بهائیت در ایران : در مبانی اعتقادی فرقه بهائیت به واژه عالم هور قلیائی مکررا بر
می خوریم با توجه به شفاف نبودن این واژه مقاله ذیل بر گرفته ازپایگاه تبیان جهت
آگاهی کابران محترم تقدیم میگردد .
"شیخ
احمد احسائی" با اعلام تفکری خاص، که احتمالا از "شیخ اشراق"[1] به عاریت گرفته
بود، مسئله بدن هور قلیائی را مطرح کرد، و گمان کرد با اعلام این نظر، به سه اصل
مهم در اسلام پاسخ داده که عبارتاند از: معاد، معراج، و حیات امام زمان(علیه
السلام(
"شیخ
احسائی" معتقد بود، بدن "هور قلیائی" در شهر
"جابلقا"
و "جابرصا" قرار دارد؛ و طبق این نظر شروع به تفسیر سه اصل ذکر شده یعنی: معاد،
معراج، و حیات امام زمان (علیه السلام) از طریق آن نظر پرداخت، و معتقد بود هر سه
مورد از یک باب میباشند؛ و نه فقط زمین محشر را از جنس "هور قلیائی" می دانست،
بلکه معتقد بود امام زمان(علیه السلام) نیز با بدن غیر عنصری "هور قلیائی"، در شهر
"جابلقا"
و "جابرصا" زندگی میکند.[2] وی معتقد بود که "هور قلیائی"، یک لغت سریانی است و از
زبان صابئین گرفته شده.[3[
البته این کلمات در بعضی از روایات نیز آمده، و "احسائی"، که خود اخباری بود، با
مطالعه برخی کتب فلسفی به تلفیق آنها
پرداخت.[4[
ظاهراً اولین کسی که از اصطلاح "هور قلیائی" در عالم اسلام استفاده کرد، "سهروردی"
است. وی در "فلسفه اشراق"، در بحث احوال سالکین، میگوید: «آنچه ذکر شد، احکام
اقلیم هشتم است که "جابلق" و "جابرص" و "هورقلیاى" شگفت در آن قرار دارد».[5]
همچنین در مطارحات آمده است: «جمیع سالکان از امم انبیاى سابق نیز، از وجود این
اصوات خبر داده، و گفتهاند که این اصوات در مقام "جابرقا" و "جابرصا" نیست، بلکه
در مقام "هورقلیا" است که از بلاد افلاک عالم مثالى است».[6[
در این عبارت بین دو شهر "جابلقا"
و "جابرصا" با عالم هورقلیا، تفاوت گذاشته شده، و مقامى بالاتر از آن دو شهر شمرده
شده است.
"قطب
الدین شیرازى"، تفاوت "جابلقا"
و "جابرصا" را این گونه بیان مىکند:
«جابلقا و
جابرصا، نام دو شهر از شهرهاى عالم عناصر مثل است، و هورقلیا، از جنس افلاک مثل
است. پس هورقلیا بالاتر است. پس از آن مىگوید: این نامها را رسول خدا(صلی الله
علیه و آله) بیان کرده است، و هیچ کس، حتى انبیاء و اولیاء (علیه السلام) با بدن
عنصرى، نمىتوانند وارد این عالم شوند».[7[
بنابراین مراد از عالم هورقلیایى، همان عالم مثال است؛ و چون عالم مثال، بر دو قسم
اول و آخر است، گفتهاند که: این عالم داراى دو شهر
"جابلقا"
و "جابرصا" است. عالم مثال یا خیال منفصل، یا برزخ بین عالم عقول و عالم ماده، چیزى
است که عارفان و فیلسوفان اشراق به آن معتقدند و فلاسفه ی مشاء آن را نپذیرفتهاند.
"شیخ"
در جواب "ملا محمدحسین انارى"، که از لفظ "هورقلیا" از وی پرسیده بود، میگوید:
«هورقلیا به معناى ملک دیگر است، که حد وسط بین عالم دنیا و ملکوت بوده، و در اقلیم
هشتم قرار دارد، و داراى افلاک و کواکبى مخصوص به خود است، که به آنها جابلقا و
جابرصا میگویند».[8[
"سید
کاظم رشتى"، مهمترین شاگرد "شیخ احمد" نیز گفته است:
«جابلقا و
جابرصا، در سفر اول، که سفر از خلق به حق است، قرار دارد. این سفر، داراى محلههاى
متعددى است، که محله نوزدهم آن، حظیرة القدس، و محل پرندگان سبز و صور مثالیه است. جابلقا و
جابرصا، دو محله از این شهر مىباشند، که هر کدام از آنها داراى هفتاد هزار درب
است، و در کنار هر درى، هفتاد هزار امت وجود دارد، که به هفتاد هزار زبان با یکدیگر
صحبت مىکنند، و هر زبانى با زبان دیگر هیچ مشابهتى ندارد».[9[
با توجه به آنچه گذشت، روشن مىشود که اولاً: "شیخ احمد"، اصطلاحاتى را از فلسفه
اشراق گرفته، و بدون آن که به عمق آنها پى ببرد، آنها را به عنوان مشخصههاى اصلى
آیین و مذهب خود قرار داده است. پیروان مکتب او نیز در توجیه این کلمات، به
تناقضگویى مبتلا شدهاند. این روش تفسیری در کلمات "شیخ احمد"، توام با رمزگونه و
تاویل و باطنگرائی در سخنان، باعث شد که فرزندان او به نامهاى "محمد" و "على"،
که از عالمان و فرهیختگان بودند، به انکار مذهب پدر، و گاه استغفار برای او، و حتی
تکفیر او مشغول شوند.[10[
ثانیاً: وقتى "شیخ احمد"، عالم "هورقلیا" را حد وسط بین دنیا و ملکوت معرفى مىکند،
معلوم مىشود که هنوز ایشان معناى عالم ملکوت را، که همان عالم مثال است، نمیداند،
و یا آن که بین ملکوت و جبروت را اشتباه نموده است؛ و باید از آنان پرسید: آیا بین
عالم مادى و عالم مثال نیز، برزخى وجود دارد؟
مکارم/گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
[1].
فرهنگ فرق اسلامی، ص 266.
[2].
ارشاد العوام، ج 2، ص 151.
[3].
جوامع الکلم، قسمت سیم، رساله 9، ص 1.
[4].
تاریخ فلسفه اسلامی، ص 105.
[5].
مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 254. ترجمه حکمة الاشراق (دکتر سجادی)، ص 383.
[6].
مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 494.
[7].
شرح حکمة الاشراق، ص 556.
[8].
جوامع الکلم، رساله 9، ص 1.
[9].
شرح قصیده، ص 5.
[10].
روضات الجنات، ج 1، ص 92. دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 502.