مقدمه:
فرقه بهائیت بر اساس یک هدف ظاهرى و نیز یک هدف باطنى تشکیل شده است. هدف ظاهرى بهائیت عبارت است از جنگ با شرک و بت پرستى، ولى واقعیت بهائیت، چه از جهت فکرى و چه عملى، این هدف را تأیید نمىکند، بلکه هدف باطنى و پنهان آنها، خدمت به فراماسونرى و امپریالیسم جهانى است، که این اصل، محور تمام تلاشهاى بهائیت از زمان ظهور تا به امروز است، و آن هدف ظاهرى را فقط براى اغوا و گمراه کردن ساده لوحان و عوام الناس قرار داده اند.(1)تعریف بهائیت
بهائیت، فرقهاى است منشعب از آیین بابى، که خود برخاسته از مکتب شیخى است. این مکتب، تفسیرى فلسفى، عرفانى و باطنى از تشیع است. بهائیت از فرقههاى معروف و موثرى است که سابقهاى نسبتاً طولانى در جامعه ما دارد، لذا این فرقه الزامات خاص خود را دارد و به روشهاى مختلفى به جذب افراد مىپردازد.(2 )تاریخچه آیین بهائیت
بنیانگذار آیین بهایى، میرزا حسینعلى نورى، معروف به بهاءالله است، و این آیین، نام خود را از همین لقب برگرفته است. پدرش میرزاعباس نورى معروف به میرزابزرگ، از مستوفیان و منشیان عهد محمدشاه قاجار به ویژه مورد توجه خاص قائم مقام فراهانى بود، که بعد از قتل قائم مقام، از مناصب خود برکنار شده و به نور رفت.(3)بهایىگرى به عنوان یک جنبش اجتماعى در قرن سیزده هجرى (نوزده میلادى) در ایران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حرکتى علیه سنتهاى دینى و اجتماعى حاکم بر جامعه به حیات خویش ادامه داد. این جنبش در کنار حکومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصیل ملى - اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به کار رفت. به لحاظ اجتماعى، بروز این جنبش در ایران زمانى بود که پس از جنگهاى ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایى، نوگرایى، افکار بسیارى از متفکران و نیز عوام را به خود مشغول کرده و زمینه براى ظهور حرکتهاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنین شرایطى، جنبشهاى اصلاحى چندى در ایران شکل گرفتند و در این فضا برخى به فکر تغییر فرهنگ ملى حاکم و ایجاد نوآورىهاى مذهبى افتادند و لذا در نتیجه این طرز تفکر بود، که فرقههایى؛ همچون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکتهاى احیاگر سنتهاى ملى - دینى ایستادند و حرکتهاى سنت شکن را نیز تأیید کردند. با این طرز فکر کلى، این فرقهها - حتى اگر به قول بعضى به وسیله همان استعمارگران به وجود نیامده باشند - آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.(4)
زمینه ها، عوامل و مراحل شکلگیرى جریان بهائیت در ایران
ایجاد ادیان و فرق ساختگى یکى از ترفندهاى مرسوم دولتهاى استعمارگر براى به انحراف کشیدن جریان صحیح دیندارى بوده است. در حقیقت، هدف کلى این بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهى شده ویا حداقل چهره ادیان الهى را مشوش سازند. در مقوله مهدویت، حدود یکصد و پنجاه سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس، گروه دستسازى با نام و عنوان بابیت و آیین بهایى در کشور ما شکل گرفت و طبق بررسىهاى به عمل آمده و اعلام محققان، جهتگیرى کلى بهائیت، جداسازى ملت ایران از مراجع تقلید (که در عقاید شیعه، نواب امام زمان(ع) تلقى مىشوند) و مشغول کردن آنان به مکتب ساخته بشر بود.(5)بسیارى بر این باورند که علت ظهور بهائیت، فقر و مشکلات اقتصادى بعد از ورشکستگى در جنگهاى ایران و روس بود، چراکه شکست در جنگهاى ایران و روس، شکاف عمیقى بین دولت و ملت ایران به واسطه جداشدن روحانیت از دولت فتحعلىشاه ایجاد نمود.(6) با جداشدن روحانیت و ملت از دولت، دربار شاه تحت سیطره روسها و انگلیسها درآمد، اما ملت ایران اقتدار خویش را حفظ نمود و با کشتن "گریبایدف" نشان داد، که ترس و واهمههاى از روسها ندارد و از همینجا بود که روسها به فکر شکستن اقتدار ملت افتادند. به تشخیص درست آنان، نقطه قوت ملت ایران پیروى از نایب امام زمان(عج) بود، لذا به فکر فرقهسازى پیرامون اندیشه مهدویت افتادند.(7)
فرقه شیخیه نیز به علت غلبه روش اصولیین بر شیوه اجتهادى اخباریین در آغاز دوره قاجار در حوزههاى علمیه شکل گرفت. شیخىهاى اخبارى مسلک، براى عقب نماندن در داشتن پاسخ براى مسائل جدید، به خیالات متوسل شده و طرح ایجاد ارتباط با معصومین در خواب و رویا و غیره را مطرح نمودند. این شیوه، راه را براىادعاهاى اتصال به معصومین باز نمود. به این ترتیب سیدعلى محمد باب خود را باب امام زمان(ع) قلمداد کرد. پس از این ادعا پیروان او به طور کلى دین را منسوخ اعلام نمودند، که در ادامه، سیدعلى محمد باب دستگیر شد، اما وى در زندان شروع به تدوین کتاب »بیان« نمود و ادعاى پیغمبرى کرد. البته ادعاى الهیت او به بعد از این ادعا باز مىگردد، که نام خویش را با استناد به حروف ابجد معادل رب اعلى توجیه نمود. بعد از سیدعلى محمد، جانشینانش به دو فرقه ازلیه و بهائیه تقسیم شدند. ازلیه بیشتر تابع احکام و دستورات باب بودند اما بهائیان به رهبرى حسینعلىنورى کتاب جدید نوشته و دین جدید ساختند. دینى که با الهام از تمدن روز اروپا احکامى ساخت که بتواند افراد بیشترى را به خود جلب کند.(8)
بهاییت در عصر پهلوى
رضاشاه، نظامى جسورى بود که با کمک انگلیسىها دست به کودتا زد و با حیله و نیرنگ به پادشاهى رسید. او که از اصالت خانوادگى بهرهاى نداشت، نام "پهلوى" را براى خاندان خود برگزید و چنین وانمود کرد که در پى تجدید عظمت گذشته ایران باستان است. اما در واقع، بزرگنمایى تاریخ ایران باستان براى رضاشاه به نوعى مبارزه طلبیدن اسلام بود. او مىدانست که نمىتواند قدرت اسلام را در حکومت خویش هضم کند، لذا سعى داشت تا با خلق ایدئولوژى براى حکومت خود، اسلام را تضعیف نماید. آغاز حکومت رضاشاه مصادف با رهبرى شوقىافندى، رهبر بهاییان بود و به نظر مىرسد که شاه نظر بسیار مساعدى نسبت به این فرقه داشت، به طورى که یکى از افسران بهایى را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب کرد.(9)در دوران پهلوى، جنبش بهاییت به یکى از شاخههاى بسیار با نفوذ در تشکیلات سیاسى دولت و به تبع آن، ساختارهاى فرهنگى و اقتصادى کشور تبدیل شد. رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دینزدایى و روحانیتستیزى خود نهایت استفاده را برد و این مقابله نیز تا کشف حجاب، که از احکام ضرورى دین اسلام است پیش رفت. به این ترتیب، دشمنى میان بهاییان و حکومت مرکزى در دوره پهلوى از میان رفت و برعکس به همکارى میان آنها علیه دین اسلام انجامید.
نفوذ عناصر بهایى در دستگاه حکومت در عصر پهلوى دوم بسیار زیاد شد. محمدرضاشاه که علاوه بر فقدان اصالت خانوادگى از جسارت پدر هم بهرهاى نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایسته اعتماد مىدانست و لذا از آن پس، نقش عناصر بهایى در حکومت از حالت غیرعلنى عصر رضاشاه خارج گردیده و بسیارى از مناصب و شغلهاى مهم و حساس، در اختیار آنها قرار گرفت.(10)
با این حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درست در زمانى که شاه و اربابان انگلیسى و آمریکایىاش فکر مىکردند که دیگر دین و روحانیت در ایران کمرنگ شده است، ظهور زعیم عالىقدر شیعه، حضرت امام خمینى(ره) و حماسه عظیمى، چون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را در صحنه سیاست ایران بر هم زد.
شاه، دیگر حاضر نبود که به هیچ قیمتى، حتى سرکوب خونبار قیام 15 خرداد، در مقابل خواستههاى روحانیون و مردم تسلیم شود، لذا تصمیم گرفت تا براى کنترل نیروهاى مخالف، به عناصر بهایى قدرت بیشترى داده و آنها را به طور علنى، بى هیچ ابایى، در دستگاه دولتى خود به کارگیرد.
از جمله مهرههاى بهایى، که پس از سرکوب قیام 15 خرداد در بخشهاى مختلف سیاسى، اقتصادى و هنرى کشور حضور پیدا کردند، مىتوان به افرادى، چون هژبر یزدانى (سرمایهدار )، ثابت پاسال (رییس رادیو تلویزیون)، فرخرو پارسا ( وزیر آموزش و پرورش )، دکتر شاهقلى ( وزیر بهدارى )، تیمسار ایادى و پرویز ثابتى (معاون ساواک)، اشاره کرد.
اما برجستهترین مهره بهایى، که توانست در مصدر نخستوزیرى قرار بگیرد - و در دوران صدارتش، تعلق او به بهاییت شهرت وسیع یافت - "امیرعباس هویدا" بود. در دوران نخستوزیرى هویدا، بهاییان بیش از پیش به مراکز حساس کشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوى دوم منابع اطلاعاتى و جاسوسى انگلستان در ایران به شمار مىآمدند. آنان در تضعیف اقتصاد کشور نیز نقش داشتند و اجناسى را که در ایران ارزانتر تولید مىشد، از خارج وارد مىکردند. اعتماد محمدرضا شاه به بهاییان باعث شد تا آنها از موقعیت به دست آمده براى کسب ثروت و قدرت بهرهبگیرند. مرکز بهایىگرى در اسراییل قرار داشت و آنها با تشکیلاتى بسیار منظم و گسترده، با این مرکز در ارتباط بودند، که به همین مناسبت، غیر از نفوذ دولتى، آنان با داشتن ارتباط با کشورهاى خارجى، به خصوص اسرائیل و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد کشور در راستاى منافع بیگانگان عمل مىکردند و اقدامات خائنانه این گروه علیه مصالح ملت و مملکت، از جمله عواملى بود که به برانگیخته شدن خشم مردم و انفجارى به نام انقلاب اسلامى در سال 1357 انجامید.(11)
تروریسم سیاسى؛ مشخصه بهائیان
تروریسم سیاسى در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه 840 م (1260 ق)، با بابىگرى آغاز شد و چنان با بابىگرى پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار، نام "بابى " و "تروریست" مترادف بود. بابىها ترور امیرکبیر را طراحىکردند و در شوال 1268 ق، به ترور نافرجام ناصرالدین شاه دست زدند. از آن پس این شیوه در ایران تداوم یافت و بویژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. بهائیان در عتبات نیز بیکار نبودند و سید اسدالله مازندرانى در عتبات به جرم سوءقصد به آیت الله خراسانى گرفتار شد.(12)در ادامه نیز تا انقلاب اسلامى ایران، این فرقه براى رسیدن به مقاصد سیاسى خود، بارها علیه شخصیتهاى علمى، مذهبى و سیاسى ایران دست به توطئه زدند.
بهائیان و صهیونیسم
اشتراکات فکرى فراوانى میان بهائیان و صهیونیستها به چشم مىخورد، که از جمله آنها، ستاره پنجپر است، که ازعلائم اصلى بهائیان و از نمادهاى اسرائیل و شیطان پرستان مىباشد.علاوه بر اینکه دو مرکز اصلى بهائیان در کنار "حظیره القدس"، در عشق آباد ترکمنستان و "مشرق الاذکار" در شهر شیکاگو آمریکا قرار دارد، دو شهر "حیفا" و "عکا" در سرزمینهاى اشغالى فلسطین، از مراکز اصلى عبادى و مذهبى بهائیان مىباشند، که مراوده و ارتباط میان تشکیلات بهائیت و صهیونیسم و حمایت پدرانه آنها از این فرزند نوظهور در سیاستهاى اسرائیل، یک اصل راهبردى به حساب مىآید.(13)
جمعبندى
بهائیت یک مذهب مجعول غربى در حال اوج، در شرق و ایران است. مذهب بهائیت، از تفسیر یهودى مذهب تشیع در ایران آغاز شد؛ یعنى "پروتستانتیزم شیعى"، چراکه پروتستانتیزم، تفسیر عهد جدید (انجیل) با عهد عتیق (تورات) است که با محوریت "ملىگرایى آلمانى" به وجود آمد و بهائیت نیز از مقوله ملىگرایى ایرانى بهره مىگیرد. بنابراین، سیاست ضد اسلامى بهائیت، همواره ادامه یافته و با هر جریان اسلامخواهى، اعم از فرهنگى و سیاسى در ایران به مقابله پرداخته و در مقابل، جریانهاى سنت شکن ضد اسلامى را همراهى نموده است. این فرقه هماکنون کاملا مورد حمایت آمریکا و اسرائیل است و از آن براى مقابله با اسلام استفاده مىشود.(14) بیشترین پیروان آنان در آمریکا قرار دارند و در کشورهایى؛ چون هند، اندونزى و برخى از کشورهاى آمریکاى لاتین نیز طرفدارانى دارند. اصولا آنان به وطن اعتقادى ندارند و به اصطلاح "جهان وطنى " اختیار نموده اند. هر چند ادعاى عدم دخالت در سیاست دارند، اما به نظر مىرسد، هدف آنان تشکیل حکومت جهانى بهایى است.پینوشتها:
1. فیاضیان، محمد؛ فرقهاى به نام بهائیت، ص 22، تهران، نشر محسنین، 1385.
2. همان، ص 13.
3. زعیمالدوله تبریزى، محمدمهدى؛ مفتاح بابالابواب یا تاریخ باب و بهاء، ص 70، ترجمه حسن فرید گلپایگانى، تهران، بى نا، 1346.
4. فضایى، یوسف؛ شیخىگرى، بابىگرى، بهایىگرى، ص 33، تهران، عطایى، 1353.
5. شهبازى، عبداله؛ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ص 138، شماره 27، سال هفتم، پاییز 1382.
6. نصر، تقى؛ ایران در برخورد با استعمارگران، ص 390، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1363.
7. شهبازى، عبدالله؛ پیشین، ص 144.
8. زاهد زاهدانى، سعید؛ بهائیت در ایران، ص 148، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، 1380.
9. فردوست، حسین؛ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، ص 55 - 57، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1385.
10. زاهد زاهدانى، سعید؛ پیشین، ص 230.
11. افراسیابى، بهرام؛ تاریخ جامع بهائیت، ص 347، تهران، انتشارات سخن، 1368.
12. شهبازى، عبدالله؛ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ص 45 - 46، شماره 27، پاییز 1382.
13. همان، ص 51 و 52.
14. فروزانفر، مرتضى؛ آشنایى با بهائیت، ص 54، تهران، نشر میراث، 1382، چاپ دوم.