×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

علامت صدق و کذب بهاییت کدام است؟

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

علامت صدق و کذب بهاییت کدام است؟

منبع: ادیان نت

تنها چيزي که سبب مي‏شود که يک جمع يا يک فرد خود را واجد فضايل و فاقد رذائل تصور کند کثرت حب نفس و شدت تعلق به رسوم خود است يعني يک نفر انسان که خود را خيلي دوست مي‏دارد و مي‏پسندد در عين اينکه سر تا پا گرفتار سوء اخلاق باشد باز خود را خوش اخلاق‏ترين همه‏ي مردم مي‏داند و هم چنين يک قومي که خيلي علاقه به آداب و رسوم خود دارند يا به رئيس خود ارادت و محبت و علاقه‏ي فوق‏ العاده اظهار مي‏دارند هر قدر بخواهي سوء اخلاق آن رئيس با سوء آداب آن قوم را بيان کني ممتنع است که قوه‏ ي ادراک آن را داشته باشد بلکه هر چه در بيان سوء اداره‏ي آن را امر و سوء اخلاق آن رئيس و سوء آداب آن قوم بيشتر بکوشي آنها بيشتر حمل به غرض کرده همه محسنات را در خود و جمع سيئات را در طرف مقابل خود مي‏بينند.

صدق وکذب بهاییت

جناب آیتی در کشف الحیل اینگونه آورده است : بلکه اصلا نخواهد دانست که آيا فلان ميسو يا مادام يا مستر و مس را که رئيس بهائيان  در الواهش(۱) نام مي‏برد وجود خارجي دارد يا نه؟ و اگر دارد آيا اصلا اسم بهائي را شنيده و اگر شنيده آيا بچه عنوان شنيده و با چه احساس آن را تلقي كرده و با فرض اينكه عقيده هم يافته باشد آيا عقيده او براي كسي حجت است؟ و بالاخره آيا ممكن نيست كه ميسو يا مستر اشتباه كرده باشد؟

خلاصه از آنجائيكه تقريبا به مقام بداهت رسيده است كه رؤساي بهائي بدون اينكه كمتر نظري به روحانيت داشته باشند فقط و فقط براي استفاده مادي و انجام آمال و آرزوهاي دنيوي از هيچگونه تصنع و دروغ پروا ننموده اسباب فساد و نفاق و تفرقه و تشت فراهم نموده اند و اتباع و مرده ي ايشان هم مانند گوسفند بي اراده تابع اراده ي ايشان شده هر چه از آن مركز و مصدر صدور يابد بدون چون و چرا قبول كرده و گردن نهاده اند لازم مي نمود كه اسرار خفيه و حقايق داخليه ي ايشان به همان قسمي كه هست و چنانكه بايد و شايد كشف گردد تا بي خبران فريب سخنان خوش ظاهر ايشان را نخورده و به هيچ وجه اهميت به وجود و اقوال ايشان ندهند و كم كم اين گوسفندان بي مدرك را كان لم يكن انگارند لهذا در مقام طبع و نشر اين رساله برآمده اميدواريم ايرانيان وطنخواهي كه مضرت اينگونه تأسيسات و عنوات را يافته و به كمال خوبي تشخيص داده اند كه امروزه براي ايران سمي مهلك تر از سم اختلاف و دريافتي نافع تر از داروي ائتلاف نيست به كلي اين قضيه را فراموش كرده از هر حلقومي اين نغمه را بشنوند ولو به هر عنواني باشد و هر دستي آن را مدد دهد با حالت خون سردي و بي اعتنائي تلقي نموده به وحدت ملي قائل و متشبث گردند كه اين است يگانه راه نجات و نجاح و تنها طريق صلاح و فلاح و السلام علي من اتبع الهدي:

توضيح آنكه كلمه (گوسفندان) كه در اين مقدمه در حق بهائيان استعمال شده كلمه ايست كه رئيس ايشان ميرزا حسين علي بهاء در حقشان استعمال كرده و هر بهائي ثابتي ناگزير است كه از اينكه خود را مصداق گوسفند دانسته از اين كلمه كدورت و رنجشي حاصل ننمايد بلكه به آن افتخار فرمايد و فقط فرقي كه در بيان بهاء و اظهار ماست همان فرق عربيت و فارسيت است كه او به كلمه (اغنام) ياد نموده و ما به لفظ گوسفند كه معني فارسي اغنام است ياد مي كنيم. و اكنون شروع مي نمائيم به بيان مقصود به صورت سئوال و جواب بين آيتي و آواره و از يزدان پاك كمك مي جوئيم كه خامه و بيان ما را از هر لغزشي نگهداري فرمايد.

(تراج) آيتي - نخستين پرسش من اين است كه آيا ممكن است انسان نسبت به يك امر دو حالت پيدا كند؟ يعني از ابتدا حسن نظري به آن بيايد و دلباخته آن شود و همه معايب آن را محاسن انگارد و نقص آن را كمال شمارد و پس از مدتها تغيير نظر حاصل نمايد و از روي حقيقت از آن منصرف شده دل از آن بردارد و آن را مايه ي بدبختي بشر انگارد؟

آواره - به عقيده بنده نه تنها ممكن است بلكه يك امر طبيعي است كه به كم و زياد و تغيير موضوع در كل مراتب وجود حكمش جاري و ساري است ويژه در انسان حساس كه به صفت مجاهدت موصوف باشد زيرا چون انسان سر از دريچه ي خلقت برآرد و پا بر بساط هستي گذارد چشم بگشايد و گوش فرا دارد. از هر سو نغمه و آهنگي شنود و در هر كورنگ و نيرنگي بيند. در آغاز بر حسب سادگي فطرت و بساطت طبيعت همه ي رنگها را رنگ حقيقت شناسد و همه ي آهنگها را آهنگ منادي طريقت گمان كند و بادي خير و سعادت پندارد و چون قدمي چند بردارد و گامي دو سه برتر گذارد اختلاف الوان و نغمات او را به شبهه اندازد و رايت تحقيق و مجاهدت بر افرازد و به موجب كنجكاوي و حس حقيقت جوئي كه هر انسان صحيح المدركي بدان مفطور است هواي تمحيص و تشخيص بر سرش افتد و در هر قدمي آرزو نمايد كه در را از صدف و لؤلؤ را از خزف باز شناسد و رنگ ثابت را از نيرنگ امتياز دهد نغمه بلبل باغ را از صوت زاغ با سامعه ي صحيح تشخيص دهد و طعم شكر را از حنظل به قوه ي ذائقه سليم باز شناسد. در اين هنگام است كه سمعي جديد و بصري حديد يافته به قول جلال الدين رومي (گوش خر بفروش و ديگر گوش خر) گوش تازه ي خريده هر سخن را در معرض امتحان در آرد و پابند الفاظ خشك نشده مقصد قائل را در زير پرده ي قول بيابد بلكه اقوال را با اعمال موازنه كند و گفتار بي كردار را به چيزي و پشيزي نستاند چون ديده بگشايد و حقيقت بي ريب و ريا را طلب نمايد آن وقت است كه در هر گاهي دامي بيند كه گسترده است و در هر دركي شركي مشاهده نمايد كه نهفته در پرده است در زير هر رنگ هزار نيرنگ بيند و از پشت هر آهنگ هزاران رنگ و كلنگ يابد و بالاخره رنگ ثابت را در پس پرده ي نيرنگها مخفي و آهنگ بلبل را در ميان آهنگها مخبي بيند (پس به هر دستي نبايد داد دست) اما نه هر كس مرد اين كار است بلي فقط كسي مي تواند رنگ حيله و نيرنگ را باز شناسد كه دلباخته ي نمايشات ظاهره نشده چون به رنگي آلوده گردد فوري رخ را باز شويد و تنها كسي مي تواند به دام حيله نيفتد كه چون از دركي شركي به حركت آمد خود را به كنار كشد و دامن فرا گيرد وگرنه هر دم دامش قوي تر شود و هر روز رنگش غليظتر گردد تا به جائي رسد كه پاكي از رنگ و آزادي از دام نيرنگ محال نمايد و بر آن مجال نيابد فنعم ما قلت.

كار مردان است كز دام زنان حيله گر

دامن خود باز چيدن دل از آن برداشتن

آيتي از خود می پرسد- علامت صدق و كذب كدام است؟

آواره - مهم ترين عاملي كه مي تواند اهل يك مرام و مبادي يا يك حزب اجتماعي و يا اعضاي يك عائله را به شرافت و عظمت معرفي كند همانا حسن اخلاق و رفتار است از درستي و راستي و عفت و پاكدامني و حق گوئي و محو موهوم و صحو معلوم و حسن معاشرت و بي طعمي و امانت و محبت و امثالها.

و هم چنين بزرگترين چيزي كه مي تواند يك قوم و طايفه را به عدم شرافت و بي حقيقتي معرفي نمايد و محكوم به زوال سازد نقطه ي مقابل و ضد آنهاست كه ذكر شد از سوء اخلاق و خودپسندي و دروغ و دماگوژي (عوام فريبي) و رياكاري و خفيه كاري و القاء فساد و دامن آلودگي و طمع و حب جاه و مال و موهوم تراشي و بغض و كدورت و امثالها.

در مقام قول هر جمعي و هر فردي و اهل هر مسلك و مرامي و اعضاي هر فاميلي همه ي اينها را به تصديق كرده و خود را داراي ان فضائل و مبراي از اين رذائل معرفي نموده عربده ها مي كشند و خود را ممتاز از سايرين شمرده دائما به تنقيد ديگران مي پردازند ولي در موقع عمل بايد اين شعر خواجه را خواند:

خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان

تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد

بلي در مقام عمل است كه خنك فلك لنك است و راه طلب پر از كلوخ و سنگ در مقام امتحان است كه وهين از متين و غث از ثمين ممتاز مي گردد و به قول حضرت مسيح هر داري از بارش شناخته مي شود.

تنها چيزي كه سبب مي شود كه يك جمع يا يك فرد خود را واجد فضايل و فاقد رذائل تصور كند كثرت حب نفس و شدت تعلق به رسوم خود است يعني يك نفر انسان كه خود را خيلي دوست مي دارد و مي پسندد در عين اينكه سر تا پا گرفتار سوء اخلاق باشد باز خود را خوش اخلاق ترين همه ي مردم مي داند و هم چنين يك قومي كه خيلي علاقه به آداب و رسوم خود دارند يا به رئيس خود ارادت و محبت و علاقه ي فوق العاده اظهار مي دارند هر قدر بخواهي سوء اخلاق آن رئيس با سوء آداب آن قوم را بيان كني ممتنع است كه قوه ي ادراك آن را داشته باشد بلكه هر چه در بيان سوء اداره ي آن را امر و سوء اخلاق آن رئيس و سوء آداب آن قوم بيشتر بكوشي آنها بيشتر حمل به غرض كرده همه محسنات را در خود و جمع سيئات را در طرف مقابل خود مي بينند.

 

عيون الرضا عن كل عيب كليلة

و لكن عين السخط تبدي المساويا

 

يك اشتباه بزرگ اين است كه حسن اخلاق را اكثر مردم نشناخته گمان مي كنند كه چون كسي دستي بر سينه نهد وخضوع كند و (قربان شما) بگويد ديگر تمام است و او داراي مكارم اخلاق است و حال آنكه اين غلطي بزرگ است بسا كسان كه آداب ظاهره و خضوع و تظاهر به محبت را فقط و فقط براي اخداع مردم و كسب انتفاع از ايشان به كار برده و مي برند پس حسن اخلاق نه اينها است بلكه حسن اخلاق آن است كه هر خلقي با بهترين صورتش در موقع خود ابراز شود بدون آنكه در زير پرده مقصد ديگري باشد و به عبارة اخري هر چه بروز يابد صميمي باشد نه مصنوعي مثلا اگر يك شخص مدعي با جمعي تظاهر به محبت كند و كتبا يا شفاها تمجيد زياد از ايشان نمايد براي آنكه داعيه ي الوهيت يا نبوت يا ولايت او را بپذيرند و او را شريك در مال و جان خود كنند اين تظاهر به محبت و حسن عبارتي كه در تمجيد آنها به كار مي برد عين بد اخلاقي است و همچنين است در اتباع او كه در نزد كسي تظاهر بحسن اخلاق نمايند براي آنكه عقيده ي خود را جلوه داده بقبولانند اين حالت را از محاسن اخلاق نتوان شمرد بلكه نوعي از حيله و دسيسه است كه مي توان آن را سرآمد تمام سيئات اخلاق دانست مثلا ملكه ي وفا كه از ملكات پسنديده است در صورتي مستحسن است كه مستلزم يك بي وفائي ديگري و حصول يك قضيه ي مهمتري نباشد امام اگر كسي ادراك نمايد كه شخصي يا جمعي اين كلمه را دام كرده هر دم به مردم القاء مي نمايند كه بيائيد وفا كنيد و مقصودشان از اين وفا وفاي در حق خود و عائله خودشان باشد بدون اينكه يك نفر ديگر را در نظر داشته باشند در اين صورت بي وفائي از وفا نيكوتر است زيرا وفاي او سبب اغفال جمع كثيري شده به دام آن قوم خداع افتاده جان و مالشان هدر و روزگارشان سپري خواهد شد ولي از بي وفائي او جمعي آگاه شده چاه را از راه مي يابند و به دام دامگستران نمي افتند (چنانكه بحمدالله در اين دو ساله تا حدي اين مقصد صورت بسته)

اما پوشيده نماند كه سالها است بهائيان را رويه اين است كه به محض اينكه يك نفر از ميانشان بيرون رفت خروج او را حمل بر بي وفائي نموده هر دم يكديگر را به وفا دلالت مي نمايند و مفهوم وفا هم اين را مي گيرند كه اگر بطلان اين امر و دوروئي ولي آن مانند آفتاب بر ما روشن شود باز ما بايد دم از حقيقت آن نزنيم تا مثلا فلان خانم يا آقا نسبت بي وفائي به ما ندهند! و نه تنها راجع به اين صفت بلكه در موضوع تمام اخلاق و اعمال به تظاهر عقيده مندترند تا به صميميت. چنانكه ميليونها مال مردم را در هر شهر و ديار ضايع كرده و اشخاص بسيار را بر خاك مذلت نشانيده اند و باز دم از امانت و ديانت زده اگر در شهر خود قادر بر اغفال مردم نشوند به شهر ديگر سفر كرده با همان سرمايه ي الفاظ (امانت و درستي) كه به قدر خردلي روح آن در ايشان وجود ندارد بساط تجارت گسترده به سلب كلاه اين و آن مي پردازند شايد براي ثبوت اين مطلب كافي باشد قضيه شركت روحاني پرت سعيد و مصر كه داماد عبدالبهاء و برادرش و حاجي ميرزا حسن خراساني و چند نفر ديگر مؤسس آن بودند و به طوري كه اهل اطلاع و انصاف شاهدند مبالغ خطيري از مال مردم را بردند و خوردند و اساس شركت را هم به امر رئيس پس از ظهور افتضاح به هم زدند تا بيشتر اسباب رسوائي فراهم نشود. و شايد در خود طهران هنوز كساني باشند كه اموالشان در شركت جديده بهائي در سراي امير سپري شده همان شركتي كه يك نفر سيد و چند نفر عام دست به دست هم داده تأسيس كردند و پس از آنكه سرمايه ي آن بالغ به مبلغ معتنابهي شد ناگهان بانك ورشكست ايشان به گوش فلك رسيده اموال بيوه زنان چندي بر سر آن ورشكست سپري شد كه حتي بعضي از آنها جانشان هم از عقب اموالشان هدر شد و عجبتر اينكه زمامداران آن شركت با وجود ورشكست هنوز در بلاد اطراف با سرمايه هاي هنگفت به تجارت مشغولند (ولي نه در طهران جلو چشم طلبكاران) و عده ديگر هم كه از تجارت دست كشيده اند مقام بهتري يافته مبلغ مطلق شده اند چه كه اجر آن هم كم از خدمت به شركت نيست و شايد اگر اين كتاب به تبريز رود تبريزيان تصديق كنند كه بهائيان آنجا به نام كمپاني شرق شركتي تأسيس كرده چكهاي ده توماني چاپ كرده ميرزا حسين زنجاني را كه مبلغ بهائي بوده و بايست كارهاي روحاني از او بخواهند به جاي تبليغ به فروش آن چكها و تحميل بر بهائيان همه جا وادار نموده نوزده هزار تومان پول جمع كرده به محض اينكه فروش چك به آخر رسيد شركت و تجارت مفتوح نشده مسدود شد و معامله صورت نگرفته صوت ورشكستش ايران را احاطه كرد. زيرا اينها روح گوسفندان را شناخته و تشخيص داده بودند كه ابدا صاحب اراده ي در ميان گوسفندان نيست. كه حتي يك كلمه از ايشان سؤال نمايد مجملا خيلي به حاشيه رفتيم و از آقاياني كه اين حواشي بر ايشان مضر است معذرت مي خواهيم مقصود حقيقت اخلاق بود كه تنها علامت صدق و راستي صحت عمل و حسن اخلاق است ولي به شرط آنكه صميمي و حقيقي و عملي باشد نه تظاهر و تقلب و قولي، و چون ما كمتر آن را در ميان بهائيان ديده ايم بلكه هم هيچ نديده ايم پس علامت كذب بيشتر در ايشان ظاهر است و بايد همچنين باشد زيرا با اخلاق رؤساي مركزي هم خواهيم رسيد و موقع اين شعر هم خواهد آمد كه در ميان اعراب مشهور است.

اذا كان رب البيت بالدف مولعا

فشيمة اهل البيت كلهم الرقص

 (۱) قسمتی از متون بهائی مکتوباتی است که بهاءالله برای پیروانش می‌فرستاد و در خلال این مکتوبات تعالیم بهائی را برای پیروانش شرح می‌داد. این مکتوبات در میان بهائیان به «لوح» مشهورند. در بهاییت بیش از شانزده هزار لوح موجود است

 

خواندن 1501 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی