پس از سيدكاظم رشتي، سيدعلي محمد با اينكه در كربلا و در حلقه ياران نزديك ملاكاظم
رشتي نبود، تحت تأثير تلقينات پرنس دالگوركي بلافاصله ادعاي جانشيني او را مطرح
ساخت و درست يك سال بعد، در سال 1260 قمري كه مصادف با هزارمين سال غيبت امام عصر
(عج) بود، با حمايت كانونهاي متنفذ و مرموز استعماري، دعوي خويش را مطرح نمود و ضمن
اينكه خود را «ركن رابع» خواند، ادعا كرد كه «باب» امام زمان (عج) است و در نشست و
برخاست هاي روزانه و در ميان اطرافيان خود گفت كه «من مبشر ظهور امام زمان و باب او
هستم و هركس كه به ظهور حضرت مهدي (عج) اعتقاد و ايمان دارد، بايد ابتدا با من كه
«باب» و «در» او هستم بيعت كند». وي حتي حديث «انا مدينه العلم و علي بابها» را در
جهت اثبات اين ادعاي خود معني و تفسير مي كرد و مي گفت، حتي حضرت رسول اكرم (ص) به
حقانيت و ظهور من اشاره كرده و فرموده اند: «من شهر علم هستم و علي باب».
پرنس كينياز دالگوركي درباره نحوه آشنايي و تلقين مطالب و تعاليم خود به علي محمد
باب چنين مي گويد:
«من فكر كردم چگونه است كه اين عده قليل شيعه. . . بر يك دولتي مثل عثماني غلبه
كرده اند و چگونه همين جماعت با يك عده قليل جنگ هايي با روسيه نموده و يك لشكر
انبوه را از ميان برداشته اند. آن وقت دانستم كه (اين پيروزي ها) به واسطه اتحاد
مذهبي و عقيده و ايمان راسخي است كه به دين اسلام دارا بوده]اند[. . . من هم در صدد
]ايجاد[ دين تازه ديگري افتادم كه اين دين وطن نداشته باشد. زيرا فتوحات ايران به
واسطه وطن دوستي و اتحاد مذهبي بوده است. . . (پس از آشنايي با علي محمد در عتبات)
سيدعلي محمد دست از دوستي من نمي كشيد و بيشتر مرا مهمان مي كرد و قليان محبت را با
هم مي كشيديم. . . (او) خيلي ابن الوقت و مرد متلون الاعتقادي بود و نيز به طلسم و
ادعيه و رياضيات و جفر و غيره عقيده داشت. چون ديد من در علم حساب و جفر و مقابله و
هندسه مهارت دارم، براي رسيدن به مقصودش شروع به خواندن حساب در نزد من نمود. با
اين همه هوش با هزاران زحمت چهارعمل اصلي را در نزد من خواند و بالاخره گفت من كله
رياضي درست و حسابي ندارم. شب هاي جمعه درسر قليان سواي تنباكو چيزي مثل موم خورد
مي كرد. . . به من هم تعارف نمي كرد، به او گفتم چرا قليان را به من نمي دهي بكشم؟
گفت: تو هنوز قابل اسرار نشدي كه از اين قليان بكشي. اصرار كردم تا به من داد
كشيدم. . . خنده فراوان كردم. . . روزي از او پرسيدم اين چه چيزي بود؟ گفت: به
عقيده عرفا اسرار و به قول عامه چرس. . . دانستم حشيش است و فقط براي پرخوري و خنده
خوب است، ولي سيد مي گفت مطالب رمز به من مكشوف مي شود. گفتم. . . مي خواستي (موقع
حساب خواندن) بكشي كه زودتر فهم مطالب كني. . .
به واسطه (كشيدن) چرس اصلاً ميل درس و مطالعه از او فراري شده بود و دل به درس
خواندن نمي داد. روزي در سر درس آقاي آقاسيدكاظم (رشتي) يك
نفر طلبه تبريزي از آقا سؤال كرد: آقا حضرت صاحب الامر كجا تشريف دارند؟ آقا فرمود:
من چه مي دانم شايد در همين جا تشريف داشته باشند، ولي من او را نمي شناسم. من مثل
برق خيالي به سرم آمد كه سيدعلي محمداين اواخر به واسطه كشيدن قليان چرس و رياضت
هاي بيهوده با نخوت و جاه طلب شده بود. . . شبي كه قليان چرس را زده بود من بدون
آنكه قليان كشيده باشم با يك حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع كرده گفتم:
حضرت صاحب الامر! به من تفضل و ترحمي فرماييد بر من پوشيده نيست توئي، تو. . . من
مصمم شدم يك دكان جديدي در مقابل دكان شيخي باز كنم و اقلاً اختلاف سوم را من در
مذهب شيعه ايجاد كنم. گاهي بعضي مسائل آسان از سيد مي پرسيدم، او هم جواب
هايي مطابق ذوق خودش كه اغلب بي سر و ته بود، از روي بخار حشيش مي داد، من هم فوري
تعظيمي كرده و مي گفتم تو باب علمي يا صاحب الزماني، پرده پوشي بس است، خود را از
من مپوش. . . (روزي) مجدداً به منزل او رفتم و. . . تقاضاي تفسير سوره عم را كردم.
. . سيد هم قبول اين خدمت كرد و قليان چرس را كشيده شروع به نوشتن نمود (وقتي سيد
چرس مي كشيد به قدري چيز مي نوشت كه يكي از تندنويس هاي نمره اول. . . بود) ولي
اغلب مطالب او را من اصلاح مي كردم و به او مي دادم كه بلكه او تحريك و معتقد شود
باب علم است. آري سيد بهترين آلت براي اين عمل بود. خواهي نخواهي من سيد را با
اينكه متلون سست عنصر بود، در راه انداختم و چرس و رياضت كشيدن او هم به من كمك مي
كرد. . . (سيدعلي محمد) هميشه ترديد داشت و مي ترسيد دعوي صاحب الامري بكند، به من
مي گفت كه اسم من مهدي نيست، گفتم من نام تو را مهدي مي گذارم. تو به طرف ايران
حركت كن. . . من به شما قول مي دهم كه چنان به تو كمك كنم كه همه ايران به تو
بگروند، تو فقط حال ترديد و ترس را از خود دور كن. . . هر رطب و يابسي بگويي مردم
زير بار تو مي روند، حتي اگر خواهر را به برادر حلال كني. . . سيد بي نهايت طالب
شده بود كه ادعايي بكند ولي جرأت نمي كرد. من براي اينكه به او جرأت بدهم به بغداد
رفته، چند بطر شراب خوب شيراز يافتم و چند شبي به او خوراندم. كم كم با هم محرم
شديم و به او. . . (مطالب)را حالي كردم. . . به هر وسيله اي بود رگ جاه طلبي او را
پيدا كردم و او را به حدي تحريك كردم كه كم كم دعوي اين كار بر او آسان آمد. . . به
سيد گفتم از من پول دادن و از تو دعوي مبشري و بابيت و صاحب الزماني كردن. او را
راضي كردم و به طرف بصره و از آنجا به طرف بوشهر رفت. . . ]در نامه هايي كه به هم
مي نوشتيم[ او خود را نايب عصر و باب علم مي خواند، من در جواب او را امام عصر مي
خواندم. . . همين كه او رفت من در عتبات شهرت دادم كه حضرت امام عصر ظهور نموده و
همين سيد شيرازي امام عصربود و به حال ناشناس در سر درس آقاي رشتي حاضر مي شده. . .
»(8).
به طور كلي بهائيان شب جمعه پنجم جمادي الاولي 1260 هجري قمري برابر با 23ماه مه
1844 ميلادي را شب مبعث «نقطه اولي» مي دانند و آن را مبدأ تاريخ خود (تاريخ بديع)
قرار داده اند. ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله) اين روز را يكي از اعياد مهم بهائيان
اعلام كرده و هر گونه اشتغال در اين روز را بر بهائيان حرام نموده است. (9)
در اين زمان و پس از طرح ادعاي «سيدعلي محمد باب»، كارگزاران استعمار روسيه، با
ترفندهاي مختلف سعي در جلب نظر شاگردان و پيروان سيد كاظم رشتي مي كنند، اما توفيق
چنداني در اين عرصه نمي يابند و تنها 18 نفر را - كه بعدها براساس حروف «ابجد» در
فرقه هاي بابيه و بهائيت به حروف «حي» معروف شدند - با وي همراه و همساز مي نمايند
و آنان را براي ابلاغ ظهور «باب امام زمان» به نقاط مختلف كشور، بويژه منطقه خراسان
بزرگ و شرق كشور، يعني منطقه نفوذ انگلستان و در مجاورت مرزهاي هندوستان و دايره
نفوذ كمپاني هند شرقي مي فرستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
8 -خاطرات پرنس دالگوركي، كتابفروشي حافظ، سيدابوالقاسم مرعشي، صص 30 تا .35
9- دكترج. ا، سلمنت، زيرنظر عباس وشوقي افندي، بهأالله عصرجديد، ص 58، به نقل از
بهائيت در ايران، ص .128
القائات«دالگوركي»به باب
آخرینها از
- تحلیل و بررسی شاخصهها و ترفندهای بهائیت در ادعای پیشگویی زمان ظهور در روایت مفضل بن عمر ( بخش پایانی )
- آیا بهائیت میتواند ادعای مدرنیته داشته باشد ؟
- برده داری نوین
- تحلیل و بررسی شاخصهها و ترفندهای بهائیت در ادعای پیشگویی زمان ظهور در روایت مفضل بن عمر ( بخش نخست )
- مرگ احمد فنائیان تکرار موج سواری فرقه ضاله بهائیت