پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت
(بخش ششم )
بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش ششم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه میگردد.
8-می دانیم که باب به خاطر دعاوی متعددی که داشت توسط علما و حکما آن زمان به مناظره دعوت شد. در مناظرهای که علما و بزرگان برای باب ایجاد کردند چه مسائلی مطرح شد و نتیجه چه بود؟
متن مناظرهی باب با نظام العلماء در حضور علماء و ولیعهد که موجب خنده و مضحکۀ حاضران شده بسیار خواندنی است: «معتمدالدوله میخواست با تشکیل مجلسی و با شرکت اکثر علمای متشخص اصفهان، گفتگویی را میان علی محمد شیرازی و علمای اعلام به راه اندازد و از این طریق موقعیت علی محمد شیرازی را به نحوی تثبیت و در صورت امکان فضل و کمال علی محمد را به مهر علمای اصفهان ممهور ساخته و به تصریح عباس افندی:«به طهران ارسال شود.» ولی با عدم شرکت جماعت علما این کار میسر نشد و فتنهای را که میرفت به دست علی محمد شیرازی و ظن نظر او به اسلام و علمای اصفهان معلوم همگان شده بود و به گفته مرحوم اعتضادالسلطنه «معتمدالدوله با او متحد بود، تخریب حال او نمی نمود.[1]» بر پا نگردید و به این دید اگر جملۀ عباس افندی را از نظر بگذرانیم البته بیان صحیحی خواهد بود که علما این قضیه را وهن شریعت شمرده نپذیرفتند.»[2]
با وجود این شرکت سه مجتهد و حکیم مذکور، حداقل مجالی بود برای دستیابی به موقعیتی کم ولی سرآغاز دستیابی به موقعیت های بیشتر. میرزا جانی کاشانی می نویسد: «آقا محمد مهدی بن مرحوم حاجی کلباسی و میرزا حسن بن مرحوم ملاعلی نوری حضور داشتند هر یک مسئله ای سؤال نمودند در علم توحید و حکمت...جواب شافی و کافی دادند[3] در حالی که عباس افندی تصریح نمیکند که علی محمد شیرازی در برابر پاسخ های دو حکیم مذکور، جواب شافی و کافی داده اند آنچه که ایشان در کتاب مقالۀ شخصی سیاح آورده اند این است که :«مجلس به سؤال بعضی مسائل از فن اصول و توضیح و تشریح اقوال ملاصدرا منتهی شد و چون نتیجه ای از این مجلس به جهت حاکم حاصل نشد ...[4]»
بر این اساس اگر جواب سئوالات کافی و شافی بود، مجلس بی نتیجه نمی ماند اتفاقاً آواره (آقای عبدالحسین آیتی)تصریح کرده است که مناظرۀ آقا محمد مهدی کلباسی و آقا میرزا حسن نوری من غیر رسم بود[5] و آنچه که در این مذاکره من غیر رسم مطرح شده است به نقل از اعتضادالسلطنه وقایع نگار ناصری، چنین بوده است:
«آقا محمد مهدی گفت: امروز باب علم مسدود است و حجت خدای غائب باشد بی آنکه امام وقت حاضر شود و مسائل حقه را از زبان وی بشنوی چگونه به مطلبی بگروی و به راستی عمل نمایی؟ با من بگوی این علم از کجا اندوختی و این یقین از که آموختی؟»
باب در جواب گفت :« تو متعلم و کودک ابجد خانی، مرا مقام ذکر و فؤاد است. ترا نرسد که با من محاجه نمایی»
چون مناقشه ایشان به اینجا رسید آقا محمد مهدی خاموش شد و میرزا حسن که در فنون حکمت خاصه در مؤلفات ملاصدرا مسلط بود، به سخن درآمده به وی گفت :«بدین سخن که گفتی تأمل کن ما در اصطلاح خویش از برای ذکر و فؤاد مقامی نهاده ایم که هر کس بدانجا رسد به تمام اشیاء همراه باشد و هیچ شیئی از وی غائب نماند و هیچ نباشد که نداند آیا تو نیز مقام ذکر و فؤاد را چنین شناخته ای و احاطت وجود شما بر اشیاء چنین است؟
میرزا علی محمد بی لغزش خاطر و لکنت زبان گفت:« چنین است. میخواهی بپرس.»
میرزا حسن گفت: از معجزات انبیاء و ائمۀ هدی یکی طی الأرض است بگوی تا بدانیم که زمین چگونه در نوردد مثلاً حضرت جواد علیه السلام قدم از مدینه برداشت و در طوس گذاشت مسافتی که از طوس به مدینه بود به کجا شد آیا زمین میان این دو شهر فرو رفت یا مدینه به طوس متصل گردید؟ چون امام (ع) به طوس رفت دیگرباره زمین بر آمد و این نتواند بود چه بسیار شهر ها از مدینه تا طوس باشد پس همه باید خف شود و جانداران همه تباه شوند و اگر گویی زمین ها با هم متراکم شدند و تداخل کردند این نیز ممکن نخواهد شد. چه بسیار شهر ها باید محو شود و مدینه به طوس منتقل شود و حال آنکه هیچ قطعه ای از زمین دگرگون نشده و از جای خود جنبش نکرد و اگر گویی امام طیران نموده و از مدینه تا طوس با جسم بشری رفت این نیز با براهین محکم راست نیاید و همچنان بگوی که چگونه امیرالمؤمنین علی (ع) در یک شب و یک حین در چهل خانه مهمان شد؟اگر گویی علی نبود و صورتی نمود نپذیرم زیرا که خدای و رسول دروغ نگویند. علی (ع) شعبده نکند و اگر به راستی او بود چگونه بود؟ و همچنان در خبر است که آسمانها در زمان سلطنت جابر به سرعت سایر باشد و در روزگار ائمه هدی بطء سیر دارد. اول آنکه از برای آسمان دو سیر چگونه تواند بود؟ دیگر آنکه سلاطین بنی امیه و بنی عباس با ائمه معاصر بودند پس باید آسمان را بطء سیر و سرعت سیر در یک زمان باشد این سر را مکشوف دار.
باب در جواب گفت :«اگر خواهی این مشکلات را شفاهاً بگویم و اگر نه بنویسم »
میرزا حسن گفت :«مختار هستید »
باب قلم و کاغذ برداشت و به نوشتن مشغول شد در آن هنگام شام حاضر کردند. او چند سطری بنگاشت. میرزا حسن برداشته و نگاه کرد و گفت :«گویا خطبه ای عنوان کرده ای و حمدی و وردی آورده ای و مناجات به درگاه قاضی الحاجات نموده ای و به مطلب، خود را هیچ آشنا نکرده ای.»
سخن در اینجا ناتمام مانده هر یک از دایرۀ جمع به جایی رفتند.[6]
و اما بعد از شورش بابیان و مسائل ناخوشایند این شورش محمد شاه قاجار به ولیعهدش ناصرالدین میرزا که در آن وقت در تبریز مرکز ایالت آذربایجان به سر میبرد(آذربایجان معمولاً مقر ولیعهد در زمان قاجار بود) فرمان داد تا هیئتی از علما و فقها و فضلا و امرا و دیگر شخصیت های مهم و سران شهر به ریاست خودش تشکیل دهد تا ببینند باب چه میگوید و در مجلسی که با حضور آن عده تشکیل میشود، تکلیفش روشن شود وی دستور داد که باب را از زندان احضار کنند و از اعضای حاضر و هیئت به اصطلاح منصفه رأی بخواهند و سپس نظر علما را جویا شوند که در مورد گفته و اندیشۀ باب چه باید بکنند در دستور محمد شاه آمده بود که دربارۀ حکم صادره تعجیل نشود تا اولیای دولت گزارش مزبور کنند. این گزارش محکمترین سندی است که در مورد باب از نظر تاریخی در دسترس است چون آن سند به دست خط ناصرالدین شاه نوشته شده که خود در آن محضر حضور داشته است.
حال ببینیم ناصر الدین میرزا در پی فرمان پدرش محمد شاه قاجار چه اقدامی انجام میدهد. محمد شاه متذکر شد که بعد از تصویب حکم و رأی گیری اجرای آن را به بعد یعنی بعد از بررسی صورت جلسۀ آن مناظره در دربار تهران موکول نمایند و منتظر جواب دربار باشند.
به هر حال به زودی هیئت مطلوب تشکیل شد و مدعوین همگی آنگونه که پیش بینی شده بود حاضر گشتند بدان معنی که از طبقۀ علما و فقها ملا محمد ممقانی ملقب به حجة الاسلام و رئیس علمای شیخیه حاج محمود ملقب به نظام العلما، حاج میرزا عبدالکریم (ملا باشی )، میرزا علی اصغر شیخ الاسلام، میرزا محسن قاضی، میرزا حسن زنوزی( ملا باشی ) از رجال و شخصیت های دولتی محمد خان زنگنه، امیر نظام، میرزا فضل الله علی آبادی ملقب به نصیرالملک وزیر داخله، میرزا جعفر خان ملقب به معیرالدوله کفیل وزارت امور خارجه، میرزا موسی تفرشی کفیل وزارت مالیه، و میرزا مهدی خان ملقب به بیانالملک رازدار و وزیر کشور و بسیاری دیگر از چنین افرادی حضور داشتند. علی محمد شیرازی همراه با محافظ یا به کلامی دیگر با میزبانش (کاظم خان فراش باشی) رئیس پرده داری ولیعهد وارد مجلس شدند و او را در صدر مجلس جای دادند. مناظره شروع شد و اولین کسی که لب به سخن گشود نظام العلما بود که گفت: «اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم، تصدیق من خالی از وقعی نخواهد بود. مرا سه سوال است » و بدین ترتیب مناظره شروع شد که پیگیری میکنیم:
-نظام العلما خطاب به علی محمد شیرازی: ای سید، به این کتاب و اوراقی که اکنون نزد تو میگذارم نظر کن در عبارت ها که به اسلوب قرآن و کتاب آسمانی نوشته شده و در بلاد ایران منتشر گشته بنگر ببین اینها از گفتار خود شما میباشد یا کسانی از دشمنان شما آنها را به شما افترا بسته و به دروغ به شما نسبت داده اند؟
وی این جمله را گفت و سپس کتب و اوراقی را که نزد خود داشت به علی محمد شیرازی داد.
علی محمد در جواب گفت:
-آری این کتب از طرف خدا میباشد.
نظام العلما گفت:
-تو در این کتاب خودت را شجرۀ طوبی نامیده ای. این بیان آن است که هر چه بر زبان تو جاری گشته یا میشود کلام خدا میباشد یا به عبارت دیگر گویا شما معتقدید که سخنان شما سخنان خدا و گفتار خدا میباشد.
علی محمد گفت:
-خدا تو را رحمت کند، آری، قسم به خدا چنین است که میگویی.
-آیا این که شما را باب میخوانند از طرف خود شما می باشد و یا مردم از پیش خود شما را باب خطاب میکنند؟
-نه از طرف خودم میباشد. مردم از پیش خود نمیگویند بلکه این اسم از طرف خداست و من هم علم هستم.
-در کجا، درخانۀ کعبه، بیت المقدس یا بیت المعمور؟
-هر کجا هست خدایی است.
در این هنگام ولیعهد ناصرالدین شاه از جا بلند شد و گفت:
-ای سید دانسته باش که من با خدا عهد کردم که اگر شما بتوانید در نزد ما ثابت کنید که حقیقتاً باب علمید، در این صورت این منسب و سندی را که من دارا هستم به شما واگذار میکنم و خودم مطیع و منقاد شما باشم.[7]
....ادامه دارد