×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

تبارشناسي بهائيت

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم
Untitled 3

اشاره:

انديشه هاي بابيت و بهائيت از جمله فرقه هاي مذهبي هستند كه توسط استعمارگران در جهت ايجاد انحراف در انديشه هاي اصيل و ناب اسلامي و مبارزه با نهاد مرجعيت و روحانيت كه همواره سرستيز با استيلا و سلطه بيگانگان و اجانب بر سرزمين، مقدرات و سرنوشت مسلمين در جامعه اسلامي ايران داشته اند، به وجود آمده اند.

انديشه ها و عملكرد پيروان فرقعه هاي بابيت و بهائيت برخلاف ادعاها و ظاهرسازي هاي حق به جانب و هياهوهاي تبليغاتي گوناگون از آغاز تا به امروز همواره در جهت حدمت به استعمارگران براي نيل به اهداف شوم و شيطاني شان، در جوامع اسلامي به ويژه جامعه  ايراني بوده است. اسناد و شواهد تاريخي و غيراقبل ترديد بي شماري دال بر اين حقيقت وجود دارد.

البته يكي از رسالت ها و وظايف اساسي نهادها و سازمان هايي كه به گونه اي به اين اسناد و مدارك دسترسي دارند همين است كه اين قبيل اسناد و شواهد را براي تنوير افكار عمومي و خنثي  ساختن تبليغات پرهياهو و ظاهرسازي ها و جعل واقعيات توسط اين قبيل جريانات سياسي و فرقه هاي شبه مذهبي وابسته چاپ و منتشر سازند.

تاليف و انتشار اين اثر، تلاشي است در جهت افشاي ماهيت ضد ديني و ضد ملي فرقه شبه مذهبي و در عين حال شديدا ساسي و صد البته استعماري بهائيت در ايران. دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان صميمانه از همكاري پژوهشگران و انديشمندان آگاه و متهعد جخت ارائه پيشنهادات سازنده انجام و تاليف و تكميل پژوهش هايي از اين دست استقبال مي نمايد.

Untitled 3

تبارشناسي بهائيت

اشاره:

انديشه هاي بابيت و بهائيت از جمله فرقه هاي مذهبي هستند كه توسط استعمارگران در جهت ايجاد انحراف در انديشه هاي اصيل و ناب اسلامي و مبارزه با نهاد مرجعيت و روحانيت كه همواره سرستيز با استيلا و سلطه بيگانگان و اجانب بر سرزمين، مقدرات و سرنوشت مسلمين در جامعه اسلامي ايران داشته اند، به وجود آمده اند.

انديشه ها و عملكرد پيروان فرقعه هاي بابيت و بهائيت برخلاف ادعاها و ظاهرسازي هاي حق به جانب و هياهوهاي تبليغاتي گوناگون از آغاز تا به امروز همواره در جهت حدمت به استعمارگران براي نيل به اهداف شوم و شيطاني شان، در جوامع اسلامي به ويژه جامعه  ايراني بوده است. اسناد و شواهد تاريخي و غيراقبل ترديد بي شماري دال بر اين حقيقت وجود دارد.

البته يكي از رسالت ها و وظايف اساسي نهادها و سازمان هايي كه به گونه اي به اين اسناد و مدارك دسترسي دارند همين است كه اين قبيل اسناد و شواهد را براي تنوير افكار عمومي و خنثي  ساختن تبليغات پرهياهو و ظاهرسازي ها و جعل واقعيات توسط اين قبيل جريانات سياسي و فرقه هاي شبه مذهبي وابسته چاپ و منتشر سازند.

تاليف و انتشار اين اثر، تلاشي است در جهت افشاي ماهيت ضد ديني و ضد ملي فرقه شبه مذهبي و در عين حال شديدا ساسي و صد البته استعماري بهائيت در ايران. دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان صميمانه از همكاري پژوهشگران و انديشمندان آگاه و متهعد جخت ارائه پيشنهادات سازنده انجام و تاليف و تكميل پژوهش هايي از اين دست استقبال مي نمايد.

دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان

بخش اول: تاريخچه پيدايش فرقه

جاي پاي روس و انگليس

فتنه «باب و بها» از توطئه هاي مهمي است كه از واسط دوره قاجار با هدف آسيب رساندن به اسلام و خصوصا تشيع از سوي كانونهاي استعماري طراحي شد و در مسير تداوم حيات سياه و تباهش همواره در كنار دشمنان اسلام در صدد ضربه زدن به اين دين مبين و از بين بردن خصلت هاي ضد استكباري و ظلم ستيز آبود و در يك كلام هدف طراحان اين فتنه تلاش براي شكستن كيان و اقتدار ملي ايرانيان كه از زمان صفويان حول محور تشيع پديد آمده و منافع قدرت هاي استكباري و استعماري را تهديد مي كرد، بو.

نخستين گروههاي خارجي و عناصري كه با هدفهاي استعماري پا به سرزمين ايران گذاشتند، جامعه ايران را جامعه اي مستحكم و يكدست در سايه اتحاد عقيدتي و باورهاي اسلامي يافتند و پس از دهها سال آد و رفت و مطالعه و رايزني به اين نتيجه رسيدند كه براي نفوذ در اين جامعه و كشاندن ايران به جاده استعمار و استثمار، چاره اي جز ايجاد اختلاف در عقايد ديني مردم و تقسيم اين رودخانه خروشان به جويبارهاي كوچك و كم رمق و بي اهميت ندارد. به همين سسب تلاش در راه تضعيف بنيان هاي اعتقادي مردم ايران و ايجاد اختلاف در ميان آنان را در دستور كار خود قرار دادند.

بر اساس همين درك و احساس نياز بود كه مشاهده مي كنيم دولت انگلستان بع عنوان قدرت طراز اول و مسلط استعماري آن روزگار، براي نفوذ در سرزمين هاي اسلامي به ويژه ايران، طرخ و برنامه اي مفصل تدارك مي بيند و براي ايجاد شكاف در بافت اعتقادي مردم مسلمان و شيعه مذهب ايران بودجه هنگفتي در نظر مي گيرد و نايب السلطنه و فرمانرواي هندوستان اعلام مي كند كه غازي حيدرالدين پادشاه «صوبه اود» و فرمانرواي «لكنهو» تمام مايملك و دارايي خود را وقف مراكز ديني شيعيان جهان كرده است تا درآمد حاصله از آن در هر سال صرف امور معيشتي و تحصيل علوم ديني طلاب شبعه مذهب شود.1

از همين زمان شيعه ويژه امور ديني و اوقاف در كنسولگري هاي انگليس در شهرهاي ايران، به ويژه شهرهاي مذهبي نظير مشهد و قم و شيراز و نيز در شهرهاي عراق و بين النهرين مانند شهرهاي كربلا و نجف و سامره آغاز به كار كرد.

در اين شعبه هاي نوبنياد كه زيرنظر سفارت بريتانياي كبير در تهران اداره مي شدند، چندين كارشناس امور ديني عضو وزارت مستعمرات انگلستان- كه به زبانهاي فارسي و عربي تسلط كامل داشتند مشغول به كار گرديدند.

ديپلمات هايي ك در اين شعبه ها فعاليت مي كردند، ظاهرا صاحب عنوان ومقام «دبير» بودند. اينان اطلاعات فراواني پيرامون اديان و مذاهب داشتند و در هر شهر، عوامل و جاسوسان مخصوصي با اين «دبيران اديان» در ارتباط بودند و با بودجه مخصوصي كه دولت انگلستان به نام «موقوفه صوبه اود» در اختيار آنان گذاشته بود، در فعاليت هاي مذهبي و اسلامي مردم اخلال مي كردند. سرآرتور هاردينگ ديپلمات معروف و سفير وقت دولت انگلستان در ايران اين بودجه را به يك اهرم قدرتمند تشبيه مي نمايد و مي‌نويسد:


«اختيار تقسيم وجوه موقوفه صوبه اود در دست هاي من مانند اهرمي بود كه با آن مي توانستم همه چيز را در ايران و در بين النهرين بلند كنم و هر مشكلي را حل و تصفيه نمايم…»1

سياستمداران و دولتمردان انگليسي كه در آن ايام آفتاب در مستعمراتشان غروب نمي كرد، كينه اي آشتي ناپذير با اسلام و مسلمانان داشتند و آنها را سد راه تسلط خود بر ملل و سرزمين هاي مشرق زمين مي دانستند، تا جايي كه لرد گلادستون نخست وزير انگلستان در يكي از جلسات پارلمان اين كشور به پشت تريبون رفت و در حالي كه قرآن كريم را بر سر دست بلند كرده بود خطاب به نمايندگان گفت: تا اين كتاب در دست مسلمين است كاري از انگلستان درباره آن برنمي آيد و ما نمي توانيم بر آنها حكومت كنيم

به همين دليل بود كه اساس سياست انگلستان در كشورها و سرزمين هاي اسلام بر پايه ايجاد تفرقه و اخلال در بين مردم و فرقه ها و مذاهب قرار گرفت و «شعبه امور اديان» در سفارتخانه هاي بريتانيا در كشورها و شهرهاي اسلامي به وجود آمد و دولتمردان انگليسي مبارزه با اسلام و ايجاد اختلال در بين مسلمانان و پيروان مذاهب مختلف اسلامي را در دستور كار خود قرار دادند ودر اين ميان بيش از همه براي ايجاد اختلاف در بين شيعيان برنامه ريزي كردند. انگليسي ها كه از همان ابتداي ورود به ايران در زمان صفويه، شيعه را سد راه وصول به اهداف استعمارگرانه خود يافته بودند در انديشه تضعيف باورهاي اسلامي و اعتقادات ضد سلطه بيگانه مردم شيعه مذهب ايران بودند و با هدف تضعيف قدرت نظامي واقتصادي شيعيان همواره سلاطين عثماني را به جنگ با ايران و درگيري  نبرد خونين با پادشاهان شيعه مذهب صفوي تشويق مي كردند.

بر اين اساس يكي از محورهاي عمده تلاش هاي كارگزاران استعماري و ماموران و دبيرهاي شعبه اديان وزارت مستعمرات و نيمه مستعمرات و مستملكات دولت انگلستان، پيدا كردن، تشويق و پشتيباني  و حمايت از مدعيان مهدويت- به عنوان يكي از اصول اعتقاد شيعه- با هدف ايجاد تشتت و پريشاني و چندن دستگي در ميان مسلمين شد. اين حركت در ايران كه در همسايگي هندوستان يعني بزرگترين و زرخيزترين مستعمره بريتانيا قرار داشت، واجد ويژگي و اهميت خاص بود. اين نكته قابل تعميق و انديشه است كه تنها در فاصله زماني پنجاه سال چندين مدعي مهدويت در سرزمين هاي اسلامي پيدا شدند كه به شهادت اسناد و مدارك تاريخي همگي و بدون استثناء از حمايت دولت انگلستان برخوردار بودند و به شهادت اسناد و مدارك تاريخي همگي و بدون استثنا از حمايت دولت انگلستان برخوردار بودند و به شهادت همگي و بدون استثنا از حمايت دولت انگلستان برخوردار بودند و به شهادت همان اسناد تاريخي سه تن از اين مدعيان مهدويت، ايراني و عبارت بودند از ميرزا سيد علي محمد شيرازي (باب) و ميرزا حسينعلي نوركجوري (بهاء الله) و ميرزا يحيي صبح ازل، كه سيد علي محمد شيرازي فتنه بابيگري را در ايران پديد آورد و موجب خونريزي و كشتار در ايران شد و «ميرزا حسينعلي نوري» فرقه ضاله بهائيت را ايجاد كرد كه آن هم باعث صدمات جبران ناپذيري به مردم اين آب و خاك گرديد و «ميرزا يحيي صبح ازل» هم فرقه ازليگري را ايجاد كرد.

فتنه «بابيگري» و «بهائيگري» و «ازليگري» همگي از آبشخور «شيخيگري» و انديشه هاي
شيخ احمد احسائي1 سيراب مي شوند. براساس مدارك موجود ماموران دولت انگلستان مدت ها پيش از آن كه سيد علي محمد شيرازي (باب) ادعاي خويش را مطرح سازد او را زيرنظر داشتند و همواره گزارش فعاليت هاي وي و پيروانش را به لندن مي فرستادند. برابر سند موجود در بايگاني وزارت امور خارجه انگليس، به تاريخ 21 ژوئن 1850 كه يك مامور ناشناس انگليسي از تهران به لندن ارسال داشته، چنين آمده است:

«جناب لرد پالمرستون

برحسب تعليمات جناب لرد، اينجانب افتخار دارد شرحي درباره مسلك جديد «باب» رالفا ارسال دارم. مطالب ضميمه را يكي از پيروان «باب» به من داد و من ترديدي در صحت آن ندارم در يك جمله، اين (در شمار) ساده ترين مذاهب است كه اصول آن در ماترياليسم، كمونيسم و لاقيدي نسبت به خير و شر كليه اعمال بشر خلاصه مي شود.

افتخار دارم كه منقادترين چاكر ناچيز شما باشم.

امضاء ناخوانا»1


باب در مكتب يهوديان

«باب» كيست؟

سيد علي محمد شيرازي بنيانگذار فرقه ضاله، «بابيه» در محرم 235 قمري در شهر شيراز به دنيا آمد. پدرش رضا و مادرش فاطمه بيگم و بنا به قولي خديجه بيگم نام داشت. خواندن و نوشتن را به شيوه معمول زمان خويش در شيراز آغاز كرد. هنوز كودك بود كه پدرش را از دست داد به همين سبب روانه بندر بوشهر شد و تحت كفالت دايي اش قرار گرفت و مدتي را نزديك مكتب دار كه از پيروان فرقه «شيخه» بود، به كار آموختن پرداخت. و چون به سن رشد و بلوغ رسيد در كنار دايي خود به كسب و كار در «كمپاني ساسون» كه سهام و مالكيت آن متعلق به يكي از كلان سرمايه داران يهودي بغداد بود و در بندر بوشهر و بمبئي هندوستان به كار تجارت ترياك اشتغال داشت، پرداخت. وظيفه سيد علي محمد در آغاز اين همكاري، انجام كار بسيار دشوار «ترياك مالي» بود. او وظيفه داشت تا هر روز بيش از ده ساعت در زير آفتاب سوزان بندر بوشهر و اكثرا  بر روي بام كاروانسرايي كه به عنوان انبار نگهداري و محل ذخيره ترياك، در اختيار و تملك كمپاني يهودي «ساسون» بود ترياك هاي خام را به صورت مايع در خمره و كوزه هاي بزرگ قرار داشت، بر روي تخته اي مخصوص ريخته و با كاردك فلزي ويژه اين كار، ساعت ها آن را به بالا و پايين مي كشيد و مالش مي داد تا كم كم اين مايع در مجاورت هوا و مالش دادن، تبديل به گلوله ها و حجم هاي سفت و فشرده ترياك شود. سپس آنها را به صورت لول هاي 20 گرمي در مي آورد تا به دفتر تجارتخانه ساسون در بمبئي هندوستان ارسال شود و در راستاي سياست استعماري انگليس در منطقه آسياي جنوب شرقي به ويژه چين با قيمتي   در حد رايگان بين مردم بومي آن مناطق توزيع گردد. خاندان معروف نمازي شيرازي از عوامل توزيع اينگونه ترياك ها در منطقه چين بودند و ثروت سرشار خود را از رهگذار ترياك هاي مجاني كه از يهوديان مي گرفتند و در منطقه توزيع مي كردند به دست آوردند.

بسياري از كارشناسان بر اين عقيده اند كه حداقل روزي ده ساعت كار در زير آفتاب سوزان بندر بوشهر به مشاعر «سيد علي محمد شيرازي» آسيب رسانده و از او موجودي ماليخوليايي كه ادعاي تصرف در ماه و ستارگان را داشت ساخته بود. اين نكته در خاطرات پرنس كينياز دالگوركي5 سفير كبير روسيه در ايران درباره سيد علي محمد باب آمده است.


آشنايي سيد علي محمد شيرازي (باب) با خانواده يهودي و سرمايه دار «ساسون»6 تاثيرات مهمي در زندگي او گذاشت و وي را با كانونهاي مهم يهودي آشنا ساخت كه بنا به اعتقاد پاره اي از مورخين پايه هاي اصلي ادعاهاي او درباره «باب امام زمان بودن» و يا بنا به اعتقاد فرقه «شيخيه» ادعاي «ركن رابع» بودن او از همين ايام و در ارتباط با همين كانون ها شكل مي گيرد.

«سيد علي محمد شيرازي» (باب) كه دوران مكتب و تحصيلات مقدماتي خود را در بوشهر را تحت نظر معلمي به نام شيخ عابد كه داراي اعتقادات متعصبانه «شيخيگري»* و از پيروان شيخ احمد احسايي پيشواي بزرگ و بنيانگذار اين فرقه بود، گذرانده و در شمار معتقدان اين فرقه درآمده بود با هدف تكميل معلومات خود سفري هم به كربلا مي رود و در آنجا مدت زماني را در كلاس درس سيد كاظم رشتي پيشواي وقت «شيخيه» و جانشين شيخ احمد احسايي، موسس اين فرقه حضور مي يابد.

بابي ها و بهائي ها سيد علي محمد شيرازي را صاحب «علم لدني» مي دانند ودر اين
مورد به شدت مبالغه مي كنند. آنان در مورد حضور وي در كلاس درس سيد كاظم رشتي چنين مي نويسند:

«تا سيد باب به محضر سيد رشتي ورود فرمودند با اينكه حضرت باب جواني بود كه بيست و چهار ساله و سيد (رشتي) مردي پنجاه ساله اين تاجري محقر و آن عالمي موقر، درس را احترام له موقوف نمود و توجه تلاميذ را به صحبت حضرت بابت معطوف فرمود و در حين صحبت چنان احترامات فائقه و تكريمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر مي شد كه همگي در شگفت و حيرت افتادند و مسائلي از آثار ظهور موعود در ميان آوردند كه پس از مقدمات و بروز داعيه ايشان همگي طلاب آن مسايل را راجع به سيد باب دانسته و غرض سيد كاظم رشتي از اين مسائل و اذكار آن بود كه به طلاب بفهماند حضرت باب قائم موعود و مهدي منتظر است…»7

سيد كاظم رشتي در سال 1259 مي ميرد و هيچ يك از شاگردان و خواص خود را براي جانشيني اش انتخاب نمي كند و چند روز قبل از مرگ خود در حضور گروهي از مريدانش اعلام مي دارد كه بزودي حضرت صاحب الزمان يا به قول پيروان فرقه شيخيه، «ركن رابعه» ظهور خواهد كرد و خود اداره امور مسلمين و جهان را به دست خواهد گرفت و جهان را به سمت قسط و عدل رهبري خواهد كرد.

زماني كه سيد كاظم رشتي از دنيا رفت، علي محمد شيرازي در بوشهر بود و همراه با دايي اش در خدمت تجار يهودي، به ويژه تجارتخانه «ساسون»به كار فرآوري و آماده سازي ترياك اشتغال داشت. در آن زمان بيش از پنج سال بود كه «سيد علي محمد» با يهوديان و تجارخانه «ساسون» در ارتباط مستقيم بود از اين روي اين ادعا كه سيد علي محمد شيرازي به تشويق و اغواي يهوديان خود را جانشين سيد كاظم رشتي و پس از آن «باب» امام زمان خوانده است دور از انتطار نيست.

 


القائات «دالگوركي» به باب

پس از سيد كاظم رشتي، سيد علي محمد با اينكه در كربلا و در حلقه ياران نزديك ملا كاظم رشتي نبود، تحت تاثير تلقينات پرنس دالگوركلي بلافاصله  ادعاي جانشيني او را مطرح ساخت و درست يك سال بعد، در سال 1260 قمري كه مصادف با هزارمين سال غيبت امام عصر (عج) بود با حمايت كانونهاي منتفذ و مرموز استعماري، دعوي خويش را مطرح نمود و ضمن اينكه خود را «ركن رابع» خواند ادعا كرد كه «باب» امام زمان عج است و در نشست و برخاست هاي روزانه و در ميان اطرافيان خود گفت كه «من مبشر ظهور امام زمان و باب او هستم و هركس كه به ظهور مهدي (عج) اعتقاد وايمان دارد، بايد ابتدا با من كه «باب» و «در» او هستم بيعت كند»». وي حتي حديث «انا مدينه العلم و علي بابها» را در جهت اثبات اين ادعاي خود معني و تفسير مي كرد و مي گفت، حتي حضرت رسول اكرم (ص) به حقانيت و ظهور من اشاره كرده و فرموده اند: «من شهر علم هستم و علي باب

پرنس كينياز دالگوركي درباره نحوه آشنايي و تلقين مطالب و تعاليم خود به علي محود باب چنين مي گويد:

«من فكر كردم چگونه است كه اين عده قليل شعبه بر يك دولتي مثل عثماني غلبه كرده اند و چگونه همين جماعت با يك عده قليل جنگ هايي با روسيه نموده و يك لشكر انبوه را از ميان برداشته اند. آن وقت دانستم كه (اين پيروزي ها) به واسطه اتحاد مذهبي و عقيده و ايمان راسخي است كه به دين اسلام دارا بوده اندمن هم در صدد (ايجاد) دين تازه ديگري افتادم كه اين دين وطن نداشته باشد. زيرا فتوحات ايران به واسطه وطن دوستي و اتحاد مذهبي بوده است.

…(پس از آشنايي با علي محمد در عتبات) سيد علي محمد دست از دوستي من نمي كشيد و بيشتر مرا مهمان مي كرد و قليان محبت را با هم مي كشيديم… (او) خيلي ابن الوبت و مرد متلون الاعتقادي بود و نيز به طلسم و  ادعيه و رياضيات و جفر و غيره عقيده داشت. چون ديد من در علم حساب و جفر و مقابله و هندسه مهارت دارم براي رسيدن به مقصودس شروع به خواندن حساب در نزد من نمود. با اين همه هوش با هزاران زحمت چهار عمل اصلي را در نزد من خواند و بالاخره گفت من كله رياضي درست و حسابي ندارم. شب هي جمعه در سر قليان سواي تنباكو چيزي مثل موم خورد مي كرد به من هم ديگر تعارف نمي كرد، به او آموختم كه چرا قليان را به من نمي دهي بكشم؟ گفت: تو هنوز قابل اسرار نشدي كه از اين قليان بكشي. اصرار كردم تا به من داد كشيدمخنده فراوان كردم روزي از او پرسيدم اين چه چيزي بود؟ گفت: به عقيده عرفا اسرار و به قول عامه چرسدانستم حشيش است و فقط براي پرخوري و خنده خوب است، ولي سيد مي گفت مطالب رمز به من مكشوف مي شود. گفتممي خواستي (موقع حساب خواندن) بكشي كه زودتر فهم مطالب كني

به واسطه (كشيدن) چرس اصلا ميل درس و مطالعه از او فراري شده بود و دل به درس خواندن نمي داد. روزي در سر درس آقاي آقا سيد كاظم (رشتي) يك نفر طلبه تبريزي از آقا سوال كرد: آقا حضرت صاحب الامر كجا تشريف دارند؟ آقا فرمود: من چه مي دانم شايد در همين جا تشريف داشته باشند ولي من او را نمي شناسم. من مثل برق خيالي به سرم آمد كه سيد علي محمد اين اواخر به واسطه كشيدن قليان چرس و رياضيت هاي بيهود و با نخوت و جاه طلب شده بود شبي كه قليان چرس را زده بود من بدون آنكه قليان را جمع كرده گفتم: حضرت صاحب الامر! به من تفضل و ترحمي فرماييد بر من پوشيده نيست توئي تو…. من مصصم شدم يك دكان جديدي در مقابل دكان شيخي باز كنم و اقلا اختلاف سوم را من در مذهب شيعه ايجاد كنم. گاهي بعضي مسائل آسان از سيد مي پرسيدم، او هم جواب هايي مطابق ذوق خودش كه اغلب بي سروته بود، از روي بخار حشيش مي داد، من هم فوري تعظيمي كرده و مي گفتم تو باب علمي يا صاحب الزماني، پرده پوشي بس است، خود را از من مپوشمجددا به منزل او رفتم و تقاضاي تفسير سوره عم را كردمسيد  هم قبول اين خدمت كرد و قليان چرس را كشيده شروع به نوشتن نمود (وقتي سيد چرس مي كشيد به قدري چيزي مي نوشت كه يكي از تندنويس هاي نمره اول بود) ولي اغلب مطالب را من اصلاح مي كردم و به او مي دادم كه بلكه او تحريك و معتقد شود باب علم است. اري سيد بهترين آلت براي اين عمل بود. خواهي نخواهي من سيد را با اينكه متلون سست عنصر بود، در راه انداختم و چرس و رياضت كشيدن او هم به من كمك مي كرد.

… (سيد علي محمد) هميشه ترديد داشت و مي ترسيد دعوي صاحب الامري بكند،  به من گفت كه اسم من مهدي نيست، گفتم من نام تو را مهدي مي گذارم. تو به طرف ايران حركت كن من به شما قول مي دهم كه چنان به تو كمك كنم كه همه ايران به تو بگروند، تو فقط حال ترديد و ترس را از خود دور كنهر رطب و يا بسي بگويي مردم زير بار تو مي روند، حتي اگر خواهر را به برادر حلال كني سيد بي نهايت طالب شده بود كه ادعايي بكند ولي جرات نمي كرد. من براي اينكه به او جرات بدهم به بغداد رفته،و چند بطر شراب خوب شيراز يافتم و چند شبي به او خوراندم. كم كم با هم محرم شديم و به او …(مطالب) را حالي كردم به هر وسيله اي بود رگ جاه طلبي او را پيدا كرده و او را به حدي تحريك كردم كه كم كم دعوي اين كار بر او آسان آمدبه سيد گفتم از من پول دادن و از تو دعوي مبشري و بابيت و صاحب الزماني كردن. او را راضي كردم و به طرف بصره و از آنجا به طرف بوشهر رفت… (در نامه هايي كه به هم مي نوشتيم) او خود را نايب عصر و باب علم مي خواند من در جواب او را امام عصر مي خواندمهمين كه او رفت من در عتبات شهري دادم كه حضرت امام عصر ظهور نموده و همين سيد شيرازي امام عصر بود و به حال ناشناس در سر درس آقاي رشتي حاضر مي شده8»

به طور كلي بهائيان شب جمعه پنجم جمادي الاولي 1260 هجري قمري برابر با 23 ماه مه 1844 ميلادي  را شب مبعث «نقطه اولي» مي دانند و آن را مبدا تاريخ خود (تاريخ بديع) قرار داده اند. ميرزا حسينعلي نوري (بهاالله) اين روز را يكي از اعياد مهم بهائيان اعلام كمرده و هرگونه اشتغال در اين روز را بر بهائيان حرام نموده است.9

در اين زمان و پس از طرح ادعاي «سيد علي محمد باب» كارگزاران استعمار روسيه، با ترفندهاي مختلف سعي در جلب نظر شاگردان و پيروان سيد كاظم رشتي مي كنند اما توفيق چنداني در اين عرصه نمي يابند و تنها 18 نفر را كه بعدها براساس حروف «ابجد» در فرقه هاي بابيه و بهائيت به حروف «حي» معروف شدند- با وي همراه و همساز مي نمايند و آنان را براي ابلاغ ظهور «باب امام زمان» به نقاط مختلف كشور به ويژه منطقه خراسان بزرگ و شرق كشور، يعني منطقه نفوذ انگلستان و در مجاورت مرزهاي هندوستان و دايره نفوذ كمپاني هند شرقي مي فرستند.


توبه نامه باب

كارگزاران استعمار برنامه خروج و ادعاي «سيد علي محمد باب» را به دقت طراحي كرده بودند و چون در روايات شيعه آمده است كه هنگام ظهور حضرت مهمدي (عج) گروهي از مردم خراسان به رهبري يك روحاني و با پرچم هاي سياه به ياري آن حضرت خواهند آمد، عوامل سفارت روس پس از زنداني شدن سيد علي محمد باب در قلعه چهريق ماكو، يكي از كارگزاران خود به نام ملاحسين بشرويه را به خراسان فرستادند و او را در روستاهاي آن منطقه شايع مي ساخت كه صاحب الزمان ظهور كرده است و همگي بايد با اسب و شمشير و پرچم هاي سياه به ياري او بشتابيد و برخي از مردم ساده دل روستايي آن ايام كه ظلم و جور اربابان و حكام و ستم جاري در اركان حكومت قاجار ملوك الطوايفي بعداز صفويه تا آن ايام و زد و خوردهاي خانمانسوز مدعيان سلطنت بعد از كريمخان زند و ظلم و كشتار آغامحمدخان قاجار و جنگ هاي ايران و روسيه و پيروزي كفار يعني روسيه تزاري را از  علائم ظهور حضرت مي دانستند، براي اينكه در شمار ياران نخستين حضرت مهدي (عج) باشند، از  يكديگر سبقت مي جستند و به سرعت آماده مي شدند و مركب و شمشير و غذاي مختصري براي بين راه برمي داشتند و دسته دسته به ملاحسين بشرويه مي پيوستند تا براي نجات «سيد علي محمد باب» ابتدا به پايتخت و سپس به آذربايجان بروند.

خبر هجوم روستاييان خراساني موجب هراس شاه و قاجار و درباريان شد و باعث گرديد تا به سرعت گروهي بزرگ از سربازان حكومتي را همراه با توپ و تفنگ و مهمات آتش زاي جنگي به جانب خراسان گسيل دارند. سرانجام گروه سربازان حكومت و روستاييان خراساني در نزديكي قصبه بسطام- حوالي شاهرود كنوني- با يكديگر برخودرد كردند و سربازان حكومتي با برتري خاصي كه از نظر تجهيزات جنگي داشتند به قلع و قمع روستاييان پرداختند.

پس از اين زدوخورد خونين و بروز  بلوا و آشواب در نقاط مختلف كشور، بنا به پيشنهاد ميرزاتقي خان اميركبير سيدعلي محمد باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و ناصرالدين شاه كه در آن موقع وليعهد بود دستور داد تا جلسه اي با حضور علماي آذربايجان تشكيل شود و نيز فرمان داد تا براي بررسي و شناخت بهتر عقايد «باب» او را به حضورش بياورند و از وي خواست تا با علماي حاضر در اين جلسه- كه اكثرا از پيروان فرقه «شيخيه» بودند- مناظره نمايد.

ناصرالدين شاه ميرزاي وليعهد گزارشي از اين جلسه براي پدرش محمد شاه قاجار فرستاده كه در آن آمده است:

«قربان پاي مباركت شوماول حاج ملامحمود پرسيد مسموع مي شود تو مي گويي من نايب امام زمان هستم و بابم و بعضي كلمات گفته اي كه دليل بر امام بودن، بلكه پيغمبري توست. (باب) گفت: بلي، حبيب من، قبله من، من نايب امام زمان هستم و باب امام هستم و آن چه گفته ام و شنيده اي راست است و اطاعت من بر شما لازم استبه خدا قسم كسي كه از صدر اسلام تاكنون انتظار او را مي كشيدم منم بعد از آن پرسيدند از معجزات و كرامات چه داري؟ گفت اعجاز من اين است كه از براي عصاي خود آيه نازل مي كنم و شروع كرد به خواندن اين فقره: بسم الله الرحمن الرحيم، سبحان الله و القدوس السبوح الذي خلق من السموات و الارض كما خلق هذا العصا آيه من آياته.

]او[ اعراب كلمات را به قاعده نحو غلط خواند و تا سماوات را به فتح خواند. گفتند مكسر بخوان آنگاه و الارض را مكسور خواند. امير ارسلان عرض كرد اگر اين قبيل فقرات از جمله آيات باشد، من هم توانم تلفيق كرد و عرض كرد: «الحمدلله الذي خلق العصا كما خلق الصباح و السما» باب بسيار خجل شد. بعد از آن مسائلي چند از قصه و ساير علوم پرسيدند و جواب گرفتن نتوانست. چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شيخ الاسلام احضار كرد و باب را به چوب مضبوط زده و تنبيه معقول نموده و توبه كرد و بازگشت و از غلطهاي خود انابه و استغفار كرد و التزام پا به مهر سپرد كه ديگر از اين غلطت ها نكند، امر، امر همايون است….»10

براساس مدارك و نوشته هاي موجود در پايان اين مجلس «سيد علي محمد باب» كه تاب مجازات را نداشت دست از دعاي خود كشيد و توبه نامه اي رسمي به خط خود نوشت.

از توبه نامه پا به مهري كه ناصرالدين شاه در گزارش به پدرش محمدشاه ياد مي كند نشاني در دست نيست اما يك نامه از «علي محمد باب» به ناصرالدين ميرزا وليعهد باقي مانده كه اصل آن در كتابخانه مجلس شوراي ملي است.11

متن اين نامه كه  گروهي آن را توبه نامه باب مي دانند به اين شرح است:

«فداك روحي الحمدالله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيده. بحمدالله كه مثل آن حضرت را ينبوع رافت و رحمت خود فرموده كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان و ترحم بر ياغيان فرمود. شهدالله من عنده كه اين بنده ضعيف را كه قصدي نيست كه خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولي چون قلبم موفق به توحيد خداوند جل ذكره و نبوت رسول او (ص) و ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عندالله است اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاي حق را نخواسته ام و اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بوده از قلبم جاري شده، غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم  حضرت او  و اين بنده را مطلق علمي نيست كه منوط به ادعايي باشد، استغفرالله ربي و اتوب اليه من ان ينسب الي الامر و بعضي مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليل بر هيچ امري نيست و مدعي نيابت خاصه حضرت حجت الله عليه السلام را محض ادعاي مبطل و اين بنده را چنين ادعايي نبوده و نه ادعاي ديگر، مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنانست كه اين دعاگو را به الطاف و عنايات بسط رافت و رحمت خود سرافراز فرمايند و السلام»12

پس از اين ماجرا باب را دوباره به زندان برمي گرداندند، اما عوامل استعمار دست از تلاش خود برنمي داشت و همه جا با رواج اين شايعه كه امام زمان ظهور كرده ايجاد بلوا و آشوب مي كردند.


ماجراي خوشگذراني ها و اعدام باب

بهائيان بر اين اعتقادند كه «سيد علي محمد باب» براي اعلام ظهور خود ابتدا به مكه مي رود و پس از ابلاغ اين امر به زايران بيت الله الحرام، از آن جا دوباره به شيراز بازمي‌گردد و با وسعت و دامنه بشتري ادعاي خود را مطرح مي سازد. اين امر موجب فتنه و فساد مي شود تا جايي كه حاكم فارس او را بازداشت مي كند و سرانجام زماني كه بيماري وبا در شيراز شايع شده بود به اصفهان مي رود.

بابيان و بهائيان اعتقاد دارند كه او شش مرتبه ادعاي خويش را تغيير داد. در مرتبه اول به سيد ذكر مشهور مي شود و  ادعاي «ذكريت» مي كند. در مرتبه دوم ادعاي «بابيت» مي نمايد و خود را باب و نايب خاص امام  زمان (عج) و واسطه خير و فيض بين او و مردم معرفي مي كند. در مرتبه سوم دعوي «مهدويت» مي نمايد و خود را مهدي معرفي مي نمايد. در مرتبه چهارم ادعاي «نبوت» مي كند و در مرحله و مرتبه ش

خواندن 2051 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی
کپي رايت © تمامي حقوق مربوط به این وب سایت می باشد و کپی برداری از محتوا با ذکر منبع مجاز است .
تهیه و بهینه سازی شده توسط : وب سایت جوم آریا