جدایی دین از سیاست زمینه ساز ایجاد بهاییت
با تسلط کامل روس وانگليس وضعيت ايرانيان بسيار اسف بار شده، نخست کشاورزي بي رونق
گرديد و زمين هاي آباد و مستعد هم در اختيار تيول داران دست نشانده ي حکومت قرار
گرفت، فقر و قطحي و بيماري بر سر ايرانيان سايه انداخت. [۱]
.
توجه حکومت به غارت اموال مردم موجب شده بود، توجهي به اصلاح و توسعه اقتصاد و
بهبود اوضاع و احوال مردم نداشته باشند. بلکه با بستن پيمان هاي ننگ آور و دادن
امتيازاتي زيان بخش استقلال کشور را هم مانند دين رسمي آن متزلزل ساختند. براي آرام
کردن آنهائي که ميتوانستند خطري باشند حکومت ولايات را بهترين لجام مخالفان
دانسته، بدين ترتيب شاهزادگان خودکامه هم در ولايات به غارت و چپاول مشغول شدند.
خلاصه قانون چپاول و غارت را اساس حکومت داري شناخته، در مقابل استقامت و بردباري
مردم به پاره کردن شکم و طناب کشيدن، کند و زنجير به دست و پا بستن متوسل شدند.
رسوائي بي غيرتي شاه و اطرافيانش تا جائي بود که مشاغل اجتماعي هم در معرض فروش
گذاشته شده، هر کس شغلي را که ميخواست خريداري ميکرد. [۲]
.
چنين موقعيتي وحشتناک و خفقان آور که مردم از رهبران حکومتي نا اميد شده تشخيص داده
بودند، تمامي مصائب و بلاياي وارده از دنيا خواري و ارتباط هاي خود فروخته هاي
سياسي خارجي است، به خلفا و سلاطين، حکام و مأمورين حکومتي به چشم غاصبان امر ولايت
و حکومت نگاه کرد، خويش را به پناه رهبران ديني که پس از سقوط صفويه به دست نادرشاه
کاسته شده بود [۳]
و بر اثر خود باختگي سردمداران حکومتي قاجار قوت يافته، به صورت طبقه اي قدرتمند
با نيروئي برخاسته از حمايت مردمي بودند انداختند و توانستند در مقابل حق کشي ها و
تسلط هاي خارجي به طور کامل ايستادگي کنند تا جائي که نوشته اند دستگاه عظيم فقه
شيعه به مردم امکان ميداد در تمام مسائل سياسي و اجتماعي دخالت مستقيم داشته
باشند. [۴]
.
آنگاه که رهبران ديني به عنوان نايب عام امام زمان در ميان ملت به قدرت رسيدند، در
آخرين ربع قرن هجده هم قدرتمندترين طبقه جامعه شناسائي شدند. و از دولت مردان
ميخواستند به نحوي تسليم آنان باشد.ولي دولتمردان قاجاري که با عوامل بيروني
سياسي، به ايران آمده و ترکيب شده بودند، قدرتي احساس ميکردند، زير بار اين خواسته
نرفته، کشمکش مداوم ميان علما و دولت را پديد مي آوردند. [۵]
.
بي نيازي رهبران ديني از دولت که قدرت عظيمي بود [۶]
نه تنها آنان را در مقابل دولت جسور و شجاع کرده بود، بلکه دولت را هم به وحشت
انداخته، روز به روز ترس دولتمردان از رهبران ديني بيش از گذشته ميشد. تا جائي که
رهبران ديني، تنها ملجاء و پناه مردم و حتي صاحب منصبان حکومتي در مقابل استبداد
شاهان به شمار ميرفتند، خلاصه «نيروي طبقه ي روحاني تنها نيروي مقاوم در برابر
رژيم مملکت بود.» [۷]
اين نيرو و تسلط به عصر فتحعلي شاه قاجار آنقدر چشمگير بود که رهبران ديني توانستند
دو بار او را از حمله به مشهد که در آن زمان هنوز در تصرف نادرشاه بود بازدارند. [۸]
.
در چنين موقعيتي که همه مي کوشيدند به نوعي خويش را به رهبران خويش را به رهبران
ديني نزديک کنند و مورد توجه ايشان قرار گيرند، خود را ديندار وانمود کنند،
شاهزادگان و وزيران براي چنين موقعيتي همتي قابل توجه داشتند. [۹]
.نفوذ
روحانيون چنان قابل توجه دربار بود که فتحعلي شاه ملا اسماعيل مازندراني را به مقام
قاسم الصدقات منصوب کرد. [۱۰]
.
دين پناهندگي در دوره ي قاجار تا جائي بود که شاهان قاجار تلاش بسيار براي تحصيل
تأييد روحانيون مينمودند ولي توفيق کافي به دست نمي آوردند و هرگز مطمئن نبودند که
ميتوانند نفوذ روحانيان ر ا در توده ي مردم به ميل خود هدايت کنند يا به آن نفوذ
متکي باشند. [۱۱]
.ولي
بعضا بزرگان ديني که در حد مرجعيت بودند به تعبيري که مرحوم آية الله العظمي حاج
سيد محمدرضا بروجردي در درس خارج فقه داشتند، جهت راحتي مردم در امور ديني که به
حکومت مربوط ميشد اختياراتي را به مقلدين خويش ميدادند. يا وقتي فتحعلي شاه از
شيخ جعفر نجفي اذن سلطنت ميخواهد به او ميدهد تا جائي که فتحعلي شاه افتخارا خود
را نايب او معرفي ميکند. [۱۲]
.
روس و انگليس و ديگران به اين نفوذ
بي قيد و شرط پي برده به يقين رسيده بودند اگر ماجراي تسلط رهبران ديني بر امور
مملکت داري چنين که هست پيش برود آنچه در خيال دارند همه نقش بر آب ميشود. چنانکه
در دوره ي فتحعلي شاه فتواي جهاد علما در جنگهاي ايران و روس نفوذ رهبران ديني را
براي آنان به اثبات رسانيد و در دوره هاي بعد انگليسها با جنبش تنباکو و تأسيس
بانک پادشاهي و قرار داد «رويتر» به نفوذ و قدرت رهبران ديني پي بردند.
به هر حال دولتهاي روس و انگليس که هر دو در انديشه چاره جوئي براي چپاول و غارت
اين مملکت بودند به نتيجه رسيدند مشکل اساسي اتحاد مردم با رهبران ديني است. و بايد
براي حل اين معضل چاره اي کارساز نمود، تا بتوانند به آنچه در نظر دارند برسند. در
بررسي راه چاره به آنچه بريتانيا را در عثماني موفق کرده بود توجه نمودند، تصميم
گرفتند به هر شکلي شده است با ايجاد تفرقه ي مذهبي در ايران راه را براي خويش
هموار سازند. در بررسي خود به اين نتيجه رسيده بودند که در ايران تا قبل از نهضت
مشروطه دو اقتدار اصلي وجود دارد: اقتدار شاه که دربار و دولت را اداره ميکند.
ديگري اقتدار مراجع و روحانيون وابسته به مرجعيت شيعه که ملت و شاه را رهبري
مينمايد.
در حقيقت مذهب شيعه، مذهب حاکم بر دربار و مراجع تقليد رهبران حقيقي اجتماعات ملت
ايران هستند. و مهمتر اقتدار رهبران ديني در مقابل اقتدار شاه از توان بيشتري
برخوردار ميباشد. به همين لحاظ قدرتهاي روس و انگليس در انديشه شکستن اقتدار مذهب
شيعه و رهبران آن افتادند. [۱۳]
چنانکه انگليسها در به وجود آوردن مسلک وهابيت به اين نتيجه رسيده بودند: «حکومت
همچون موش هراسان از گربه، از آنها ميترسيد و البته اهل تسنن نسبت به شيعيان، کمتر
از علماي خود فرمانبري داشتند. زيرا آنان هم سلطان را حاکم ميدانند و هم شيخ
الاسلام را، در حالي که شيعيان حکومت را تنها شايسته ي عالمان ميدانند و به سلطان
اهميت کافي نميدهند.» [۱۴]
.
آري دشمن خارجي براي درهم شکستن قدرت مذهب تشيع و رهبران ديني آن مي بايست فکري
ميکرد، به همين لحاظ نخست به اين توجه نمود تا بداند عامل قدرت رهبران ديني چيست و
چه مهمي موجب نفوذ آنان در ملت و حکومت شده است.[۱۵]
آنچه بيش از هر موضوع توجه را به خود جلب ميکرد، مسئله «قائميت» بود که اختصاص به
امام دوازدهم شيعيان داشت و پيروان پديده ي ولايت با امام، حضرتش را تنها پناه و
انتقام گيرنده تمام ظلم هاي تاريخ ميدانند که به امامان شيعه و پيروان آنان شده
است. با چنين نتيجه اي تصميم گرفته شد قداست «قائميت» در هم شکسته شود تا
رهبران ديني که با اتکا به نيابت مهدويت بر قلوب حکمراني ميکنند دچار تزلزل شوند،
لااقل شکافي بين صفوف منسجم پيروان قائم آل محمد به وجود آيد. به قانون اختلاف
بينداز و حکومت کن رسيده، نتيجه ي دلخواه را فراهم آورند.
پی نوشت :
۱.براي
اطلاع از اوضاع اقتصادي اين دوره به کتاب اقتصاد سياسي نوشته محمد علي کاتوزيان
مراجعه شود ص
۱۷.
۲.ايران
در برخورد با استعمارگران از سيد تقي نصر ص
۱۴۸.
۳.همان
مأخذ ص
۱۲۸.
۴.همان
ص
۱۲۷ - ۱۲۶.
۵.نگاهي
آزادانه به تاريخ از جلال مستغني ص
۱۲۹.
۶.واپسين
جنبش قرون وسطايي در دوران فئودال ص
۵۰.
۷.بهائيت
در ايران ص
۷۱.
۸.نقش
روحانيت پيشرو در جنبش مشروطي از حامد الگار ص
۶۶.
۹.همان
مأخذ ص
۶۳.
۱۰.روضةالصفا
ص
۳۴۵.
۱۱.ايران
در برخورد با استعمارگران ص
۱۴۷.
۱۲.نقش
روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ص
۷۹ - ۷۸.
۱۳.بهائيت
در ايران ص
۸۵.
۱۴.دستهاي
ناپيدا ص
۱۲ - ۱۱.
۱۵.خاطرات
انحطاط و سقوط فضل الله صبحی مهتدی ص۴۹