کتاب و شریعت بها الله چه فلسفه ی دارد؟
با اینكه حدود كتاب بیان هم مشتمل بر یك دسته مهملات است باز فكر بهاء و شركای او
به قدری در تشریع مهمل بوده كه احكام اقدس از احكام بیان هم مهملتر شده و یا باید
گفت بهاء مكارتر بوده و این شرع را برای نفع خود تشریع نموده است.
با توجه به اینکه بهاء الله در نظر داشت كه جنبه آزادی صرف را به امر خود داده كم
كم مردم را از قید احكام و حدود خلاص نماید تا آنكه به نص كتاب اقدس از او خواهش
احكام و حدود كردند و ترسید كه اگر اجابت نكند حمل بر عجز او نمایند لهذا به قول
خودش در سنین متوالیه تأمل كرد و این تأمل عبارت از مطالعه و مشاوره و مذاكره با
محارمش بوده چنانكه آقا محمد حسن خادم به كرات به خودم گفت چند حكم از احكام اقدس
را من پیشنهاد كردم كه در كتاب داخل كنید.مجملا پس از مطالعات زیاد بر اثر همدستی
با دست های عدیده بالاخره كتاب اقدس درست شد اینك قدر و قیمت آن را خواهیم دانست
كتاب اقدس مركب است از سه قسم از مطالب - اول احكامی از قبیل صوم و صلوة و حقوق و
زواج و ارث و حیلت و حرمت و امثالها دوم آدابی از قبیل نظافت و حمام و شست و شو و
اكل و شرب و تعلیم و تربیت و امثالها. سوم خطاباتی به ملوك و سلاطین و بلاد و اراضی
و اقوام و امثالها بی قیمت تر از همه آنها قسم اخیر است.
زیرا یك سلسله الفاظ است بی آنكه هیچ دستور و نتیجه در آنها باشد و مخصوصا می دانست
این كلمات به هیچ یك از سلاطین و بزرگان نمی رسد و همیشه در زیر پرده مطرح ما بین
گوسفندان خواهد بود پس با خود گفت باكی نیست اگر یك جا هم خطاب شدید و یا انتقاد به
سلطان و مملكتی كرده باشیم و بالاخره خطابات مذكوره متضمن هیچگونه مطلب و حكمت و
فلسفه نیست تا در آن بحث نمائیم و حتی كوچكترین دستوری را در تمدن و ترقی و علم و
سیاست حائز نیست تا در خوبی و بدی آن بحث نمائیم قسم دوم هم یك سلسله حرف های
معموله است به اینكه مثلا هفته ی یك دفعه به حمام بروید یا پا بشوئید یا در اكل و
شرب دست خود را در كاسه فرو نبرید یا اینكه اطفال خود را علم و خط بیاموزید. این
قسم از كلمات كتاب اقدس نه تنها متین نیست بلكه بسیار وهین است و به نفسها شاهد
كوتاهی نظر بهاء است.
مثلا تو جه کنید که او خودش تازه به بلاد خارجه رفته و كارد و چنگال دیده این است
كه فرو نبردن دست را در كاسه یك امر مهم بزرگی تصور نموده و آن را كه صدها سال
معمول فرنگیها بوده بلكه یك امر طبیعی است كه از بدو خلقت تاكنون متمدنین و
پاكیزگان از بشر با مقتضیات زمان خودشان رعایت اصول نظافت می كرده اند این را جزو
شریعت كرده و با یك الفاظ خنده آوری در كتاب ذكر نموده. یا فرضا به نص «لا تقربوا
حمامات العجم» از حمام های آن روز ایران انتقاد كرده ولی از آنجا كه هنوز حمام های
شیردوش ندیده بوده است یا كم دیده و تصور نمی كرده است كه روزی حمام دوش و نمره از
امور عادیه باشد لهذا باز در وجوب شست و شو در سر هفته به این مضمون تشبث كرده كه
هفته ی یك مرتبه وارد شوید در آبی كه محیط بر بدن شما باشد (یعنی حوض و خزانه) و در
آخر می گوید «و الذی یصب علیه الماء یكفیه الدخول» یعنی اگر آب هم به بدن بریزد
كافی است (حمام دوش و شیر) یا اینكه موی سر نتراشیدن و زلف گذاشتن را از احكام كتاب
قرار داده به قوله «لا تحلقوا رؤسكم الخ» و تصور كرده است كه این یك حكم مهمی
است.در حالتی كه هزاران سال قبل این حكم در كتاب طبیعت بشر نوشته شده بوده است و در
همه ی ممالك مجری بوده و در اسلاك هم سر تراشی از واجبات دین نبوده است كه بهاء
بخواهد آن را نسخ نماید. ولی خنده در این است كه مقید به قید این كرده است كه
«ایاكم ان تتجاوزوا عن حد الاذان» مبادا زلفتان از مقابل گوشتان بلندتر شود در این
دو فلسفه ی بزرگ است! یكی آنكه چون گیسوان را مخصوص خود و اغصانش قرار داده بود و
به موهای پریشان خود و ایشان و هم در دلهای ساده ی گوسفندان می انداخت و این هیولا
و صورت درویشی او بود كه پایه ی خدائیش بر آن نهاده شده بود می ترسید كه دیگران هم
به او اقتدا كنند و سرمایه ی خدائی از دستش به در رفته در كیسه ی دیگران وارد گردد
چه كه آن جناب حتی لقب (درویش) را به خود مخصوص ساخته و اشعار عجیبی كه با لقب
درویش متخلص گشته انشاء كرده از آن جمله غزلی است كه مطلع آن این فرد است.
ساقی از غیب بقا بر افكن از عذار
تا بنوشم خمر باقی از جمال كردگار
و مقطع آن این شعر عجیب است
درویش - جهان سوخت از این نغمه ی جانسوز الهی
وقت آن است كنی زنده از این نعمه ی زار!!
مجملا چون گیسوان و لقب درویش مخصوص او بوده است از این رو هر وقت یك نفر گیسوان
گذاشته و مولوی بسته ی و خو را شبیه بهاء و اغصائش ساخته مورد انتقاد و حمله
گوسفندان خالص شده به او گفته اند مگر حكم كتاب اقدس را نخوانده ی كه خود را به
صورت حق در آورده ی؟ و این مضحك بود یك بهائی نیلفروش اصفهانی در مصر هر كس اسمش
عباس بود و اعراب او را عباس افندی خطاب می كردند رنگش افروخته و عصبانی می شد و
اگر كسی بود كه اندك آشنائی هم با بهائیان داشت می گفت نگوئید عباس افندی زیرا عباس
افندی در دنیا یك نفر است و این به او بی احترامی می شود در حالتی كه هزاران عباس
حمال در بلاد عرب هست كه او را عباس افندی خطاب می نمایند یا ایرانیانی كه همدیگر
را آقا خطاب می كردند اوقاتش تلخ می شد و می گفت اینها ادب ندارند نمی دانند آقا یك
نفر است و او سر كار آقا عبدالبهاء است كسی به كسی حق ندارد آقا بگوید دیگر خبر
نداشت كه در ایران به هر حمال و كناس هم اگر نگوئی آقایدش می آید و حق هم دارد زیرا
او هم بشر و در حدود خود محترم است و همچنین هر وقت زنها به هم می گفتند خانم این
شخص فریاد می كشید كه آخر نگوئید خانم زیرا خانم یك نفر است در دنیا و آن «ورقه ی
علیه» خواهر عبدالبهاء است.
دیگر نمی دانست چقدر خانم در محلات نو و كهنه طهران خوابیده است. باری این بود یك
فلسفه از حكم كتاب اقدس كه می گوید سرهای خود را نتراشید ولی فلسفه ی دوم از حد گوش
تجاوز ندهید این بوده كه چون خودش پیش از آنكه خدا شود زلف پاشنه نخواب قجری داشته
كه تا محاذی گوش بوده است و هنوز زلفهای فرنگی مآب امروز را كه خیلی بالاتر از گوش
فقط یك پشت ناخن بلندی دارد ندیده بوده است قشنگی و خوبی موی سر را به حالت زلفهای
سابق خودش می دانسته كه دلهای زن و مردی چند به هر تار آن مبتلا بوده است.
لهذا حكم كتاب خود را بر این قرار داده كه «ایاكم ان تتجاوزوا عن حد الاذان» خلاصه
یك قسمت عمده از كتاب اقدس مشتمل بر این گونه سخنان بی مغز و الفاظ غیر نغز است كه
اسم آن احكام شرع است و آقا آنها را به عنوان شریعت برای هزاران سال از سنین
اجتماعی بشر آورده است!! اما قسم دیگر كه مهمترین اقسام كتاب شریعت او است یعنی
حدود صوم و صلوة و حقوق و زواج و حیلت و حرمت و مال الله و اوقاف و میراث و امثالها
آن هم بر دو قسم است قسمتی متخذ از احكام بیان و یا متمم آن است و قسمتی مستقل
بالذات.
با اینكه حدود كتاب بیان هم مشتمل بر یك دسته مهملات است باز فكر بهاء و شركای او
به قدری در تشریع مهمل بوده كه احكام اقدس از احكام بیان هم مهملتر شده و یا باید
گفت بهاء مكارتر بوده و این شرع را برای نفع خود تشریع نموده زیرا این یك نتیجه از
آن گرفته می شود و آن عبارت از تأمین معاش عائله بهاء آن هم نه عموم عائله بلكه هر
كس حیله اش بیشتر باشد و بتواند در رأس این امر قرار گیرد و الا دیگران را بهره ی
سرشاری نیست. زیرا قسمت عمده از شریعت اقدس كه عملی شده و تمام افكار رؤساء متوجه
آن است قضیه ی حقوق و اوقاف و میراث است. فقط و فقط همین قضیه ای است كه هر روزه
اولیای امر و شوقی افندی ها جامه ی خدائی می پوشند و بر سر بهائیان یا گوسفندان
مسلط شده مالیات بابی گری را از ایشان می طلبند. اگر چه بهاء این زمینه را بیش از
هر حكمی از احكام شریعتش مورد توجه قرار داده به طوریكه ذیلا ذكر خواهد شد ولی باز
هم او بعضی رعایت ها كرده است كه آن را هم عباس افندی و پسرش شوقی افندی از بین
برده و صورت های دیگری به آن داده اند.
و در خاتمه این را مكرر می كنم كه هر جا هر عادتی را در بین بشر دیده آن را مدرك
احكام خود قرار داده بعضی را از فرائض كتاب و برخی را جزو منهیات شمرده ولی
خوشبختانه عبورش به هندوستان و ممالك چین نیفتاده و ندیده است كه چگونه پای دختران
را در قالب آهنی نهاده به قسمی پا را كوچك نگاه می دارند كه در بزرگی قادر بر راه
رفتن نیستند و اگر این عادت را دیده و یا كسی به او تذكر داده بود بدون شبهه یك آیه
ی هم برای این قضیه نازل می كرد و در منهیات كتاب خود وارد می ساخت مثلا می نوشت
«ان یا اماء الله لا تجعلن ارجلكن فی القوالب و لا تشكلنها بشكل ارجل الثعالب و
الارانب لان المشی لكن عزیز و شدید و كذلك الامر نزل من لدن عزیز حمید» چنانكه در
حق مرضا می گوید «اذا مرضتم فارجعوا الی الحذاق من الاطباء» و این به آن می نماید
كه كسی بگوید «اذا جعتم فاكلوا الخبز اذا عطشتم فاشربوا الماء» گویا آقا تصور كرده
است كه اگر او حكم نمی داد كه مرضا به اطباء حاذق رجوع كنند لابد راه را گم كرده
بنعلبند رجوع می كردند.
احكام سازی حسینعلی
آیتی - اكنون بهتر است كه باب مخصوص در احكام باب و بهاء مفتوح شود و تا هر درجه كه
ممكن است بیانات ایشان تحت مطالعه آید و نوع احكام سازی و شریعت سازی ایشان شناخته
شود
آواره - گرچه این پیشنهاد را عملی كردن كاری دشوار است. زیرا به قدری سفسطه و مزخرف
در كتب باب و بهاء زیاد است كه اگر كسی بخواهد همه را بیان كند در هزار صفحه هم
وجود ایجاز انجاز و انجام نخواهد شد. ولی به مفاد ما لا یدرك كله لا یترك كله برای
اطلاع قارئین عظام مختصری از كتاب اقدس را كه به عقیده ی بهائیان خلاصه و نتیجه ی
بیان است توضیح و تشریح می نمائیم تا هر دو نتیجه گرفته شود. زیرا كتاب بیان كه به
عقیده ی خود بهائیان منسوخ شده و می گویند از اول هم یك كتاب شریعتی نبوده است پس
كتاب اقدس را كه به تصور ایشان آبرومندتر از بیان است باید تحت نظر آورد و باز هم
گاهی كه لازم افتد از حاشیه رفتن به بیان و كشف ترهات آن مضایقه نخواهد شد.
باب من الابواب فی احكام البهاء و الباب «قد كتب علیكم الصلوة تسع ركعات»
چنانكه معلوم است در اقدس محض ترضیه ی خاطر مرده ی كه دلشان نماز تازه می خواست
ابتداء شروع به این حكم شده و نوشته است «واجب شده است بر شما نه ركعت نماز» اكنون
از اهل بهاء سؤال می شود كه آن نماز نه ركعتی كجاست؟ تمام بهائیان می دانند كه همچو
نماز نه ركعتی وجود ندارد. و از خود بهاء هم سؤال كرده اند كه آن نماز كجاست یك
جواب مبهم مهمل خادعانه داده است كه ذیلا اشاره خواهد شد و آن در كتاب سؤال و جواب
فارسی است كه گوسفندان بهاء آن را متمم كتاب اقدس می دانند و آن این است.
سؤال - در كتاب اقدس صلوة 9 ركعت نازل كه در زوال و به كور و اصیل معمول رود و این
لوح صلوة مخالف آن به نظر می رسد.
جواب - آنچه در كتاب اقدس نازل صلوة دیگر است و لیكن نظر به حكمت در سنین قبل بعض
از احكام كتاب اقدس كه از جمله ی آن صلوة است در ورقه ی آخری مرقوم و آن ورقه مع
آثار مباركه به جهت حفظ و ابقای آن به جهتی از جهات ارسال شده بود و بعد این صلوة
ثلث نازل شد (انتهی)
شما را به خدا ای اهل بصر و بصیرت از این ابهامات بهاء چه می فهمید؟ و جز خدعه و
عجز و طفره چه ادراك می نمائید؟ بلی من چیزی جز این نفهمیدم كه می خواهد بگوید آن
نماز نه ركعتی را من نوشته بودم ولی در موقع ناامنی كه مثلا گفتند عمر پاشا برای
تفتیش ما از اسلامبول مأمور شده آن را با سایر نوشتجات به سوئی فرستادیم تا مستور
بماند و ریش ما گیر نكند. بلی اگر این را راست گفته باشد عوض یك نقص چندین نقص
متوجه او می شود از جمله آن كه رغما لانف الاغنام و رئیسهم كه می گویند «در قطب
عالم ندای بهاء الله بلند شد و آنی خود و كلمات خو را مستور و مخفی نداشت» خودش
اقرار می كند كه حتی نماز خود را با سایر نوشتجات پنهان كرده ایم كه محفوظ ماند و
اتفاقا محفوظ نمانده است زیرا اگر مانده است كو و كجا است؟ مجملا میرزا خدائی كه آن
همه عربده برای گوسفندان خود می كشید هر وقت بوئی از ناامنی شنیده نوشتجات خود را
پنهان كرده و حتی اخیرا این رویه را به طوری كه می گویند در الواح وصایا هم معمول
شده كه می گویند زیر خاك بوده و نم كشیده خاك بر سر آن خدائی كه از ترس بندگان خود
احكام خویش را به زیر خاك پنهان كند و خاك بر سر بندگانی كه این خدعه های تو بر تو
را تمیز و تشخیص ندهند. دیگر آنكه بعد از رفع انقلاب و ناامنی چرا این میرزا خدا
دوباره آن نماز نه ركعتی را نتوانست نازل كند تا حكم «قد كتب علیكم الصلوة» مهمل
نشده باشد؟ این خزانه هم خزانه ی غریبی است كه هر امر مبهم و مهملی به آنجا رجوع می
شود در حالتی كه خود خزانه از امور مرجوعه به آن مبهم تر و مهملتر است. سبحان الله
نمازی كه برای حفظ به جهتی ارسال شده. و نمازی كه در خزانه مستور است دیگر حكم «قد
كتب علیكم» چگونه بر آن تعلق می گیرد!!
توضیحا نمازی كه امروزه در دست دارند یك ركعت است و با فرض آنكه سه دفعه بخوانند
(در حالتی كه یك دفعه هم نمی خوانند) باز سه ركعت می شود آن هم با غلطهای اساسی
عجیب و غریبی كه یكی از آنها قبلا ذكر شد. و اگر یكی از مناجات های فارسی خود را
نماز قرار داده بود به مراتب بهتر بود. زیرا این غلطهای فاحش در آن واقع نمی شد و
اقلا ممكن بود كه او را طرفدار وطنیت و ملیت معرفی كرد.
حاشیه از بیان
بلی چون دیدند باب در بیان ذكر نماز نوزده ركعتی كرده ولی عملی نشده و احدی از او
نپرسیده كه آن نماز كجا است و كی واجب می شود و اگر هم او نمازی به هم بافته بوده
است بهاء توانسته است كه آن را بر هم زند و تار و پودش را از هم بگسلد و بگوید كتاب
بیان منسوخ شده و این بود كه خودش هم به یك سخن فارغ و كلام فریبنده ی ناقصی سر
اتباع خود را گرم كرده و از طرفی دیگر به اصل مقصود كه تأمین معاش و فراش و تحصیل
آمال و اموال بوده پرداخته چنانكه به شرح آن خواهیم رسید.
دو جمله متناقض
1-
به قول خودشان آیه و به قول من جمله مهمله - قد تغمست الاشیاء فی بحر الطهاره2- قد
اذن الله لكم السجود علی كل شی ء طاهر چنانكه ملاحظه می شود این دو جمله به كلی
متناقض است زیرا به مفاد جمله اولی كه می گویند همه چیز (حتی فضله سگ) در دریای
پاكی و طهارت غوطه ور شدند باید به چیز ناپاك و غیر طاهری در عالم قائل نشد در این
صورت در جمله ی ثانی كه می گوید - خدا اذن داده است بر هر چیز طاهر و پاكی سجده
كنید كلمه ی «طاهر» زائد و مخالف حكم اول است زیرا اگر همه چیز به حكم جمله ی اولی
طاهر و پاك است پس قید (كل شئی طاهر) در جمله ثانی برای چیست؟ و اگر باید باز به
طاهر و غیر طاهری قائل شد پس «قد تغمست - الاشیاء فی بحر الطهاره» چه معنی دارد؟!
حال یک سوال می ماند و اینکه انصافا هر عقل سلیم با مواجهه با اینهمه تناقض و البته
دوگانه گی به پوچی ادعای این فرقه سازان پی می برد،خدا کند که خدا ما را از هدایت
شدگان قرار دهد نه گمراهان.