×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

حقیقتِ تلخ تحری ( بخوانید جستجو )در بهائیت چگونه معنا میشود ؟

دوشنبه, 29 آذر 1395 16:44 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران:  کلمه تحری به معنای جست و جو کردن است. در زبان عرب گویند: التحری؛ طلب ما هو اخری یعنی تحری جستجوی چیزی است که سزاوارتر باشد.

تحری حقیقت، عبارتیست است که از قدیم الایام در همه‌ی مکاتیب و ادیان الهی و نزد اهل معرفت متداول بوده. ما مسلمانان نیز دستور به تحری حقیقت را در قران کریم یافته‌ایم آنجا که می‌فرماید: «فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم الوالباب» زمر/18 (پس بشارت بده بندگان مرا، کسانی که سخن معروف را می شنوند و بهترین نحو از آن پیروی می کنند، اینها کسانی هستند که خداوند هدایتشان فرموده و آنها (ایشان) خردمندانند.)

حال چند صباحی است این واژه‌ را با برچسب تعالیم دوازده گانه از بهاییان می‌شنویم. عباس پسر بزرگ بهاالله که خود را عبدالبهاّ می‌خواند، چنین گفته است: «اول تعلیم بهاالله، تحری حقیقت است و باید انسان تحری حقیقت کند و از تقلید دست بکشد.» کتاب خطابات مبارکه جلد دوم ص144

اما آیا در مقامِ عمل هم این سخن در آیین بهایی، به شدت شعارشان است؟

آیا خود بهاییان از تقالید کورکورانه دست کشیده‌اند و حقیقت واقعی دینشان را به تیغ تحری سپرده‌اند؟

اصلا خود رهبران بهایی به این آموزه‌ی بدیع!!! خود عمل می‌کنند یا  بر سخنان باطل و عقاید غلط  تعصب می‌ورزند؟

نمونه‌ای از عملکرد این رهبران بدون تعصب و طالب حقیقت ما را به پاسخ هر چه دقیق‌تر این سؤالات راهنمایی می‌کند.

 علی محمد باب شیرازی در یکی از آثار خود به نام دلائل السبعه که پیروانش آن را از الهامات خداوندی می‌دانند، دچار اشتباهی بس عجیب شده است. وی پنداشته است که داوود پیامبر(ع) مدتی مدید پیش از موسی کلیم الله(ع) می‌زیسته در حالیکه داوود(ع) از پادشاهان و پیامبران بنی اسرائیل است و به تصریح قرآن مجید و تورات، قوم یهود پس از موسی(ع) زندگی می‌کردند. میرزا علی محمد در این باره می‌نویسد: «نظر کن در امت داود، پانصد سال در زبور تربیت شدند تا آنکه به کمال رسیدند. بعد که موسی ظاهر شد، قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند، ایمان آوردند، مابقی ماندند.» کتاب الاسرا الاثار ص109

این سخن بر پیروان باب گران آمد اما در دوران حیاتش از وی چیزی نپرسیدند. پس از مرگ باب، مکرر از بهاالله سوال می‌نمودند که مگر ممکن است داود پیش از موسی ظهور کرده باشد؟

بهاالله به جای آنکه راه انصاف را در پیش گیرد و به خطای باب اذعان کند، در دفاعی متعصبانه از باب چنین می‌گوید: «الی حین چند کره اهل باین سوال نموده‌اند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم علیه بهاالله الابهی بوده لکن نقطه اولی روح ما سوی فداه (علی محمد باب) آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره، مخالف کتب و ما عندالرسل است» کتاب اشراقات اثر بهاالله ص18
سپس بدین اشکال چنین پاسخ داده است: «سزاوار عباد آن که مشرق امر اللهی (علی محمد باب) را تصدیق نماید و در آنچه از او ظاهر شود چه که به مقتضیات حکمت بالغه، احدی جز حق آگاه نه.»

آیا بهاالله نمی‌دانست که آن خطای تاریخی، قابل انکار نیست و با مقتضیات حکمت بالغه تفاوت دارد؟ اگر نمی‌دانسته که معاذ الله، ولی اگر او بدین امر واقف بوده، می‌توان گفت که برای اول تعلیم خود ارزشی قائل نه و ترک تعصب و تحری حقیقت را به فراموشی سپرد و وای به حال یازده تعلیم بعد.

عبدالبها چون این غلط آشکار را در آثار باب دید، به جای آنکه دیده‌ی انصاف گشاید و تسلیم حقیقت شود، از پدر پیروی نموده و او نیز در مقام توجیه برآمده واین چنین نوشت: «در لوح حضرت اعلی، ذکر داودی است که پی از حضرت موسی بود، بعضی را گمان چنان است که مقصود داود بن یسا است و حال آنکه حضرت داود بن یسا بعد از حضرت موسی بود. لهذا مغلین و معرضین که در کمین‌اند این بهانه را نمودند و بر سر منابر استغفرالله ذکر جهل و نادانی کردند. اما حقیقت حال این است که دو داود است، یکی پیش از حضرت موسی دیگری بعد از حضرت موسی» اسرار الاثار ص110

این توضیح خود تعصب و غفلت عبدالبها را می‌رساند، زیرا در سخن باب و نیز در گفتار بهاالله ذکر داودی رفته است که صاحب زبور بوده است و این همان داود بن یسا(ع) است که مدت‌ها بعد از موسی(ع) زندگی می‌کرد و از انبیا بنی‌اسرائیل به شمار می‌آمد، نه داودی که پانصد سال قبل از موسی(ع) می‌زیسته و دارای امتی بوده است، که اتفاقا هیچ نام ونشانی از او در میان نیست! چنین داودی جز در تخیلات متعصبانه عبدالبها، آن هم درتنگنای جدل یافت نمی شود!

این داستان فقط نمونه‌ای از بی‌کران حکایات رهبران بهایی در باب تعلیم بدیع تحری حقیقت است و با کمی تحقیق و مطالعه در آثار این بزرگان، نمونه‌های شگفتی از این رویکردهای عاری از هرگونه تعصب جنابانشان را می‌توان یافت نمود. حال انتخاب با شماست، بهایی یا غیر بهایی، فرقی نمی‌کند، می‌توانید به دور از ذره‌ای تعصب، حقیقت را همانطور که هست، بپذیرید و یا به راه توجیه و تاویل گرویده‌ و از شدت تعصب، تحری حقیقت را به دستان پر مهر فراموشی بسپارید.

 

 

حقیقت

خواندن 2016 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی