ردّ پاي الحاد و وابستگي در تبار« هويدا» ( بخش اول )
بهائیان دوره پهلوی
نویسنده : سید رضا هاشمی
باز نشر از بهائیت در ایران :
0000
در حكومت هاي استبدادي شاهنشاهي ، بررسي روابط خانوادگي يكي از عرصه هاي مطالعاتي بسيار مهم ميباشد؛ زيرا اساسا بنياد و رشد اين قبيل نظامهاي حكومتي بر نسبتهاي فاميلي و روابط مشابه استوار است. وابستگي عباس هويدا- كه بيش از سيزده سال زمام دولت ايران را در دوران پهلوي دوم بر عهده داشت- به تشكيلات بهائيت و رابطة او با اين فرقه، در همين چارچوب نيازمند بررسي ميباشد. نوشتار زير برهمين اساس تهيه شده است.
عباس هويدا (دولتمرد «بهايي تبار» عصر پهلوي) كه بيش از سيزده سال زمام دولت ايران را در زمان سلطنت محمد رضا برعهده داشت، مشهورتر از آن است كه به معرفي نياز داشته باشد.
عدهاي از مطلعان در مورد اينكه خود وي نيز( همچون پدر و جدّش: عين الملك و ميرزا رضا قناد) به مسلك بهائيت پايبند بوده است ترديد كرده و او را فردي اساسا لامذهب شمردهاند، اما صرف نظر از بحث و داوري در اين باره، ارتباط هويدا با تشكيلات بهائيت، امري مسلم است و ميدانيم كه حضور وي در رأس دولت، راه را براي هجوم« انبوه» بهائيان به پستهاي «كليدي» كشور گشود و اعضاي فرقهاي كه از بدو پيدايش تا آن روز، مورد خشم و نفرت عامّه ملت بود با موافقت دربار پهلوي و پشتيباني امريكا و صهيونيسم، مقامات داراي پست هاي حساس سياسي، نظامي، امنيتي، اقتصادي و فرهنگي را درچنگ گرفتند و به قول ارتشبد حسين فردوست، مقام اطلاعاتي مهم رژيم شاه، « در زمان هويدا ديگر كار بهائي ها تمام بود و مقامات عالي مملكت توسط آن ها به راحتي اشغال ميشد.» [1]
هويدا از جانب پدر، پسر عين الملك (حبيب الله هويدا/ آل رضا) و نوه ميرزا رضا قناد شيرازي است و از سوي مادر فرزند افسر الملوك، دختر افسر السلطنه، افسر السلطنه نيز فرزند ميرزا يحيي خان مشيرالدوله قزويني، و همسر ميرزا سليمان خان اديب السلطنه(فرزند عبدالحسن خان كفري فرزند محمد حسن خان سردار فرزند محمد خان قاجار ايرواني) است.
الف) تبار پدري هويدا
1-محمد رضا قناد شيرازي:
تبار هويدا از سوي پدر، نسبتا معلوم است و تحقيقات پژوهشگران ، از ماهيت استعماري پدر وي( عين الملك ) به عنوان كاشف و معرف رضاخان به انگليسي ها براي اجراي كودتاي اسفند 1299 كاملا پرده برداشته است.
پدر بزرگ هويدا، ميرزا رضا يا دقيق تر بگوييم: ميرزا محمد رضا قناد شيرازي، از بابيان قديمي بود كه گفته ميشود پس از آشكار شدن دعاوي ميرزا محمد علي« باب» در شيراز، به وي گرويد. [2]
وي بعدا در اختلافاتي كه ميان حسينعلي بهاء و برادرش، يحيي صبح ازل، بر سر جانشيني باب و رياست بابيان افتاد، جانب بهاء را گرفت و در جرگه ياران و هواداران وي درآمد، به طوري كه پس از تبعيد بهاء( توسط دولت ايران) به بغداد ، به او پيوست و در زمان تبعيد وي توسط دولت عثماني از بغداد به اسلامبول و سپس ادرنه و عكاس فلسطين نيز، همه جا از همراهان و خادمانش بود و پيشاپيش كجاوهاش ميدويد. [3]
همسرش نيز كه زني آذري زبان و اهل تبريز بود با ميرزا رضا در سفر ادرنه و عكا همراه بهاء بود. [4]
پس از مرگ بهاء نيز، ميرزا رضا «از حواريون عباس افندي» [5](يعني همان سر عبدالبهاء ، پسر و جانشين بهاء) محسوب ميشد و به قول فاضل مازندراني( مبلغ و نويسنده مشهور بهائي)« از مخلصين مستقيمين اصحاب آن حضرت» بود تا درگذشت و در عكا دفن شد. [6]ادوارد براون نوشته است: «محمد رضا شيرازي يكي از چند تن راز دار بهاءالله است كه پس از وي عهدهدار حفاظت رسالت اسرار بهائيت ميشود» [7] وي يكي از نُه تن بهائياني بود كه عباس افندي، دو روز پس از مرگ پدرش بهاء ، وصيت نامه (دست كاري شده) پدر را در حضور آنان گشود و امر به خواندن آن كرد. [8]
2-حبيب الله عين الملك /بهاء السلطان :
پيوستگي و تقرب خاص ميرزا رضا قناد به دستگاه رهبري بهائيت، به بزرگ ترين فرزندش، عين الملك، امكان داد كه مدتي در جواني، منشي، كاتب آثار و مباشر عبدالبهاء باشد. وي بر اثر تمريناتي كه كرده بود، خطي نزديك به خط عباس افندي داشت. [9]فاضل مازندراني نوشته است:« ديگر آقا محمد رضا قناد سابق الوصف از مخلصين مستقيمين اصحاب آن حضرت شد تا وفات نمود. مدفنش در قبرستان عكا[ مركز سابق بهائيت در فلسطين اشغالي] است و از پسرانش: ميرزا حبيب الله عين الملك كه به پرتو تأييد و تربيت آن حضرت حسن خط و كمال شد و همي سعي كرده و كوشيد كه شبيه به رسم خط مبارك نوشت و در سنين اوليه نزد آن حضرت كاتب آثار و مباشر خدمات گرديد، بعدا شغل دولتي و مأموريت در وزارت خارجه ايران يافت . و پسر ديگرش ميرزا جليل خياط در عكا، و هم از دخترش كه در شام شوهر نمود، مآل باسعادت و رضايتي بروز نكرد»! [10]
يادداشت كوتاهي از عباس افندي در دست ميباشد كه طي آن از پيروانش در تهران خواسته است كه براي عين الملك كاري دست و پا كنند:« در خصوص جناب ميرزا حبيب الله اين سليل آقا رضاي جليل است. هر قسم باشد ، همتي نمايند با ساير ياران كه بلكه ان شاءالله مسئوليتي از براي او مهيا گردد ولو در ساير ولايات يا خارج از مملكت، در نظر من اين مساله اهميتي دارد نظر به محبتي كه به آقا رضا دارم.» [11] ظاهرا با همين سفارش ها و حمايت هاست كه عين الملك « وارد كادر وزارت خارجه ميگردد و «مدت مديدي» در كشورهاي عربي( سوريه، لبنان و عربستان) «عهده دار مقام كنسولگري ميشود و تا سالهاي پيش از جنگ جهاني (دوم) فعالانه به اين كار ادامه ميدهد و در عين حال« به او مأموريت داده ميشود كه در كشورهاي عربي به گسترش و تبليغ بهائيت بپردازد.» لقب او« بهاءالسلطان» نيز شاهدي ديگر بر وابستگي او به اين فرقه( بهائيت) است.[12] با اين بستگي و پيوستگي ، صحت شايعاتي نظير اينكه: نام فرزند عين الملك( امير عباس هويدا) را عباس افندي برگزيده و حتي نام وي در اصل غلام عباس، بوده است، چندان دور از ذهن به نظر نميرسد. [13]
عين الملك تحصيل كرده «مدرسه امريكايي هاي بيروت » بود كه « همان جا زبان هاي عربي، انگليسي و فرانسه را آموخت» و « تركيبي غريب از آثار گوناگون- از نوشته هاي خليل جبران گرفته تا رمان هاي باسمهاي فرانسوي ميشل زواگو- را به فارسي برگرداند.» [14]پس از پايان تحصيلاتش در بيروت، راهي پاريس شد و درآنجا سردار اسعد بختياري را كه از سرداران سكولار مشروطه بود ملاقات كرد. پس از چندي معلم فرزندان اسعد شد و به دستياري او از احمد شاه لقب عين الملكي گرفت، نيز به توصيه همين اسعد بود كه بعضي از داستان هاي دنباله دار و پرخواننده پانسن دوتاريل را، كه شخصيت مرموز راكومبل قهرمان اصلياش بود، به فارسي برگرداند. چندي پس از آن تاريخ، در آستانه كودتاي «انگليسي» اسفند 1299، عين الملك اقدام تاريخي خود را( به زيان اسلام و ايران، و سود استعمار بود) انجام داد: كشف و معرفي رضاخان به كارگزاران استعمار بريتانيا براي رهبري نظامي كودتا.
مرحوم محمد رضا آشتياني ، وكيل پراطلاع مجلس شوراي ملي در عصر پهلوي، چنين گفته كه« حبيب الله رشيديان (مستخدم سفارت انگليس، و عامل مشهور بريتانيا در ايران) برايم نقل كرده است كه: چند سال قبل از كودتاي 1299، به دستور كلنل فريزر انگليسي، بيشتر روزهاي هفته صبح به «منزل عين الملك كه از متنفذين و كُمًلين فرقه بهائيه بود و با وي سوابق دوستي و صحبت داشتم» ميرفتم. در آنجا با اردشير جي آشنا شدم و اردشير جي روزي به عين الملك گفت: از شما خواهشمندم كه با محفل بهائيان به مشورت بنشينيد و از آن ها بخواهيد تا صاحب منصبي بلند قامت و خوش قيافه پيدا كنند و به شما معرفي نمايند و شما آن صاحب منصب را با من آشنا كنيد، اما به دو شرط: اولا اينكه آن صاحب منصب نبايد صاحب منصب ژاندارم باشد و حتما بايد صاحب منصب قزاق باشد. ثانيا شيعه اثني عشريه خالص نباشد- كه ارباب اردشير جي، مخصوصا جمله اخير را باز تكرار كرد و براي بار دوم گفت كه « آن صاحب منصب نبايد شيعه اثني عشري خالص باشد.» رشيديان گفت: «پس از آن ملاقات، عين الملك ، رضا خان را با ارباب اردشير جي آشنا كرد و اردشير وسيله آشنايي رضاخان با فريزر ميشود و فريزر او را به ديگر انگليسيهاي دست اندركار كودتا، چون هاوارد، اسمايس و گاردنر- كنسول انگليس در بوشهر- معرفي مينمايد.» [15]
گفتني است: عين الملك، كه زمان نخست وزيري سيد ضياء ، جنرال قنسول ايران در شامات بود، روز 6 فروردين 1300 .ش (يعني دوازده روز پس از كودتا) با روزنامه لسان العرب (شامات، 16 رجب 1339 .ق) مصاحبهاي انجام داد و ضمن ستايش كودتا، از سيد ضياء به عنوان يكي از « رجال بزرگ و كاري » ايران ياد كرد كه « براي احياي روح تاريخي ايران و ترقي دادن ايرانيان... نهايت كفايت را دارا ميباشد.» و افزود كه با وي سابقه رفاقت و معاشرتي« دوازده ساله» دارد( يعني از آغاز مشروطه دوم، با سيد ضياء دوست و معاشر است). [16] اشاره عين الملك در جمله اخير، ميتواند از جمله به همكاري با سيد ضياء در روزنامه مشهور وي، رعد، باشد كه در مشروطه دوم منتشر ميشد و در سال هاي جنگ جهاني اول، از سياست روس و انگليس در ايران جانب داري ميكرد، و پس از پايان جنگ نيز تريبوني براي تبليغ و ترويج سياست انگليس در ايران، و قرار داد 1919 ايران و انگليس قلمداد ميگشت. [17]
در خور ذكر است كه افراد وطن خواه و مبارز با انگليس در سال هاي پاياني حكومت قاجار، همگي با ديدهاي منفي به سيد ضياء مينگريستند و او را از عمّال بريتانيا در ايران قلمداد ميكردند. مستشار الدوله صادق، از آزادي خواهان و روساي مجلس شورا در صدر مشروطه، و از مخالفان قرار داد 1919 وثوق الدوله- كاكس است كه به جرم مخالفت با كابينه قرار داد، به كاشان تبعيد شد. وي سيد ضياء را « از عاملين معروف» انگلستان شمرده است كه اهداف استعماري بريتانيا در قرارداد 1919 را در پوشش كودتاي 1299 و لغو نمايشي اين قرار داد تحقق بخشيد. [18]عبدالله مستوفي از سيد ضياء به عنوان« كارچاق كن» وثوق الدوله و «مزدور علني و بيّن انگليسيها» ياد كرده است. [19] اس. مليكف، محقق روسي، نيز سيد ضياء را در رديف نصرت الدوله، وزير خارجه كابينه قرار داد،« از سرسپردگان سرسخت انگلستان » شمرده است. [20]
علي دشتي كه در بحبوحة انعقاد قرار داد 1919 و كودتاي 1299 به زندان افتاد [21] در سرمقالههاي مستدل خود در بهار 1302 .ش در روزنامه« شفق سرخ» به تفصيل از وابستگي سيد ضياء از دوران پيش از كودتا به انگليسيها و منفوريت وي نزد روشنفكران سخن گفته است. [22]
جناب عين الملك، با چنين آنگلوفيل تمام عياري(يعني سيد پياء) از دوازده سال پيش از كودتاي 1299، صميمي بود و همكاري داشت. نامه تملق آميز و خاكسارانة وي نيز به تيمورتاش (وزير دربار مقتدر و سفاك رضاخان )در آستانه نوروز 1307 گوياي« عبوديت و جان نثاري» او نسبت به دستگاه ديكتاتوري پهلوي است:« قربان حضور مباركت شوم، مدتي قبل... يك جعبه... شيريني، كار شام و باقلواي بيروت تقديم حضور مبارك نمودم.اگر چه تا به حال كه چند ماه ميگذرد هنوز از وصول آن اطلاعي ندارم، لكن به مناسبت نزديكي عيد نوروز اينك... يك صندوق امانت محتوي دو قوتي[كذا] راحت الحلقوم مغز پسته و بادام و دو قوطي شيريني متنوع كار شام و دو قوطي راحت الحلقوم بي مغز تقديم آستان مباركت مينمايم كه نوش جان فرماييد.
به احساسات رعيت پروري و مرحمت گستري حضرت اشرف عالي اعتماد كامل دارم كه غمض عين از حقارت تقديمي اين حقير فرموده، به صرف لطف و عنايت و ذره پروري مقبول حضور مبارك خواهد آمد. زيرا هديه اگر چه حقير و قابل حضور مباركت نيست، اما تقديم كننده را دل وجان سرشار به احساسات عبوديت وجان نثاري به آن وجود مقدس است و لهذا چاره ندارد مگر آنكه عرض كند:
در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد
طاعت از دوست نيايد گنهي بايد كرد
در خاتمه ، ميخواستم راجع به امور خودم چند كلمه با ساحت مقدست معروض دارم، لكن به قلب الهام رسيد: آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است؛ ننوشته ميخوانند و نگفته ميدانند و نطلبيده ميدهند. اين است كه در مقابل امر و اراده مباركت تفويض صرف هستم.
چاكر[امضا: حبيب الله هويدا] »[23]
شايان ذكر است كه يحيي خان اديب السلطنه رادسر، رئيس شهرباني سفاك رضاخان، نيز كه ترور مشهور و نافرجام شهيد مدرس در اوايل سلطنت رضاخان را منتسب به او دانستهاند، برادر افسر الملوك سرداري، يعني برادر زن همين جناب عين الملك و دايي عباس هويدا ميشود. [24]
رفع يك شبهة تاريخي
اخيرا بهائيان، براي آنكه ننگ همكاري هويدا و پدرش( عين الملك) با رژيم وابسته و فاسد پهلوي را از چهره بهائيت پاك سازند، به انكار وابستگي هويدا به بهائيت دست زدهاند و حتي ميكوشند عين الملك را نيز از مسلك بهائيت خارج شمرند! و اين در حالي است كه اولا چنان كه فوقا به تفصيل ديديم، عين الملك، گذشته از اينكه پدرش از مريدان خاص حسينعلي بهاء و اصحاب سرّ فرزندش عبدالبهاء بود، خود نيز پرورش يافته عباس افندي و مدتي منشب وكاتب او بود و لقب بهائي( بهاء السلطان) داشت. زماني كه در 1314 در سن 64 سالگي از دنيا رفت، در كنار پدرش- ميرزا ر ضا قناد- در عكا دفن شد. [25] ثانيا علاوه بر اشارهاي كه در مجله چهره نما( شماره 29، رمضان 1350 . ق) به تبليغ بهائيت توسط عين الملك در سال هاي آخر عمر وي در كشورهاي عربي شده( و قبلا از آن ياد كرديم) گزارش شاهدان عيني نيز از تكاپوي جدّي و بي پرواي وي براي تبليغ اين مسلك، و حتي تبديل كنسولگري ايران در شام به مركزي براي اين امر، حكايت دارد. صديقه دولت آبادي ، از بانوان فعال عصر قاجار و پهلوي در حوزه مطبوعات و فرهنگ، در سفري كه درآن سال ها به دمشق كرده به اين نكته تصريح نموده است:« از بغداد گذشتم، به حلب رسيدم. دو روز ماندم. روز سيم عازم شام بودم. شب در هتل با جمعي از اعراب و نظاميان توي سالون نشسته بوديم، پرسيدم: قونسولخانه ايران كجاست و قونسول ايران كيست؟ يك مرتبه از اطراف صداي خنده بلند و نگاههاي مسخرآميز به طرف من متوجه شد. مدير هتل(شخص نصراني) گفت: اگر با آنجا كار نداشته باشيد بهتر است ، يعني راحت تر خواهيد بود. به طور تعجب گفتم: «چرا» ؟ شخص عرب گفت: « ايران اينجا قونسولخانه ندارد. جنرال قونسول شام يك مرد پول دوستي است، ابراهيم نامي را كه چايي فروش است، مقداري پول از او گرفته و او را قونسول ايران در حلب نموده است. ابراهيم هم نصف دكان چايي فروشي را ميز گذاشته، هفت تذكره ايران و كاغذهاي مارك ايران را روي آن ريخته است. هر كس تذكره بخواهد مبلغي از او ميگيرد و ميدهد. هر كس تذكره بدهد امضا كند، اگر بفهمد پولدار است وجه مفتي از او اخذ كرده و بعد از چند روزي معطلي به او رد ميكند. اين است قونسولخانه ايران. « ديدم ديگران به نوبت خود مستعدند هر كدام حكايت مسخرهآميزي از قونسولگري ايران براي زينت مجلس اظهار كنند و آنچه گذشته بود براي كسالت يك هفته من، كافي بود؛ ديگر طاقت شنيدن ندارم. از حضار عذر خواسته، از سالون خارج شدم.
جوان نظامي فرانسه كه عرب و مسلمان بود و به واسطه مجالست دو سه روزه در سالون هتل با من آشنا شده بود و ميدانست كه ايراني هستم از عقب من آمد و گفت: ميل داريد به اتفاق به گردش برويم؟ قبول كردم. در بين راه گفت: « فهميدم شما از مذاكرات راجع به قونسولگري ايران كسل شديد و چون شما را ايراني اصيل شناختم اجازه ميخواهم اطلاعات خودم را از شام به شما بگويم كه مطلع باشيد، در آن صورت به شما خوش خواهد گذشت. تعجب كردم وگفتم: به چه مناسبت؟ گفت: چون كه عين الملك ، جنرال قونسول شما در شام، مبلغ دين بهائي است و علنا مختلف مبلغ گزافي از او اخذ ميكند. اگر ندهد براي امضاي تذكره چندين روز معطلش مينمايد. من مدتي مأمور شام بودم، خوب آگاهم. به طوري عين الملك در تبليغ، بيپرواست كه مردم شام خيال ميكردند مذهب رسمي ايرانيها، بهائي است كه مأمور دولتي اين قسم علنا اظهار عقيده ميكند و بر ضدّ اسلام قيام مينمايد. حتي خودم همين طور تصور ميكردم تا وقتي از چند ايراني مسلمان پرسيدم كه مذهب رسمي ايران چيست؟ گفتند: اسلام. گفتم: پس مأمور رسمي شما چه ميگويد؟ ديدم آن بيچارهها هم دل پردرد از دست عين الملك داشتند و چند روز بي جهت وقت آن ها را تلف كرده بود. از هر جهت بهتر است كه شام نرويد و يكسره به بيروت برويد... از نظامي تشكر كردم و به منزلم مراجعت نمودم.» [26]
در مورد عباس هويدا نيز، بايد گفت كه شواهد و دلايل متعددي در مورد ارتباط و تعامل وي با تشكيلات بهائيت وجود دارد. نخست آنكه ، چنان كه گذشت، جد و پدرش( عين الملك و ميرزا رضا قناد) از بهائيان شاخص بودند و در دستگاه بهائيت، موقعيتي مهم داشتند. ديگر آنكه ، نخست وزيري هويدا، عملا زمينه را براي حضور و فعاليت تعداد چشمگيري از بهائيان در كابينه و نهادهاي گوناگون تحت فرمان وي فراهم ساخت، و به قول ارتشبد فردوست ( مقام اطلاعاتي مهم رژيم شاه) :« در زمان هويدا ديگر كار بهائي ها تمام بود و مقامات عالي مملكت توسط آن ها به راحتي اشغال ميشد.» [27]
جز اين ها، اسناد و مدارك متعددي وجود دارد كه از پيوند و همكاري هويدا با فرقه ضاله پرده برميدارد. [28]
[1] ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، تهران، اطلاعات ج1، ص375.
[2] رك:اليگارشي يا خاندانهاي حكومتگر ايران، ج4، خاندان هويدا، گماشته صهيونيسم و امپرياليسم ، تهران، رز،1357، ص74 به بعد.
[3] رك: عبدالحسين آواره، الكواكب الدريه في مأثر البهائيه، مصر، مطبعه سعادت، 1342 ،ق.ج1، ص390 ؛بدايع الاثار، بي نا، بي جا، 1340 ، ق، ج2.
[4] ابراهيم ذوالفقاري، «تبار هويدا» فصلنامه مطالعات تاريخي، سال 3 ، ش10(زمستان 1384 ) صص 170-169
[5] عباس ميلاني ،مهماي هويدا،چ2،تهران ،اختران،1380،ص53.
[6] فاضل مازندراني،ظهورالحق ،ج8 قسمت دوم،ص1138
[7] بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت( نوماسوني) به نقل از:
Materinl for Study the Babi Religion. P.20
[8] آيتي ،كشف الحيل، چ4، ج3، ص 126 و نيز رك: بايگاني مؤسس مطالعات و پژوهشهاي سياسي، سند شماره 2420/47574-1350/6/25. نقل از ابراهيم ذوالفقاري، تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني) ص170.
[9] بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت ، صص 723-722، آيتي، كشف الحيل، چ4، ج3، ص 211.
[10] ظهور الحق، ج8 قسمت دوم، ص1138 . تعريض به ميرزا جليل خياط( جليل افندي: برادر عين الملك و از بهائيان حيفا) در نوشته فوق از آن روست كه وي از بهائيت برگشت. رك: آيتي ، كشف الحيل ، چ4 ج3 ، ص224، براي مشاهده خط عين الملك رك: رضا آذري شهرضايي، اسنادي از عملكرد خاندان پهلوي، تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1381، ص12.
[11] عباس ميلاني، براي مشاهده خط عين الملك رك: رضا آذري شهرستاني، اسنادي از عملكرد خاندان پهلوي ، تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1381،صص54-53.
[12] مجله چهره نما، ش 26(رمضان 1350
[13] اليگارشي يا خاندانهاي حكومتگر ايران، مجله چهره نما، ش 29 (رمضان 1350) ص85.
[14] عباس ميلاني، براي مشاهده خط عين الملك رك: رضا آذري شهرستاني، اسنادي از عملكرد خاندان پهلوي، تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1381، ص52.
[15] رك: «سوابق رضاخان و كودتاي سوم حوت 1299، محمد رضا آشتياني زاده» به اهتمام سهلعلي مددي، تاريخ معاصر ايران، كتاب سوم( زمستان 1372)، ص107
[16] اسناد مؤسسه تاريخ معاصر ايران، ش24 تا 28 -1-139 ك .
[17] خسرو معتضد، هويدا، سياستمدار پيش، عصا، گل اركيده، ج1، ص47؛ از جمله فعاليت هاي قملي عين الملك در روزنامه رعد، درج مطالب كتاب يوسف و ليلي يا داستان ادم جديد، نوشته نيكلا حداد( نويسنده مصري) در سال 1298 .ش است كه بدين منظور ، آن ها را عين الملك به فارسي ترجمه كرده است.
[18] مكتوب مستشار الدوله به مخبر السلطنه، پس از بركناري و اخراج سيد ضياء از ايران، مندرج در خاطرات و اسناد مستشار الدوله صادق، مجموعه اول : يادداشتهاي تاريخي به كوشش ايرج افشار، تهران، فردوسي، 1361 ، ص131: مجله آينده، سال 7 ، ش10- 9 ، صص 726-725.
[19] عبدالله مستوفي ، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه، تهران، كتابفروشي زوار، 1360 ،ج3، ص24.
[20] استقرار ديكتاتوري رضاخان در ايران، ترجمه سيروس ايزدي، ص29.
[21] رك: علي دشتي، پنجاه و پنج ،تهران، امير كبير ، 1354 ، صص 8-5.
[22] رك: علي دشتي، « آقاي سيد ضياءالدين مدير رعد» شفق سرح، سال 2، 11( 29 حمل(فروردين) 1302 ش؛ سيد ضياءالدين در رأس حكومت كودتا»، شفق سرخ، سال 2، ش 12، 1 ثور( ارديبهشت) 1302 ؛ محمد رضا تبريزي شيرازي، زندگي سياسي، اجتماعي سيد ضياءالدين طباطبايي، صص 262- 249.
درباره شهرت بستگي سيد ضياء به انگليسي ها و حمايت آن ها از او، رك: انور خامنهاي، خاطرات سياسي، صص304 – 303 ؛ خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج1، صص 149-148 ؛روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج8، ص5901 و نيز ص 5196 ؛ايرج ذوقي، ايران و قدرت هاي بزرگ...، ج2، ص92؛ منصوره اتحاديه ، مجلس و انتخابات از مشروطه تا پايان قاجاريه، ص 283 ، پاورقي 113؛ لوئيس فاوست ، ايران و جنگ سرد، ترجمه كاوه بيات، ص267.
[23] اسناد و مكاتبات تيمورتاش، وزير دربار رضاشاه( 1312-1304 .ش) تهيه و تنظيم : مركز اسناد رياست جمهوري، به كوشش عيسي عبدي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1383، ص 56.
[24] براي پيوند اديب السلطنه رادسر با خاندان عبدالحسين كفري، و اتهام او در اجراي نقشه ترور مدرس، رك: اليگارشي يا خاندانهاي حكومتگر ايران، اسناد و مكاتبات تيمورتاش، وزير دربار رضاشاه (1312-1304 ش) تهيه و تنظيم : مركز اسناد رياست جمهوري....، به كوشش عيسي عبدي ،تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1383 ، ص 80.
[25] ابراهيم ذوالفقاري، اسناد و مكاتبات تيمورتاش ، وزير دربار رضا شاه( 1312-1304 ش) تهيه و تنظيم ، مركز اسناد رياست جمهوري...، به كوشش عيسي عبدي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1383 ، ص180.
[26] صديقه دولت آبادي، نگرش و نگارش زن؛ نامه ها، نوشته ها و يادها، تابستان 1377 ، ج 3، صص 529-528 ، نقل از ابراهيم ذوالفقاري، اسناد و مكاتبات تيمورتاش، وزير دربار رضاشاه 1312-1304 ش) تهيه و تنظيم: مركز اسناد رياست جمهوري...، به كوشش عيسي عبدي ، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1383 ، ص 174-173.
[27] حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران ، اطلاعات ج1، ص375.
[28] رك: حسين فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، تهران، اطلاعات ج1، صص 386 و 385.