داشت، در اين نوشتار كتاب ششم مورد بررسي قرار داده مي­شود. در اين كتاب تلاش مي­شود پس از اجبار جوان بهائي به وقف شبانه­روزي خود ، راه و روش آن را پيش روي او قرار دهند؛ راهي كه جز تبليغ و سود تشكيلات بهائيت افق ديگري ندارد.

در ابتداي كتاب تبليغ را براي فرد بهائي به اين صورت تعريف كرده­اند:

«ماهيت وظيفه­اي كه مظهر امر برعهده ما نهاده­اند، حكم تبليغ به عنوان رمزي از فيض الهي،مشتعل كردن، رابطه ميان تبليغ و آگاهي، تقدس، تبليغ به عنوان وظيفه مقدس هر فرد بهائي، تبليغ به عنوان گشودن ابواب مدينه قلب انسان، تبليغ به عنوان عملي كه آغاز گر روند تغيير و تحول روحاني است، كلمه الله به عنوان قوه­اي مؤثر در اين تغيير و تحول و نقش عشق و محبت در تبليغ .» (كتاب ششم طرح روحي، ص6)

با اين جملات سعي مي­شود فتنه­اي را كه در جهان مي­گسترانند در نظر افراد زيبا جلوه دهند و آنها به اين كار را ترغيب كنند.

در اين پروژه ترغيب، چگونگي تبليغ و ضرورت آن را چنين بيان مي­كنند:

«تبليغ، مستلزم گفتگو ميان مؤمنين راسخ با مشتاقان تحري حقيقت امر حضرت بهاءا....مي­باشد. در حالي كه ما نبايد هيچ فرصتي را براي اعلان امر الهي و تبليغ غير مستقيم از دست بدهيم. در اين زمان از تاريخ بشر كه پذيرش خيلي زياد است، نياز به كسب و بهبود مهارت­ها و تواناي­هاي تبليغ مستقيم داريم.» (همان،ص7)

در اين عبارات  داراي تناقضي آشكار وجود دارد: اگر هدف، تبليغ در ميان مؤمنان و مشتاقان است، پس منظور از «تبليغ غير مستقيم» چيست؟ توانايي تبليغ مستقيم ، به چه معناست؟ وقتي فردي كه ايمان دارد با فردي كه مشتاق به ايمان آوردن است صحبت مي­كند، ديگر نيرنگ  و فريب چه جايگاهي مي­تواند داشته باشد؟!

در جايي ديگر چنين آمده:

«آنچه كه دانستن آن براي همراهان اهميت دارد، تشخيص اين است كه آنچه ارائه مي­دهند نبايد مجموعه­اي تصادفي از نظريات واصول باشد بلكه بايد توجه تفكر زيادي براي تدوين يك معرفي جامع از امر مبذول نمايند.» (همان، ص8)

اگر بنا به ادعاي حسينعلي نوري( سركرده اين فرقه ضاله)، بهائيت يك دين آسماني است، پس ديگر چه نيازي به فريب  و چنين رفتارهاي موزيانه­اي براي تبليغ و جذب افراد وجود دارد؟!

به راستي، اگر يك دين آسماني باشد از هر قسمت آن كه سخن به ميان آيد، مقبول عقل و دل آدمي ميفتد پس نيازي نيست كه سعي شود با فريب و تقلب قدم برداشته شود واين خود دليلي برپوچ و دروغين بودن اين فرقه استعماري است.

در واقع ، تشكيلات بهائيت با سرهم بندي چند جمله، روج و روان فرد را تحت تأثير قرار داده و اقدام به تهييج اعضاي خود براي تبليغ مي­كند به طور مثال:

«آيا قبول داريد كه طبيعت بشر بخشش بدون وقفه است؟ يعني دارايي، وقت، انرژي و علم و دانش خود را بخشيدن؟ »(همان، ص 12)

« آيا چشمه مي­تواند تصميم بگيرد جاري نشود وهمچنان يك چشمه باشد؟ به همين شكل، ما هم خلق شده­ايم كه ببخشيم و سخاوتمند باشيم.» (همان، ص14.)

«تمرين :براي چشمه­اي كه دائما آن دريافت مي­كند اما از جاري شدن خودداري مي­كند چه اتفاقاتي مي­افتد؟» (همان، ص15.)

«ما نمي­توانيم در تمام مدت حيات خود صبر كنيم تا كاملا مشتعل شويم و آنوقت به تبليغ بپردازيم . حتي كوچك­ترين شعله نيز حرارت و روشنايي مي­دهد. كارهاي زيادي است كه بايد به طور همزمان انجام دهيم.) همان، ص16.)

همانطور كه مشاهده مي­شود اين چهار جمله در چهار صفحه مختلف آمده است تا بتوانند در يك بخش كوتاه از كتاب، تفكر فرد بهائي را هر چه بيشتر درگير كنند.

در خلال سعي در اجبار فرد براي تبليغ ، از خود اعضا هم براي طرح­ريزي و اعمال كنترل ذهني كه درگير آن هستند، استفاده مي­شود به طور مثال در يكي از تمرين­ها از فرد مي­پرسند: « با بيان خود در يك پاراگراف كوتاه بنويسيد كه چگونه اشتعال [منظور محبت به حسينعلي نوري است] افزايش مي­يابد؟ »همان، ص19.

اما در پس اين فريب­ها تناقضاتي هم ديده مي­شود، تناقضاتي كه حاكي از پوشالي بودن ادعاهاي آنهاست . از جمله به نقل از حسينعلي نوري آمده:

«بايد نفوس مقدسه تفكر و تدبر نمايند در كيفيت تبليغ و از كتب بديعه الهيه در هر مقام آياتي و كلماتي حفظ نمايند تا در حين بيان در هر مقام كه اقتضا نمايد به آيات الهي ناطق شوند چه كه اوست اكسير اعظم و طلسم اكبر افخم بشأني كه سامع را مجال توقف نماند.» (همان، ص33)

پر واضح است كه حسينعلي پيروان خود را به نيرنگ و فريب دعوت مي­كند. حال تشكيلات با هوشمندي ، به جهت اينكه هم بتواند از اين جمله استفاده كند و هم راه سوء استفاده از آن را بگيرد، بلافاصله توضيح مي­دهد: « واضح است كه مقصود در درجه اول، بيانات خود آن حضرت است.» (همان، ص 33) بسيار جالب است كه خودشان نيز بر بيهوده­گويي حسينعلي واقف­اند و به اين وسيله آن راتوجيه مي­كنند.

در تناقضي ديگر به نقل از حسينعلي مي­گويد:

«خداوند بر هر شخصي واجب كرده كه امرش را تبليغ كند و كسي كه اراده كند اين مأموريت الهي را انجام دهد بايد خود ابتدا به صفات حسنه متصف باشد و بعد مردم را تبليغ نمايد تا قلوب مقبلين از كلام او منجذب شود و در غير اين صورت، كلام او تأثير نخواهد داشت» (همان، ص20) با اين حساب مشخص مي­شود كه حسينعلي مي­خواهد، فرد ابتدا خود را بسازد و بعد اقدام به تبليغ كند اما تشكيلات صريحا دستور مي­دهد:

«ما به اين اتفاق رسيديم كه از همان لحظه­اي كه به شناخت  حضرت بهاءا.... نائل شديم ،مي­توانيم و بايد به تبليغ امرا.... بپردازيم.(همان، ص17.)

منطقا پيروان بهائيت بايد به آموزه­ها و كلام سركرده خود وفادار باشند اما وقتي هدف آنها در حقيقت، بهره­كشي از جان و مال افراد است، چنين تقاضايي  در گفتار وكردار آنها همواره وجود خواهد داشت.

جدا از اين همه تناقض واجبار فرد به تن دادن  به تشكيلات، در اين چرخه فرد ناگزير به باور تقدس سركردگان خود فروخته بهائيت نيز مي­شود. براي مثال آنها مي­گويند: « ما تبليغ مي­كنيم براي اينكه قلوب را به ظهور حضرت بهاءا.... كه بزرگ­ترين عطيه براي بشريت است، مرتبط سازيم. سعي كنيد مواقعي از زندگي تان را به خاطر آوريد كه حضور اين تقدس را احساس كرده­ايد»(همان ، ص 25)

اگر «بزرگ ترين عطيه بشريت» به زعم ايشان ، ظهور كرده پس چرا به ناگاه افول كرد؟! حال كه افول كرد بزرگ ترين عطيه بشريت را بايد كجا جست؟ واساسا چه سودي براي بشريت دارد؟

در كنار تمام اين برنامه­هاي پيچيده­اي كه براي اجبار عضو به وقف خود براي تشكيلات طراحي شده است همزمان سعي مي­شود به افراد قبولانده شود كه دنيا در نوعي سياهي و بدبختي  ناشي از فقر ، درد و رنج و تعصبات فرورفته و آنها مي­توانند با اقدامات خود در راه تبليغ، ناجي اين دنيا باشند.

تشكيلات در اين پروسه، تمام سوءاستفاده خود را بر فطرت فرد متمركز كرده و سعي مي­كند، او را در مواجهه و رويارويي با فطرت و وجدانش قرار داده و مجبور به كار كند؛ كاري كه اگر عقلش به او حكم كند كه نمي­شود و يا نبايد آن را انجام داد، ناخودآگاه او در مقابله با آن، به دادخواهي برآيد كه اگر نكند  چنين مي­شود و چنان. در اصل، اين ناخودآگاه فرد است كه اقناع  شده و فرد را به دنبال خود مي­كشاند.

در انتهاي كتاب هم تأكيد مي­كنند :« چيزي كه بايد درك كنيم اين است كه هنگام تبليغ، عشق خود را به جامعه انساني ابراز مي­كنيم و عشق ما به جامعه انساني بايد به عشق واقعي به تك تك انسان­ها ترجمه شود.» (همان، ص38)

بايد ديد آيا قادر خواهند بود در عمل، شقاوت و دنائت خود را با ارائه تصويري پوچ از عشق بپوشانند؟ به راستي، چطور مي­توانند با كنترل افكار و اطلاعات افراد آنها را به اين كار وادارند؟ افرادي كه قانع مي­شوند بي­خبر از حقيقت امر وگاه به واسطه ترس از تشكيلات- اين نكتب و بدعاقبتي را به ديگران هديه دهند و آن را«عشق» تعبير كنند ! اينها تنها مي­توانند از ذريه شيطان باشد كه سياهي را بر روي سپيدي و زلالي ايمان مي­باشند.

خواندن 731 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی