محمد رضا شاه پهلوی و بهائیان
در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، بهائیان روندی روبه رشد داشتهاند. شاه هم آنان را بی خطر میدانست و از آنان حمایت میکرد. حتی برخی عناصر مهم بهائیان در دستگاههای دولتی، اجرایی، اقتصادی و غیره حضور فعال داشتند. مراکز مذهبی بهائیان، مانند حظیرة القدس به سرعت ساخته و بر رونق آن افزوده شده بود.
البته روند رو به رشد بهائیان در این دوره با شعارهای مذهبی و ادعاهای وابستگی به مکتب تشیع محمدرضا چندان سازگار نبود. او با تکیه بر آنان، مقابل فرهنگ غالب مردم و اقتدار روحانیت ایستاد. همچنین از بهائیان به عنوان کارگزار استفاده کرد و در صورت مشاهدة خطری از جانب آنان، آنان را توسط نیروهای مذهبی کنترل میکرد. شاه در اصل، با استفاده از فرهنگ غیرشیعی باور داشت که با این نوع سیاست میتواند در راستای استحاله فرهنگ مذهبی ـ ملی، حمایت بیگانگان را جلب کند و با استفاده از تضاد بین آنان و مردم، اهرم کنترل آنان را در دستان خویش داشته باشد؛ چرا که ایران نزد بهائیان از قداست ویژهای برخوردار بود.
دراین دوره بود که بهائیان هم با تأسیس تشکیلات گستردهای با مرکزیت اسرائیل غاصب به تقویت جایگاه خویش پرداخته بودند. از طرفی رژیم پهلوی نیز حضور مذهب شیعه و روحانیت را برای خود مانع بزرگ میدانست؛ لذا باید برای تضعیف آن از همه ابزارهای مناسب سیاسی و فرهنگی موجود بهره میگرفت. یکی از این ابزارها، تقویت گروهها و گرایشهای انحرافیای بود که حیات خود را در مرگ روحانیت و نابودی شیعه میدانستند و بهائیت، یکی از این گروههای انحرافی بود. از طرفی شاه نیازمند کمکهای قدرتهای خارجی بود، و آنها هم از عناصر انحرافی حمایت میکردند. همچنین این گروهها هم به حمایت قدرتهای خارجی نیازمند بودند؛ به ویژه بهائیان که با سابقه سیاه دیرین و همکاری با کانونهای استکباری روس وانگلیس و خوشخدمتیهای زیادی که به آنها کرده بودند، دارای زمینة مناسبی برای پیشبرد مقاصد سلطه جویان جهانی بودند.
پیوند و همکاری رژیم پهلوی، به ویژه در نیمه دوم سلطنت محمدرضا یعنی دوران سرکوب خونین جنبش اسلامی ملت به رهبری امام خمینی رحمه الله علیه و سلطه مستشاران آمریکایی و کارتلهای نفتی وتسلیحاتی و … بر سرنوشت ایران با توجه به این داد و ستد استعماری قابل فهم است. بهائیان نه تنها مورد حمایت شاه قرار گرفتند، بلکه مورد حمایت رئیس جمهور آمریکا و اسرائیل غاصب نیز بودند. بهائیان ایران نیز مانند سایر بهائیان جهان، جاسوسی برای اسرائیل را یک وظیفه افتخارآمیز برای خود میدانستند. آنان، علاوه بر تبریک پیروزی اسرائیل غاصب در جنگ شش روزه با اعراب، گستاخی را به جایی رساندند که مبالغ هنگفتی پول برای کمک به ارتش غاصب اسرائیل جمعآوری کردند. پول جمعآوری شده حدود 120 میلیون تومان بود که در ظاهر برای بیتالعدل در حیفا فرستاده میشد؛ ولی منظور اصلی، کمک به ارتش اشغالگر بود. مقدار قابل ملاحظهای از این پول، به وسیله حبیب ثابت بهائی پرداخت شده بود.[1]
شاه، به بهائیان حسن ظن داشت و حتی مسؤولیتهای عالی مملکت را به بهائیان واگذار کرد. آنان هم در تضعیف اقتصاد و فرهنگ اسلامی کشور کوشیدند؛ برای نمونه حتی اجناسی را که در ایران ارزانتر تولید میشد، از خارج وارد میکردند. شاه معتقد بود بهائیان ایران، بر ضد او توطئه نخواهند کرد. بنابراین وجودشان درمناصب دولتی برای او مفید تلقی میشد. بهائیان هم از این موقعیت برای ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد کشور سود میجستند و با استفاده از نفوذ سیاسی، در غصب اموال دیگران میکوشیدند. در واقع بهائیان چنین تصور داشتند که ایران همان ارض موعود است که باید نصیب بهائیان شود؛ لذا برای تصرف مشاغل مهم سیاسی در این کشور منعی نداشتند. البته بهائیان واقعاً احساس ایرانیت را نداشتند و این کاملاً محسوس بود و طبعاً این افراد جاسوس بالفطره بودند.[2]
در مجموع دستگاه اجرائی محمدرضا پهلوی تا حد زیادی در اختیار بهائیان قرار گرفت و با ارتباطاتی که با کشورهای خارجی؛ به ویژه اسرائیل غاصب و انگلستان داشتند، در حقیقت کارگزاران آنان در ایران بودند. شاه، آنقدر بهائیان را دوست میداشت که حتی راضی نمیشد آسیبی به اماکن آنها وارد شود. در یکی از سفرهای محمد رضا به شیراز، پس از زیارت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ علیه السلام آیت الله سید نورالدین حسینی هاشمی در مقابل شاه دستور داد خانة سید علی محمد باب که حدود دویست متر از شاهچراغ فاصله داشت، تخریب شود. این دستور موجب شد که شاه ناراحت شود، و با اعتراض، مسافرت خود را به شیراز نیمه تمام گذاشته و به تهران بازگردد.[3] این حرکت، حمایت و تأیید بهائیان توسط شاه بود. بهائیان هم با استفاده از حمایت شاه و ساختار دولت توانستند به شمار خود بیفزایند و ثروت و قدرت بسیاری کسب کنند. به گفته فردوست، شاه در جریان رشد و نفوذ بهائیان قرار داشت. او میگوید:
یکی دیگر از فرقههایی که توسط ادارة کل سوم ساواک با دقت دنبال میشد، بهائیت بود. شعبة مربوطه، بولتنهای نوبهای (سه ماهه) تنظیم میکرد که یک نسخه از آن از طریق من به اطلاع محمدرضا میرسید. این بولتن، مفصلتر از بولتن فراماسونری بود؛ اما محمدرضا از تشکیلات بهائیان و بهخصوص افراد بهائی در مقام مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن خلق نشان میداد.[4]
پروین غفاری نیز تأیید میکند که شاه، روحیه مذهبی نداشت و بیشتر مقامات دولتی و سرمایهدارانی که با کاخ او در ارتباط بودند، بهائی بودند و شاه هم از هیچ گونه کمکی به آنان دریغ نداشت.[5] برادر شاه هم در محفل بسیار خصوصی گفته که شاه شخص بیعرضهای است و با حمایت انگلیس و آمریکا و نمایندگان آنان در ایران یعنی بهائیان و فراماسونها روی کار است.[6]
طرح و برنامههای اقتصادی و ضد مذهبی بهائیان در عصر پهلوی
بهائیان برای کسب قدرت اقتصادی و ثروت، از خود تلاش مضاعفی نشان میدادند و افرادی همچون هژبر یزدانی و دیگران با این حربه امتیازاتی هم از دولت کسب کرده بودند. بهائیان از این قدرت اقتصادی حتی از زنان هم برای تبلیغ و جلب دیگران استفاده میکردند و ازدواج بهائی با مسلمان را به عنوان شیوهای تبلیغی تجویز مینمودند. به همین مناسبت بود که ایران، پس از آمریکا بیشترین تعداد بهائیان را دارا شد. آنان در مواقع قدرت در فرمهای رسمی، مذهب خود را بهائی معرفی میکردند.[7] به طور کلی تضعیف اقتدار دولت یا اقتصاد کشور در راستای منافع بیگانگان و کسب اقتدار و ثروت گروهی بهائیان میتواند از جمله عواملی باشد که در نهایت به انفجاری به نام انقلاب اسلامی ایران انجامید.[8]
بهائیان در شیراز، در مقایسه با سایر مناطق از تعداد نسبتاً بالایی برخوردار بودند. در همین شهر، طبق گزارش ساواک جلسهای با شرکت دوازده نفر در منزل یکی از بهائیان تشکیل شده بود که گفتار آنان در این مجلس، نحوة تصور آنان از وضعیت کشور و ملت را نشان میدهد. آنان پس از انجام مراسم عبادی خود، به بحث دربارة وضع اقتصادی بهائیان در ایران پرداختند. یکی از حضار آن جلسه گفته بود: «بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و میتوانند امتیاز هر چیزی راکه میخواهند بگیرند. تمام سرمایههای بانکی، واردات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان میباشد. تمام آسمان خراشهای تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصاد این مملکت به دست بهائیان و کلیمیان میچرخد. شخص هویدا بهائی زاده است. عدهای از مأموران مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی میباشند میخواهند هویدا را محکوم کنند؛ ولی او یکی از بهترین خادمین امرالله است و امسال )سال 1350ه.ش( مبلغ پانزده هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان بهائیان! نگذارید کمر مسلمانان راست شود».[9]
براساس اسناد به جای مانده از دوران رژیم پهلوی اطلاعات بسیار ارزشمندی از فعالیتهای خیانت آمیز سران این فرقه وجود دارد؛ از جمله خاطرات روشنگرانة عدهای مانند فضل الله مهتدی معروف به صبحی، عبدالحسین آیتی و حسن نیکو و … که سالها از نویسندگان و مبلغان زبدة بهائیت بوده و سپس توبه کرده و به دامان اسلام برگشتهاند، بر خیانتهای این فرقه صحه میگذارد.
نفوذ و فعالیت گستردة بهائیان در سطوح بالای دستگاه اداری زمان پهلوی برکسی پوشیده نیست. برخی بهائیان با نفوذ در عرصه اقتصادی، کاملاً در جهت تقویت امور خود تلاش میکردند؛ مانند هژبر یزدانی، و ثابت پاسال مالک کارخانه پپسی کولا، مهندس ارجمند رئیس کارخانه ارج. تمام اینها نشانههای پیوندهای مستحکم و آشکاری است که بین سران بهائی و دولت پهلوی بود حتی هم زمان با دوران نهضت ملی نفت به بعد، به ویژه سال 1332ش فعالیت گسترده و سازماندهی شدهای از سوی بهائیان ایران در ارتباط با رژیم اشغالگر قدس آغاز شد. آنان، طی آن فعالیتها، برنامه بلند مدت ده ساله را در دستور کار خود قرار داده و این برنامه را به نظر شاه رسانده بودند. در بخشی از آن آمده است:
… بطوریکه فوقاً به عرض رسید، از مفاد نامهها و بخشنامههای صادره محفل مرکزی چنین استنباط میگردد که هدف نهایی، ازدیاد وابستگان به فرقه بهائی و تا حداکثر امکان نفوذ در تمام قسمتها و نقاط کشور به خصوص در میان مردم دهات و ایلات و عشایر است … .[10]
در دستورات محفل بهائیان راهکارهای رسیدن به اهداف تشکیلات ارائه شده بود که از آن جمله راهاندازی محافل در نواحی فاقد محفل و دایر کردن کلاسهای آموزشی بوده است.
از موضوعات جالب توجه، هم زمانی پایان برنامه ده سالة اول بهائیان با اوج گیری نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله علیه بود. حضرت امام خمینی رحمه الله علیه بهائیان را عمّال اسرائیل غاصب خطاب کرد: «آقایان باید توجه فرمایند که بسیاری از پستهای حسابی به دست این فرقه است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل، برای اسلام و ایران بسیار نزدیک است».[11] حضرت امام خمینی رحمه الله علیه از تسهیلات دولت برای مسافرت دو هزار نفر از این فرقه ضاله، در سال 1342ش به قصد شرکت در اجتماع پانزده هزار نفری بهائیت برای معارفه گروه نه نفری رهبران بهائیت چنین فرمود: «دو هزار نفر را با کمال احترام، با دادن پانصد دلار ارز به هر یک و هزار و دویست تومان تخفیف هواپیما که بروند چه بکنند؟ بروند در جلسهای که بر ضد اسلام در لندن تشکیل شده است، شرکت کنند!»[12]
حضرت امام قدس سره در جای دیگر فرمود:
این وضع نفت ما؛ این وضع ارز مملکت ما؛ این وضع هواپیمایی ما؛ این وضع وزیر ما؛ این وضع همة ما؛ سکوت کنیم باز؟ هیچ حرفی نزنید؟ حرف لله نزنیم؟ ناله هم نکنیم؟ … این سکوت مرگبار، اسباب میشود که زیر چکمة اسرائیل، به دست همین بهائیها، این مملکت ما، نوامیس ما پایمال شود. وای بر ما! وای برای اسلام! وای برای مسلمین! ای علما! ساکت ننشینید… استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضة صهیونیستها است که در این حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه میکنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شؤون، ساقط میکنند. تلویزیون ایران، پایگاه جاسوسی یهود است و دولتها ناظر آن هستند و آن را تأیید میکنند … .[13]
بهائیان در اواخر سال 1343ش برنامة دیگری تهیه کردند، آن هم پس از تبعید امام رحمه الله علیه. این برنامه دوم بهائیان نُه ساله بود و تا سال 1354 ادامه یافت. در طول این برنامه که با حمایت محمدرضا پهلوی، آمریکا و اسرائیل غاصب بود، همة ارگانهای رسمی کشور در اختیار بهائیان بود. از اسناد و گزارشهای موجود در مراکز اسناد انقلاب اسلامی به وضوح استفاده میشود هر چه به دوران پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک میشدیم، نفوذ روزافزون و همهجانبه این فرقة استعماری در همة ارکان حکومت افزونتر میشد. از طرفی جسارت و جرئت بهائیان در سطح جامعه و مجامع دانشگاهی افزایش مییافت، تا جایی که به وابستگی خود به بیگانگان افتخار میکردند و از بیان علنی این امر، ابایی نداشتند.
وضعیت اجتماعی بهائیان در دوران پادشاهی محمدرضا
با تضعیف قدرت روحانیت به عنوان یک نهاد مذهبی، زمینة حضور روشنفکران و کارگزاران غیردینی از جمله بهائیان فراهم شد و بخش بزرگی از نیروی دولت در اختیار بهائیان قرار گرفت؛ به ویژه در دهة اول شاهنشاهی احزابی نظیر حزب توده، کسرویگرایی و … رونق گرفتند. شاه هم با کمک برنامهریزان آمریکایی و با استعانت از سازمان مخوف امنیتی خود در راستای اصلاحات به سبک پدرش با سرعت وشدت بیشتری به حرکت ادامه داد. سال 1340ش با درگذشت آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله علیه شاه پیام تسلیت را برای آیت الله العظمی حکیم در نجف فرستاد. شاه به نوعی در پی خارج کردن مرجعیت از ایران برآمد و احساس کرد فرصتی برای خارج کردن کامل مذهب از امور اجتماعی به دست آمده است. همچنین جریان لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی و کاپیتولاسیون یا حق مصونیت قضایی ارتشیان آمریکایی در ایران با اعتراض جدی حضرت امام خمینی رحمه الله علیه مواجه شد و شاه آن بزرگوار را به ترکیه و سپس به نجف تبعید کرد و مطمئن شد که دیگر سازمانی مذهبی برای مقابله با وی وجود ندارد؛ لذا از این پس بود که بهائیان آشکارا در صحنة اجتماعی و سیاسی کشور ظاهر شدند و حضور گسترده و فعال بهائیان در مناصب کلیدی کاملاً مشهود بود. بهائیان خود را در پناه دولت حفظ کرده و بر پیروان خود افزودند. برخی از مؤثرترین نیروهای بهائی با توجه به موقعیت آنان از این قرارند:
1. تیمسار دکتر عبدالکریم ایادی: ایادی فرزند محمد تقی متولد 1286ش در تهران بود. پدر وی از رهبران برجستة بهائی در ایران و از نزدیکان عبدالبهاء">عباس افندی به شمار میرفت. و پزشک مخصوص شاه بود و نزدیک به 25 سال در این سمت بود. علاوه بر این، وی دارای چند شرکت خصوصی از جمله شرکت معدنی سنبل و شیلیت بود. ، مسؤولیتهای دیگر وی عبارت بود از: بازرسی ویژه بهداری ارتش، رئیس شورای عالی پزشکی و رئیس سازمان اتکا، سهمدار شرکت پاریس و صاحب امتیاز صید میگو و مسؤولیت مالی بخش عمدهای از خرید ارتش. وی به مرد هشتاد شغله در ایران مشهور بود. فردوست میگوید:
مشاغل ایادی را کنترل میکردم و به هشتاد رسید. به محمدرضا گزارش کردم. محمدرضا در حضور من از او ایراد گرفت که هشتاد شغل را برای چه میخواهی؟ ایادی به شوخی گفت: «میخواهم مشاغلم را به صد برسانم».[14]
ایادی، عامل اصلی جاسوسی انگلیس و مطلعترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار ایران بود. وی نقش مهمی در تحکیم مواضع بهائیان ایران داشت و با نفوذ زیاد نزد شاه، بهائیهای زیادی را به مقامات عالی کشور رساند؛ از جمله امیرعباس هویدا و …؛ توسط وی بود که صدها افسر بهائی وارد ارتش شده به مقامات بالا ارتقا یافتند. در دوران ایادی، تعداد بهائیان ایران به سه برابر رسید و آنان، ضمن رسیدن به مقامات عالی از حیث اقتصادی هم در ایران نفوذ فراوان یافتند.[15]
سال 1344ش با افشاگری مرحوم حجتالاسلام و المسلمین فلسفی و حملات شدید وی به بهائیان، باعث شد محمدرضا پهلوی برای آرام کردن اوضاع، ایادی را از ایران خارج کند. وی مدت نه ماه به ایتالیا رفت و بعد در سفری که شاه به مکه رفت، ایادی را هم با خود برد. او حتی لباس احرام پوشید، تا افکار عمومی را فریب دهد. با اوجگیری تظاهرات مردم در سال 1357ش رژیم شاه به بهانه اصلاحات، ایادی را از کار برکنار و وی را بازنشسته کرد. وی پس از برکناری به سوئیس رفت و در بیمارستان ژنو به علت بیماری سرطان بستری شد. پس از ژنو به پاریس نزد برادرش رفت[16] و سال 1359ش از دنیا رفت.[17] فردوست میگوید:
ایادی در دوران نخست وزیری هویدا تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازة او حق هیچکاری را نداشتند. در اصل با توجه به نفوذ ایادی نمیدانم آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت و حکومت میکرد یا محمدرضا پهلوی ؟![18]
پروین غفاری نیز دربارة ایادی میگوید:
ایادی از متنفذین فرقه بهائیت بود و به محافل بهائی نزدیک بود. موقعیت مهمی داشت و در تمام دشواریها با یاری هم مسلکان بهائیاش مشکلات را مرتفع میکرد. من نیز همراه او در محافل و مجالس بهائیان شرکت میکردم و بعینه میدیدم که اکثر دولتمردان و صاحبان نفوذ در صنایع و پستهای مهم کشور از این فرقهها هستند.[19]
2. امیرعباس هویدا: پدرش کارمند وزارت امور خارجه بود و خود وی هم از کارمندان رسمی وزارت امور خارجه در بخش ادارة اطلاعات آن بود. بعد مسؤولیتهایی در سفارت ایران در فرانسه و آلمان و ترکیه گرفت. وی در دولت مصدق معاونت ادارة سوم سیاسی وزارت امور خارجه شد و سال 1330ش مأمور به کار در سازمان ملل شد و اواخر سال 1336 وارد شرکت نفت شد و بعد وزیر دارایی در دولت حسنعلی منصور شد. او در تاریخ 6/6/1338 رسماً به عضویت ساواک درآمد و همان سال نشریه کاوش را منتشر کرد و با کمک ایادی از بهمن 1343 تا مرداد 1356 به سمت نخست وزیری شاه درآمد.[20]
انتصاب هویدا به نخست وزیری موجب اعتراض عموم مردم حتی بعضی از خواص رژیم پهلوی شد در یکی از گزارشهای ساواک آمده است:
سناتور جهانشاه صمصام در پایان جلسه روز 17/11/1343 مجلس سنا به سناتور مسعودی با حضور یکی از خبرنگاران جراید اظهار داشته: « حیف است به این مملکت و ملت کسی چون هویدا که بهائی است، حکومت کند.[21]
در سال 1345 اوایل صدارت امیرعباس هویدا، ایران به 24 قسمت تقسیم شد و هر قسمت امری، دارای مرکزی بود که محفل آن، به محفل روحانی مرکز قسمت امری موسوم بود. این قسمتها عبارتند از: 1. آباده 2. آذربایجان شرقی (تبریز) 3. آذربایجان غربی (رضائیه) 4. اصفهان (اصفهان) 5. بابل 6. گرگان 7. بنادر خلیج فارس (بندرعباس) 8. خراسان (مشهد) 9. خوزستان (اهواز) 10. زاهدان 11. ساری 12. سنگسر 13. تهران (تهران) 14. عراق (اراک) 15. فارس (شیراز) 16. قائنات (بیرجند) 17. قزوین 18. کاشان 19. کرمان 20. کرمانشاه 21. گیلان (رشت) 22. نی ریز 23. همدان (همدان) 24. یزد (یزد) که مهمترین مناطق آن، فارس و مازندران بود. سال 1349 تعداد مراکز ایران به 67 رسید و در نقشه پنج ساله که به اواخر دوران سلطنت پهلوی تعلق داشت، باید به 1100 محفل میرسید. فرح پهلوی در یک مصاحبه رادیویی که با حسین مهری انجام داده بود و از رادیو 24 ساعته لسآنجلس پخش میشد، به پایبندی و دلبستگی هویدا به فرقه بهائیت اشاره کرد و گفت:
هویدا مرتباً به شاه القاء میکرد که اسلام دین اعراب است و شایسته نیست که ما از آن پیروی کنیم و از او میخواست تا بند مربوط به رسمی بودن دین اسلام را در قانون اساسی لغو نماید. هویدا به شاه میگفت که بهائیت یک دین ایرانی است و خاستگاه آن ایران است و از شاه میخواست تا این فرقه را تحت حمایت بگیرد و موجبات رشد آن را فراهم سازد.[22]
به طور کلی بهائیان ایران، پیشرفت و موفقیت خود را در دهه آخر سلطنت پهلوی محصول خدمات و پشتیبانی هویدا میدانستند. در یکی از گزارشهای ساواک به این نکته اشاره شده است:
آقای امیرعباس هویدا به پشتیبانی بیت العدل اعظم )مستقر در حیفای فلسطین اشغالی( مدت سیزده سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفتهای قابل توجهی رسید و افراد متنفذ بهائی، پستهای مهمی را در ایران اشغال کردند و پولهای مملکت را به خارج فرستادند.[23]
3. سپهبد اسدالله صنیعی: وی از چهرههای طراز اول بهائیت محسوب میشد. وی در زمان رضا پهلوی ستوان پیشکار، آجودان و رئیس دفتر ولیّعهد آن زمان، محمدرضا بود و همراه ایادی نقش مهمی در تحکیم مواضع بهائیان در نهادهای نظامی رژیم پهلوی داشت.
سال 1344 مرکز بیتالعدل بهائیت ظاهراً خواستار کنارهگیری او از وزارت جنگ شد و بهانة آن اصل عدم مداخله در امور سیاسی بیان شد. این در حالی بود که در کابینه هویدا بهائیان تسلط جدی داشتند با این حال، صنیعی با کمک ایادی و حمایت محمدرضا شاه موافقت بهائیان را به ادامة کار جلب کرد و طی یک اقدام نمایشی استعفا نمود؛ ولی شاه با ذکر این مطلب که وی اجازة دخالت در امور سیاسی به احدی نمیدهد و صنیعی هم باید به مأموریت خود ادامه دهد، ادامة حضور او را در مراکز مهم تداوم بخشید.[24] این استعفا میتوانست در راستای ملایم نمودن جو جامعه پس از روی کار آمدن هویدا نیز ایفای نقش کند. با این استعفا و پاسخ شاه، دست کم در جامعة ارتشی کشور این نظر و اعتراض که بهائیان دارای سیطره شدهاند تا حدی فروکش کرد؛ چون شاه معتقد بود بهائیان خطری برای سلطنت وی ندارند. به عبارت دیگر عناصر بهائی کاملاً در اختیار شاه و اربابان او بودند. کارگزارانی که به راحتی میتوانستند در راستای دین زدایی و با حداقل عرفی نمودن دین اسلام در جامعه بسیار مؤثر باشند و به خوبی سیاستهای دول بیگانه را در ایران پیگیری و اعمال کنند.
صنیعی در صحنة سیاسی کشور بسیار متنفذ بود. وی در دوران نخست وزیری اسدالله علم، حسنعلی منصور و هویدا در کابینه بود و به وزارت جنگ و وزارت خوار و بار رسیده بود.[25] نقش صنیعی که از چهرههای طراز اول بهائیت بود، در تحکیم مواضع این فرقه در ساختارهای نظامی رژیم پهلوی حائز اهمیت بود. سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سپهبد اسدالله صنیعی که موفق به فرار از کشور نشده بود در تاریخ 22/1/1358 دستگیر و زندانی شد.
ادامه دارد ....
پی نوشتها :
1- روح الله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، تهران، ۱۳۸۲ش، ص۳-۱۷۲٫
2- خاطرات ارتشبد حسین فردوست : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۸، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج۱، ص۳۷۴ و ۳۷۵٫
3- سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، سوم، تهران، ۱۳۸۴ش، ص۲۵۱٫
4- حسین فردوست، پیشین، ج۱، ص۳۷۴٫
5- پروین غفاری ، تا سیاهی در دام شاه، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۷۶ش، ص۶۴٫
6- همان، ص۸۴ ـ ۸۵٫
7- حسین فردوست، پیشین، ج۱، ص۳۷۷٫
8- سیدسعید زاهدانی، پیشین، ص۲۴۷ و ۲۴۸٫
9- همان، ص۲۵۱، گزارش به ساواک در تاریخ ۱۹/۵/۱۳۵۰٫
10- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت آذربایجان (به نقل ازماهنامه زمانه، سال ۶، شماره ۶۱)، ۱۳۸۶ش، ص۷۸٫
11- امام خمینی، صحیفه نور، ج۱، ص۴۴٫
12- همان، ص۱۲٫
13- همان، ص۳۴ و ۳۵٫
14- حسین فردوست، پیشین، ج۱، ص۲۰۲٫
15- همان، ج۲، ص۱۹۹-۲۰۴٫
16- مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، ج۵، لندن، بی نا، ۱۳۶۸ش، ص۳۱۴٫
17- محمود، حکیمی ، مسابقه غارتگری، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، انتشارات مدرسه، ۱۳۸۳ش، ص۹۱٫
18- حسین فردوست، پیشین، ج۱، ص۲۰۱ ـ ۲۰۴٫
19- پروین غفاری، پیشین، ص۱۰۶٫
20- حسین فردوست، پیشین، ج۲، ص۳۶۷-۳۷۳٫
21- گزارش ساواک ۱۸/۱۱/۱۳۴۳، همان، ص۳۸۵٫
22- احمد اللهیاری ، بهائیان در عصر پهلوی، دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ج۳۱، نیمه پنهان، ۱۳۸۷ش، ص۱۳۰٫
23- حسین میر، تشکیلات فراماسونری در ایران، انتشارات علمی، ۱۳۷۱ش، ص۲۱۰٫
24- حسین فردوست، پیشین، ج۲، ص۴۶۸ و ۴۶۹٫
25- همان، ج۱، ص۳۷۴٫