×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

ردّ پاي الحاد و وابستگي در تبار« هويدا» ( بخش پایانی )

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

ردّ پاي الحاد و وابستگي در تبار« هويدا» ( بخش پایانی )

بهائیان دوره پهلوی

نویسنده : سید رضا هاشمی

باز نشر از بهائیت در ایران : ادامه از بخش دوم ( تبار مادری هویدا )

0000

4.ميرزا سليمان خان اديب السلطنه:

ميرزا سليمان خان اديب السلطنه، پسر عبدالحسين  خان كفري، نيز(به قول عين السلطنه سالور) «شباهت تامّي» به پدر خويش (كفري) داشت. [1] عزيز السلطان نيز كه شب 15 جمادي الثاني 1321 . ق در ضيافت امين السلطان در پارك اتابك حضور داشت نوشته است:« اديب السلطنه نطق هاي غريب و عجيب مي­كرد، مي­گفت: من نصارا، كاتوليك و پروتستان هستم...» [2] پيشتر، به عضويت اديب السلطنه و پدرش(كفري) در فراموشخانه فراماسونري ملكم خان اشاره شد. عباس ميلاني، در گزارشي «جانب دارانه و تبليغ آميز» از غرب باوري اديب السلطنه ، به افراطي بودن وي(حتي نسبت به روشنفكران غرب گرا) در نگرش رويايي و «افسانه­اي» به فرانسه اعتراف نموده است: سليمان خان اديب السلطنه «مردي خوش فكر[؟] و از مناديان سرسخت تجدد و از طرفداران پر و پا قرص فرانسه بود. او نيز، مانند بخش اعظم ايرانيان روشنفكر آن نسل، گمان داشت كه انقلاب  فرانسه، تجسم پيشرفت و نور اميد رستگاري بشريت است. البته دلبستگي سليمان خان به فرانسه  حتي بيشتر از هم نسلانش بود و بيش و كم به يك افسانه مي­مانست . از سويي اصرار داشت كه هر سه دخترش درس بخوانند. تأكيد داشت كه هر كدام نواختن يك آلت موسيقي را نيز فرا گيرد. افسر الملوك [ مادر هويدا] گيتار مي­زد و خواهرش، ملكه صبا، پيانو. به علاوه ، سليمان خان از فرزندش مي­خواست كه هر شب، قبل از خواب، سرود ملي فرانسه( يعني مارسيز) را به صدايي بلند بخواند.. افسر الملوك پانزده ساله بود كه خانواده­اش او را به ازدواج با مردي چهل ساله واداشت.» [3] فكر مي­كنيد اين مرد چهل ساله كه بود؟! حبيب الله عين الملك بهائي سرشناس و پدر عباس هويدا، نخست وزير مشهور عصر پهلوي!

همسر اديب السلطنه، افسرالسلطنه(دختر ميرزا يحيي خان مشير الدوله« وزير روس فيل» از بطن عزت الدوله) بود كه در 1889 به عقد او درآمد.[4] اعتماد السلطنه، افسرالسلطنه و شوهرش را از اينكه هنگام زايمان، به جاي ماماهاي زن ايراني، يك مرد فرنگي بالاي سراو بوده نكوهش كرده است. [5]

افسر السلطنه و همسرش، در انتخاب منسوبان سببي نيز بي­مبالات بودند. مثلا پسرشان را به عقد دختر افتخار السلطنه درآوردند كه از معدود دختران« عياش» ناصرالدين شاه بود و شرح بي­بندوباري هاي او ونيز شوهر دومش، نظام السلطان (نظام الدوله بعدي، كه نوه ميرزا آقاخان نوري، صدراعظم آنگلوفيل، و عامل سرنگوني و قتل مرحوم امير كبير، بود) فرصت ديگري مي­طلبد. [6]

5.ميرزا يحيي خان معتمدالدولعه /مشير الدوله:

افسر السلطنه (مادر بزرگ هويدا) حاصل ازدواج ميرزا يحيي خان مشيرالدوله با عزت الدوله ( خواهر ناصرالدين شاه و بيوه امير كبير) بود. عزت الدوله، پس از قتل امير، طوعا و كرها به ازدواج چند تن از دولتمردان درآمد كه سومين آنان ، يحيي خان بود. [7]

يحيي از اين ازدواج صاحب دو فرزند شد كه يكي ميرزا حسين خان معتمدالملك و ديگري افسر السلطنه ( مادر هويدا) بود. [8]

ميرزا يحيي خان، برادر ميرزا حسين خان سپهسالار قزويني مشهور است كه تاريخ، نام وي را به عنوان صدراعظم غرب زده و فراماسون ناصرالدين شاه و عامل قرار داد استعماري امتيازات رويتر ثبت كرده است. يحيي از برآمدگان دربار قاجار بود كه چندي آجودان مخصوص و مترجم حضور ناصرالدين شاه بود و سپس به وزارت عدليه و خارجه رسيد. [9] برادرش(سپهسالار ) در ابتدا با انگليسي ها نرد عشق مي­باخت و سپس با روس ها پيوند يافت، و يحيي خان نيز در تنظيم سياست خارجي خويش، از همين ترتيب پيروي كرد. [10]شركت وي در تمهيد مقدمات عقد قرار داد رويتر( كه به سود بريتانيا بود) در دهه 1290 . ق. و موضع منفي­اش نسبت به قرار داد رژي را ( كه با منافع روس ها هماهنگي داشت) بايد بر همين اساس ارزيابي كرد . [11] او را به سيئاتي چون تقلب و خوردن مال ديگران، و تيغيدن زيردستان (براي تأمين هزينه ريخت و پاش هاي خويش در زندگي شخصي) [12] و اخاذي از مردم، بي مبالاتي در امور ديواني، دلالي و رشوه­گيري براي تصويب قرار داد رويتر، و وابستگي به روس­ها، متهم كرده­اند. [13]

در خصوص اخاذي از مردم، ممتحن الدوله، از كارمندان وزارت خارجه ايران در عصر قاجار، نوشته است:« يحيي خان آدم متقلب و شريك مال مردم بود.» [14] وي موردي را در زمان آجودان مخصوصي يحيي خان متذكر شده كه يحيي خان از پرداخت «يكصدتومان انعام» مقرري وي سرباز زده است. [15] در همين زمينه، سخن اعتماد السلطنه خالي از لطف نيست كه نوشته است: «يحياي قزويني در بذل از يحياي برمكي گرو مي­برد، اما در طمع هم آن قدر غلو يا علو داشت كه دست عباس دَوس به آن بلندي كه مي­دانيد به دامنش نمي­رسيد . به رو و زور مي­گرفت و به ابرام و اصرار و التماس مي­داد...» [16]

درباره اتهام ديگر( بستگي  يحيي خان به روس­ها) عباس ميرزا مُلك آرا، برادر ناصرالدين شاه ، نوشته است: يحيي خان مشيرالدوله «بستگي باطني به دولت روسيه داشت.» [17] ميرزا علي خان امين الدوله  نيز از « بستگي و اختصاص» وي به سفارت روس سخن گفته [18] ومستر بنجامين( سفير امريكا در زمان ناصرالدين شاه) از شهرت وي به روس فيلي حكايت كرده است. [19]اعتماد السلطنه هم به رغم افسوسي كه در مرگ يحيي خان خورده، [20]در خاطرات خويش، جاي جاي، او را« نوكر روس­ها» [21] و فردي« بي مبالات و خائن» [22] شمرده و به تكاپو براي ارتباط نامشروع با بعضي از زنان شوهردار[23] متهم ساخته است. حسين محبوبي اردكاني در تعليقات خود بر المآثر والآثار نوشته است:« يحيي خان... نسبت به مصالح مملكت بي اعتنا و كاملا وابسته به روس ها بود.» [24]به نوشته  دسته­اي از مورخان: كار وي از « مناسبات نزديك» با روس ها فراتر رفته بود و وي « حتي اسرار مناسبات ايران و انگليس را به روس ها اطلاع مي­داد.» [25]با اين حساب، روس ها نيز هواي او را داشتند و از حضور او در رأس مقامات مهم دولتي حمايت مي­كردند. [26] نصب او به وزارت خارجه در شرايطي  انجام شد كه فشار روس ها روي مناطق شمالي ايران، از حد درگذشته بود. [27] روس­ها، در زمان وزارت خارجي او، حامي وي بودند [28] و زماني كه او از وزارت خارجه بركنار شد، پرنس دالگوركي (سفير مغرور، متبختر و خشونت مآب روس تزاري) با شدت بر ابقاي مشير الدوله در اين سمت پاي فشرد و سرانجام نيز دولت ايران را وادار ساخت كه در عوض وزارت خارجه، دو پست وزارت عدليه و تجارت را يكجا به او بدهند. [29]

مخبر السلطنه هدايت نيز خاطرنشان ساخته است:« يحيي خان مشيرالدوله به قوّت سفارت روس وزارت خارجه مي­كرد. در موقع مرگ او، ناصرالدين شاه شكر كرد.» [30]

كنت دو گوبينو، سفير فرانسه در ايران، در خاطرات سياسي خويش  به مواردي از اقدامات سوء و خيانت بار يحيي خان ( در زمان آجودان مخصوصي وي در دربار ناصرالدين شاه) اشاره كرده كه به عقيده وي، با منافع ملي هر دو كشور( ايران و فرانسه) در تضاد بوده است:« به خاطرم آمد كه چندي پيش يكي از آجودان هاي اعليحضرت به نام يحيي خان كه مأمور اظهار نظر درباره افسران فرانسوي شده بود، به وسيله يكي از آنان به سايرين پيغام داد كه اگر مبلغ عمده اي به عنوان پيشكش به او بدهند، امتيازاتي براي ايشان منظور خواهد داشت وگرنه  از امتيازات محروم خواهند شد. بي آنكه به جنبه  اخلاقي اين مسأله بپردازم بايد بگويم اين گونه معاملات ، اشكالي توليد مي­كند. موجب اتهام سوء نيت طرفين، شكايات  ،افشاگري ها  و بالاخره ادعاهايي  مي­شود  كه ممكن است سفارت امپراتور را در وضع دشواري قرار بدهد. در اين مورد ، مسأله مربوط به تغيير دادن محرمانه موادي در قرار داد استخدام افسران مزبور مي­شد كه به ضرر ايران بود. به علاوه، تجار سوئيسي مقيم ايران كه تحت حمايت فرانسه قرار دارند از يحيي خان مستقيما به من شكايت كردند كه بيست سال است 185 تومان  طلب آنان را نمي­پردازد . من اين دو قضيه را به هم مربوط كردم و طي نامه خصوصي به ميرزا سعيد خان[ مؤتمن الملك انصاري،  وزير خارجه وقت ايران] با توسل به حسن نيت و عدالت خواهي او، خواهش كردم كه نامه­ام را از نظر اعليحضرت شاه بگذراند، هر چند با لحني دوستانه ولي بسيار جدي نوشته بود.

شاه نسبت به يحيي خان خشمگين شد و با خشونت با او رفتار كرد. از آنجايي كه خشم شاه جز با بريدن گوش­هاي يحيي خان تسكين نمي­يافت، من خواستار عفو او شدم...»[31]

يحيي خان مشير الدوله، زمان حكومت برگيلان( در دهه 1290 .ق) نيز مبلغ بيست هزار تومان از ليانازوف ( تاجر روسي داوطلب اجازه شيلات) گرفت و «بدون اجازه دولت » ايران،  شيلات شمال را به مدت شش سال( سالي شصت هزار تومان) به او  اجازه داد. درآن تاريخ، اجازه شيلات در اختيار ميرزا سيد ابوالقاسم  خان دريابيگي  رشتي قرار داشت« كه از مردمان درست و خدمتگزار دولت » بود واو پس از اين عمل يحيي خان، به تهران رفت و از دست يحيي به برادرش(ميرزا حسين خان سپهسالار قزويني، صدر اعظم وقت) شكايت كرد:« اين رشته شغل در اجازه من و عوض مواجب من است» و افزود كه حاضر است سالي ده هزار تومان افزون بر مبلغي كه ليانازوف اجاره كرده است به دولت ايران بپردازد. ولي شكايتش «به جايي نرسيد و مواجبش نيز بر سر اين كار رفت»[32]و پس  از آن، ده ها سال درآمد شيلات درياي خزر، تيول ليانازوف بود تا، چنان كه مي­دانيم،دكتر مصدق با تمهيداتي آن را از چنگ روس­ها بيرون آورد.

فراتر از مورد فوق، مطلبي است كه عين السلطنه نقل كرده است. او يحيي خان مشيرالدوله را به روزگار تصدي وزارت خارجه، متهم ساخته كه در تجزيه مناطق تركمن نشين خراسان از ايران، والحاق آن ها به روسيه،مقصر بوده است. وي، با اشاره به مساحت پهناور و حاصلخيز اين مناطق( شامل هشتاد هزار آلاچيق)، ونيروي انساني و درآمد مالياتي عظيم آن براي روس­ها، نوشته است:«اين هشتادهزار آلاچيق و آن زمين و آب بي­پايان به يك«ماچ»كه مشيرالدوله مرحوم از زن وزير مختار روس كرد به باد رفت. اين يحيي خان غيرمرحوم اين ولايت خوب و اين جاي آباد را از دست.[جايي كه]در حقيقت، ميدان مشق ايران بود،به دست خود،دشمن به اين بزرگي مثل روس را آوردند و همسايه خود كردند كه ... آني آسوده نباشند.»[33]نيز در يادداشت 3 ذي حجه 1315 . ق، با اشاره به رشوت ستاني ليهنگ چانگ (رئيس الوزراي چين در آستانه قرن بيستم ميلادي)از روس ها و واگذاري بعضي از بنادر چين به آن ها،نوشته است:«اين رشوه خواري در چين هم مثل ايران معمول است. حالا اگر لهينگ چانگ دو سه كرور پول گرفت و دو بندر به روس داد، يحيي خان مشيرالدوله مرحوم يك ماج از زن سفير روس كرد و تمام تركستان و ماوراي بحر خزر را واگذار كرد. منافعي كه الان دولت روس از تركستان مي­برد از مملكت فنلاند و قفقاز و مسكو نمي­برد...»[34]

در تأييد اظهارات فوق، مي­توان به نامه محرمانه عزالدوله(برادر ناصرالدين شاه،وپدر عين السلطنه)به ناصرالدين شاه، مورخ 12 ربيع الاول 1301 .ق اشاره كرد كه در آن، از خدمتگزاري يحيي خان به روس­ها و خيانت وي به دولت ايران در موضوع آخال(از نقاط مرزي ايران و روسيه) و غير آن انتقاد شده است:«قربان خاك پاي مبارك شوم. در فقره ايل قوجه بگلوي مغان مذكور شد كه جناب مشيرالدوله از جانب» شاه« به سفارت روس نوشته سپرده است. محض دولت خواهي و نمك خوارگي استان مبارك واجب ديد به خاك پاي مبارك جسارت ورزد. مشاراليه در خدمتگزاري به حضرات و خيانت به دولت عليه يكجهت است،در نزد تمام امناي دولت روس معين است. شكي و شبهه­اي نيست كه از اول الي حال خدمتگزار آن ها بوده است و تا توانسته است خيانت به آستان مبارك كرده و خواهد كرد. چنانچه در فقره آخال، خيانت او در خاكپاي مبارك مبرهن است...»[35]

يحيي خان در 1307 . ق نيز مصدر خيانت ديگري- اين بار به سود انگليسي­ها شد: در اين سال،« امتياز چراغ بوق و راه كالسكه رو از طهران  به اهواز را گرفت و آن را به سيزده هزار ليره به انگليس­ها فروخت.»  [36] گويا يحيي خان، «كبوتر دوبرجه» تشريف داشته­اند!

ميرزا نصرالله خان دبير الملك شيرازي، از كارمندان فاضل و عالي رتبه وزارت خارجه ايران در عصر قاجار، سال 1305 . ق شعري در هجو يحيي مشيرالدوله گفت كه درآن، با اشاره به شغل جدّ يحيي خان ( عابدين دلاك مازندراني)، [37] خطاب به ناصرالدين شاه گفته است:

پورِ سلماني- شهشناها- كجا سلمان شود؟

از نژاد شهرگان هرگز نخيزد شهريار

مارچوبه گرچه دارد تن به شكل مار، ليك

هست زهرش بهر دشمن، نيست مهره بهر يار

نطفه ناچيز، از رنگي نگردد تابناك

زايل است آن رنگ، آن ناپاك گوهر برقرار

در كتب مسطور و محفوظ است و مستغني ز عرض

حالت و آراي آن جانوسيار و ماهيار

جانوسيار و ماهيار، وزيراني بودند كه ( در عصر هخامنشي و ...) به مخدوم خويش خيانت كردند وكشور را به دست دشمن دادند. تعريض دبيرالملك ، در اين تشبيه، ظاهرا به يحيي خان و برادر وي ميرزا حسين خان سپهسالار قزويني است كه به ويژه اين دومي- سپهسالار قزويني- بنيان گذار غرب زدگي سياسي و عاقد نخستين و خطرناك ترين قرارداد استعماري(قرار داد امتيازات رويتر) در دويست سال اخير تاريخ ايران است. ميرزا مهدي خان ممتحن الدوله، پس از ذكر ابيات فوق افزوده است: «اُشهدُ بالله صحيح گفته است. يحيي خان رب النوع و حامي بي ناموسي بود و وطن فروشي از او به يادگار بماند.» [38]

اعتماد السلطنه ،اعطاي لقب افسرالسلطنه از سوي ناصرالدين شاه به دختر يحيي خان ( 27 شوال 1302 . ق) را، به انگيزه دلجويي شاه از روس ها دانسته است: از سوي شاه « به معتمدالملك پسر مشيرالدوله هزار تومان اضافه مواجب و به دخترش افسرالسلطنه لقب مرحمت شد. اين ها تملق روس هاست.» [39]

در مورد دين داري و تقيّدات اخلاقي! يحيي خان مشير الدوله، اعتماد السلطنه در يادداشت جمعه 8 صفر 1304 ق، با اشاره به حضور وي( همراه عده­اي از رجال ايراني) در ضيافت شبانه[ ظاهرا متعلق به سفارت عثماني] نوشته است:« مشير الدوله پهلويِ مطرب ها نشسته بود. تصنيف «ربابه دختر معمار باشي» را مي­خواند، تا مطرب­ها هم وارد شده بود[ند]، خيلي خنده داشت. سفير عثماني به من گفت وزير خارجه در عصر خود كالمؤمن في المسجد و السمك في الماء [است] همه[ حضار] مست بودند. خيلي خنده داشت.» [40]

دوستي يحيي خان مشير الدوله  با فردي چون عبدالحسين كفري، وهمراه بردن كفري با خود به عنوان مأموريت شيراز( براي نجات وي از فتواي علماي تهران، كه قبلا بدان اشاره شد) و بالاخره درآوردن دختر خود (افسر السلطنه) به عقد ازدواج با پسر بي بندو بار و كژ انديش عبدالحسين خان، نمودار بي مبالاتي و سستي ايمان يحيي خان است و افسر السلطنه (مادر بزرگ هويدا) فرزند و پرورش يافته چنين كسي بود.

باري، امير( يا غلام) عباس هويدا، نخست وزير« بهائي تبار» عصر پهلوي، چنين تبار درخشاني! دارد و در نيمه دوم سلطنت محمد رضا ( كه سلطه تحميلي امريكا بر ايران اسلامي شيعه، بستر را براي نشاط و جولان گسترده سياسي، اقتصادي، نظامي ، فرهنگي و تبليغي فرقه بهائيت در كشورمان فراهم كرده بود) زمام حكومت فاسد و وابسته ايران به چنين فردي سپرده شده بود.

«تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل» ...!

منبع : زمانه(ماهنامه انديشه و تاريخ سياسي ايران معاصر) شماره 61



[1] روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج2، ص1079.

[2] روزنامه خاطرات غلامعلي خان عزيز السلطان...، ج1، ص488.

[3] عباس ميلاني ، معماي هويدا ،چ2،تهران ،اختران ،1380 ص 51.

[4] فرهنگ رجال قاجار، صص22و 172 ؛ ونيز رك عبدالله مستوفي ،شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه، تهران، كتابفروشي  زوار، 1360 ،ج3، صص295-294.

[5] روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ،صص761-762 ؛مهدي بامداد ،شرح حال رجال ايران، ج 2 ص 439.

[6] روزنامه خاطرات... عزيز السلطان...،ج 3، ص2283 و2098 ، ج2 ، ص1347 ؛خاطرات سياسي، ادبي ، جواني به روايت سعيد نفيسي، به كوشش علي رضا اعتضام، صص 544 – 543؛ نيز رك: ابوالحسن علوي، رجال عصر مشروطيت، ص120؛ يادداشت هاي ملك المورخين  سپهر، ص129؛ باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، ج 1، صص636-635.

[7] فرهنگ رجال ايران، ص 121؛ شرح حال رجال ايران، ج2، ص439.

[8] دوستعلي  خان معيرالممالك ، رجال عصر نالصري، ص 268.

[9] براي پست هاي و يك: مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، ج 2، ص441-440 ؛ چهل سال تاريخ ايران ...( المأثر و الآثار) ج 2، صص482-481 تعليقات حسين محبوبي اردكاني.

[10] خاطرات سياسي امين الدوله، صص34-31 ؛ يادگار ، سال 3، ش1، ص51.

[11] اسناد سياسي، گردآوري ابراهيم صفايي، صص153-151 و 156.

[12] خاطرات سياسي امين الدوله ، ص20 يادگالر، سال 3، ش1، ص51. اعتماد السلطنه نيز در شرح مهماني مفصل يحيي خان ( به هنگام تصدي پست وزارت خارجه) با افروختن شانزده هزار چراغ و هزينه حدود هزار تومان براي برگزاري مجلس، اين عمل را اسراف شمرده و نوشته است :« به مناسبت مكنت و ماليات ايران، بايد خرج مهماني وزير خارجه پنجاه تومان باشد، باقي زيادي است.»( خاطرات اعتماد السلطنه ، ص436.

[13] خاطرات سياسي امين الدوله، صص34 – 31 ، سادگار سال 3، ش1، ص51.

[14] خاطرات ممتحن الدوله، ص171.

[15] خاطرات ممتحن الدوله، ص180.

[16] خلسه، به كوشش محمد كتيرايي، ص150.

[17] شرح حال  عباس ميرزا ملك آرا، با مقدمه عباس اقبال، به كوشش عبدالحسين نوايي ،ص106 و نيز ص172.

[18] خاطرات سياسي امين الدوله ص20 و نيز صص66-65.

[19] س.ج.و.بنجامين ،ايران و ايرانيان،ترجمه محمد حسين كُردبچه ،ج2 ،تهران،جاويدان ،1369،ص174.

[20] روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه،صص790-789.

[21] روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ،ص495.

[22] روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ، ص500.

[23] روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 496.

[24] چهل سال تاريخ ايران ...(الماثر و الآثار )ج2،ص482.

[25] مهراب اميري، زندگي سياسي اتابك اعظم، ص28.

[26] مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، ج 4 ص447

[27] رك: روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص415، وقبل. اعتماد السلطنه همچنين در يادداشت 2 ذي قعده 1302 مي­نويسد:« مشيرالدوله كاغذي نوشته بود ظاهرا  صورت مقالات خود را ايلچي نوشته بود. سي بطري هم شراب «بردو» فرستاده بود. مي­خواهد با اين اسباب ها وزير خارجه شود.» همان، ص 379.

[28] رك: اسناد سياسي دوران قاجاريه، همان، صص155-151.

[29] شرح حال  عباس ميرزا ملك آرا، ص106.

[30] گزارش ايران، قاجاريه و مشروطيت، ص132.

[31] ياداشت هاي سياسي كنت دوگوبينو، آدريان هي تيه، ترجمه  عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، جويا، 1370 ، ص 247 ؛ در مورد  اخاذي  يحيي خان از تجار سوئيسي، نقل اين سخن اعتماد السلطنه در خلسه (به كوشش محمد كتيرايي، ص150) خالي از لطف نيست كه مي­نويسد:« يحياي قزويني در بذل از يحياي برمكي گرو مي­برد، اما در طمع هم آن قدر غلو يا علو داشت كه دست عباس دَوس به آن بلندي كه مي­دانيد به دامنش نمي­رسيد. به رو و زور مي­گرفت و به ابرام و اصرار و التماس مي­داد...»

[32] مرآت الوقايع مظفري،صص301-300.

[33] روزنامه خاطرات عين السلطنه ،ج1،ص706

[34] روزنامه خاطرات  عين السلطنه، ج2، صص1235-1234.

[35] سفرنامه عبدالصمد ميرزا سالور عزالدوله به اروپا، تنظيم وتصحيح ،مسعودسالور ، تهران، نشر نامك  ،1374، ص 68.

[36] چهل سال تاريخ ايران ...( الماثر و الآثار) ج 2، ص482 ، تعليقات حسن محبوبي اردكاني.

[37] فريدون آدميت،  انديشه ترقي و حكومت قانون- عصر سپهسالار ، ج 2، تهران، خوارزمي، 1356 ، ص 125.

[38] رجال وزارت خارجه در عصر ناصري و مظفري، از نوشته هاي ميرزا مهدي خان ممتحن الدوله شقاقي و ميرزا هاشم خان ، به كوشش ايرج افشار، تهران، اساطير، 1365 ص 82.

[39] روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ، ص 379.

[40] روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ، ص463 ؛ درباره بدمستي مشيرالدوله در ضيافت شبانه خانه وي همچنين رك : مهدي بامداد ،شرح حال رجال ايران، ج 4، صص447-446، به نقل از :يادداشت اعتماد السلطنه ، مورخ 22 جمادي الثاني، 1299، ق.

خواندن 682 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی