پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت (بخش ششمقسمت دوم )
بهائیت در ایران: مدت زمانی است که از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذریرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. ادامهی بخش ششم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه میگردد.
ادامهی متن مناظره :
-نظام العلما: ای سید احسنت به این ادعایی که کردی امیرالمؤمنین به این اسم خوانده میشد و کسی که او را بدین اسم خواند پیغمبر (صلی الله )بود که فرمود : «انا مدینة العلم و علی بابها » من شهر علم میباشم و علی در آن شهر است. علی علیه السلام بعد فرمود «سلونی قبل ان تفقدونی لأن بین جنبی علماً جماعاً » پیش از آن که مرا نیابید از من بپرسید زیرا میان دو پهلوی من علوم بسیاری است. اکنون پاره ای از مسائل مشکله نزد من است که حل آنها را از شما میخواهم و از جمله آنها چیزی مربوط به طب علم است.
-علی محمد: من درس طب نخوانده ام.
-نظام العلما: از علوم دینی میپرسم ولی از جمله شروط معرفت این علم فهم معانی آیات و حدیث است و فهم آن هم متوقف بر معرفت علوم، نحو، صرف، معانی، بیان، بدیع، منطق و علوم دیگری میباشد پس من از همان علوم مقدماتی میپرسم و ابتدا از صرف شروع میکنم.
-علی محمد: من علم صرف را هنگام کودکی خوانده ام.
-نظام: آیۀ شریفۀ «هوالذی یرکم البرق خوفاً و طمعاً » برای ما تفسیر کن ترکیب نحوی آن را بیان نما، بگو شأن نزول سورۀ کوثر چیست و چه علت دارد که خدا پیغمبرش را بدین سوره تسلیت داده؟
-علی محمد: مهلت
-نظام العلما: معنای فرمایش امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) چیست که در مجلس مأمون در جواب سؤال او پرسید چه دلیل بر خلاف جدت علی بن ابی طالب داری؟ حضرت فرمود: اگر نبود بنأ منا.
-علی محمد: این حدیث نیست.
-نظام العلما: هرچه باشد آیا از مقالات عرب هم نیست؟ تفسیرش را بیان کن.
-علی محمد: رخصت و مهلت.
-نظام العلما: معنای حدیث «لعن له العین ظلمت العین الواحده » چیست؟
-علی محمد: نمیدانم
-نظام العلما: مفهوم «إذا دخل الرجل علی الخنثی علی الأنسی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل و الأنثی» یعنی چه؟
-علی محمد: سکوت!
-نظام العلما: تألیفات خود را به عقیدۀ خودت بر اساس فصاحت و بلاغت ساخته ای پس اکنون بگو ببینم چه نسبتی از نسب اربع میان فصاحت و بلاغت وجود دارد و چرا شکل اول بدیهی الأنتاج است؟
علی محمد سکوت نمود و از جواب عاجز ماند.
-نظام العلما: ای سید، من سؤال دیگری از تو میکنم و دیگر سؤالی هم ندارم ولی سؤال آن است که اگر ما گمان کنیم و تسلیم شویم که این علومی که اکنون در نزد بشر موجود است، تمامش قال و قیل است و به قدر پشیزی به حال بشر مفید نیست، پس ما از تمام آن علوم صرف نظر کرده عادتی را که از زمان قدیم معدد و پیروی خردمندان جهان بوده است پیروی میکنیم و چون این مقدمه معلوم شد پس اکنون من از شما میپرسم چنان که از کتاب ها و احوال شما معلوم میشود، شما گاهی ادعای رسالت میکنید زمانی مدعی مهدویت میباشید و گاهی دیگر ادعای ولایت دارید ما اینجا حاضر شدیم که از شما بپرسیم آیا معجزات و کراماتی دارید که حجت شما بر مردم باشد.
علی محمد: هرچه میخواهی بخواه.
-نظام العلما: ای سید، بر تو پوشیده نیست که پادشاه ایران به بیماری نقرس مبتلا است و آن بیماری سخت است که اطباء از معالجۀ آن عاجزند و اکنون از شما میخواهم که او را از چنین دردی که دوای آن نایاب است شفا دهی.
-علی محمد: این کار غیر ممکن است.
ناصر الدین شاه (ولایت عهد) گفت: ای سید، این آقایی که اکنون با شما مناظره میکند، معلم من است او کسی است که مرا نیکو ادب کرده است ولی اکنون پیر شده طراوت جوانی را از دست داده و نمیتواند در سفر و حضر با ما ملازم باشد.آیا می توانی او را به دورۀ جوانی برگردانی ؟
-علی محمد شیرازی: این محال است.
-نظام العلما: ای مردم بدانید که این مرد پیمانه اش خالی است و انبانش از هر معقول و منقولی تهی است او مغرور به باطل و سفیه و جاهل است. هیچ معجزه و کرامتی ندارد و شایستۀ هیچ گونه احترامی نیست.
-علی محمد شیرازی: (در حالیکه از این تقبیح و توبیخ عصبانی شده بود) ای نظام این چه سخنی است که میگویی؟ منم آن مردی که هزار سال است در انتظار او میباشید.
-نظام العلما: آیا تو مهدی منتظر و امام قائم میباشی؟
-علی محمد: آری، من همان هستم.
نظام العلما: مهدی نوعی هستی یا مهدی شخصی؟
-علی محمد: من عین همان مهدی شخصی هستم.
-نظام العلما: نام پدر، مادرت چیست و کجا متولد شده ای؟
-علی محمد: اسمم علی محمد. اسم پدرم میرزا رضای بزاز. مادرم خدیجه و محل ولادتم شیراز است و سی و پنج سال هم از عمرم میگذرد.
-نظام العلما: اسم مهدی منتظر ما مهدی، اسم پدرش حسن، اسم مادرش نرجس و محل ولادتش سِرّ مِن رأی (سامرا) است پس چگونه این مشخصات بر تو تطبیق ندارد؟
-هم اکنون به شما نشان میدهم تا معلوم گردد که من در دعوی خود صادق هستم.
-حضار دسته جمعی :«حبا و کرامتة.کرامت خویش را ظاهر کن »
-علی محمد: من در یک روز هزار بیت مینویسم. (بیت در اصطلاح خطاطان پنجاه حرف است )
حضار: بر فرض آن که درست بگویی. این که کرامت نشد. زیرا بسیاری از نویسندگان در این هنر با تو شریکند.
-نظام العلما: من در زمان توقف در عتبات عالیات کاتبی داشتم که به روزی دوهزار بیت کتابت میکرد و آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کور خواهید شد.[1]
به هر حال دربارۀ آن نشست تاریخی سندی معتبر در دست است که چگونگی گزارش نشست را ولیعهد (ناصرالدین میرزا) به محمد شاه نوشته که نسخۀ اصلی آن هم اکنون هم در کتابخانۀ مجلس موجود و میرزا ابوالفضل گلپایگانی مقربان بهائیت در کتاب «کشف الغطاء» که به دستور عبدالبهاء نوشته و به چاپ رسانیده در این جا عین آن منعکس میشود. این سند از هر نظر معتبر و مستند میباشد زیرا نوشتۀ رسمی دولتی،گزارشی است که ولیعهدی برای آگاه بودن شاهی نوشته پیداست که گمان دروغ و گزاف کمتر توان برد. از آن سو خود بهائیان این مدرک را تأیید کرده و معتبر میدانند و جای هیچگونه ایرادی از جانب ایشان نمیرود. گذشته از اینها با آنچه ناسخ التواریخ و قصص العلما نوشته اند برابر است. با این تفاوت که شرح جلسه در آن منابع به درازا کشیده ولی در اینجا سخن کوتاه گشته.[2]
«قسمتی از متن عریضه ولیعهد ناصر الدین میرزا به محمدشاه قاجار :
"هوالله تعالی شأنه"
«قربان خاک پای مبارکت شوم، در باب فرمان قضا جریان صادر شده بود که علما طرفین را احضار کرده با او گفتگو نمایند. حسب الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده به کاظم خان سپرد و رقعه به جانب مجتهد نوشت که آمده با عدله و براهین و قوانین مبین گفت و شنید کنند و جناب مجتهد در جواب نوشتند که از تقریرات جمعی از معتدین و ملاحظۀ تحریرات این شخص بی دین و کفر او اظهر من الشمس و اوضع من الامس است. بعد از شهادت شهود تکلیف داعی مجدداً در گفت و شنیدن است ...حتی از مسائل بدیهه فقه از قبیل شک و صرف پرسیدند نتوانست و سر به زیر افکند و باز از آن سخن های بی معنی آغاز کرد که من همان نورم که به کوه طور تجلی کرد. زیرا در حدیث است که آن نور، نور یکی از شیعیان بوده است. این غلام گفت: از کجا که آن شیعه تو بودی؟ شاید نور مرتضی قلی بوده. بیشتر از پیش شرمگین شد و سر به زیر افکند. چون مجلس گفت و گو تمام شد جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب زده و تنبیه کرد و التزام پا به مهر هم سپرده که دیگر از این غلط ها نکند والا محبوس و مقید است.»منتظر حکم اعلیحضرت اقدس همایون شهریاری روح العالمین فدا است. امر، امر همایون است [3].»
[1]فتح الله مفتونی، باب و بهاء را بشناسید
[2]-متن این نامه در کتابخانۀ مجلس شورای ملی نگهداری شده است .و ادوارد براون در صفحۀ 252 و 259 از کتاب materials study of the Babi منعکس کرده است.
[3]-متن این نامه در کتابخانۀ مجلس شورای ملی نگهداری شده است و ادوارد براون در صفحۀ 252 و 259 در کتاب materials study of the Babi منعکس کرده است.