×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

تاریخچه پیدایش باب و بهائیت (قسمت سوم)

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

تاریخچه پیدایش باب و بهائیت (قسمت سوم)

علی بورونی

بهائیت درایران: نمونه‏ای از احكام باب

حال نظری می‏افكنیم به احكامی كه باب در كتاب‏ها و كلماتش آورده است. اگر چه در صحیفه عدلیه به این مطلب اقرار می‏كند كه: "شریعت (اسلام) همه نسخ نخواهد شد بل، حلال محمد ( صلی اللّه علیه و آله) حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة" ولی عملاً در احكام باب مشاهده می‏شود كه حلال به حرام و حرام به حلال تغییر پیدا كرده و احكام جدیدی بیان شده است كه نمونه ‏ای از آنها ذیلاً آورده می‏شود:

1 ـ در باب ازدواج: "ولا یجوز الاقتران لمن لا یدخل فی الدین"، یعنی ازدواج بابی با كسی كه در دین بابیان نیست جایز نمی‏باشد"(بیان، باب 15) باب درباره ازدواج، رضایت پدر و مادر را شرط می‏داند.

2 ـ عدد ماه‏ها: در احسن القصص می‏گوید: "عدد ماه‏ها 12 است كه چهار ماه آنها از ماه‏های حرام است." ولی در بیان، باب 3 می‏گوید: "عدد ماه‏ها 19 است و هر ماهی 19 روز می‏باشد و جمع ایام سال به عدد "كل شی‏ء" است كه به حساب ابجد 361 روز است."

3 ـ طهارت فضله موش و منی: "فضله موش پاك است و دوری از آن واجب نیست". (بیان، باب 17) "آب (منی) كه شما از آن آفریده شده‏اید، خداوند آن را در كتاب پاك نمود".(بیان فارسی)

4 ـ جواز ربا: "و اذن فرموده خداوند تجار را در تنزیلی كه دأب است امروز مابین ایشان و بر آن كه تناقص و تزاید در معاملات خود قرار دهند". (بیان، باب 18)

5 ـ تولید نسل از راه دیگر: "بر هر شخص واجب شده كه ازدواج كند، تا نسل خدا پرست از او باقی بماند و باید در این راه جدّیت نماید، و اگر مانعی در ایجاد نسل از یكی از طرفین بود جایز است برای هر یك از آنها با اجازه دیگری به وسیله دیگری ایجاد نسل نماید و ازدواج با كسی كه در دین بیان نیست جایز نمی‏باشد". (بیان، باب 15)

6 ـ جواز استمناء: "قد عفی عنكم ما تشهدون فی الرؤیا او انتم بانفسكم عن انفسكم تستمینون"، یعنی بخشیده شده بر شما آنچه را كه در خواب می‏بینید (احتلام) و یا با بازی با خود استمناء می‏نمایید. (بیان عربی، باب 10)

7 ـ تعدد زوجات: "ازدواج با دو زن جایز است و بیشتر جایز نیست". (صحیفة الاحكام)

8 ـ حرمت متعه: "خداوند ازدواج موقت را در این دوره پاك، حرام كرده است و مردم را از هواپرستی منع نموده است". (بیان، باب 7)

ازدواج با اقارب: "و لقد اذن اللّه بین الاخ و اخته"، یعنی و اجازه ازدواج بین خواهر و برادر داده است. (شؤون خمسه)

10 ـ سن ازدواج: "بر پدران و مادران نوشته شده كه بعد از یازده سال پسر و دختر خود را ازدواج دهند". (لوح هیكل، ضمیمه بیان عربی) "چون سن ذریات به یازده برسد باید ازدواج كنند، ولی اگر پسر 11 ساله و دختر 10 ساله باشد بهتر است". (صحیفة الاحكام)

11 ـ دفن اموات: "اموات خود را در بلور یا سنگ‏های محكم قرار دهید و دفن كنید، یا در میان چوب‏های سخت و لطیف گذاشته و دفن نمایید، و انگشترهایی كه منقوش به آیه باشد در دست آنها كنید".(بیان، باب 32)

12 ـ حرمت خرید و فروش عناصر اربعة: "عناصر اربعه (آب، خاك، آتش، باد) را خرید و فروش نكنید". (بیان عربی)

13 ـ نماز: "نماز عبارت از آن است كه 19 بار در روز با وضو رو به قبله بایستید و این آیه را بخوانید: "شهد اللّه انه لا اله الاّ هو له الخلق و الأمر".(آئین باب) "بعضی نماز را چنین تقسیم كرده‏اند: نماز كبیر و نماز وسطی و نماز صغیر، و نماز كبیر در هر 24 ساعت یكبار خوانده می‏شود، نماز صغیر، تنها دو سطر دعا است كه فقط هر روز خوانده می‏شود، نماز وسطی هم یك ركعت است كه در صبح و ظهر و شام خوانده می‏شود". (آئین باب)

14 ـ حرمت نماز جماعت: "نماز با جماعت حرام است مگر در نماز با میت كه اجتماع برای نماز می‏كنید، ولی قصد افراد می‏نمایید". (بیان فارسی)

15 ـ روزه: "19 روز و در ماه (علاء) كه نوزدهمین ماه می‏باشد است و عید فطر همان عید نوروز، و حد روز از طلوع آفتاب تا غروب آن است". (بیان، باب 18)

16ـعلم و دانش: "فلتمحون كل ما كتبتم و لتستدلن بالبیان"، یعنی آنچه كه تا كنون نوشته ‏اید نابود كنید و حتماً به كتاب بیان استدلال نمایید. (بیان عربی، باب 6). "لایجوز التدریس فی كتب غیر البیان ... . و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیرهما لم یوءذن لأحد من المؤمنین"، یعنی تدریس در كتاب‏های غیر از كتاب بیان روانیست و آنچه كه اختراع شده به نام منطق و اصول و غیر آن دو برای احدی از موءمنان اذن داده نشده. (بیان عربی، باب 10). "نهی عنكم فی البیان ان لا تمكلن فوق عدد الواحد من كتاب و ان لم تملكتم فلیزمنكم تسعة عشر مثقالاً من ذهب احدا فی كتاب اللّه لعلكم تتقون"، یعنی در كتاب بیان از شما نهی می‏شود كه مالك زیادتر از 19 كتاب شوید و اگر بیش از 19 كتاب داشتید بر شما (برای هر كتاب) 19 مثقال طلا (به عنوان كفاره) واجب می‏گردد، این حدی است در كتاب خدا شاید پرهیزكار گردید. (بیان عربی، باب 7) "واجب است هر كتابی كه 202 سال (مطابق با اسم علی‏محمد) از استعمال آن گذشت مالك آن را تجدید كند یا آن را نابود سازد و یا به شخصی عطا نماید". (بیان فارسی، باب اول) قداست و حرمت عدد 19 در بیان "نوزده روز در آخر سال روز گرفته و ذكر خدا كنید". (بیان، باب 8) "بر هر شخص واجب است كه برای وارث خود 19 ورقه كاغذ لطیف و 19 انگشتری كه بر آنها اسامی خدا منقوش شده باقی گذارد". (بیان، باب 8) "برای شهری مهریه زیاد تر از 95 مثقال طلا و برای دهاتی زیادتر از 95 مثال نقره جایز نیست و در هر دو صورت باید كمتر از 19 مثقال نباشد". (بیان، باب 7) "هرگاه ‏شخصی‏ كسی ‏را عمدا محزون‏ كرد باید 19مثقال طلابدهد".(بیان،باب 18) "اگر شخصی كسی را برای سفر مجبور كند، یا بدون اجازه او داخل خانه او شود یا بدون اجازه او را از خانه ‏اش خارج سازد تا 19 ماه زن او بر او حرام خواهد بود". (بیان، باب 16) "اگر معلمی چوبی بر گوشت و بدن بچه‏ ای زد، زن او تا 19 روز بر او حرام می‏شود، اگر چه از روی فراموشی بزند و اگر زن نداشته باشد باید 19 مثقال طلا به آن بچه بدهد". (بیان، باب 11) "

اسامی سال و ماه و روز

هر سال به عدد (كل شی‏ء) (كه به حساب ابجد 361 می‏باشد) است و هر سال عبارت از 19 ماه و هر ماهی 19 روز است". (بیان، باب 3) عدد و نام ماه‏ها در دین باب فاضل قائینی در كتاب دروس الدیانة نام ماه‏ها را به این ترتیب ذكر كرده است:

1ـ شهرالبهاء. 2ـ شهرالجمال. 3ـ شهر الجلال. 4ـ شهر العظمة. 5ـ شهر النور. 6ـ شهر الرحمة. 7 ـ شهر الكلمات. 8 ـ شهر الكمال. 9 ـ شهر الاسماء. 10 ـ شهر العزة. 11 ـ شهر المشیة. 12 ـ شهر القدرة. 13 ـ شهر العلم. 14 ـ شهر القول. 15 ـ شهر المسائل. 16 ـ شهر الشرف. 17 ـ شهر السلطان. 18 ـ شهر الملك. 19 ـ شهر العلاء. آیتی (آواره) در كتاب كشف الحیل می‏نویسد: "و هم‏چنین است اسم روزها و سال را به حروف ابجد حساب می‏كنند و چون 361 می‏شود، ایام 5 روز كه زیاد می‏آید را ایام (هاء) و زوائد نامیده و آنها را (عطا و فیض) ملقب كرده‏اند و مثلاً بنابراین تاریخ 25/8/1310 از شهر رجب 1350 كه تاریخ تحریر (كشف ‏الحیل) است می‏شود: فی یوم العلم من شهر القدرة من سنة (السل) من سنین البیان كه سال 90 ظهور باب است".

سوء قصد به ناصر الدین شاه

ناصرالدین شاه چهارمین شاه قاجاریه است. وی پس از چهل و نه سال سلطنت در ایران در روز هفدهم سال 1313 قمری به ضرب تپانچه میرزا رضا كرمانی از پای درآمد و كنار مرقد حضرت عبدالعظیم در شهر ری مدفون شد. چندی پس از اعدام سید علی‏محمد باب تعدادی از بابیان تصمیم گرفتند كه انتقام خون او را از ناصرالدین شاه بگیرند، بنابراین با طرح نقشه ‏ای به او حمله كردند ولی تیر آنها به خطا رفته و ناصرالدین شاه جان سالم بدر برد و پس از این واقعه دستور داد كه تعدادی از سران بابیه را دستگیر كنند. آیتی در كوالب الدریه ماجرا را این چنین تعریف می‏كند: "شش نفر از بابی‏های متعصب كه از آن جمله ملا صادق ترك بود در نیاوران شمیران به طرف ناصر الدین شاه تیراندازی كردند، و بعد نیز با قمه و غداره به شاه حمله بردند و او را مجروح نمودند ولی موفق به قتل ناصرالدین شاه نشدند.

پناهندگی به سفارت روس

ناصرالدین شاه بعد از این واقعه در صدد دستگیری و نابودی بابی‏ها برآمد". از جمله كسانی كه مورد تعقیب قرار گرفت حسینعلی نوری (بهاء اللّه) بود كه در لواسان به عنوان میهمانی به خانه صدر اعظم(میرزا آغاخان نوری) رفته بود و هنگامی كه او را به دربار احضار كردند از لواسان به قصد نیاوران و مقر حكومتی شاه حركت كرد ولی در بین راه در محل زرگنده به سفارت روس متوجه شده و به آنجا پناهنده شد. این جریان را شوقی افندی نوه دختری حسینعلی بهاء در قرن بدیع خود شرح داده است و نیز در تلخیص تاریخ نبیل زرندی این گونه نوشته شده است: "حسینعلی بهاء پس از ترور شاه و توقیف عده‏ای از سران بهایی چند روز پنهان ماند و آنگاه از اختفاء بیرون آمد روز دیگر سواره به اردوی شاه كه در نیاوران بود رفتند، در بین راه به سفارت روس كه در زرگنده نزدیك نیاوران بود رسید. میرزا مجید، منشی سفارت روس (شوهر خواهر حسینعلی) از آن حضرت مهمانی كرد و پذیرایی نمود. جمعی از خادمانِ حاجی علیخان حاجب الدوله، بهاء اللّه را شناختند و او را از توقف بهاء اللّه در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند، حاجب الدوله فورا مراتب را به عرض شاه رسانید، ناصر الدین شاه فورا مأمور فرستاد تا بهاء اللّه را از سفارت روس تحویل گرفته به نزد شاه بیاورند، سفیر روس دالگوركی از تسلیم بهاء اللّه به مأمورِ شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت: به منزل صدر اعظم بروید و كاغذی به صدر اعظم نوشت كه باید بهاء اللّه را از طرف من پذیرایی كنی و در حفظ این امانت بسیار كوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاء اللّه برسد و حادثه ‏ای رخ دهد شخص تو مسؤول سفارت روس خواهی بود". در هر صورت، میرزا حسینعلی بهاء را دستگیر كرده و از طرف حكومت به زندان انداختند تا واقعه سوء قصد و مسبب اصلی آن مشخص شود ولی در این حال هم باز پشتیبانی سفارت روس باعث نجات وی از زندان شد چنانچه در تلخیص تاریخ نبیل زرندی آمده است: "قنسول روس كه از دور و نزدیك مراقب احوال او بود و از گرفتاری حضرت بهاء اللّه خبر داشت پیغامی شدید به صدر اعظم فرستاد و از او خواست كه با حضور نماینده قنسول روس و حكومت ایران تحقیقات كامل درباره بهاء اللّه به عمل آید و شرح اقدامات و سوءال و جواب‏ها كه به وسیله نمایندگان به عمل می‏آید در ورقه نگاشته شود و حكم نهایی درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد. صدر اعظم به نماینده قنسول وعده داد و گفت: در آینده نزدیكی به این كار اقدام خواهد كرد، آنگاه وقتی معین نمود كه نماینده قنسول روس با حاجب الدوله و نماینده دولت به سیاه‏چال بروند. مقدمتاً جناب عظیم (ملا شیخ علی ترشیزی) را طلب داشتند و از محرك اصلی و رئیس واقعی سوال كردند، جناب عظیم گفتند: رئیس بابیه همان سید باب بود كه او را در تبریز مصلوب ساختید، من خودم این خیال را مدت‏ها است در سر داشتم كه انتقام باب را بگیرم، محرك اصلی خود من هستم، اما ملا صادق تبریزی كه شاه را از اسب كشید، شاگرد شیرینی فروش بیش نبود كه شیرینی می‏ساخت و می‏فروخت و دو سال بود كه نوكر من بود و خواست كه انتقام مولای خود را بگیرد ولی موفق نشد. چون این اقرار را از عظیم شنیدند، قنسول و نماینده حكومت اقرار او را نوشته به میرزا آقاخان خبر داد و در نتیجه حضرت بهاء اللّه از حبس خلاص شدند".

تبعید به عراق

پس از آزادی از زندان، حكومت وقت تصمیم گرفت كه حسینعلی بهاء و برادرش میرزا یحیی را به عراق تبعید كند تا دیگر مجالی برای اغتشاش نداشته باشند كه این مطلب در تلخیص تاریخ نبیل زرندی اینگونه آمده است: "حكومت ایران بعد از مشورت به حضرت بهاء اللّه‏ امر كرد كه تا یك ماه دیگر ایران را ترك نمایند و به بغداد سفر كنند، قنسول روس چون این خبر را شنید از بهاءاللّه‏ تقاضا كرد به روسیه بروند و دولت روس از آن حضرت پذیرایی خواهند نمود... بهاء اللّه‏ قبول ننمودند و توجه به عراق را ترجیح دادند و در روز اوّل ماه ربیع الثانی 1269 هجری به بغداد عزیمت فرمودند، مأمورین دولت ایران و نمایندگان قنسول روس تا بغداد با حضرتش همراه بودند." و خود حسینعلی بهاء در كتاب اشراقات می‏نویسد: "این مظلوم از ارض طاء (طهران) به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ایران و روس هر دو ملتزم ركاب بودند." و در جایی دیگر در همین كتاب می‏نگارد: "خرجنا من الوطن و معنا فرسان من جانب الدولة العلیة الایرانیة و دولة الروس الی ان وردنا العراق بالعزة و الاقتدار." حسینعلی بهاء پس از مدتی كه در بغداد ماند روانه سلیمانیه شد و در آنجا درس‏هایی را از عرفان و تصوف فرا گرفت (و مدّتی به نام درویش محمّد با لباس مبدل در سلیمانیه به سر برد كه به شرح آن نمی‏پردازیم). دو سال بعد حسینعلی بهاء باز به بغداد برگشت و این در حالی بود كه هنوز طوق بندگی و پیروی از برادرش میرزا یحیی صبح ازل را برگردن داشت و خود او در كتاب ایقان علّت برگشتش را چنین ذكر می‏كند: "قسم به خدا كه مهاجرتم را خیال مهاجرت نبود، و مسافرتم را امید مواصلت نه، و مقصود جز این نبود كه محل اختلاف احباب شوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم ... باری تا آن كه از مصدر امر (میرزا یحیی) حكم رجوع صادر شد و لابداً تسلیم نمودم و راجع شدم."

وصیتنامه باب به میرزا یحیی صبح ازل

همان گونه كه گفته شد میرزا یحیی و میرزا حسینعلی كه هر دو فرزندان میرزا عباس نوری بودند از برجسته ‏ترین اصحاب و یاران باب بودند و باب نیز به آنان نظر داشته است، مخصوصاً در وصیتنامه ‏ای كه به میرزا یحیی می‏نویسد او را به عنوان خدای بعد از خودش نام می‏برد، متن وصیتنامه او چنین است: "اللّه‏ اكبر تكبیراً كبیراً، هذا كتاب من عنداللّه‏ الی اللّه‏ المهیمن القیوم، قل كلٌ من اللّه‏ مبدئون، قل كلّ الی اللّه‏ یعودون، هذا كتابٌ من علی قبل نبیل، ذكر اللّه‏ العالمین الی من یعدل اسمه اسم الوحید ذكر اللّه‏ للعالمین، قل كلّ من نقطة البیان لیبدئون، اَن یا اسم الوحید فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر ربه فانك لصراط حق عظیم." یعنی: "خدا از همه چیز بزرگ‏تر است ـ این نامه‏ای از طرف خدای مهیمن و قیوم به سوی خدای مهیمن و قیوم است، بگو همه از خدا ابتدا شده‏اند و همه به سوی خدا بازگشت می‏كنند، این نامه‏ای است از علی قبل نبیل (به ابجد محمد 92 می‏شود و نبیل هم می‏شود 92) كه ذكر خدا برای جهانیان است به سوی كسی كه نامش مطابق با وحید است (وحید به ابجد 28 است و یحیی هم به استثنای الف آخرش 28 است). بگو همه از نقطه بیان ابتدا می‏شوند ای نام وحید، حفظ كن آنچه را كه در بیان نازل شد و به آن امر كن، پس تو در راه حق بزرگ هستی"(مقدمه نقطة الكاف). كلمات میرزا یحیی صبح ازل میرزا یحیی نیز مانند باب كلماتی را به سبك كلمات عرفانی و معنوی ایراد نموده كه با دقت نظر می‏توان دریافت كه در اول امر بهائیت هنوز بویی از عقاید اسلامی از این كلمات استشمام می‏شود، و اصطلاحاتی در آنهاست كه حاكی از یك سبك مشترك گفتاری و نوشتاری در بین سران این فرقه است كه سعی می‏كرده‏اند كلمات را به هم پیچیده و مغلق ادا كرده و در قالب مخصوصی آن را بیان كنند. حال به قسمتی از كلمات یحیی صبح ازل نظر می‏كنیم: "هو الحق الممتنع السلطان، سپاس بی قیاس و حمد معری از شائبه ریب و رفتار، مرذات باری تعالی را سزاست كه لم یزل محسوس به حس و حركت و فنا و زوال و عدم وجود و ظهور و بطون و عرفان و وجدان نبوده و لایزال مجسم شناخته نخواهد شد، نظر نموده در شؤونات انبیاء علیهم الصلاة و السلام كه هیچ یك دعوی شناختن ذات خداوندی را ننموده، كذلك حضرت محمدی گفتار ما عرفناك حق معرفتك جاری فرموده، دعوای ادراك ذات الهی نفرموده، چنان كه نص آیات كریمه و احادیث شریفه بوده، نظر به سوره توحید نموده كه چگونه جاری شده و نص بوده بر شناختن ذات الهی، چه اگر كسی شریك با خداوند بوده "قل هو اللّه‏ احد" گفته نمی‏شود و اگر شؤونات بشری می‏بود "اللّه‏ الصمد" ذكر نمی‏گردید و اگر تولید می‏شد و از ذات مقدس او چیزی حادث می‏گشت "لم یلد و لم یولد" اطلاق نمی‏شد و اگر با خداوند كس مقترن و معادل می‏گشت "ولم یكن له كفواً احد" در كلام خداوندی نازل نمی‏گشت ..." تا وقتی كه به كلمات حظایر قدس حظیرة القدس می‏رسد و می‏گوید: "هو الحق المستعان، هنگام روح و ریحان و عزّ و امتنان در مواقع جلیان تجلی الهی است، افئده خویش را مستشرق به شوارق قدس الهی نموده، ارواح و انفس و اجساد روح خود را بدین میاه احدیت زنده نمایید و از حظایر قدس ربّانی ریان شده، به میاه سبحانی شاداب شوند زیرا كه جلیان حقیقت از افق لن‏ترانی طالع و ساطع گردید و تجلّیات عظمت از مطالع لن‏یعرف ولن‏یوصف، لائح و لامع گشت. هر ذره، روحی پدید آورد و هر شیئی ریحانی از مواقع تجلّیات آشكار گردانید. قوله: لما النور تجلّی و الامر قددنی و رجع الی اله كل واحد و استرجع الیه ما خلق و من اله الاّ اللّه‏ و له الملك بیده الامر یفعل ما یشاء و هو الحكیم الخبیر. ای دوستان دایره فضل و محبان مطالع عدل! در این ایام كه شاهین در پرواز و عنقای نفس در سوز و گداز است، سمندروار برگرد آتش عدل گردیده، خود را در سبیل محبّت و مودّت از غیر محبوب محترق سازند، چه اگر بدین نار حقیقی مضطرم نشده هر آینه از لقای حقیقت محبوب محجوب خواهند شد. اقوال مضریه سبب احتجاب نباشد و اشارات كاذبه موءتفكه باعث بر ابتعاد نگردد، چه شیطان رجیم از تلبیس خود از حق محجوب گشت و خود بینی و غرور جاهلیت از آدم روحانی محتجب گردید، و هر آن كه خود بینی در عوالم خود نموده، محتجب از مواقع تجلّیات الهی گردید". "هو المرهوب المستعان، آفتاب حقیقت معنوی در افق اوج ازلیت در استطاع و اشراق است و كواكب عزّ و عظمت حقیقی الهی در فوق سماء رفعت و احدیت در شعاع و التیاق. از وساوس شیطانی گذشته و از دسائس ظلمانی رهیده، و چون ظلمتیان در وادی ظلمت و حیرت، نیست نگردید. ذلكم ما یوصیكم به یومئذٍ ان انتم فی ایامه تتفكرون. الحمد كه حضرت باری تقدس و تعالی چون شما مستجیران را در ارض وجود موجود فرموده، زشت و زیبا را درك نموده، نور و ظلمت را مشاهده می‏نماید، ایقظوا من مثلكم عن رقدة لعلكم بآیات اللّه‏ یوم العدل لترزقون، هر نفس به متاع ذاتی خود مغرور گشت و از لقای حق محتجب گردید و دور از لحظات قرب ماند، چون در ذات او خودبینی و غرور بود، از این سبب جلیان الهی در نفس فنای او هویدا نگشت و فؤاد ذات او رخشان نگردید و ظلمت با او معروف گردید و در حجاب افكیه خود محتجب گشت و در ظلام موءتفكات خود در ابتعاد ماند و تجلّیات ربانی در نفس و فؤاد او ظاهر نگشت و نفحات سبحانی در دَوات و روح او باهر نگردید، لذلك خداوند عادل دوستان خود را بیدار فرمود و محبان خویش را از ضلالت رهایی بخشود".

نزاع و اختلاف

میرزایحیی و حسینعلی پس از مدّتی كه هر دو برادر در بغداد به سر بردند ناگاه بین آنان اختلافات و منازعاتی در گرفت و هر كدام دیگری را متهم به چیزی ساختند و این مشاجرات چندان زیاد شد كه حسینعلی سر از فرمان برادرش تافت و او را متهم به تصرف در حریم سید علی‏محمد باب كرد چنان كه در كتاب بدیعش می‏گوید: "علت و سبب كدورت جمال ابهی (حسینعلی) از میرزا یحیی و اللّه‏ الذی لا اله الا هو این بود كه در حرم نقطه (سید علی‏محمد) روح ما سواه فداه تصرف نمود. با این كه در كل كتب سماوی حرام است، و بی‏شرمی او به مقامی رسید كه ... دست تعدی به حرم مظهر ملیك علام (باب) گشود، فاُفٍّ له و لوفائه، و كاش به نفس خود قناعت می‏نمود، بلكه او را بعد از ارتكاب خود وقف مشركین نمود و جمیع اهل بیان شنیده، می‏دانند سیئات او را." به موجب این سخن و اتهام، حسینعلی برادرش را مرتد از دین باب و طرفداران او را مشرك نامید و از همین جا عده ‏ای از بابیان از راه میرزا یحیی برگشتند و به سوی حسینعلی متمایل شدند و عده‏ای هم بر همان راه باقی مانده و میرزا یحیی را رها نكردند. دولت عثمانی كه این اختلاف و كشمكش را نمی‏توانست در بغداد تحمل كند آنان را به "ادرنه" روانه كرد، امّا در آنجا نیز تنور مخامصه و مجادله گرم بود تا جایی كه فحّاشی‏های دو برادر به یكدیگر شدت گرفت، چنان كه خود حسینعلی در بدیع به این مطلب اذعان نموده كه: "افتضاحی در این ارض برپا شد كه یكی از قنسول‏های این ارض تعجب كرد و به شخصی ذكر نمود كه امر عجیبی واقع شده و جمیع اعاجم (عجم‏ها) به شماتت برخاستند كه در این طایفه عفت و عصمت نیست." و در جایی دیگر می‏گوید: "... مسلم است كه ازل (میرزا یحیی) به اكل و شرب و تصرف در ابكار و نساء مشغول بوده و اعمالی كه واللّه‏ خجالت می‏كشم از ذكرش، مرتكب." و به تبع این سخنان پیروان این دو برادر هم اتهاماتی را متوجه یكدیگر ساختند چنان كه اشراق خاوری در كتاب رحیق مختوم می‏نویسد: "براثر زهر،ارتعاش ‏حاصل ‏شد و دست‏های‏ حضرت‏ بهاءاللّه‏ تاآخرحیات می‏لرزید." و این سخن به این جهت گفته شده كه بهائیان معتقدند میرزا یحیی به قصد كشتن برادر به او زهر خورانیده است. تبعید دو برادر از طرف حكومت عثمانی دولت عثمانی كه جار و جنجال دو طرف را نظاره می‏كرد و هتك حرمت پیروان آن دو را نسبت به یكدیگر می‏دید و از طرفی نمی‏خواست در مملكت او بلوایی بپا شود ناچار تصمیم گرفت كه بین آنان جدایی بیندازد، بنابراین حسینعلی را به عكا (یكی از شهرهای فلسطین) و میرزایحیی را به قبرس تبعید كرد. آیتی در كواكب الدریه می‏نویسد: "حسینعلی را با 73 نفر از پیروانش به عكا و میرزا یحیی را با سی نفر از پیروانش به قبرس تبعید كرد و از اینجا بود كه فرقه بابی به دو فرقه ازلی ـ طرفداران میرزا یحیی صبح ازل ـ و بهایی ـ طرفداران حسینعلی بهاء اللّه‏ ـ منشعب شد". مقام من یظهره اللّه‏ یكی از عقایدی كه باب آن را در میان بابیان رایج كرد عقیده به شخصی بود كه بعد از باب ظهور می‏كند. خود او در كتاب بیان، باب 6 وقت ظهور من یظهره اللّه‏ را اینطور عنوان می‏كند: "من یظهره اللّه‏ بعد از عدد مستغاث بیاید (كه به حساب ابجد 2001 است)." و همین امر موجب اختلاف بین حسینعلی و میرزا یحیی در ادرنه گشت زیرا حسینعلی خود را همان من یظهره اللّه‏ می‏پنداشت. عباس افندی (عبدالبهاء) در مقاله سیاح می‏نویسد: "جانشینی میرزا یحیی جنبه ظاهری داشت و این نقشه حسینعلی و تصویب باب بدین منظور بود كه چند صباحی یحیی به این اسم و رسم اشتهار یابد تا حسینعلی از گزند دشمنان مصون بماند." و در كتاب جمال ابهی آمده است: "منظور از بابیت، مأموریت از ناحیه حسینعلی بهاء بوده است و منظور او از قائم همان حسینعلی است." و این گونه بهائیان ظهور باب را مقدمه‏ای برای اعلان ظهور بهاء می‏دانند و دین باب را نیز منسوخ می‏شمارند زیرا هنگامی كه حسینعلی بهاء خود را حائز این مقام دانست همان ادعاهای باب را تكرار نموده و تا درجه خدایی و شارعیت خود را بالا برد. حال نگاهی به این ادعاها می ‏افكنیم.

ادعای بندگی حسینعلی

حسینعلی در كتاب مبین می‏گوید: "سبحان‏الذی نزل علی‏عبده من‏سحاب‏القضا سهام البلاء، و یرانی فی صبرٍ جمیل." یعنی، پاك و منزه است آن خدایی كه بربنده‏اش (حسینعلی) نازل كرد از ابر قضا تیرهای بلا را، و مرا در صبر و بردباری نیك دید. و در جای دیگر می‏گوید: "یا الهی هذا الكتاب ارید ان ارسله الی السلطان و انت تعلم بأنّی ما اردت منه الا ظهور عدلك لخلقك." یعنی، خدایااین‏نامه‏ای‏است‏كه‏می‏خواهم آن‏رابرای‏سلطان(ناصرالدین‏شاه) بفرستم و تو می‏دانی كه قصدی از این نامه جز آشكار ساختن عدالت تو برای خلق تو ندارم. ادعای رجعت حسینعلی حسینعلی بهاء از رجعت خود گاهی با نام رجعت حسینی و گاهی با من یظهره اللّه‏ یاد می‏كند ولی در خطابی كه در كتاب مبین به "پاپ" كرده است رجعت خود را رجعت مسیح می‏نامد: "یا باباً! اخرق الاحجاب، قد اتی رب الارباب فی ظل السحاب، كذلك یأمر القلم الاعلی من لدن ربك العزیز الجبّار، انه أتی من السماء مرة اخری كما أتی أول مرة ایاك ان تعترض علیه." یعنی، ای پاپ! ابرهای غفلت را پاره كن، رب الارباب در سایه ابر آمد. اینطور تو را امر می‏كند قلم اعلی از طرف پروردگار عزیز و مقتدر، این كه او (مسیح) یك بار دیگر از آسمان آمد چنان كه در مرتبه اول از آسمان آمد. بپرهیز از این كه به او اعتراض كنی." ادعای رسالت و پیامبری حسینعلی او در كتاب اقدس می‏نویسد: "قل یا ملاءالبیان لاتقتلونی بسیوف‏الاعراض،تاللّه‏كنت‏نائماًایقظنی‏یدالارادة ربكم الرحمن، و امرنی بالنداء بین الارض و السماء لیس هذا من عندی لو أنتم تعرفون." یعنی، ای گروه بابیان! مرا با شمشیرهای اعراض و دوری به قتل نرسانید، سوگند به خدا خوابیده بودم كه دست اراده خداوند مهربان مرا بیدار كرد و امر كرد مرا كه بین زمین و آسمان ندا كنم. این (ادعا) از خودم نیست اگر شما بدانید." و در كتاب اشراقات خطاب به ناصرالدین شاه می‏گوید: "ای پسر سلطان! جناب شما پیش از این مرا دیده بودید، یكی از مردان عادی بودم و اگر امروز بیایی مرا با نوری می‏بینی كه هیچ‏كس نمی‏داند كی او را ظاهر ساخته، و یا آتشی می‏بینی كه كسی نمی‏داند كه آن را افروخته است، لكن مظلوم (حسینعلی) می‏داند و می‏شناسد و می‏گوید: دست اراده خداوند كه پروردگار جهانیان است او را روشن ساخته است." ادعای خدایی حسینعلی بالاخره دركتاب مبین درچندین موضع خود را خدا می‏شمارد و چنین می‏نگارد: "اسمع ما یوحی من شطر البلاء علی بقعة المحنة و الابتلاء من صدرة القضا انه لا اله الا انا المسجون الفرید." یعنی، بشنو آنچه كه از شطر بلا بر بقعه محنت و گرفتاری از سینه قضا وحی می‏شود كه نیست خدایی جز من زندانی تنها. و در جایی دیگر می‏گوید: "انّ الذی خلق العالم لنفسه منعوه ان‏ینظر الی‏احد من احبائه، ان هذا الاّ ظلم مبین." یعنی، آن خدایی كه جهان را برای خودش خلق كرده او را منع می‏كنند كه به یكی از دوستانش بنگرد، این ظلم آشكاری است. "انه یقول حینئذٍ انّنی انا اللّه‏ لا اله الا انا كماقال النقطة من قبل و بعینه یقول من یأتی من بعد". یعنی، او (حسینعلی) در این زمان می‏گوید: من همان خدایم و خدایی جز من نیست چنان كه نقطه (علی‏محمد) نیز از پیش می‏گفت و كسی كه بعد از این می‏آید بعینه همین را خواهد گفت. "قل لا یری فی هیكلی الا هیكل اللّه‏، و لا فی جمالی الاّ جمال اللّه‏، و لا فی كینونتی الا كینونته، و لا فی ذاتی الا ذاته و لا فی حركتی الا حركته و لا فی سكونی الا سكونه، و لا فی قلمی الا قلمه العزیز المحمود." یعنی، بگو در هیكل من دیده نمی‏شود مگر هیكل خدا، و در جمالم دیده نمی‏شود مگر جمال خدا، و در كینونیت و ذاتم دیده نمی‏شود مگر كینونیت و ذات خدا، و در حركت و سكونم دیده نمی‏شود مگر حركت و سكون خدا، و در قلمم دیده نمی‏شود مگر قلم خدا كه غالب و پسندیده است. چنان كه در قصیده عزر و قائیه در مكاتیب تصریح می‏كند كه: و كل الربوب من طفح حكمی تربت كل الالوه من رشح امری تألهت یعنی، همه خدایان از رشحان و آثار فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حكم من پروردگار گشتند. نبیل زرندی خطاب به او می‏گوید: پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدایی خلق گویند خدایی و من اندر غضب آیم.

منبع:نشریه حوزه اصفهان ،شماره یک و دو





خواندن 858 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی