پس از تبعید سران فرقهی بهائی از ایران و انتقال ایشان به نواحی تحت حکومت دولت عثمانی، ایشان در مقابل حکام عثمانی، رفتاری بسیار محتاط از خود به نمایش درآورده، تا جایی که حتی در نماز جماعت مسلمین حضور مییافتند.[1] رهبران فرقهی بهائی هنگام حضور در عکّا، اعمالی بسیار چاپلوسانه از خود در مقابل دولت عثمانی انجام داده و برای جلب نظر ایشان، تظاهر به اسلام نمودند و از آن دولت، تقدیر نیز میکردند: «خدایا، خدایا، تو را به تأییدات غیبی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانی خود که دولت عثمانی و خلافت محمّدی را مؤیّد فرما و در زمین مستقر و مستدام دار».[2]
اما پس از فتح مناطق تحت حکومت عثمانی (که بهائیان در آن ساکن بودند) به دست دشمن این دولت، یعنی استعمار انگلیس، بهائیان نیز چرخشی صد و هشتاد درجهای کرده و در اقدامی بیشرمانه، ثناگوی دشمن دوست پیشین خود میشوند. عبدالبهاء نیز، چنان برای استعمار پیر، اظهار وفاداری و دعاگویی میکند که گویا دولت انگلیس، خدای این مدعی خدایی است:
«اللّهم أن سرداق العَدل قَد ضَرَبَ أطنَآبَها عَلی هذه الأرض المُقدّسة فی مَشارقها و مَغارِبها و نَشکُرُک َ و نَحمَدک عَلی حول هذه السَلطنة العادِلة... [3]؛ خدایا! خیمههای عدل و داد، ریسمانهای خود را در شرق و غرب این زمین مقدس (فلسطین)، محکم و استوار ساخته است. شکر و حمد میکنیم تو را به جهت رسیدن این سلطنت دادگر و عادل و دولت مقتدر (انگلستان) و نیرومندی که نیروی خود را در رفاه و آسایش مردم و امنیت زمین مبذول داشته است. بار خدایا! پادشاه انگلستان، ژرژ پنجم را با توفیقات رحمانیّه خود تأیید فرما و همواره سایه او را بر این اقلیم جلیل، مستدام بدار». این چاپلوسنامهی عبدالبهاء وقتی صادر شد که نیروهای انگلیسی بر قوای عثمانی غالب شده و فلسطین از قلمرو عثمانی جدا گشت.
به راستی از کدام رهبر دانا، این نابخردی دیده میشود که هر روز در قبال رویدادها، سیاستی متفاوت اتخاذ نماید و به راستی در کدام دین آسمانی و در تاریخ کدام یک از پیامبران، چنین چاپلوسیهایی را میتوان یافت؟
پینوشت:
[1]. عبدالحمید اشراق خاوری، رحیق مختوم (قاموس مبارک لوح قرن)، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 131 بدیع، ج 2، ص 171.
[2]. سید محمد باقر نجفی، بهائیان، تهران: کتابخانه ظهوری، 1399 ق، چاپ اول، ص 665؛ بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، تهران: مهرفام، چاپ دهم، 1382 ش، صص 298 و 301.
[3]. عباس افندی، مکاتیب، مصر: چاپ فرجالله زکی کردی، چاپ اول بسعی فانی، 1921 م، ج 3، ص 347.