همه کسانی که درک عمیق و دقیقی از تاریخ معاصر دارند، میدانند که بابیه، بهائیه و
ازلیه در ایران و قادیانیه در هند، مسلکهایی هستند که دست سیاست، آنها را به صورت
دین در آورد و به جان ملت مسلمان ایران انداخت.
فرقه نیوز
چکیده
«متمهدان» و «مدعیان دروغین»، مفهوم و انگارهای هستند که تأمل در آنها، برای
همگان پر جاذبه است. عدهای دوست دارند بدانند چرا در طول تاریخ، و در حوزة مهدویت،
با چنین ادعاهایی روبهرو هستیم؟با رخنمایی اینگونه پرسشها و پرسشهای دیگر،
موضوع مورد بحث، اهمیت ویژهای یافته است؛ اما مهم، روشمند کردن پژوهش در این زمینه
است. تحلیل پیامدها، آثار و خاستگاههای مدعیان دروغین، در گرو شناخت دقیق عوامل
پیدایش آنان است.نگارنده در این مقاله، علل زمینه ساز، علل تسهیل کننده و علل شتاب
زای پیدایش مدعیان دروغین و گرایش مردم به آنان را نقد و بررسی میکند.
پیش در آمد
شناخت و بازشناخت اندیشه مهدویت، شناخت و بازشناخت بزرگترین جریان معرفتی و
معنویتی در طول تاریخ است. بازکاوی و بازپژوهی این جریان، یک ضرورت عینی است؛ تا
جریانی که برای ناب سازی معرفت دینی و بازسازی و نوسازی فرهنگی، معنوی و اجتماعی
اتفاق میافتد، پیوسته زلال و اصیل بماند و مانند همیشه، الهام بخش همة آزادی
خواهان جهان باقی بماند.نیرومندی اندیشه مهدویت در جایگاه یک اصل مبتنی بر سنتهای
ریشهدار اسلامی، و یأس از الگوهای دروغین رایج، موجب گرایش روزافزون حقیقتطلبان
به اندیشه مهدویت شده است.
شناخت آفات نظری و عملی و آسیبهای ذهنی و عینی اندیشه مهدویت، امری پسندیده و لازم
است. در عین حال، شناخت و تحلیل ریشهها و علل پیدایش و رشد مدعیان مهدویت، یک
ضرورت «عقلانی» است؛ تا با نابود کردن «علل»، معلولها نیز از بین رفته و با
ادعاهای پیدا و پنهان در حال وقوع نیز مبارزه شود.
به دیگر سخن، با شناخت علل و ریشههای انحراف مدعیان دروغین، میتوان از آفات
درونی و بیرونی و آسیبهای تدریجی نیز جلوگیری کرد؛ یعنی در مقام «رفع» یا پیشگیری
برآمد.انحراف زدایی از آموزه اصیل مهدویت و زنده نگه داشتن آن، یک ضرورت اجتناب
ناپذیر است؛ به ویژه اگر دستهای پیدا و پنهان دوستان ناآگاه و دشمن آگاه و مغرض را
در انحراف آفرینی «مهدویت» در طول تاریخ بشناسیم.
ضرورت بحث از عوامل پیدایش مدعیان دروغین
در بحث از یک موضوع، گاهی آن را تشریح میکنند و علتیابی. کار اول را «توصیف»،[1]
وقایعنگاری و تشریح وضع موجود، و عمل دوم را «تبیین»[2] و یافتن چرایی آن
مینامند. بحث اول، به هستها میپردازد و بحث دوم به چرایی و علت «هستها»
(شفیعیفر، 1377: ج3، ص288).این دو مسأله در بحث از مدعیان دروغین نیز صدق میکند و
از دو منظر میتوان به مدعیان دروغین نگریست؛ یکی پرداختن به سیر حوادث و وقایع
نگاری و فرایند زندگی مدعیان و دیگری جست و جوی علت یا علل آن. دیدگاه اول، به
تاریخ مدعیان دروغین میانجامد و مجموعهای از وقایع است که از دادههای آن، هیچ
گاه سخن نمیگوید؛ بلکه میبایست تعبیر و تفسیر شوند. دیدگاه دوم به نظریه پردازی
در مسأله منجر میشود و با کمک آن میتوان تصویری روشن و جامع از موضوع ارائه داد.
تصور ما از عوامل و علل پیدایش متمهدیان، نقش مهمی در انتخاب ابزارها، شیوهها و
روشهای مبارزه با آنان دارد. تفکر و اندیشه مهدویت در اوضاع و مقاطع مختلف، گاهی
دچار آسیب یا آفت میشود. احیاگر در عرصه احیای دین با دو تشخیص بسیار مهم روبهرو
میشود: تشخیص درد و تشخیص درمان. اگر حقیقت یاب، درد اندیشه خود را در نیابد و سرّ
رنجوری آن را کشف نکند و دچار خطا شود، از اساس، ره به خطا برده است، و اگر درد دین
را به نیکی دریابد، گامی دیگر برای توفیق در پیش روی دارد و آن، حسن درمان است.
آسیب شناسی کمک میکند شخص، این گونه موانع و آفات را بهتر بشناسد و در راه اصلاح
آنها بکوشد یا از آنها پیشگیری کند.
در بحث مهدویت نیز تا چرایی و چگونگی پیدایش مدعیان به خوبی تحلیل نشود، نمیتوان
تصویری روشن و جامع از آن ارائه داد؛ پس اگر ریشهها و علل پیدایش مدعیان دروغین را
همراه اهداف و انگیزهها شناختیم، راه تحریف، کژاندیشی و عوامگرایی دربارة چنان
واقعه عظیم و مکتبسازی بسته خواهد شد.قابل ذکر است که تقسیم عوامل و تفکیک آنها
در این مقاله، برای سهولت بیشتر در گزارش و تحلیل و بررسی آنها است وگرنه، واقعیت
از تعامل و هم آوایی چند زمینه و بستر در یک مدعی خبر میدهد. علل و عواملی که این
جا بررسی میشوند، دارای حصر عقلی نیستند و فقط حاصل کاوش نویسنده در منابع است.
عوامل متعددی در پیدایش مدعیان موثرند که آنها را به سه دسته تقسیم میکنیم:
1. عوامل زمینه ساز (محرک): مجموعه عواملی ریشهای که در زمینه سازی و بسترسازی
پیدایش مدعیان، نقش داشته است.
2. عوامل تسهیل کننده: عواملی که سبب آسانتر شدن طرح ادعاهای دروغین یا گرایش مردم
به چنین ادعاهایی است.
3. عوامل شتاب زا (کاتالیزور): عواملی که روند رو به جلوی ادعاهای دروغین و گرایش
مردم به آن را سرعت بیشتر میبخشد.
اکنون به شرح و تبیین این عوامل میپردازیم:
عوامل زمینه ساز
1. نجات باوری مهدوی
آنچه به ماهیت شور انگیز و انقلابی امامت در تشیع میافزاید، اصل مهدویت است.
انتظار فرج و امید به ظهور امام غایب، امیدواری شیعه را برای پیروزی نهایی بر ظلم و
ستم و سامان یافتن جهان میفهماند. همین پیوند معنادار بین ظهور امام زمان عجل الله
تعالی فرجه الشریف و تشکیل حکومت حق، بهانة برخی «فعالیتهای تندروانه» میشود.
شیعیان در هر دورهای انتظار داشتند منجی رهاییبخش به نام «قائم» قیام کند و آنان
را از آزارها و فشارهای سیاسی روزگار برهاند. درست است که در پس پرده برخی از
ادعاها، اغراض شخصی و مادی و بهره برداریهای سیاسی وجود داشت؛ اما بیش از همه، این
موج شدید مهدی خواهی و نجات طلبی بود که موجب تطبیق ناآگاهانه و عموماً غیر مغرضانه
مهدی موعود بر امامان شیعه یا افراد دیگری از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و
سلم میشد.
با عنایت به چنین انتظاری، پس از درگذشتن هر امام، رحلت او در باور دستهای از
افراد نمیگنجید؛ چرا که قائم، باید پیش از مرگ خود، بساط ستم را بر میچید و با پر
کردن زمین از عدل و داد، رسالتش را به اتمام میرساند؛ از این روی، این دسته یا به
انکار درگذشت امام معتقد میشدند یا حداقل انتظار آنها این بود که امام، بعد از
رحلتش دوباره به زمین برگردد و وظیفه خود را تمام کند.مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین
لنکرانی رحمت الله علیه دربارة گرایش مردم به علی محمد باب میگوید:
این باور تحرک بخش اسلامی و شیعی مهدویت بود که (البته با خطای تشخیص مصداق)، و
صحنه گردانی بازیگران سیاسی، غوغای بابیت را در ایران اسلام و شیعه برانگیخت و جمعی
از شیعیان (ساده لوح) را حول پرچم کسی گرد آورد که مدعی باب امام عصر بود و با ندای
«یا صاحبالزمان» به تهورهای بعضاً کم نظیر و شگفت انگیز در برابر قوای حکومت وا
داشت (کوچکزاده، 1378: ص85).آفریقا را فراموش نکنیم؛ سرزمینی که از زمان راهیابی
اسلام به آن، منطقهای پر استعداد در پذیرش مفاهیم موعودباوری و مهدویت بوده است.
این پدیده، معلول ستم خلفای اموی و عباسی در صدر اسلام و ظلم مستعمران در سدههای
اخیر است.
تثبیت مفهوم مهدویت با رویکرد نجات بخشی، زمینه مؤثری در ایجاد جریانات دینی و
سیاسی در آفریقا بوده است. ظلم و ستم موجود و محرومیت شدید مردم آفریقا، «مهدویت»
را در آن سرزمین، قوت میبخشد. اگر سرزمین آفریقا را زادگاه «مدعیان مهدویت»
بدانیم، راه دوری نرفتهایم. این امر، با توجه به زمینههای روانی و اجتماعی ناشی
از وجود بیعدالتی و تبعیض در آفریقا سبب شد مهدی سودانی بیشترین بهره را از آموزه
مهدویت ببرد.
سودان تا اوایل دهه هشتاد قرن نوزدهم میلادی از ناحیه سه گروه تحت ستم بود:
استعمارگران انگلیسی، حکام و مأموران ترک و مصری و اشراف و ملّاکان و تجار بزرگ
محلی و منطقه ای (موثقی، 1374: ص224). این فشارها و ظلمها به تدریج اعتراضات
گستردهای را همراه داشت.البته مهمترین مسأله مورد اعتراض، هجوم و حضور بیگانگان و
اروپاییان بود. تودههای مردم محروم و مسلمانِ اقوام بربر، هسته مرکزی جنبش اصلاحی
و ضد استعماری را آغاز کردند. رهبری این جنبش گسترده که از سال 1881م آغاز شد، کسی
نبود جز محمد احمد بن عبدالله (1843-1885م) معروف به مهدی سودانی (هالت ـ ام ـ
دبلیو، 1366: ص92).مؤلف کتاب مسلمانان آفریقا مینویسد: «ظهور مهدی در بخش آفریقای
شمالی یک پدیده خاص است» (کوک، 1373: ص70).
2. جهل و نادانی مردم
دین، بسیاری اوقات، آماج بهرهبرداریهای نادرست قرار میگیرد. مردم، با عشق و
احساس، بر گرد دین حلقه میزنند و اگر از آموزههای آن به درستی آگاهی نداشته
باشند، در دام شیادان گرفتار خواهند شد.ناآگاهیهای مردم ایران در زمان قاجاریه،
یکی از مهمترین علل گرایش عدهای به سید علی محمدباب بود. مرحوم آیت الله حاج شیخ
حسین لنکرانی رحمت الله علیه بر این باور است:
بابیان فداکار و جان فشان اولیه که در قیامهای خونی زمان باب شرکت داشتند و خود را
به آب و آتش میزدند، بابی و بهایی (به معنایی که امروزه از این کلمات مراد
میکنیم) نبودند؛ بلکه شیعیانی ساده لوح و ره گم کرده بودند که در تشخیص «مصداق» به
خطا رفته، به عشق هواداری از صاحب الزمان و قائم موعود، اسیر مشتی بازیگران سیاسی
شده بودند (عبداللهی، 1371: ص72).
علت اصلی تأثیرگذاری و رشد مدعیان دروغین مهدویت، جهل مردم است. بدون تردید،
میتوان نادانی را عامل اصلی همه انحرافات در تاریخ اسلام دانست. بسیاری از افرادی
که در دام چنین مدعیانی گرفتار میشوند، در حقیقت جویندگان آب هستند؛ اما چون آب
واقعی را ندیده و نشناختهاند، به دنبال سراب راه افتادهاند.
3. نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی
امیرالمؤمنین علیه السلام دربارة فقر در کارایی ذهن میفرماید: الفقر یُخرِسُ الفطن
عَن حجتِهِ (سید رضی، بیتا: ح3)؛ تهیدستی، مرد زیرک را در برهان کند میسازد.آیا
با چنین دل مشغولیای میتوان از چنین شخصی انتظار داشت در زندگی روزمره خود، سهم
لازم دینداری را بپردازد و خود را برابر اندیشه و نظرهای التقاطی حفظ کند. شاید راز
آن که گفته شد فقر زمینه ساز کفر است (کلینی، 1405: ج2، ص307)، همین نکته باشد.
تأملی در قیام فاطمیان که با ادعاهای مهدویت «عبیدالله المهدی» همراه بود و همچنین
قیام و ادعای مهدویت «مهدی سودانی» در شمال آفریقا ما را به این نکته رهنمون
میسازد که نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی و فقر شدید مردم، بستر مناسبی برای طرح
این گونه ادعاها و گرایش شدید مردم فراهم میساخت. در اواخر قرن سوم و هم زمان با
قیام فاطمیان، مغرب و افریقیه از نظر اقتصادی از وضعیت مطلوبی برخوردار نبودند. و
این بحرانهای اقتصادی، جامعه افریقیه و مغرب را دستخوش تغییر کرد (چلونگر، 1381:
221).
اوضاع نابسامان نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران در دوران قاجار نیز بستر
اجتماعی مناسبی برای ظهور بابیه را فراهم ساخت. این اوضاع، در یک نگرش کلی عبارت
بود از:
الف. انحطاط نظام سیاسی ایران؛
ب. فساد زاید الوصف حکومت و نخبگان سیاسی؛
ج. رقابت استعمار برای کسب منافع ملی مردم ایران؛
ه. اعطای امتیازات گوناگون به بیگانگان و غارت ذخایر ملی؛
و. فقر عمومی و بیسوادی گسترده (کاتوزیان، 1373: ص76).
4. فزون طلبی و زیاده خواهی
دلبستگی به دنیا، یکی از زمینههای افکار التقاطی و منحرف است که متأسفانه دامن
اندیشه مهدویت را نیز در بر میگیرد. این زیاده خواهی و دنیاطلبی، تحت عناوین
مختلفی میگنجد که عبارتند از:
4-1. تضعیف رقیب
در طول تاریخ میبینیم عدهای برای تضعیف رقیب و در کشاکش رقابتهای سیاسی و نظامی،
اندیشه اصیل مهدویت را هم بینصیب نگذاشته و با اتهاماتی واهی، رقیب را به ادعای
مهدویت متهم میکنند.برای مثال عدهای بر این باورند که «مختار بن ابی عبیده ثقفی»
برای پیشرفت نهضت و قیامش مهدویت «محمد بن حنفیه» را مطرح کرد؛ ولی بررسیها و
کاوشهای تاریخی، ما را به این نکته رهنمون میسازد که این، اتهامی واهی است؛ زیرا
دشمنان مختار درصدد بودند که اولاً: چهره قیام مختار را از حالت یک قیام مذهبی به
یک قیام اعتقادی تبدیل کرده و آن را بدعتی در دین اسلام معرفی نمایند. ثانیاً: این
تبلیغات منفی، بهانهای برای سرکوب دیگر قیامهای شیعی باشد (صفری فروشانی، 1378:
ص85 و 86).
نمونهای دیگر، «عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب» است که[3]در
سال 127ق در کوفه بر ضد فرماندار منصوب بنی امیه قیام کرد. وی در جنگی که بین او و
«ابن هبیره»، سردار سپاه بنی امیه روی داد، شکست خورد و در سال 129 ق در هرات کشته
شد (جزری، 1407: ج5، ص5).عبدالله از دو سو مورد حمله بود؛ هم از سوی بنی امیه که بر
ضد آنها قیام کرده بود و هم از سوی بنی عباس که او را رقیب اصلی خود میدانستند.
این هر دو گروه، تبلیغات وسیعی را بر ضد او به راه انداخته بودند. اتهام ادعای
مهدویت او نیز صرفاً برای تضعیف و خرافی جلوه دادن عقاید بود (صفری فروشانی، همان:
ص91).
4-2. ادامه حیات فرقه ای
بعضی از سران فرقههای غلات مانند مغیریّه، از قیامهای علویان بر ضد حکومت عباسی
سوء استفاده میکردند و با ادعای مهدویت، سعی در جذب نیرو به سوی خود داشتند.
مغیریّه ادعا داشتند محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه که بر ضد بنی عباس و
حکومت منصور قیام کرد و کشته شد، مهدی است و کشته نشده است؛ بلکه در کوههای ناحیه
حاجز بین مکه و نجد قرار دارد.
4-3. سوء استفادههای مالی
عدهای با مطرح کردن مهدویت امامی از امامان شیعه که از دنیا رفته بود، خود را
جانشین او در زمان غیبتش معرفی میکردند و بدین وسیله برای خود مال و مقامی کسب
میکردند. مهمترین مصداق این جریان، سران «واقفیه» میباشند. سران این فرقه پس از
شهادت امام کاظم علیه السلام به دلایلی از جمله سوء استفادههای مالی، امامت حضرت
رضا علیه السلام را نپذیرفتند و ادعا کردند موسی بن جعفر علیه السلام همان مهدی است
و در غیبت به سر میبرد.این انحراف که بسیاری از عالمان و راویان شیعه را در کام
خود فرو برد، به چندین شعبه تقسیم شد و مشکلات فراوانی را برای امامان بعدی به وجود
آورد. شیخ طوسی رحمت الله علیه مینویسد:
اولین کسانی که قائل به وقف شدند، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و
عثمان بن عیسی رواسی بودند که به طمع اموال، به دنیا رو کردند و گروهی را با
پرداختن اموالی که خود به خیانت برداشته بودند، با خود همراه نمودند …. یونس بن عبد
الرحمان گفته است: در زمان شهادت امام کاظم علیه السلام نزد نمایندگان آن حضرت،
اموال زیادی بود که طمع در آنها باعث شد در آن امام توقف کنند و وفاتش را انکار
کنند (تا اموال را به امام بعدی نپردازند) و برای خود بردارند.
نزد زیاد بن مروان، هفتاد هزار دینار و نزد علی بن ابی حمزه، سی هزار دینار بود. من
که حقیقت امامت امام رضا علیه السلام را دریافتم، مردم را به او دعوت کردم؛ اما آن
دو نفر بیست هزار دینار برای من فرستادند و پیغام دادند که دست از این کار بردار.
ما تو را بینیاز میکنیم؛ ولی من امتناع کردم و آنان بنای دشمنی با مرا گذاشتند
(طوسی، 1417: ص63 و 64).
فارس