×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

یک بانوی امریکایی(Karen bacquet) از بهائیت می گوید

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

یک بانوی امریکایی(Karen bacquet) از بهائیت می گوید

بهائیت در ایران : Karen bacquet بانوی امریکایی ، محقق و پژوهشگری که در پی قرار گیری در معرض یک زبان آموزشی مورد تبلیغ بهائیت قرارگرفته است ، از تجربه های خود در این فرقه به مدت قریب 14 سال سخن می گوید .

زندگی من در جامعه بهائی

زمان بسیار زیادی طول کشید تا تصمیم بگیرم که علناً اعلام نمایم و دوستان خود را در جریان بگذارم مبنی بر اینکه چگونه به دین بهائی در آمدم وچرا از جمعیت بهائی گری خارج شدم. من تصور می نمایم که شاید آنقدرها مهم نباشم تا تحت تعقیب کسی قرارگیرم هرچند که اغلب جمعیت های بهائی که در ایالت متحده آمریکا زندگی می کنند کمتر از سی عضو دارند و در رابطه با تجربه بهائی گری در جوامع کوچک نوشته های زیادی وجود ندارد .

به خاطر اهمیت موضوع تصمیم گرفته ام جهت شرح و بیان شرایط و تاریخچه بهائی گری از موضوع منحرف نشوم.برای غیر بهائیانی که مشتاقند راجع به بهائی گری بیشتر بدانند اینچنین اطلاعاتی به وفور در سایر سایتهای اینترنتی ودر مراکز انتشاراتی در دسترس می باشد .

در ابتدای کار بوسیله یکی از دوستانم که یک بهائی غیر فعال بود با دین بهائی گری آشنا شدم وراجع به آن مطلع گردیدم و اگر درمعرض یک زبان آموزشی قرار نمی گرفتم بدون شک به آئین بهائی گری در نمی آمدم . مع هذا، بدلیل تعالیم مورد ادعای بهائیان در مورد وحدت ادیان یعنی همان چیزی که قبلا به آن اعتقاد و ایمان داشتم مغبون شدم . در ابتدا غافل بودم که جدیداً یک گروه بهائی در شهر من تشکیل می شود .

قبل از اینکه حتی با بهائی های محلی ملاقاتی داشته باشم به سادگی حدود سه ماه خودم پیرامون بهائی گری تحقیق و تفحص نمودم. نوشته های بهاء الله چیزی بود که مرا تبدیل به یک بهائی نمود وبه غلط تصور نمودم اگر چنانچه اینچنین نوشته هایی وحی خداوند نباشد پس وحی و الهامی نباید وجود داشته باشد . این عقیده هنوز در من وجود دارد ولی بیائید مساله بهاء الله و تمامی سنت غیبگویانه غرب را که مانند دو مینوهای زیادی روی هم می افتند کنار بگذاریم .

ممکن است خواننده تعجب کند که چرا من که آنقدر ناراضی بودم در فرقه بهائی گری باقی ماندم ؟مساله اصلی که باید توضیح داده شود وهمین مساله بود که مرا متعهد ساخت که موضوع را شرح داده تا موثر افتد این است که پس از ثبت نام در جمعیت بهائی گری سه شوک بر من وارد شد و علیرغم اینکه سالها برای رفع آنها تلاش نمودم ، هرگز برآنها فائق نیامدم .

عدم انتخاب زنان در شورای بیت العدل جهانی

اولین شوک کشف این مطلب بود که علیرغم تعالیم اصلی بهائی گری یعنی مساوات بین مردان و زنان ،زنان نمی توانند در شورای بیت العدل جهانی ، که ارگان عالی انتخابی تصمیم گیری در دنیای بهائیگری است ، انتخاب شوند . دلیل آن این است که عبدالبها صریحا گفته است که این کار باید به همین صورت باقی بماند و دلایل آن در آینده آشکار خواهد شد ؟!!

طبق ضرب المثل رایج در میان بهائی ها مبنی براینکه، خوب اینکار را دوست ندارم اما احساس می کنم مجبورم با آن زندگی کنم ، تمایل نداشتم دین بهائیگری را ترک نمایم . ترکیب بیت العدل موضوع مبهمی است و با روند جمعیت و تشکیلات محلی بهائی که زنان در ساختار آن سهم بسیار زیادی دارند همخوانی ندارد .

بعضی از متفکرین پرسیده اند که آیا ممنوعیت زنان به مفهوم یک اصل دائمی و بنیادین دراداره امور بهائیت است ؟ این یک بحث جالب است اما تصور نمی کنم در آینده نزدیک چیزی را تغییر دهد .

تبلیغ آئین بهائی از وظایف یک بهائی

دومین شوکی که به من وارد شد این بود که هر چند که گفته شده بود که شخص بهائی موظف به وادار کردن دیگران به تغییر دینشان از طریق تبلیغات نیست ، ولی فشار شدیدی جهت تبلیغ آئین بهائیگری وجود داشت ودرواقع تمام امور جوامع بهائی در حول محور این ماموریت سازماندهی شده است .من اعتقاد ندارم که این تلاش به منظوراغفال دیگران باشد بلکه مبنای این تفکر این است که تبلیغ دیگران و آموزش با همدیگر فرق دارند و نشات گرفته از طرز تفکر شوقی افندی (چهارمین رهبر بهائی )و دانش آموخته دانشگاه آکسفورد است که یک احساس واقعی پیرامون تفاوتهای بین معنای لغات داشت . به عقیده وی ، تعلیم و آموزش عبارت است از شرح اصول دین برای یک شنونده حال آنکه تبلیغ دیگران ،تلاش شدیدتری در مناظره است .

علی ایحال یک آمریکائی هیچگونه فرق و تمایزی بین ، تبلیغ دیگران ، تغییر عقیده دادن ، تعلیم دادن ویا سهیم شدن قائل نیست. همه آنها به مفهوم یک چیزهستند وآن تغییر دادن دین دیگران است واکثریت مردم امریکا آن را نفرت انگیز و شنیع می پندارند .

مطلب دیگری که در رابطه با جامعه بهائیگری آمریکا وجود دارد این است که یاس ، ناامیدی و سر خوردگی راجع به میزان رشد سطحی و کند جمعیت بهائی آمریکا (علیرغم تبلیغات فراوان )منجر میگردد تا بعضی از بهائیان آمریکا از تشکیلات خارج شوند و حقیقت امراین است که فشارهای زیادی وجود دارد که باعث می شود بعضی از معتقدان تصمیم به انجام چنین کاری می گیرند .بسیاری از این فشارها درونی و باطنی هستند .

اجبار به اداره فراگیر امور جامعه بهائی

آخرین شوک و بدتر از همه ، عبارت ازاجبار به اداره امور فراگیر اداری جامعه بهائی از سوی همگان است. یک هفته پس از اینکه به آئین بهائیگری گرویدم منشی یک محفل روحانی محلی (LSA) شدم . در طول روزهای اولیه در بسیاری از مواقع احساس می نمودم که گوئی دین بهائیگری در یافته است که من یک محقق و پژوهشگرحقیقت یاب هستم ، اما در حقیقت این مسلک میخواست به طور غیر قابل توجیهی مرا تبدیل به یک دیوانسالار اداری نماید . در حقیقت امر ، من به تحقیق و پژوهش پیرامون نوشته های بهائیت و البته نامه های عبد البها و شوقی افندی پرداخته و به دنبال راهی بودم تا تبدیل به یک بهائی واقعی شوم نه انکه تبدیل به یک نیروی اداری شوم با آنهمه کارهای اداری که بر دوشم سنگینی می نمود . دقیقا دستخوش تجربه عمیقی جهت شناخت بهاء الله شده بودم ووقتی که متوجه گردیدم که جمعیت وجامعه بهائی وقت خود را صرف کارهای بی اهمیت و پیش پا افتاده می کند که از نظر من اهمیتی نداشتند روحا ً آسیب دیده و مایوس گردیدم .

مشکل عمده و اساسی این است که در یک جامعه کوچک بهائی همانند تشکیلات یک مجلس ملی ، تمامی اعضای فعال در محفل روحانی (LSA) مشغول انجام وظیفه هستند ولی بطور اجتناب ناپذیری فعالیتهای مربوط به مجلس ملی (NSA) بر فعالیتهای مربوط به جمعیت و محفل محلی بهائی حق تقدم و الویت دارند .

یکی از مایوس کننده ترین کارها در این چنین اوضاع و احوالی این است که هیچکس وقت ندارد به طور واقعی نوشته های اصلی بهائی را مطالعه کند زیرا که تمامی وظایف تشکیلاتی بر مطالعه آثارو نوشته ها اولویت دارند . فقط از تو خواسته می شود تلاش کن در یک جمعیت متشکل از ۸الی ۱۲ نفری کارها را تعمیق بخشی و مواظب باشی کارهای تشکیلاتی تا کجاپیش خواهند رفت و آمار و ارقام افزایش یابد .

بدتر از همه اینکه فعالیت تشکیلاتی که در قبال آن اینهمه ایثار و خود گذشتگی می شود ره به هیچ جائی نمی برد و ماحصل کار و نتیجه اش هیچ چیزی نیست ، با ضرب المثل قدیمی که می گوید (( نمی توانیم بروی نتایج حاصله از فعالیت تعلیمی خود قضاوت نمائیم زیرا ممکن است دارای تاثیری باشد که برای ما قابل مشاهده نیست )) ،معهذا ، وقتی که سالها پشت سر همدیگر می گذرند و سپری میگردند با جدیدالایمان های اندکی مواجه شویم و آن اشخاصی که به سختی جذب گردیده اند در طی ماهها از نظر پنهان می شوند و سپس متوجه می‌شوید که نسبت به ارزش کاری که انجام می دهید از خود سوال می نمائید .

پس از زندگی با این وضعیت و مشاهده مشکلات آن برای سالهای متمادی سر انجام به این نتیجه رسیدم که محفل روحانی امریکا ، برای معنویت و کیفیت زندگی معنوی جمعیت بهائیگری در سطح محلی پشیزی ارزش قائل نیست و صرفا مشتاق است تا ببیند آمار وارقام چقدر مناسب به نظر میرسد .

بدتر از همه ، ان کارها همه مارا به تعدادی چرخ دنده های یک ماشین بزرگ تنزل داد. شاید نمونه بارز این پدیده ، تلفن عجیب و غریبی بود که اخیرا در یافت داشتم ،یک زن بهائی از تشکیلات شهری بهائی به من تلفن زد پس از اینکه به وسیله شایعه ای متوجه شده بود که من مجددا به دین بهائیگری بر گشته ام به من زنگ زده بود بدون اینکه بپرسد حالم چطور است یا مرا به مناسبتی دعوت نماید یا حتی صرفا با من گپی بزند ، از من میخواست که ببیند آیا می توانم به جلسه سراسری بهائی که قرار بود در ماه اکتبر میزبانی انرا بر عهده بگیرند کمک کنم .

انصراف از جامعه بهائی

خیلی مشکل است که صرفا تعظیم کنی و بگوئی شما آقایان می توانید تمام کارها را انجام دهید ، وانگهی من یک بهائی بودم چطور می توانستم به آرمان بهائیگری کمک نکنم ؟ اما به طور وحشتناکی از آن منزجر شدم و از انزجار خود احساس گناه می کردم ، لذا آن سالها ناسازگارترین سالهای زندگی من بودند .

تا امروز من مطمئن نیستم که آیا طرد و محرومیت من حساب شده و عمدی بود و یا به دلیل ضعف سازمانی بود ؟اغلب اوقات اعضای تشکیلات بهائی به من بعنوان یک پیشگام جبهه داخلی مراجعه نموده و موضوع را برای من روشن میساختند که آنها انتظار داشتند با دعوت دیگران به دین و آئین بهائیگری ، آمار جمعیت محلی خودم را افزایش دهم .

سر انجام تصمیم گرفتم که نباید به خاطر دین بهائیگری به خودم زحمت بدهم به استثناء حضور در کلاس های کودکان که برایم خیلی حائز اهمیت بودند . آخرین رخداد تا آنجائیکه به محفل محلی مربوط می گردد در پائیز سال ۱۹۹۸ اتفاق افتاد . من تلفن زدم و میخواستم بررسی نمایم که آیا کلاس کودکان تشکیل خواهد شد که به من گفته شد آنها مناسبتی تشکیلاتی در تعطیلات روز کارگر خواهند داشت ووقتی که قرار باشد کلاس کودکان مجددا تشکیل شود تلفنی به من اطلاع داده می شود . حدود یکماه بعد که دیدم کلاس کودکان بهائی به صورت آگهی درروزنامه محلی درج شده است بسیار آزرده خاطر شدم از اینکه هیچکس به خودش زحمت نداده بود تا مرا در جریان امر قرار دهد .

خشمگین وعصبانی بودم و از آنجائیکه در آن لحظه برنامه ای نداشتم تا از ایمان خود به بهائیت دست بردارم فکری به مغزم خطور کرد مبنی بر اینکه اگر نظم اداره امور یک دین از سوی خداوند باشد بدون شک آن دین بهتر ین خواهد بود .

در بهار سال ۱۹۹۹ جهت پی گیری مدارک تدریس و آموزش خود به مدرسه باز گشتم و برای نخستین بار به اینترنت دسترسی پیدا نمودم و مقاله ای با مضمون یک "پیشنهاد ساده" در اینترنت دیدم که جهت چاپ در مجله "گفتگو" انتخاب شده بود و محتوی پیشنهاداتی به منظور اصلاحاتی در جمعیت بهائیگری بود. بر حسب تصادف من به همراه یکی از دوستانم که به اجلاس سراسری ملی بهائیان آمریکا سال ۱۹۸۸ دعوت شده بود، که هم اکنون برایم شرم آور به نظر میرسد ،شرکت نمودم . من یکی از مشترکان مجله گفتگو بودم ووقتی متوجه آقای دکتر فیروز کاظم زاده ( از اعضای محفل ملی آمریکا ) شدم که آن را در جلسه سخنرانی در این مجلس ملی تقبیح می کند قدری منقلب شدم . دراین مجله مقالاتی را پیدا کردم ودر اغلب مواردآ ن را تغییر خوش آیندی می پنداشتم از جانب مقامات رسمی بهائیت که به نظر می رسید ارتباط خیلی اندکی با مبارزات اصلی که در پی آن هستیم دارند .

دقیقا به یاد نمی آورم که دکتر کاظم زاده چه گفت اما به وضوح به یاد می‌آورم که یکی از بهائیان ایرانی گفت که این افراد از پیمان شکنان (در بهائیت) بدتر هستند که فکر کردم گفته وی تا حدودی اغراق آمیز بود ،مع هذا ، تاثیری که روی من گذاشت این بود که مخالفان پشت صحنه بهائیگری در این مجله از خود راضی و بدون ادب و نزاکت هستند لذا بایستی از حمایت خودم از این مجله مضایقه نمایم .

۱۱سال من در آنجا نظاره گر پیشنهاد ساده در مجله بودم و می دانستم که به من دروغ گفته اند و همه آنچیزهائی را که ناراضی ها انجام داده بودند صرفا پیشنهاداتی بودند که می توانستند وضعیت جمعیت بهائی آمریکا را بهبود بخشند و همه آنچیزی را که آنها انجام داده بودند اظهار عقیده بود. من فکر می کنم آنچه را که محفل ملی آمریکا از آن وحشت داشت این بود که این پیشنهاد ات ممکن است برای تعدادی از بهائی های مقیم امریکا معقولانه به نظر آیند که می تواند منجر به تغییر و تحولاتی شود که خوشایند محفل ملی بهائیان امریکا نیست .

در نوروز آن سال ، پس از تقریبا ۱۴ سال به عنوان شخصی بهائی از دین و آئین بهائیگری دست کشیدم و هرچه بیشتر تحقیق و بررسی می کنم بر من مسجل می گردد که ترک تشکیلات بهائی کاری بود که می باید انجام میدادم ووقتی که می بینم با اشخاص متفکر و معتبر چگونه رفتار میشده ، مشمئز می شوم .

تا آنجائیکه به من مربوط میگردد محفل ملی بهائیان امریکا به پیام بهاء الله هم خیانت نموده است .

شما نمی توانید پیرامون حقیقتی تحقیق و تفحص نمائید بدون اینکه در مورد آن سوال کنید . شما نمی توانید ادعا نمائید که علم و مذهب با همدیگر توافق دارند و سپس دانشمندان را تحت تعقیب و پیگرد قرار دهید ، اگر قرار باشد از پیمان بهائیت با دغل بازی و ریا کاری دفاع شود ، دفاع از آن فاقد و جاهت است .

ممکن است من با تردید به بهاء الله معتقد باشم ، اگر چه برای مدتی طولانی به آن عقیده به شدت ضربه وارد شد . هم اکنون فرصت آن را داشته ام تا با ناراحتی به گذشته خود نگاه کنم اگر در جمعیت بهائیگری باقی می ماندم ادامه زندگی غیر ممکن به نظر می رسید . وامیدوارم که روزی یک جمعیت واقعی وجود داشته باشد ، که در آن مردم نسبت به همدیگر احساس همدردی می کنند و خواهان سعادت و نیکی امناء بشر هستند ، جمعیتی که در خدمت خداوند می باشند .

چشمان خود را به آینده دوخته ودر انتظار هستم .

 

خواندن 650 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی